حافظ برسی حلی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴٬۲۳۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۷ مهٔ ۲۰۱۷
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۶۵: خط ۶۶۵:


50- یلقی الردی بحر الندی بین العدی‌حتّی غدا ملقی و لیس منافح  
50- یلقی الردی بحر الندی بین العدی‌حتّی غدا ملقی و لیس منافح  
51- أفدیه محزوز الورید مرمّلاملقی علیه الترب ساف سافح
52- و الماء طام و هو ظام بالعرافرد غریب مستظام نازح
53- و الطاهرات حواسر و ثواکل‌بین العدا و نوادب و نوائح
54- فی الطفّ یسحبن الذّیول بذلةو الدّهر سهم الغدر رام رامح
55- یسترن بالأردان نور محاسن‌صونا و للأعداء طرف طامح
56- لهفی لزینب و هی تندب ندبهافی ندبها و الدمع سار سارح
57- تدعو: أخی یا واحدی و مؤمّلی‌من لی إذا ما ناب دهر کالح؟
58- من للیتامی راحم؟ من للأیامی‌کافل؟ من للجفاة مناصح؟
59- حزنی لفاطم تلطم الخدّین من‌عظم المصاب لها جوی و تبارح
60- أجفانها مقروحة و دموعهامسفوحة الصّبر منها جامح
61- تهوی لتقبیل القتیل تضمّه‌بفتیل معجرها الدّماء نواضح
62- تحنو علی النّحر الخضیب و تلثم‌الثّغر التّریب لها فؤاد قادح
63- أسفی علی حرم النبوّة جئن مطروحا هنالک بالعتاب تطارح
64- یبدین بدرا غاب فی فلک الثری‌و هزبر غاب غیّبة ضرائح
65- هذی أخی تدعو و هذی یا أبی‌تشکو و لیس لها ولیّ ناصح
66- و الطهر مشغول بکرب الموت من‌ردّ الجواب و للمنیّة شابح
67- و لفاطم الصغری نحیب مقرح‌یذکی الجوانح للجوارح جارح
68- علج یعالجها لسلب حلیّهافتطلّ فی جهد العفاف تطارح
69- بالردن تستر وجهها و تمانع الملعون عن نهب الرّدا و تکافح
70- تستصرخ المولی الامام و جدّهاو فؤاد بعد المسرّة نازح




خط ۷۵۶: خط ۷۹۶:


48- اسب‌های دونده شیهه می‌کشند و خود می‌نمایند و همراه با جنگجویان سخت‌کوش شتابان در دریائی از خون سیه فام فرومی‌روند.
48- اسب‌های دونده شیهه می‌کشند و خود می‌نمایند و همراه با جنگجویان سخت‌کوش شتابان در دریائی از خون سیه فام فرومی‌روند.
49- تیغ‌ها و نیزه‌ها همچون آذرخش‌ها نمایان می‌گردند، برق می‌زنند و بر سر گردان کوبیده می‌شوند.
50- دریای بخشش، مرگ را میان کینه‌توزان می‌افکند تا خود برروی می‌افتد و هیچ پاسداری نمی‌ماند.
51- جانم فدای او باد که رگ گردنش بریده، خونین افتاده و خاک بر او نشسته.
52- رود از آب لبریز است و او لب‌تشنه در کناری افتاده. تنها، دور از میهن و به دور از خانواده که در زیر شکنجه‌ای سخت ستم می‌بیند.
53- بانوان پاکدامن- ماتمزده و داغدیده- میان دشمنان به زاری و سوگنامه‌سرایی می‌پردازند.
54- در کربلا با افسردگی دامن بر زمین می‌کشند و روزگار، نیزه و تیر نیرنگ خود را به سوی آنان می‌افکند.
55- فروغ زیبایی‌هاشان را با گوشه‌ی آستین می‌پوشانند تا خود را از نگاه خیره‌ی دشمنان برکنار دارند.
56- بر زینب دریغ می‌خورم که زاری می‌کند و باران اشک بر چهره او سرازیر است.
57- آواز می‌دهد: برادرم! ای تنها کس و امید من! اگر روزگار ترشرویی‌اش را به من بنماید چه کسی را دارم؟
58- کیست بر پدر مردگان دل بسوزاند و بیوه‌زنان را سرپرستی کند و بیدادگران را اندرز بدهد؟
59- بر فاطمه اندوه می‌برم که از سختی گرفتاری بر دو گونه‌ی خود سیلی می‌زدند و سخت رنجور و اندوهگین است.
60- پلک‌هایش زخم شده و اشک‌هایش خونین است و شکیبائی از دلش رخت بربسته.
61- خواهد تا کشته را ببوسد و در برکشد و با باریکه‌ای از روسری‌اش آن همه خون را پاک کند.
62- و با دلی سوزان بوسه بر آن لب و دندان خاک‌آلود می‌زند.
63- بر پردگیان پیامبر افسوس می‌خورم که آنها را می‌رانند و با نکوهش به راه‌پیمایی وامی‌دارند.
64- و ایشان نیز بر آن ماه شب‌چهارده زاری می‌کنند که در سپهر خاک روی نهفت و بر آن شیر بیشه‌ها که در میان گور نهان گردید.
65- یکی پدر را می‌خواند و دیگری برادر را، درددل‌ها دارند و هیچ دوستدار و دلسوزی نیست.
66- رنج مرگ نیز چنان پاکمرد را بی‌خویشتن نموده که به پاسخگویی نمی‌پردازد زیرا مرگ را چنگالی دراز است که پوست را هم می‌کند.
67- فاطمه‌ی کوچک نیز گریه‌ای دلخراش دارد. که سینه را زخم می‌زند و به آتش می‌سوزاند.
68- جانوری به کشمکش با او برخاسته تا زیورهایش را برباید.
69- و او با پاک‌دامنی می‌کوشد که ایستادگی کند و از وی دور شود چهره را با گوشه‌ی آستین می‌پوشاند. و آن نفرین شده را از یغمای جامه‌اش بازمی‌دارد و با او می‌جنگد.
70- نیای خود همان سرور و پیشوا را به فریادرسی می‌خواند. پس از آن شادمانی گذشته یک‌باره دلش از جای کنده می‌شود.
71- یا جدّ قد بلغ العداما أمّلوافینا و قد شمت العدوّ الکاشح
72- یا جدّ غاب ولیّنا و حمیّناو کفیلنا و نصیرنا و الناصح
73- ضیّعتمونا و الوصایا ضیّعت‌فینا و سهم الحور سار سارح
74- یا فاطمة الزهراء قومی و انظری‌وجه الحسین له الصعید مصافح
75- أکفانه نسج الغبار و غسله‌بدم الورید و لم تنحه نوائح 71- ای نیای ما! دشمنان به آرزوی خود رسیدند و آنان‌که دشمنی ما را پنهان می‌داشتند اکنون زبان به سرزنش گشوده‌اند.
72- ای نیای ما! سرپرست و پشتیبان ما رفت و یار و نگهدار و دلسوز ما نماند.
73- مردم! شما ما را از میان بردید، سفارش‌هائی را که درباره‌ی ما شده بود تباه کردید و اینک تیر مرگ روان و نشانه گیر است.
74- ای فاطمه زهرا! برخیز و چهره‌ی حسین را بنگر که بر زمین می‌ساید جامه‌ی مرگ او تاروپودش از گردوخاک است،
75- با خون رگ گردن؛ شستشویش داده‌اند و کسی هم در سوگ او زاری نمی‌کند.
76- و شبوله نهب السیوف تزورهابین الطفوف فراعل و جوارح
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌1،ص:387 77- و علی السنان سنان رافع رأسه‌و لجسمه خیل العداة روامح
78- و الوحش یندب وحشة لفراقه‌و الجنّ إن جنّ الظّلام نوایح
79- و الأرض ترجف و السماء لأجله‌تبکی معا و الطیر غاد رایح
80- و الدهر من عظم الشجی شق الرداأسفا علیه و فاض جفن دالح 76- شیر بچگان او را شمشیرها به یغما برده‌اند. و در کرانه‌های فرات کفتار بچه‌ها و سگان شکاری به دیدار آنان شتافته‌اند.
77- سر والای او را بر سنان سنان جای داده‌اند و ستوران دشمن، پیکر و سینه‌ی او را لگدکوب کرده‌اند.
78- وحوش بیابان از وحشت جدائی‌اش زاری می‌کنند و پرده‌ی تاریکی که همه‌جا را پوشاند پریان به سوگنامه خوانی می‌پردازند.
79- زمین به لرزه درمی‌آید و آسمان برای او می‌گرید و مرغان در هر شامگاه و بامداد در رفت‌وآمدند.
80- روزگار بر او افسوس می‌خورد و از سرسختی گرفتاری‌اش گریبان چاک می‌دهد و پلک‌های خشک نشدنی‌اش اشک می‌بارد.
81- یا للرّجال لظلم آل محمّدو لأجل ثارهم و أین الکادح؟
82- یضحی الحسین بکربلاء مرّملاعریان تکسوه التراب صحاصح
83- و عیاله فیها حیاری حسّرللذلّ فی اشخاصهنّ ملامح
84- یسری بهم أسری إلی شرّ الوری‌من فوق أقتاب الجمال مضابح
85- و یقاد زین العابدین مغلّلابالقید لم یشفق علیه مسامح 81- هان ای مردان! در این ستم که بر تبار محمّد رفت فریادرسی کنید! کجا است آنکه برای خونخواهی آنان به کوشش و تلاش برخیزد؟
82- حسین- با پیکری خونین- برهنه در کربلا افتاده و خاک آن ریگزار همچون جامه‌ای پیکر او را پوشانده.
83 و 84- خانواده‌ی او سرگردان و ماتم‌زده با چهره‌هایی افسرده و نمایان گرفتار آمده‌اند و- دشمنان کینه‌توز- آنان را بر فراز شتران به سوی بدترین آفریدگان رهسپار گردانیده‌اند.
85- زیور پرستندگان (زین العابدین) را در بند و زنجیر کشیده و هیچ‌کس را دل بر او نمی‌سوزد.
86- ما یکشف الغّماء إلّا نفحةیحیی بها الموتی نسیم نافح
87- نبویّة علویّة مهدیّةیشفی بریّاها العلیل البارح
88- یضحی منادیها ینادی: یا لثارات الحسین و ذاک یوم فارح
89- و الجنّ و الأملاک حول لوائه‌و الرعب یقدم و الحتوف تناوح
90- ... و ... و فی جذعیهماخفضا و نصب الصلب رفع فاتح 86- این اندوه را هیچ چیز از دل ما به در نخواهد برد مگر بویی خوش که همچون بادی آرام بوزد و مردگان را زندگی بخشد،
87- نشانه‌ای از پیامبر و علی و مهدی داشته باشد و بیماران گرفتار را درمان کند.
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌1،ص:388
88- جارچی او بانگ بردارد که: کجایند کشندگان حسین؟ آن‌گاه روزی شادی‌بخش فرارسد.
89- و پریان و فرشتگان پیرامون درفشش را بگیرند. هراس پیشاهنگ است و مرگ رودررو.
90- ... و ... را بر دو تنه درخت می‌آویزند تا پستی‌شان نمودار شود و این برپاکردن دار، سرافرازی و گشایشی خواهد بود.
91- ... و ... و الإثم و العدوان فی ذلّ الهوان شوائح
92- لعنوا بما اقترفوا و کلّ جریمةشبّت لها منهم زناد قادح
93- یابن النبیّ صبابتی لا تنقضی‌کمدا و حزنی فی الجوانح جانح
94- أبکیکم بمدامع تتری اذابخل السحاب لها انصباب سافح
95- فاستجل من مولاک عبد و لاک من‌لولاک جادت علیه قرایح 91- ... و ... و گناه و کین‌توزی در خواری زبونی سخت کوشایند.
92- برای گناهانی که کردند بر آنان نفرین می‌فرستیم و آتش همه‌ی لغزش‌ها از گور آنان برمی‌خیزد.
93- ای زاده‌ی پیامبر! شیفتگی پر درد من پایان‌پذیر نیست و اندوه در همه‌ی پیکرم جای‌گیر شده.
94- با چنان سرشکی بر شما می‌گریم که اگر ابرهای آسمان از باریدن دریغ کنند، جای آن‌ها تهی نماند.
95- (این ارمغان ناچیز را) از بنده‌ی مهرت و از رهی خویش بزرگ بدار و بپذیر که اگر تو نمی‌بودی ذوق او به این نیکویی نمی‌گردید.
96- برسیّة کملت عقود نظامهاحلیّة و لها البدیع و شایح
97- مدّت إلیک یدا و أنت منیلهایابن النّبی و عن خطاها صافح
98- یرجو بها (رجب) القبول إذا أتی‌و هو الذی بک واثق لک مادح
99- أنت المعاذ لدی المعاد و أنت لی‌إن ضاق بی رحب البلاد الفاسح
100- صلّی علیک اللّه ما سکب الحیادمعا و ما هبّ النسیم الفائح <ref>الغدیر، ج 7، ص 57- 62. ادب الطف؛ ج 4، ص 241- 245.</ref>
96- سروده‌هایی از برسی حلّی است که گره‌های رشته‌ی آن خوش و رسا می‌نماید. و همچو گلوبند آراسته به گوهر، زیبا است.
97- دستی به آستانت دراز کرده که تو- ای فرزند پیامبر!- بخشنده‌ای و از لغزش او چشم می‌پوشی.
98- رجب امید دارد که چون بیاید به دستیاری آنها در پیشگاهت پذیرفته گردد که ستایشگر تو است و پشتگرمی به تو دارد.
99- پس از مرگ که بازگردد تو پناهگاهی و آنگاه که پهنه‌ی زمین بر او تنگ شود تو او را به فراخنای آسایش می‌رسانی.
100- درود خدا بر تو باد و تا کی؟ تا آنگاه که ابر، باران سرشک را فرومی‌ریزد و نسیم‌ها می‌وزد و بوی خوش را می‌پراکند.




۱۰٬۰۷۲

ویرایش