عبدالله بن عمیر کلبی
عبدالله بن عمیر بن عباس بن عبد قیس بن عُلیم بن جناب کلبی عُلیمی اهل کوفه که با همسرش امّوهب (هانیه) دختر عبد از تیره نمر بن قاسط، کنار چاه جُعد در محله بنیهمدان در کوفه زندگی میکردند. عُلَیم تیرهای از بنیکلب بود.
عبدالله مکنی به ابووهب از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) و نیز از یاران امام حسین (ع) بود. همسرش امّوهب نیز از زنان شجاعی بود که ضمن وفاداری به همسر خویش، شیفته امام حسین (ع) و از شیعیان خالص آن حضرت به شمار میرفت. شخصیتهایی نظیر این زن نه تنها در تاریخ جهان، بلکه در تاریخ اسلام و شیعه که زنان فداکاری را در خود دیده است، نادر و اندک است.
عبدالله مردی قوی هیکل با دستانی بلند و چهار شانه، ستبربازو، بلندقامت، شجاع، جنگجویی سرسخت و رزمآشنا و مردی فداکار و دوستدار اهلبیت بود. نام او در ردیف شجاعان و اشراف کوفه آمده است.
از کربلا تا کوفه چهره منطقه و راهها کاملاً نظامی بود. مسدود بودن همه جادههایی که به کوفه و اطراف آن ختم میشدند، امکان ورود به کربلا و یاری امام حسین (ع) را برای اکثر شیعیانی که در کوفه در پناهگاه بودند و نیزکسانی که در شهرهای دیگر نظیر بصره اقامت داشتند، غیر ممکن مینمود. با وجود این چند نفری از بصره بهکربلا رسیدند و در سرنوشت امام سهیم شدند. چند نفری نیز از کوفه خود را به امام رساندند. ازشیعیانی که در روزهای آخر به سپاه امام حسین (ع) پیوستند، میتوان از عبدالله بن عمیرکلبی نام بود که مجاهد درجبهههای جنگ با کفار بود.
او بسیار حریص بود که با مشرکین جهاد کند و سالها با کفار جنگیده بود. [۱] وقتی دید عدهای در نخیله آماده جنگ با امام حسین (ع) میشوند، گفت: من علاقهمند بودم در جهاد با مشرکین شرکت کنم، اما اکنون احساس میکنم نبرد با کسانی که به جنگ فرزند فاطمه (س) میروند، اوُلی است. آنگاه به خانه آمد و این مطلب را با همسرش در میان گذاشت. همسرش از سخن وی استقبال کرد و تصمیم او را ستود و گفت: درست دریافتهای. من هم با تو میآیم. این دو شبانه از کوفه خارج شده و به امام حسین (ع) در کربلا ملحق شدند. [۲] اگر چه برخی منابع پیوستن او را به امام قبل از رسیدن کاروان به کربلا و در راه دانستهاند. بنا به نقلی مادر عبدالله نیز در این سفر همراه آنان بود.
در صبح عاشورا و پس از تیرباران خیمهگاه امام، آن حضرت به یارانش فرمود: بهپا خیزید! خدا به شما رحمت فرستد. پیش به سوی مرگی که گریزی از آن نیست. این تیرها فرستادگان این مردم هستندکه شما را به نبرد فرا میخوانند. نخسین کسانی که از سپاه عمربن سعد به میدان آمدند و مبارز طلبیدند، یسار غلام زیاد بن عبید و سالم غلام عبیدالله بن زیاد بودند و از سپاه امام، عبدالله بن عُمَیر کلبی پس از اجازه از امام به میدان رفت. عبدالله ابتدا بر یسار حمله کرد و با ضربه شمشیر او را از پای درآورد. در این هنگام سالم از پشت بر وی یورش برد و غافلگیرانه بر وی حمله کرد که عبدالله دست خود را سپر قرار داد و درنتیجه انگشتانش در هوا پراکنده شد، اما بلافاصله بر سالم ضربهای کاری وارد ساخت و وی را به هلاکت رساند و صبور و استوار در حالی که رجز میخواند از میدان بازگشت. [۳]
اِنْ تُنِکروُنی فَاَنَا ابْنُ کلْبٍ | ||
اِنِّی امْرُءٌ ذُو مِرَّةٍ وَ عَصَبٍ | ||
اِنیّ زَعیمٌ لَکِ اُمَّ وَهَبِ | ||
حَسْبِی بِبَیتِی فی عُلَیمٍ حَسْبِی | ||
وَلَسْتُ بِالْخَوّارِ عِنْدَ النَّکبِ | ||
بِالطَّعْنِ فیهِم مُقْدِماً وَ الضَّرْبِ | ||
ضَرْبِ غُلامٍ مُؤْمِنٍ بِالرَّبِّ |
اگر مرا نمیشناسید بدانید منم فرزند کلب. مرا این سرفرازی بس که خاندانم از قبیله عُلیم است.
من مردی هستم توانا و قدرتمند و رزمدیده که هنگام مصیبت و سختی، عجز و لابه نمیکنم و ناتوانی و زبونی نمیشناسم.
ای اموهب! به تو قول میدهم در ضربت زدن از آنان پیشدستی کنم. ضرباتی توسط جوانی مؤمن به خدا.
نام عبدالله در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه مقدسه آمده است. ” السَّلامُ عَلَی عَبدِاللهِ بنِ عُمَیرِ الکَلبی“
منبع
مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 307-310.