حافظ: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶۹: | خط ۱۶۹: | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:افراد]] | |||
[[رده:شاعران]] |
نسخهٔ ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۵
حافظ (۷۲۶ ه. ق-۷۹۲ ه. ق) از شاعران پارسی زبان در قرن هشتم هجری قمری است که با استناد به برخی ابیات دیوانش، میتوان گرایش و علاقه او را به اهل بیت دریافت نمود.
حافظ | |
---|---|
نام اصلی | خواجه شمس الدین محمد |
زمینهٔ کاری | شاعر |
زادروز | ٧٢٦ ه. ق |
مرگ | ٧٩٢ه. ق شیراز |
لقب | لسان الغیب |
تخلص | حافظ |
زندگینامه
خواجه شمسالدین محمد متخلص به «حافظ» و ملقّب به «لسان الغیب» در سال ٧٢٦ ه. ق در شیراز به دنیا آمد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایهای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از برداشت. به طوری که خود می گوید:
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ | قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت |
برخی گفتهاند وجه تخلص و شهرت او به حافظ، آن است که او، حافظ قرآن بوده و بسیاری از ابیات او ترجمهی مفاهیم قرآنی است.
در مورد اصالت حافظ اتفاق نظر وجود ندارد. «انصاری کازرونی» اصل خاندان او را از عراق عجم و اهل رودآور همدان و خود حافظ را زاده و رشدیافته شیراز دانسته است[۱] ولی «فخرالزمانی قزوینی»، نیای حافظ را از مردم کوپای (کوهپای) اصفهان خوانده که در روزگار اتابکان فارس، به شیراز کوچ کرده اند.[۲]
«قاضی نورالله شوشتری» در کتاب مجالسالمؤمنین درباره حافظ گفتهاست: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بود و... ایمان او مُبرّا از عیب و ریب است.»[۳] از این عبارت او نتیجه گرفتهاند که وی قائل به تشیع حافظ بودهاست.
حافظ در زمان خود تنها به لقب شمسالدین و تخلص حافظ مشهور بوده و القاب و عناوینی همچون «خواجه»، «لسانالغیب»، «ترجمانالاسرار»، «عمدةالعارفین» و «سلطانالشعرا»
و نیز نسبت او یعنی شیرازی، ظاهرا پس از مرگ او اطلاق شدهاست.[۴]
دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال ٧٩٢ ه. ق در شیراز درگذشت. او را در کتِ شیراز یا مصلای آن شهر دفن کردند و ٦٣سال بعد عمارتی بر آن ساخته شد. آرامگاه کنونی او در سال ١٣١٦ ه. ش ساخته شده و به نام «حافظیه» معروف است.
اشعار
در اشعار حافظ توجه خاصی به امام حسین(ع) و یارانش شدهاست که در زیر به نمونه هایی از آن اشاره می شود.
شکر با شکایت
ز آن یار دلنوازم شکری است با شکایت | گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت | |
بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم | یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت | |
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس | گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت | |
در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کانجا | سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت | |
هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم | هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم | |
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و میپسندی | جانا روا نباشد، خون ریز را حمایت | |
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود | از گوشهای برون آی! ای کوکب هدایت | |
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود | زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت... | |
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ | قرآن ز بر بخوانی، در چهارده روایت |
در توضیح غزل بالا گفته شده که در صبح روز عاشورا زمانی که امام حسین(ع) جمعیت چونان سیل سپاه دشمن را دید که به سوی سپاه اندکش روانه بودند دست به آسمان بلند کرده و فرمودند:
«ای پروردگار من، تویی معتمد من در هر اندوه گلوگیری و تویی امید من در هر شدت جانکاهی و تویی ملجا من و ساز و برگ من در هر سختیای که بر من فرود آید. چه بسیار اندوه دلاویز که دل را به کاهش اندازد و طریق چاره را مسدود سازد و دوست را بر دست خذلان پایمالی دهد و دشمن را در شماتت فزایش فرماید و من به درگاه تو روی آوردم، شکایت به حضرت تو کردم و راز دل جز با تو نگفتم و بیرون تو کس نجستم. پس آن بلای متراکم را تو فرح بخشیدی، پس تویی ولی نعمت و خداوند هر نیکویی و منتهای هر آرزویی»[۵]
برای حضرت عباس[۶]
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان | که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان | |
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت | گفت اى چشم و چراغ همه شیرین سخنان | |
کمتر از ذره نه اى پست مشو مهر بورز | تا به خلوتگه خورشید رسى چرخ زنان | |
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری | شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان | |
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد | گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان | |
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل | مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان | |
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم | که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان | |
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم | از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان |
برای ظهر عاشورا و اسرای کربلا[۷]
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت | آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت | |
تنم از واسطهی دوری دلبر بگداخت | جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت | |
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است | چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
منبع
- حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب
- سایت گنجور
- سایت ویکی شیعه
- سایت خبر آنلاین
پی نوشت
- ↑ انصاری کازرونی، ابوالقاسم، مرقوم ئنجم کتاب سلم السموات، به کوشش یحیی قریب، تهران، ۱۳۴۰ش.
- ↑ حسینی طهرانی، محمد حسین، روح مجرد (یاد نامه مرحوم حاج سیذ هاشم موسوی حداد)، انتشارات علامه طباطبایی.
- ↑ شوشتری، سید نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، نشر اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۵ق.
- ↑ خرمشاهی،حافظ، طرح نو، ۱۳۷۸ش.
- ↑ حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب، ص ۷۹
- ↑ سایت خبر آنلاین
- ↑ حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب، ص ۱۶۰