محمدرضا فرحات: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «محمد رضا فرحات به سال 1936 میلادی در نجف اشرف به دنیا آمد و در لبنان دورهی متو...» ایجاد کرد) |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | |||
| نام = محمدرضا فرحات | |||
| تصویر = | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام اصلی = | |||
| زمینه فعالیت = | |||
| ملیت = عراقی | |||
| تاریخ تولد = 1936 میلادی | |||
| محل تولد = نجف اشرف | |||
| والدین = | |||
| تاریخ مرگ = | |||
| محل مرگ = | |||
| علت مرگ = | |||
| محل زندگی = | |||
| مختصات محل زندگی = | |||
| مدفن = | |||
|مذهب = | |||
|در زمان حکومت = | |||
|اتفاقات مهم = | |||
| نام دیگر = | |||
|لقب = | |||
|بنیانگذار = | |||
| پیشه = شاعر | |||
| سالهای نویسندگی = | |||
|سبک نوشتاری = | |||
|کتابها = | |||
|مقالهها = | |||
|نمایشنامهها = | |||
|فیلمنامهها = | |||
|دیوان اشعار = «جراح جنوبیة» و «سلام للعصافیر» | |||
|تخلص = | |||
|فیلم ساخته بر اساس اثر= | |||
| همسر = | |||
| شریک زندگی = | |||
| فرزندان = | |||
|تحصیلات = | |||
|دانشگاه = | |||
|حوزه = | |||
|شاگرد = | |||
|استاد = | |||
|علت شهرت = | |||
| تأثیرگذاشته بر = | |||
| تأثیرپذیرفته از = | |||
| وبگاه = | |||
|گفتاورد = | |||
|امضا = | |||
}} | |||
محمد رضا فرحات به سال 1936 میلادی در نجف اشرف به دنیا آمد و در لبنان دورهی متوسطه را به پایان رساند. برای تعلیم علوم دینی به عراق و ایران سفر کرد، سپس به لبنان بازگشت. او هماکنون در عراق سکنی دارد. برخی از آثار او چنین است: «جراح جنوبیة»، «سلام للعصافیر». | محمد رضا فرحات به سال 1936 میلادی در نجف اشرف به دنیا آمد و در لبنان دورهی متوسطه را به پایان رساند. برای تعلیم علوم دینی به عراق و ایران سفر کرد، سپس به لبنان بازگشت. او هماکنون در عراق سکنی دارد. برخی از آثار او چنین است: «جراح جنوبیة»، «سلام للعصافیر». | ||
نسخهٔ ۱۱ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۱۵:۲۱
محمدرضا فرحات | |
---|---|
زادروز | 1936 میلادی نجف اشرف |
ملیت | عراقی |
پیشه | شاعر |
دیوان سرودهها | «جراح جنوبیة» و «سلام للعصافیر» |
محمد رضا فرحات به سال 1936 میلادی در نجف اشرف به دنیا آمد و در لبنان دورهی متوسطه را به پایان رساند. برای تعلیم علوم دینی به عراق و ایران سفر کرد، سپس به لبنان بازگشت. او هماکنون در عراق سکنی دارد. برخی از آثار او چنین است: «جراح جنوبیة»، «سلام للعصافیر».
قصیدهی معروفی در رثای امام حسین (ع) سروده به نام «یا ابن الحداء». [۱] فرحات در این قصیده، از منظر سیاسی- اجتماعی به عاشورا نگریسته است، او تلاش نموده پلی بین گذشته و آینده ایجاد نماید و خواننده را با عبور از آن به مسیر و اصول جاودانهی حسین (ع) رهنمون گرداند. [۲] اگرچه سبک شعر فرحات از قوّت و متانت زیادی برخوردار نیست امّا آنچه به شعر او روح زندگی میبخشد هماهنگی آن با مسائل اجتماعی روز، به ظهور کشاندن دردهای خفتهی درونی و فریاد کردن مصیبتهای آشکار بیرونی است.
1- مولای ذکراک بالآهات نمزجهاحتّی مزجنا مع الشّکوی أمانینا
2- من ألف عام سیول الدّمع ما انقطعتو ما أفادت فهل أحیت لتحیینا
3- یجرّنا الظّلم أنّی شاء یسحقناکما یشاء و فی الأغلال یبقینا
4- و لا نثور و لا تصحو مواکبناإلّا علی الدّمع و الشّکوی تسلّینا
5- و لم نفکّر لما ذا ثرت منتفضابل استمعنا فوصف الجرح یکفینا [۳]
1- مولای من، ما با ذکر تو و با نام تو خو گرفتهایم و با گریه و عزای بر تو خود را تسلی میدهیم.
2- هزاران سال است که سیل اشکها بر تو قطع نشده است و بر تو گریه میشود ولی فایدهای ندارد.
3- و همچنان ظلم و ستم به هرگونهای که میخواهد با ما رفتار میکند و ما را درهم میکوبد و در غلوزنجیر نگاه داشته است.
4- و ما نه خونخواهی میکنیم و نه بیدار میشویم و تنها گریه و عزاداری موجب تسلّای ما شده است.
5- و از تفکر در اینکه چگونه انقلاب کنیم بازماندهایم و تنها وصف مصیبت و جراحتهای تو برای ما کافی شده است.
1- یا ابن الّذی نادی به العلّامو بنوره قد أشرق الإعتام
2- نشر الصّباح فغاب لیل أحمقو انجاب عن عین الوجود ظلام
3- رایاته رفّت بأنحاء الدّنیتزهوبها الأجواء و الأنسام
4- یا ابن الحداء به ترنّم رکبناو به العبادة و الصّلاة تقام
5- یا ابن الّذی هتفت تغنّی باسمهرغم المنیّة و السّیاط أنام
6- یا ابن الّذی ذهل الزّمان بکنههو تحیّرت بصفاته أقوام [۴]
1- ای پسر کسیکه به نام جدّت که جهان به نورش منوّر گردیده است شناخته میشوی.
2- پیامبری که باعث شد صبح پدیدار گردد و شب ناپدید شود و از دیدهی هستی تاریکی رخت بربندد.
3- او که پرچمهای برافروختهاش در سراسر گیتی موجب فخر عالم و آدم است.
4- «یا ابن الحداء» با ندای تو کاروان بشریّت راه دین و حق را میپوید و با آهنگ تو نماز و عبادت برپا میگردد!
5- ای پسر کسیکه مردی به اسم او آغاز میشود علیرغم مرگ و نیستی و تازیانهی خوابها.
6- ای پسر کسیکه روزگار هرگز به کنه وجود او پینبرده است و تمامی اقوام به صفات او متحیّر هستند!
1- إیه ابیّ الضّیم إنّ حیاتناموت و انّ نعیمنا أوهام
2- مولای من حاربتهم فی کربلاملأوا الرّبوع و کلّهم قمقام
3- فیزید عاد بألف ألف متاجرفاذا مضی جاء الوجود هشام
4- فلمن سأشکو غصّة قد أحرقتصدری و لیس لهم بها إلمام [۵]
1- همانا زندگی ما به مرگ شبیه است و نعمتهای ما جزء وهم و خیالی بیش نیست.
2- مولای من! هرکسکه در کربلا با آنان جنگیدی گروهی بودند که همه آنان پست و فرومایهاند.
3- اکنون یزید نوعی با هزاران هزار کالا برگشته است و هشام بن عبد الملک دیگربار به سلطنت رسیده است. (حسین ستیزان، عالم را پر کردهاند و مانند موجودات پست و موذی آفت جان عالم گشتهاند)
4- پس من برای چه کسی از غصّهای شکوه کنم که سینهام را سوزانده است و مرحمی برای آن نیست.
1- عشق الزّعامة یا حسین من ابتلیشعبی بهم فهم له ظلّام
2- فلهم یتمزیق الصّفوف مآربو لهم بخلق الشّائعات عزام
3- سکنوا البیوت فلم یعد لصغارناکوخ تلوذ برکنه و مقام
4- اکلوا المواسم لم یعد لبطونناماء یسکّن جوفنا و طعام [۶]
1- امت ما به چپاولگرانی گرفتار شده که بسیار به آنها ظلم میکنند.
2- و همواره در فکر تفرقه و شکاف در بین صفوف مردم هستند.
3- خانههای ما را ساکن شدند و برای ایتام و ضعیفان حتی کوخی قائل نیستند و تمام حقوق آنان را به غارت بردند و جز به ریاست نمیاندیشند.
4- همه چیزهای خوب را خوردند و برای ما نه آب و نه غذایی قائلند که ما را تسکین دهند و موجب آرامش ما باشند. (همه چیزها را غارت کرده و برای خود برداشتند.)
1- فبارض سینا هل سیصمد راقصو یحرّر القدس الشّریف طعام؟!
2- أ تعید للجولان سالف عزّهمزق هوت و هوی بها الإتهام؟!
3- و حمی الجنوب أیفتدیه مسمسربزعیقه ان هاجمت أخصام؟!
4- بلدی الّذی قدبیع لیس یعیدهرقص الحبال و شهوة و وحام
5- فالجالسون علی الأرائک کلّهمباعوا الضّمیر و هدّهم إحجام
6- مهما سموا نحو العلاء فکلّهممستأجرون، و کلّهم خدّام
7- لو یملأوا الدّنیا مجالس قمّةأقسمت أنّ القائمین قمام [۷]
1- 4- در سرزمین سینا، بلندیهای جولان، جنوب لبنان، حاکمان بیلیاقتی حکم میرانند که بهواسطهی آنان ذلّتی بر جهان اسلام وارد گشته و موجب تسلّط یهود بر آنان گردیده است. این حاکمان رقاصّان و اوباش و اراذلند که امید مقاومت از آنان نمیرود. آیا دلالان حاکم جنوب (لبنان) و بلندهای جولان برای بازپسگیری این سرزمینها از دست یهود سرو صدا میکنند؟ این مسخره است!
5- مدعیان دروغین عرب بندبازان و هوسرانانی هستند که وجدانهای خویش را فروختهاند.
6- و اگر ترّقی و پیشرفتی در آنها دیده شود عاریتی و موقّتی است. آنها از خود چیزی ندارند و مزدوران بیگانهاند.
7- اگر دنیا را مجالس سران پر کنند بخاطر بیکفایتی آنان سوگند میخورم که در نهایت تودههای مردم قیامکنندگان حقیقیاند.
1- فتثلّمت أسیافنا فی خیبرخجلا و غاب الفارس الضّرغام
2- و تساقطت أبطالنا فی کربلاو الذّلّ ساد فزلزلت أقدام
3- و تفرّقت أجنادنا مهزومةو الموت یعصف و النّساء عقام
4- الدّاء شرّش لم تفده تمائمو الطّبّ أعجز و الشّفاء عقام
5- مولای من ذاک الزّمان تهافتتأجیالنا، و تفشّت الأورام [۸]
1- شمشیرهای برّان خیبری را میبینیم که از خجالت سوراخسوراخ گردیدهاند و از شیر یکّهتاز عرصهی پیکار اثری نیست؛
2- پهلوانان در کربلا به خاک غلتیدهاند و ذلّت و سستی بر همهچیز سیادت میکند ...
3- لشکریان پراکنده شده و نسیم مرگ وزیدن گرفته است. گویا زنان نیز عقیم گشتهاند.
4- دیگر هیچ ورد و دارویی بر این بیماری اثر گذار نیست، و علم پزشکی نیز عاجز شده و شفا هم مفید فایده نیست.
5- مولای من از آن زمان نسلهای ما فریاد میزنند.
1- یا مهرقین علی الحسین دموعکمأسفا و هذی الحادثات جسام
2- وطن یباع و یشتری و مواکبضاعت و دین هزّه الإرحام
3- هل فیکم بطل یثور لعزّةسحقت و هلّا فارس مقدام؟!
4- هل رائح للّه یبغی جنّةفیها الثّمار تفیض و الأنعام؟!
5- هذی یدی إن کان منکم مخلصفأنا بکفّ الثّائرین حسام [۹]
(وی با تأسف و درد بر عزادران حسینی فریاد میکشد):
1- ای عزاداران بر حسین (ع) تا کی میگریید و این حوادث تلخ را مشاهده میکنید؟!
2- وطنی خریده و فروخته میشود و گروههایی از مردم روشن میشوند و دینی از آن بهرهمند میگردد.
3- آیا در میان شما دلاوری نیست که بهپا خیزد و برای عزّتی که پایمال شده است خونخواهی کند؟!
4- آیا بوی خوشی برای خداوند بهشتی باقی میگذارد که در آن حیوانات و میوههایی باشد که از آن بهره برده شود؟!
5- اینک این منم! اگر در میان شما انسان مخلصی وجود دارد من ضمن اعلام آمادگی خود برای مبارزه فریاد «هل من ناصر» سر میدهم و تلاش میکنم که غیرت خفتهی محبّان حسین را بیدار و جنگاوران عرصهی پیکار را به میدان بخوانم.
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص: 657-660.