قاضی جلیس‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
| عنوان            =
| عنوان            =
| نام              = عبدالعزیز بن حسین اغلبی
| نام              = عبدالعزیز بن حسین اغلبی
| زادروز            = [[1116 (میلادی)|1116م]]/ [[410 (قمری)|510ق]]
| زادروز            = 1116 (میلادی)/ 410 (قمری)
| زادگاه            = [[قاهره]]
| زادگاه            = قاهره
| تاریخ مرگ        = [[1165 (میلادی)|1165م]]/ [[ربیع‌الثانی]] [[561 (قمری)|561ق]]
| تاریخ مرگ        = 1165 (میلادی)/ ربیع‌الثانی،561 (قمری)
| مکان مرگ          = [[قاهره]]
| مکان مرگ          = قاهره
| محل زندگی        = [[مصر]]
| محل زندگی        = مصر
| پیشه              = قاضی، نویسنده، ادیب و شاعر
| پیشه              = قاضی، نویسنده، ادیب و شاعر
| لقب              = قاضی جلیس، شیخ، ابوالمعالی
| لقب              = قاضی جلیس، شیخ، ابوالمعالی
خط ۱۶: خط ۱۶:
'''قاضی جلیس''' از شعرای پیشتاز مصر است.
'''قاضی جلیس''' از شعرای پیشتاز مصر است.


== زندگینامه ==
==زندگینامه==
عبد العزیز بن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی مکنّی به «ابو المعالی» و معروف به «قاضی جلیس»، وی از پیشتازان شعرای مصر که به سال 490 ه. ق. تولد یافت وی در نظم و نثر و ترسل یگانه‌ی عصر خود بود. در دوران فائز خلیفه‌ی فاطمی از دبیران و در سلک ندیمان ملک صالح طلایع بن رزیک گردید و از آن جهت که همواره با خلفا و وزرای فاطمیان و ملک صالح وزیر با کفایت آنان مجالست داشت به جلیس شهرت یافت.
عبد العزیز بن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی مکنّی به «ابو المعالی» و معروف به «قاضی جلیس»، وی از پیشتازان شعرای مصر که به سال 490 ه. ق. تولد یافت وی در نظم و نثر و ترسل یگانه‌ی عصر خود بود. در دوران فائز خلیفه‌ی فاطمی از دبیران و در سلک ندیمان ملک صالح طلایع بن رزیک گردید و از آن جهت که همواره با خلفا و وزرای فاطمیان و ملک صالح وزیر با کفایت آنان مجالست داشت به جلیس شهرت یافت.


خط ۲۵: خط ۲۵:
قاضی جلیس به سال 561 هجری در حالی‌که هفتاد سال از عمرش می‌گذشت، در مصر زندگی را بدرود گفت. <ref>الغدیر؛ ج 4، ص 387.</ref>
قاضی جلیس به سال 561 هجری در حالی‌که هفتاد سال از عمرش می‌گذشت، در مصر زندگی را بدرود گفت. <ref>الغدیر؛ ج 4، ص 387.</ref>


== نمونه اشعار ==
==نمونه اشعار==
1- أیا امّة لم ترع للدّین حرمةو لم تبق فی قوس الصّلالة منزعا
1- أیا امّة لم ترع للدّین حرمةو لم تبق فی قوس الصّلالة منزعا


خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
==منابع==
==منابع==


* [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:269-271.]
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:269-271.]


==پی نوشت==
==پی نوشت==

نسخهٔ ‏۹ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۴۴

عبدالعزیز بن حسین اغلبی
زادروز 1116 (میلادی)/ 410 (قمری)
قاهره
درگذشت 1165 (میلادی)/ ربیع‌الثانی،561 (قمری)
قاهره
محل زندگی مصر
پیشه قاضی، نویسنده، ادیب و شاعر
لقب قاضی جلیس، شیخ، ابوالمعالی
آثار اشعارش

قاضی جلیس از شعرای پیشتاز مصر است.

زندگینامه

عبد العزیز بن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی مکنّی به «ابو المعالی» و معروف به «قاضی جلیس»، وی از پیشتازان شعرای مصر که به سال 490 ه. ق. تولد یافت وی در نظم و نثر و ترسل یگانه‌ی عصر خود بود. در دوران فائز خلیفه‌ی فاطمی از دبیران و در سلک ندیمان ملک صالح طلایع بن رزیک گردید و از آن جهت که همواره با خلفا و وزرای فاطمیان و ملک صالح وزیر با کفایت آنان مجالست داشت به جلیس شهرت یافت.

او از سرایندگانی است که در مهر و ولای «عترت طه» قدمی راسخ داشته، چنانکه اشعار و سروده‌هایش حاکی از آن است.

فقیه معاصرش «عمارة یمنی» با قصیده‌ای که به سال 551 هجری سروده زبان به ثنا و ستایش او گشوده است. [۱]

قاضی جلیس به سال 561 هجری در حالی‌که هفتاد سال از عمرش می‌گذشت، در مصر زندگی را بدرود گفت. [۲]

نمونه اشعار

1- أیا امّة لم ترع للدّین حرمةو لم تبق فی قوس الصّلالة منزعا

2- بأی کتاب ام بأیّه حجّةنقضتم به ما سنّه اللّه اجمعا؟!

3- غصبتم ولیّ الحق مهجة نفسه‌و کان لکم غصب الامامة مقنعا

4- و ألجمتم آل النبیّ سیوفکم‌تفرّی من السّادات سوفا و اذرعا

5- و حلّلتم فی کربلاء دماءهم‌فأضحت بها هیم الأسنّة شرّعا

6- و حرّمتم ماء الفرات علیهم‌فأصبح محظورا لدیهم ممنّعا [۳]


1- هلا. ای امت گمراه که حرمت دین بشکستید و سرگشتگی و ضلالت را از حد به‌در بردید.

2- با کدامین حجّت و برهان، فرمان حق را زیر پا نهادید؟!

3- حقّ ویژه‌ی علی را غضب کردید، امامت و خلافت راه شما را هموار کرد.

4- تیغ کین در خاندان رسول نهادید، سر و دست آنان از تن جدا کردید.

5- در کربلا خونشان حلال شمردید، ناوک سنان از خونشان سیراب نمودید.

6- آب فرات بر آنان حرام شد، تشنه‌کامان را دادرسی باقی نماند.


رثای سید الشهداء (ع):


1- ان خانها الدمع الغزیرفمن الدّماء لها نصیر

2- دعها تسحّ و لا تشحّ‌فرزؤها رزء کبیر

3- ما غصب فاطمة تراث«محمد» خطب یسیر

4- کلّا و لا ظلم الوصیّ وحقّه الحقّ الشهیر

5- نطق النّبیّ بفضله و هوالمبشّر و النذیر

6- جحدوه عقد ولایةقد غرّ جاحده الغرور

7- غدروا به حسدا له‌و بنضّة شهد «الغدیر»

8- حظروا علیه ما حباه‌بفخرة و هم حضور

9- یا أمّة رعت السّهاو إمامها القمر المنیر

10- إن ضلّ بالعجل الیهودفقد أضلکم البعیر

11- لهفی لقتلی الطفّ اذخذل المصاحب و العشیر

12- و افاهم فی کربلایوم عبوس قمطریر

13- دلفت لهم عصب الضّلال‌کأنّما دعی النفیر

14- عجبا لهم لم یلقهم من‌دونهم قدر مبیر

15- أیما رفوق الأرض فیض‌دم الحسین و لا تمور؟!

16- أتری الجبال درت ولم تقذفهم منها صخور؟!

17- أم کیف اذ منعوه وردالماء لم تغر البحور؟!

18- حرم الزّلال علیه لمّاحلّلت لهم الخمور [۴]


1- اگر سیلاب اشکم فرو نشیند، از خون دل مدد گیرم.

2- بگذار فرو ریزد و آرام نگیرد، که مصیبت بس عظیم است.

3- میراث محمد از دخترش دریغ کردند. نه کاری سهل پیشه کردند.

4- ابدا. و نه ظلمی که بر علی رفت: حق مشهورش بتاراج بردند.

5- رسول حق به فضل و مقامش زبان برگشود: اوست که بشیر و نذیر است.

6- پیمان ولایتش منکر شدند، ابلیسشان بفریفت.

7- رشک بردند و راه دغل گرفتند، نص «غدیر» را به بازی گرفتند.

8- جامه‌ی خلافت را که به اندامش فراز کرد، از او دریغ نمودند.

9- در آسمان جویای اختر سها گشتید، ماه تابان را ندیده گرفتید.

10- قوم یهود، دنبال گوساله‌ای گرفتند، شما از پی اشتری (جمل) روان گشتید.

11- آوخ بر کشتگان کربلا که خویش و بیگانه از یاری دریغ کردند.

12- در نینوا چهر گشود که چون روز قیامت سیاه و دژم بود.

13- جوخه‌های ضلالت بهم پیوستند، گویا نفخه‌ی صور بردمیدند.

14- شگفتا، دست تقدیر هم بر سر این کافران نکوبید.

15- آیا خون حسین بر روی زمین موج زند و آسمان درهم نلرزد؟!

16- پنداری کوهها به ماتم ننشست که سنگی بر سر آنان نبارید؟!

17- چه شد که از آب فراتش منع کردند، دریاها بر نخروشید؟!

18- آب زلال بر حسین حرام آمد، ازآن‌رو که شرب خمر بر دشمنانش حلال بود.

منابع

پی نوشت

  1. نکت عصریه؛ ص 158.
  2. الغدیر؛ ج 4، ص 387.
  3. ادب الطف؛ ج 3، ص 134.
  4. ادب الطف؛ ج 3، ص 135. الغدیر؛ ج 3، ص 385 و 386.