سید ابوالقاسم حسینی: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴۵: | خط ۳۴۵: | ||
*دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1569-1573. | *دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1569-1573. | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] |
نسخهٔ ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۰۶
سید ابو القاسم حسینی شاعر معاصر ایرانی است. وی حضوری فعال در کنگرهها و همایشهای شعری دارد و مسئولیتهای فرهنگی در بعضی وزارتخانهها، سازمانها و ارگانها در کارنامه عملکردش به چشم میخورد.
سید ابو القاسم حسینی | |
---|---|
زادروز | 1341ه.ش تهران |
لقب | ژرفا |
دربارهی شاعر
سید ابو القاسم حسینی متخلص به «ژرفا» در سال 1341 ه. ش در تهران متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه برای ادامهی تحصیل به حوزه علمیه رفت. مدت چهار سال در تهران و از سال 1363 جهت ادامه و تکمیل دروس حوزوی به قم عزیمت نمود. هم اینک یک دورهی خارج فقه و اصول را گذرانده است ولی از تحصیلات دانشگاهی نیز غافل نماند و توانسته است کارشناسی ارشد خود را در رشتهی حقوق بین الملل از دانشگاه شهید بهشتی تهران اخذ نماید.
ژرفا از 12 سالگی شروع به سرودن شعر نمود. به طوری که اندکی بعد اشعارش در مجلات و روزنامهها چاپ گردید و در چند نشریه مسئول صفحات شعر گردید.
آثار شاعر
آثار: «بر بال قلم»، «مبانی هنری قصههای قرآن»، «فرهنگ جانبازی»، «بیطرفی در حقوق بین الملل اسلامی»، «حدیث رویش بهشت ارغوان»، «بر ساحل سخن»، «زخم، پرواز، دیدار»، و ... ژرفا هم اینک عضو هیئت علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی میباشد.
اشعار
هنگامهی انتقام:
یک دشت، دریا
دریای موجش همه خون
دریای خونش همه اشک
اشکی به پهنای صحرا
در انتظار است این دشت
در انتظار است دریا
یک تلّ آتش
آتش که میروید از او
گل اشک بانو
آتش که میرقصدش باد
هو میکشد، هو
هوهوی دلکش
در انتظار این تل
در انتظار آتش
یک باغ خنجر
خنجر که میبوسدش سر
خنجر که میبویدش لب
تنهاست بانو و باران
باران زخم مکرّر
در انتظار است این باغ
در انتظار است خنجر
یک عصر طوفان
طوفان فریاد و ماتم
طوفان تصمیم فردا
فردا که روی اسیری است
روز شکست امیران
در انتظار است این عصر
در انتظار است طوفان
در انتظار است، آری
در انتظار است
آن تلّ و آن دشت
آن باغ و آن عصر
در انتظار است دریا و آتش
طوفان و خنجر
تا تو بیایی
تو امّید آخر
با آن نوای شکوهندهی آسمانی:
یاران! برآیید، کانیک
هنگامهی انتقام است ...
خاتون موعود:
هیچ کس مثل تو خاتون!
دلش از جنس بلور
دلش از جنس شقایق نیست
هیچ کس، خاتون!
سینهاش مثل تو
سینای حقایق نیست
هیچ کس قامتی از مهر ندیده است
- چنین-
به ستبر ای تو راست
به بلندای تو سبز
دشت در همهمهی سمِّ ستوران گم بود
و تو در خلوت آن واقعه پیدا بودی
آسمان گنگ هیاهو و زمین، محوِ هراس
و تو
سرشار شکیب
ساغر صبر شگرف
مست گلچرخ شهود
طور اغراق تماشا بودی
آتش از هرم عطش میجوشید
شعله در خیمهی سلطان جهان میپیچید
ناله، طوفان فلک پیما بود
که در آفاق زمان میپیچید
خاک با زمزمهی خون شهیدان، سرمست
باد، پیغام شقایقها را
به فرداست تفستان میبرد؟
و تو در مزرعهی سرخ خدا
لطفِ رامشگر باران بودی
مژدهی سبز بهاران بودی
هیچ کس مثل تو خاتون!
دلش از جنس بلور
دلش از جنس شقایق نیست
هیچ کس، مثل تو
در عسرت تنهایی و زنجیر و سکوت
نسروده است چنین
وسعت ناب رهایی را
هیچ کس، مثل تو
در بارش دشنام و هجوم دشنه
مگشوده است چنین
بال مرغان هوایی را
هر سحرگاه که خاتون!
ماه پیشانی تعظیم به درگاه تو میساید
یاد میآرم از آن فرصت بیهمتا
که دگر هیچ نخواهد گنجید
-هیچ-
در حوصله تنگ زمان
یاد میآرم از آن فرصت بیهمتا
که تو لب بر رگ خورشید نهادی به وداع
کاروانی که اسارت میبُرد
به امیری تو، خاتون!
پیک پیروز امارت شد
و غباری که از آن قافله خونین پای
پویه در پویه
مویه در مویه
به زنجیر قدمها پیچید
رمز جاوید زیارت شد
خوب میدانم
فصل زرّین ظهور
با سر انگشت تو، خاتون!
-آری-
با سر انگشت تو
یک روز ورق خواهد خورد
خوب میدانم
مهر از مشرق ابروی تو سر خواهد زد
عدل از ساغر چشمان تو خواهد نوشید
تو نباشی، خاتون!
روز موعود نخواهد آمد ...
منابع
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1569-1573.