عبدالرحیم سعیدی راد: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
==دربارهی شاعر== | ==دربارهی شاعر== | ||
عبد الرحیم سعیدی راد فرزند محمد علی به سال 1346 ه. ش در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در دزفول به پایان برد و در دانشگاه شهید چمران اهواز در رشته زراعت و اصلاح نبات در مقطع کارشناسی پذیرفته گردید و ادامه آن را تا سطح کارشناسی ارشد در همان رشته در دانشگاه آزاد اسلامی بیرجند دنبال کرد. سعیدی راد فعالیتهای شعری خود را به طور جدی از سال 69 و با مطبوعات کشور آغاز نمود. | عبد الرحیم سعیدی راد فرزند محمد علی به سال 1346 ه. ش در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در دزفول به پایان برد و در دانشگاه شهید چمران اهواز در رشته زراعت و اصلاح نبات در مقطع کارشناسی پذیرفته گردید و ادامه آن را تا سطح کارشناسی ارشد در همان رشته در دانشگاه آزاد اسلامی بیرجند دنبال کرد. سعیدی راد فعالیتهای شعری خود را به طور جدی از سال 69 و با مطبوعات کشور آغاز نمود. | ||
==آثار== | |||
===اشعار=== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|هنوز میچکد از چشم آسمان آتش|زمین و هر چه در آن میکشد فغان آتش}} | |||
{{ب|صدای طبل عزا بین کوچه میپیچد|دوباره سنج و دهل بسته بر دهان آتش}} | |||
{{ب|صدای شیون شمشیر میرسد برگوش|میان معرکه برپاست بیگمان آتش}} | |||
{{ب|فغان و آه بلند است و العطش جاری|به جان خستهدلان بانگ: الامان آتش!}} | |||
{{ب|کنار علقمه افتاده دست ساقیِ مست|کنار خیمه ولی، آه، ارغوان، آتش}} | |||
{{ب|چقدر شکوه کند رود، با لبی تشنه|چقدر گریه کند مشکِ بیزبان آتش}} | |||
{{ب|گلوی کودک شش ماههای غزلخوان شد|دمی که تیر، بهخون خفت و شد کمان آتش}} | |||
{{ب|کسی ندیده چنین رسم میهمانداری|کسی نداده چنین دست میهمان آتش}} | |||
{{ب|چه شعلهها که به پاهای کودکان پیچید|چه زخم ها که چنین میزند بهجان آتش}} | |||
{{ب|چه کرده شمر به گودال قتلگاه مگر|که ناگهان شده دلهای شیعیان آتش}} | |||
{{ب|مگر چه آمده بر نعشهای در گودال|که شعله میکشد از عمق استخوان آتش}} | |||
{{ب|صدای نالهای از عرش میرسد برگوش|رسیده است مگر تا بهکهکشان آتش؟}} | |||
{{ب|گمان مبر که در آن سرخی غروب و عطش|رسیده است به پایانِ داستان آتش}} | |||
{{ب|چهها گذشت بر آن کاروان نیزه و سر|گذشته است گمانم، ز هفتخوان آتش}} | |||
{{ب|چهها گذشت ب بانوی صبر و بیتابی|دمی که داشت به لب چوب خیزران آتش}} | |||
چهها گذشت ب بانوی صبر و بیتابی | |||
دمی که داشت به لب چوب خیزران آتش | |||
{{ب|بپاست خطبه آتش میان کاخ یزید|تمام شام بلا سوخت از همان آتش}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| خورشید چه عاشقانه پیمان میداد|در وادی طوفان بلا جان میداد }} | {{ب| خورشید چه عاشقانه پیمان میداد|در وادی طوفان بلا جان میداد }} | ||
{{ب| آن روز معلم شهادت، چه غریب|با نای بریده، دست ایمان میداد }} | {{ب| آن روز معلم شهادت، چه غریب|با نای بریده، دست ایمان میداد }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| گل غنچهای از سلالهی حیدر بود|افسوس که مثل لالهای پرپر بود }} | {{ب| گل غنچهای از سلالهی حیدر بود|افسوس که مثل لالهای پرپر بود }} | ||
{{ب| آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد|آن مرد که نام کوچکش اصغر بود }} | {{ب| آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد|آن مرد که نام کوچکش اصغر بود }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1646. | دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1646. | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] |
نسخهٔ ۵ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۳
عبد الرحیم سعیدی راد شاعر معاصر ایرانی است. وی قالب غزل و دوبیتی را برای سرودن اشعارش برگزیده است.
عبد الرحیم سعیدی راد | |
---|---|
زادروز | 1346ه.ش دزفول |
دربارهی شاعر
عبد الرحیم سعیدی راد فرزند محمد علی به سال 1346 ه. ش در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در دزفول به پایان برد و در دانشگاه شهید چمران اهواز در رشته زراعت و اصلاح نبات در مقطع کارشناسی پذیرفته گردید و ادامه آن را تا سطح کارشناسی ارشد در همان رشته در دانشگاه آزاد اسلامی بیرجند دنبال کرد. سعیدی راد فعالیتهای شعری خود را به طور جدی از سال 69 و با مطبوعات کشور آغاز نمود.
آثار
اشعار
هنوز میچکد از چشم آسمان آتش | زمین و هر چه در آن میکشد فغان آتش | |
صدای طبل عزا بین کوچه میپیچد | دوباره سنج و دهل بسته بر دهان آتش | |
صدای شیون شمشیر میرسد برگوش | میان معرکه برپاست بیگمان آتش | |
فغان و آه بلند است و العطش جاری | به جان خستهدلان بانگ: الامان آتش! | |
کنار علقمه افتاده دست ساقیِ مست | کنار خیمه ولی، آه، ارغوان، آتش | |
چقدر شکوه کند رود، با لبی تشنه | چقدر گریه کند مشکِ بیزبان آتش | |
گلوی کودک شش ماههای غزلخوان شد | دمی که تیر، بهخون خفت و شد کمان آتش | |
کسی ندیده چنین رسم میهمانداری | کسی نداده چنین دست میهمان آتش | |
چه شعلهها که به پاهای کودکان پیچید | چه زخم ها که چنین میزند بهجان آتش | |
چه کرده شمر به گودال قتلگاه مگر | که ناگهان شده دلهای شیعیان آتش | |
مگر چه آمده بر نعشهای در گودال | که شعله میکشد از عمق استخوان آتش | |
صدای نالهای از عرش میرسد برگوش | رسیده است مگر تا بهکهکشان آتش؟ | |
گمان مبر که در آن سرخی غروب و عطش | رسیده است به پایانِ داستان آتش | |
چهها گذشت بر آن کاروان نیزه و سر | گذشته است گمانم، ز هفتخوان آتش | |
چهها گذشت ب بانوی صبر و بیتابی | دمی که داشت به لب چوب خیزران آتش | |
بپاست خطبه آتش میان کاخ یزید | تمام شام بلا سوخت از همان آتش |
خورشید چه عاشقانه پیمان میداد | در وادی طوفان بلا جان میداد | |
آن روز معلم شهادت، چه غریب | با نای بریده، دست ایمان میداد |
گل غنچهای از سلالهی حیدر بود | افسوس که مثل لالهای پرپر بود | |
آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد | آن مرد که نام کوچکش اصغر بود |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1646.