مصطفی محدثی خراسانی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
{{مقالات پیشنهادی}} | |||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
مصطفی محدّثی خراسانی فرزند حسن به سال ١٣٤٠ ه. ش در شهرستان مشهد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و برای ادامه آن در مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه فردوسی مشهد راه یافت. | مصطفی محدّثی خراسانی فرزند حسن به سال ١٣٤٠ ه. ش در شهرستان مشهد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و برای ادامه آن در مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه فردوسی مشهد راه یافت. |
نسخهٔ ۲۸ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۰
مصطفی محدّثی خراسانی (١٣٤٠ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.
مصطفی محدّثی خراسانی | |
---|---|
زادروز | ١٣٤٠ ه.ش مشهد |
کتابها | «هزار مرتبه خورشید»، «شاعران پروازی» و «گزیده ادبیات معاصر شماره 46» و «از چیدن رنگ» |
زندگینامه
مصطفی محدّثی خراسانی فرزند حسن به سال ١٣٤٠ ه. ش در شهرستان مشهد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و برای ادامه آن در مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه فردوسی مشهد راه یافت. وی سردبیر مجله شعر و عضو شورای شعر مرکز موسیقی صدا و سیما بودهاست.
وی فعالیتهای شعری خود را از دورهی نوجوانی آغاز کرد و با راهیابی به انجمنهای ادبی به طور جدّیتر به سرودن شعر پرداخت و مدت ١٥ سال مسئول گروه شعر سازمان تبلیغات اسلامی مشهد بود.
مصطفی محدثی از قالبهای شعری کلاسیک بیشتر تمایل به سرودن غزل، دوبیتی و رباعی دارد.
آثار
از محدثی تاکنون چند مجموعه شعر به نام «هزار مرتبه خورشید»، «شاعران پروازی» و «گزیده ادبیات معاصر شماره 46» به چاپ رسیدهاست. وی با همکاری با دو تن از شاعران خراسان (مجید نظافت و محمدکاظم کاظمی) گزیده غزلیات بیدل را به نام «از چیدن رنگ» چاپ و منتشر کرده است.
اشعار
وقتی قدم به ساحت دلها گذاشتی | در شب امید روشن فردا گذاشتی | |
از کعبه بازگشتی و تا قتلگاه خویش | در هر قدم تجلّی سینا گذاشتی | |
تاریخ را که تشنهی یک جرعه عشق بود | ناگاه در برابر دریا گذاشتی | |
با کهکشان عشق به میقات آمدی | آیینهای از آن به تماشا گذاشتی | |
با تیغ آفتاب فتادی به جان شب | داغی بزرگ بر دل یلدا گذاشتی | |
رفتی دوباره آدم غربت نصیب را | با زخم و خاک و خاطره تنها گذاشتی |
نفسهای عاشقانه
اگر چه باغ پر از لالهی تو پرپر شد | زمین برای همیشه شهید پرور شد | |
زمین برای همیشه به قصد یاری تو | تمام پاسخ آن پرسش معطّر شد | |
زمین به یمن نفسهای عاشقانهی تو | پر از طراوت دلهای درد باور شد | |
چه کیمیا به زمین ریخت حلق پارهی تو | که خاک با نفس آسمان برابر شد | |
تو ذو الفقار شدی با دو تیغ، درد و نبرد | جهاد اکبر تو هم رکاب اصغر شد | |
دوباره حضرت آدم به خویشتن بالید | گرچه گوشهی چشم پیمبرانتر شد |