سید محمد سادات اخوی: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = | | نام = سید محمد سادات اخوی | ||
| تصویر = | | تصویر = سید محمد سادات اخوی.jpg | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = | ||
| نام اصلی = | | نام اصلی = | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| سالهای نویسندگی = | | سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها = «بازی آینهها» مجموعه داستان کوتاه عاشورایی، «نوحه باران» مجموعه روایت عاشورایی، «مجموعه برگزیده ادبیات معاصر شماره 29» «مرا به خاطر تو» برگزیده قصههای عاشورایی، «طلوع در غروب» کتاب یادمان همایش آسیبشناسی اشعار عاشورایی، «رنج آدم شدن» یادداشتهایی درباره دینداری در دنیای معاصر، «نُقل و نبات» مثنویهای طنز مختوم به صلوات، «ابرهای تشنگی» مجموعه داستانهای کوتاه عاشورایی | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
مسئولیت دفتر ادبیات بچههای مسجد (حوزه هنری)، مدیریت امور ادبی و معاونت هنری (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)، مدیریت شورای نویسندگان پخش رادیو فرهنگ (صدا و سیما)، طراحی، مشاوره و اجرای بیش از 65 پروژه فاخر فرهنگی و پیشینه 21 سال نویسندگی و 17 سال «کارشناس-مجری» و برنامهسازی همزمان در صدا و سیما در کارنامه فعالیتهای اجرایی و مدیریتی ایشان به چشم میخورد. | مسئولیت دفتر ادبیات بچههای مسجد (حوزه هنری)، مدیریت امور ادبی و معاونت هنری (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)، مدیریت شورای نویسندگان پخش رادیو فرهنگ (صدا و سیما)، طراحی، مشاوره و اجرای بیش از 65 پروژه فاخر فرهنگی و پیشینه 21 سال نویسندگی و 17 سال «کارشناس-مجری» و برنامهسازی همزمان در صدا و سیما در کارنامه فعالیتهای اجرایی و مدیریتی ایشان به چشم میخورد. | ||
این شاعر و نویسنده در چندین جشنواره ادبی-هنری برگزار شده از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما و... برگزیده شده است. | این شاعر و نویسنده در چندین جشنواره ادبی-هنری برگزار شده از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما و... برگزیده شده است. | ||
==آثار سید محمد سادات اخوی== | ==آثار سید محمد سادات اخوی== | ||
خط ۶۱: | خط ۶۲: | ||
{{ب| ای جانِ کلام، یا اباعبدالله! | ای ماه تمام، یا اباعبدالله! }} | {{ب| ای جانِ کلام، یا اباعبدالله! | ای ماه تمام، یا اباعبدالله! }} | ||
{{ب| | {{ب| همنای سفیر تشنه، فرزند عقیل... | گوییم: سلام، یا اباعبدالله! }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۶۸: | خط ۶۹: | ||
{{ب| من و او آتش و تقدیر خنجر | نگاه او پُر از تصویر خنجر }} | {{ب| من و او آتش و تقدیر خنجر | نگاه او پُر از تصویر خنجر }} | ||
{{ب| من، | {{ب| من، این سو روی زانو سوی دیگر: | گلوی تشنهای در زیر خنجر }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۷۹: | خط ۸۰: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| سرت بر نیزه | {{ب| سرت بر نیزه چشمت، نیمه خواب است | شبیه بخت من، در پیچ و تاب است }} | ||
{{ب| دعا کردم: جدا از هم نباشیم | دعای | {{ب| دعا کردم: جدا از هم نباشیم | دعای دل شکسته، مُستَجاب است }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۸۶: | خط ۸۷: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| از خشک لبان، به آب، پیغام ببر! | از رود فرات، خواب و آرام... ببر! }} | {{ب| از خشک لبان، به آب، پیغام ببر! | از رود فرات، خواب و آرام... ببر! }} | ||
{{ب| گر دست برای | {{ب| گر دست برای آب آوردن نیست... | بر شانه آرزوی ناکام، ببر! }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۹۸: | خط ۹۹: | ||
'''مسمط''' | '''مسمط''' | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| امشب دلم برای غمت آب میشود | | {{ب| امشب دلم برای غمت آب میشود | همدرد من ستاره و مهتاب میشود }} | ||
{{ب| دریای چَشم، ساحلِ گرداب میشود | ساحل، پُر از ستاره و خوناب میشود }} | {{ب| دریای چَشم، ساحلِ گرداب میشود | ساحل، پُر از ستاره و خوناب میشود }} | ||
{{م| موسای من! شبانه ز دریا گذشتهای }} | {{م| موسای من! شبانه ز دریا گذشتهای }} | ||
{{م| آری، گمان | {{م| آری، گمان کنم «تو» ازینجا گذشتهای }} | ||
{{ب| | {{ب| در «مِه» نهفته سایه رؤیای آرزو | من، شب، ستاره، حسرت یک عمر گفتگو }} | ||
{{ب| یک سو: صفای اشک و دگر: مَروه وضو | ای سایه عبور زمان، لحظهای بگو: }} | {{ب| یک سو: صفای اشک و دگر: مَروه وضو | ای سایه عبور زمان، لحظهای بگو: }} | ||
{{م| آیا شود ز دور، سلامی به او کنم... }} | {{م| آیا شود ز دور، سلامی به او کنم... }} | ||
{{م| با سوزن نگاه، دلم را رُفو کنم؟ }} | {{م| با سوزن نگاه، دلم را رُفو کنم؟ }} | ||
{{ب| میپُرسم از خودم که:«چرا | {{ب| میپُرسم از خودم که: «چرا بیشباهتم؟» | در خُلق و خوی و عطر و صدا، بیشباهتم }} | ||
{{ب| در بارگاه قدس خدا، بیشباهتم | من هم به سیدالشهدا بیشباهتم | {{ب| در بارگاه قدس خدا، بیشباهتم | من هم به سیدالشهدا بیشباهتم سلام خدا بر او }} | ||
{{م| نزد خدا، چگونه شفاعت کند حسین؟ | {{م| نزد خدا، چگونه شفاعت کند حسین؟ سلام خدا بر او }} | ||
{{م| مثل مرا، چگونه شفاعت کند حسین؟ }} | {{م| مثل مرا، چگونه شفاعت کند حسین؟ }} | ||
{{ب| انبوه واژههای مُکدَّر، حسین نیست | این بیرقِ | {{ب| انبوه واژههای مُکدَّر، حسین نیست | این بیرقِ نمادِ «دلاور»، حسین نیست }} | ||
{{ب| این«سِین- | {{ب| این«سِین- سِین» های مکرر، حسین نیست | اینها که گفتهایم، برادر، «حسین» نیست- سلام خدا بر او }} | ||
{{م| خوش گفت محتشم که: شده نورِ مَشرِقِین... }} | {{م| خوش گفت محتشم که: شده نورِ مَشرِقِین... }} | ||
{{م| | {{م| «پرورده کنار رسول خدا، حسین»- سلام خدا بر او }} | ||
{{ب| آری اگر چه غربت او بیکرانه است... | آواره از مدینه و | {{ب| آری اگر چه غربت او بیکرانه است... | آواره از مدینه و آن «آستانه» است... }} | ||
{{ب| هر چند روی | {{ب| هر چند روی منبر «نِی»، بینشانه است... | مولای من، شکوه زمین و زمانه است }} | ||
{{م| وقتی شکوه شعر، پُر | {{م| وقتی شکوه شعر، پُر از «آه» میشود... }} | ||
{{م| ابر سخن، غبار رُخ ماه میشود }} | {{م| ابر سخن، غبار رُخ ماه میشود }} | ||
{{ب| کوی حسین باغ جگرهای خسته است- سلام خدا بر او | این خیمه را نگاه خداوند، بسته است }} | {{ب| کوی حسین باغ جگرهای خسته است- سلام خدا بر او | این خیمه را نگاه خداوند، بسته است }} | ||
{{ب| هر جای خیمه، قافلهای | {{ب| هر جای خیمه، قافلهای دلشکسته است | سالار، صدرِ «سفره احسان» نشسته است }} | ||
{{م| دستم به دامن برکاتش نمیرسد }} | {{م| دستم به دامن برکاتش نمیرسد }} | ||
{{م| تا روزگار سبز حیاتش نمیرسد }} | {{م| تا روزگار سبز حیاتش نمیرسد }} | ||
{{ب| ای | {{ب| ای از «هوا» و ما و منیها رها شده! | با تُربت تو کامِ دلم آشنا شده }} | ||
{{ب| همسایه | {{ب| همسایه مُحَرَّمت از ابتدا، شده | بغض دلم کنار سلام تو وا شده }} | ||
{{م| مانند ابرِ تشنه، سبکبار و سادهای }} | {{م| مانند ابرِ تشنه، سبکبار و سادهای }} | ||
{{م| «دلبر» تویی که دل به | {{م| «دلبر» تویی که دل به سرِ «دار» دادهای }} | ||
{{ب| هر چند آشنای تو یک عمر بودهام... | چَشم از ازل به سایه مهرت گشودهام... }} | {{ب| هر چند آشنای تو یک عمر بودهام... | چَشم از ازل به سایه مهرت گشودهام... }} | ||
{{ب| آنی نبودهام که | {{ب| آنی نبودهام که حضورت «نموده»ام | مظلوم از آن شدی، که «من» از تو سرودهام }} | ||
{{م| | {{م| باید «تو» کربلای دلم را بنا کنی }} | ||
{{م| شعر مرا | {{م| شعر مرا لیاقت «گفتن» عطا کنی }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۷: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| با بوسه نیزه به پهلوش، از پشت اسب خود رها شد | {{ب| با بوسه نیزه به پهلوش، از پشت اسب خود رها شد | ||
| خورشید تابان ولایت، از کوه | | خورشید تابان ولایت، از کوه با «رَعد»ی جدا شد }} | ||
{{ب| نخل شریف | {{ب| نخل شریف نسل هاشم، یک شاخه را از دست میداد | ||
| بر دست دیگر تکیه میکرد، اما میان گودی افتاد }} | | بر دست دیگر تکیه میکرد، اما میان گودی افتاد }} | ||
{{ب| میخواست تا از جا بخیزد، زانوی زخمی ناتوان بود | {{ب| میخواست تا از جا بخیزد، زانوی زخمی ناتوان بود | ||
|«سربند» خونین برادر، در دستهای قهرمان بود }} | |«سربند» خونین برادر، در دستهای قهرمان بود }} | ||
{{ب| یک مرد نه، بهتر ببینید!... خاک شکفته زیر زانو... | {{ب| یک مرد نه، بهتر ببینید!... خاک شکفته زیر زانو... | ||
| | | با شیوه خود بوسهای زد بر صفحه آیینه او }} | ||
{{ب| سنگی کنار پایش افتاد، خم شد سرِ آن مرد از درد... | {{ب| سنگی کنار پایش افتاد، خم شد سرِ آن مرد از درد... | ||
| زخمی شبیه خنده شوق، پیشانیاش را سرخ میکرد }} | | زخمی شبیه خنده شوق، پیشانیاش را سرخ میکرد }} | ||
{{ب| در سینهاش فانوس توحید، راه عروج شعله سَد شد | {{ب| در سینهاش فانوس توحید، راه عروج شعله سَد شد | ||
| آمد شتابان تیری از دور، از شعله فانوس، رَد شد }} | | آمد شتابان تیری از دور، از شعله فانوس، رَد شد }} | ||
{{ب| نگذاشت | {{ب| نگذاشت گرگ «تیر زخمی»، سر را کمی بالا بگیرد | ||
| تا یوسُف آل محمد، با پیرهن، خون را بگیرد... }} | | تا یوسُف آل محمد، با پیرهن، خون را بگیرد... }} | ||
{{ب| سوسوی فانوس ولایت، کار هزاران شمع میکرد | {{ب| سوسوی فانوس ولایت، کار هزاران شمع میکرد | ||
| سیمرغ | | سیمرغ قاف «غاضریه»، پرهای خود را جمع میکرد }} | ||
{{ب| تا خیمه، راه کوتَهی بود، در چشمهای خسته مرد... | {{ب| تا خیمه، راه کوتَهی بود، در چشمهای خسته مرد... | ||
| چَشمان او تا خیمهها رفت اما دلش | | چَشمان او تا خیمهها رفت اما دلش میگفت: «برگرد!» }} | ||
{{ب| وقتی که شِمر و خولی از راه، با نیزه و خنجر رسیدند... | {{ب| وقتی که شِمر و خولی از راه، با نیزه و خنجر رسیدند... | ||
| یک دسته آهوی هراسان، از خیمهها بیرون دویدند }} | | یک دسته آهوی هراسان، از خیمهها بیرون دویدند }} | ||
{{ب| گفتند:«ای در خون نشسته، برگرد سوی خیمههایت | {{ب| گفتند: «ای در خون نشسته، برگرد سوی خیمههایت | ||
| ای رونق تکبیر و تهلیل، آیا رَمَق دارد صدایت؟ }} | | ای رونق تکبیر و تهلیل، آیا رَمَق دارد صدایت؟ }} | ||
{{ب| یک بار دیگر هم ببینیم روی تو را ای ماه پنهان! | {{ب| یک بار دیگر هم ببینیم روی تو را ای ماه پنهان! | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۶۲: | ||
{{ب| برخاست بر زانوی زخمی، مانند نخل سرشکسته... | {{ب| برخاست بر زانوی زخمی، مانند نخل سرشکسته... | ||
| چَشمان او را خون گرفته، بر سینهاش تیری نشسته... }} | | چَشمان او را خون گرفته، بر سینهاش تیری نشسته... }} | ||
{{ب| فریاد زد:«ای اهل کوفه!(خون از گلو بر خاک پاشید) | {{ب| فریاد زد: «ای اهل کوفه! (خون از گلو بر خاک پاشید) | ||
| یا دین جَدَّم را بخواهید، یا | | یا دین جَدَّم را بخواهید، یا دستکم آزاده باشید! }} | ||
{{ب| لبهای خشکش روی هم ماند، ابر صدایش را فلک بُرد | {{ب| لبهای خشکش روی هم ماند، ابر صدایش را فلک بُرد | ||
| بار کمانداران سبک شد، باران گرفت اما زمین مُرد }} | | بار کمانداران سبک شد، باران گرفت اما زمین مُرد }} | ||
{{ب| یک بار دیگر رفت از حال، آن آفتابِ رو به مغرب | {{ب| یک بار دیگر رفت از حال، آن آفتابِ رو به مغرب | ||
| خورشید صحرا مویه میکرد، در پیچ و تاب رو به مغرب }} | | خورشید صحرا مویه میکرد، در پیچ و تاب رو به مغرب }} | ||
{{ب| نقشی گرفت از زخم | {{ب| نقشی گرفت از زخم کهنه، «پهلو»ی تَلِّ زینبیه | ||
| پهلو گرفت آن کشتی صبر، آن سوی تَلِّ زینبیه }} | | پهلو گرفت آن کشتی صبر، آن سوی تَلِّ زینبیه }} | ||
{{ب| قاف فلک شد | {{ب| قاف فلک شد تکهتکه، «القارعه» نازل شد از آن... | ||
| افتاد در چَشمان سیمرغ، تصویر | | افتاد در چَشمان سیمرغ، تصویر خونرنگ سواران }} | ||
{{ب| پرچم، به دست دیگرش بود، لبخند او میرفت از دست | {{ب| پرچم، به دست دیگرش بود، لبخند او میرفت از دست | ||
| تصویر لبخند پیمبر، پیش نگاهش نقش میبست }} | | تصویر لبخند پیمبر، پیش نگاهش نقش میبست }} | ||
{{ب| دیگر کسی حرفی نمیزد، حتی کسی قرآن نمیخواند | {{ب| دیگر کسی حرفی نمیزد، حتی کسی قرآن نمیخواند | ||
| بعد از غروب ماه زینب، | | بعد از غروب ماه زینب، از «پنج تن»، یک تن نمیماند }} | ||
{{ب| نه اضطراب ساعت پیش، نه نالههای زخمی باد... | {{ب| نه اضطراب ساعت پیش، نه نالههای زخمی باد... | ||
| آن سو: خوارج، زنده بودند، این سو: علی بر خاک، جان داد }} | | آن سو: خوارج، زنده بودند، این سو: علی بر خاک، جان داد }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==آثار علمی== | ==آثار علمی== | ||
* «ما از کجا؟ عشق از کجا؟: ..... مجتمع فرهنگی-مذهبی منتظران، قسمت دوم»، خیمه، شماره 27 -28، آذر و دی 1385، ص 14 - 15. | * «ما از کجا؟ عشق از کجا؟: ..... مجتمع فرهنگی-مذهبی منتظران، قسمت دوم»، خیمه، شماره 27-28، آذر و دی 1385، ص 14-15. | ||
* «ما از جا؟...عشق از کجا؟: حکایت مجمع فرهنگی مذهبی منتظران (قسمت چهارم)»، خیمه، شماره 31 - 32، فروردین و اردیبهشت 1386، ص 52 - 53. | * «ما از جا؟...عشق از کجا؟: حکایت مجمع فرهنگی مذهبی منتظران (قسمت چهارم)»، خیمه، شماره 31-32، فروردین و اردیبهشت 1386، ص 52-53. | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1015-1021. | طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1015-1021. |
نسخهٔ ۷ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۱۹
سید محمد سادات اخوی، در شهریور ماه 1352 در تهران متولد شد اگر چه اصالتاً یزدی است. وی فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید محمدرضا سادات اخوی از عالمان دینی تهران و یزد است. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
زندگینامه
مسئولیت دفتر ادبیات بچههای مسجد (حوزه هنری)، مدیریت امور ادبی و معاونت هنری (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)، مدیریت شورای نویسندگان پخش رادیو فرهنگ (صدا و سیما)، طراحی، مشاوره و اجرای بیش از 65 پروژه فاخر فرهنگی و پیشینه 21 سال نویسندگی و 17 سال «کارشناس-مجری» و برنامهسازی همزمان در صدا و سیما در کارنامه فعالیتهای اجرایی و مدیریتی ایشان به چشم میخورد.
این شاعر و نویسنده در چندین جشنواره ادبی-هنری برگزار شده از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما و... برگزیده شده است.
آثار سید محمد سادات اخوی
آثار سید محمد سادات اخوی عبارتند از: ایشان مؤلف 80 عنوان کتاب در حوزههای شعر، داستان، نثر ادبی، پژوهشهای ادبی و مذهبی، شعر، نثر طنز و... است. بعضی از این آثار بدین شرح است: «بازی آینهها» مجموعه داستان کوتاه عاشورایی، «نوحه باران» مجموعه روایت عاشورایی، «مجموعه برگزیده ادبیات معاصر شماره 29» «مرا به خاطر تو» برگزیده قصههای عاشورایی، «طلوع در غروب» کتاب یادمان همایش آسیبشناسی اشعار عاشورایی، «رنج آدم شدن» یادداشتهایی درباره دینداری در دنیای معاصر، «نُقل و نبات» مثنویهای طنز مختوم به صلوات، «ابرهای تشنگی» مجموعه داستانهای کوتاه عاشورایی و... [۱]
اشعار
دو بیتی و رباعی
ای جانِ کلام، یا اباعبدالله! | ای ماه تمام، یا اباعبدالله! | |
همنای سفیر تشنه، فرزند عقیل... | گوییم: سلام، یا اباعبدالله! |
من و او آتش و تقدیر خنجر | نگاه او پُر از تصویر خنجر | |
من، این سو روی زانو سوی دیگر: | گلوی تشنهای در زیر خنجر |
مپرس از من که چشمانم چه دیدند: | کنارت بودم و آنان رسیدند | |
مرا در عشق تو سنجیده بودند... | سرت را پیش چشم من بریدند |
سرت بر نیزه چشمت، نیمه خواب است | شبیه بخت من، در پیچ و تاب است | |
دعا کردم: جدا از هم نباشیم | دعای دل شکسته، مُستَجاب است |
از خشک لبان، به آب، پیغام ببر! | از رود فرات، خواب و آرام... ببر! | |
گر دست برای آب آوردن نیست... | بر شانه آرزوی ناکام، ببر! |
با تیر به چَشم من، نشستی ای عشق! | چَشمم به امید آب بستی، ای عشق! | |
مشغول نماز شُکر بودم، اما... | افسوس، نماز من شکستی ای عشق! |
مسمط
امشب دلم برای غمت آب میشود | همدرد من ستاره و مهتاب میشود | |
دریای چَشم، ساحلِ گرداب میشود | ساحل، پُر از ستاره و خوناب میشود | |
موسای من! شبانه ز دریا گذشتهای | ||
آری، گمان کنم «تو» ازینجا گذشتهای | ||
در «مِه» نهفته سایه رؤیای آرزو | من، شب، ستاره، حسرت یک عمر گفتگو | |
یک سو: صفای اشک و دگر: مَروه وضو | ای سایه عبور زمان، لحظهای بگو: | |
آیا شود ز دور، سلامی به او کنم... | ||
با سوزن نگاه، دلم را رُفو کنم؟ | ||
میپُرسم از خودم که: «چرا بیشباهتم؟» | در خُلق و خوی و عطر و صدا، بیشباهتم | |
در بارگاه قدس خدا، بیشباهتم | من هم به سیدالشهدا بیشباهتم سلام خدا بر او | |
نزد خدا، چگونه شفاعت کند حسین؟ سلام خدا بر او | ||
مثل مرا، چگونه شفاعت کند حسین؟ | ||
انبوه واژههای مُکدَّر، حسین نیست | این بیرقِ نمادِ «دلاور»، حسین نیست | |
این«سِین- سِین» های مکرر، حسین نیست | اینها که گفتهایم، برادر، «حسین» نیست- سلام خدا بر او | |
خوش گفت محتشم که: شده نورِ مَشرِقِین... | ||
«پرورده کنار رسول خدا، حسین»- سلام خدا بر او | ||
آری اگر چه غربت او بیکرانه است... | آواره از مدینه و آن «آستانه» است... | |
هر چند روی منبر «نِی»، بینشانه است... | مولای من، شکوه زمین و زمانه است | |
وقتی شکوه شعر، پُر از «آه» میشود... | ||
ابر سخن، غبار رُخ ماه میشود | ||
کوی حسین باغ جگرهای خسته است- سلام خدا بر او | این خیمه را نگاه خداوند، بسته است | |
هر جای خیمه، قافلهای دلشکسته است | سالار، صدرِ «سفره احسان» نشسته است | |
دستم به دامن برکاتش نمیرسد | ||
تا روزگار سبز حیاتش نمیرسد | ||
ای از «هوا» و ما و منیها رها شده! | با تُربت تو کامِ دلم آشنا شده | |
همسایه مُحَرَّمت از ابتدا، شده | بغض دلم کنار سلام تو وا شده | |
مانند ابرِ تشنه، سبکبار و سادهای | ||
«دلبر» تویی که دل به سرِ «دار» دادهای | ||
هر چند آشنای تو یک عمر بودهام... | چَشم از ازل به سایه مهرت گشودهام... | |
آنی نبودهام که حضورت «نموده»ام | مظلوم از آن شدی، که «من» از تو سرودهام | |
باید «تو» کربلای دلم را بنا کنی | ||
شعر مرا لیاقت «گفتن» عطا کنی |
مثنوی
با بوسه نیزه به پهلوش، از پشت اسب خود رها شد | خورشید تابان ولایت، از کوه با «رَعد»ی جدا شد | |
نخل شریف نسل هاشم، یک شاخه را از دست میداد | بر دست دیگر تکیه میکرد، اما میان گودی افتاد | |
میخواست تا از جا بخیزد، زانوی زخمی ناتوان بود | «سربند» خونین برادر، در دستهای قهرمان بود | |
یک مرد نه، بهتر ببینید!... خاک شکفته زیر زانو... | با شیوه خود بوسهای زد بر صفحه آیینه او | |
سنگی کنار پایش افتاد، خم شد سرِ آن مرد از درد... | زخمی شبیه خنده شوق، پیشانیاش را سرخ میکرد | |
در سینهاش فانوس توحید، راه عروج شعله سَد شد | آمد شتابان تیری از دور، از شعله فانوس، رَد شد | |
نگذاشت گرگ «تیر زخمی»، سر را کمی بالا بگیرد | تا یوسُف آل محمد، با پیرهن، خون را بگیرد... | |
سوسوی فانوس ولایت، کار هزاران شمع میکرد | سیمرغ قاف «غاضریه»، پرهای خود را جمع میکرد | |
تا خیمه، راه کوتَهی بود، در چشمهای خسته مرد... | چَشمان او تا خیمهها رفت اما دلش میگفت: «برگرد!» | |
وقتی که شِمر و خولی از راه، با نیزه و خنجر رسیدند... | یک دسته آهوی هراسان، از خیمهها بیرون دویدند | |
گفتند: «ای در خون نشسته، برگرد سوی خیمههایت | ای رونق تکبیر و تهلیل، آیا رَمَق دارد صدایت؟ | |
یک بار دیگر هم ببینیم روی تو را ای ماه پنهان! | تصویر لبخند تو مانده، در برکه چَشم یتیمان» | |
برخاست بر زانوی زخمی، مانند نخل سرشکسته... | چَشمان او را خون گرفته، بر سینهاش تیری نشسته... | |
فریاد زد: «ای اهل کوفه! (خون از گلو بر خاک پاشید) | یا دین جَدَّم را بخواهید، یا دستکم آزاده باشید! | |
لبهای خشکش روی هم ماند، ابر صدایش را فلک بُرد | بار کمانداران سبک شد، باران گرفت اما زمین مُرد | |
یک بار دیگر رفت از حال، آن آفتابِ رو به مغرب | خورشید صحرا مویه میکرد، در پیچ و تاب رو به مغرب | |
نقشی گرفت از زخم کهنه، «پهلو»ی تَلِّ زینبیه | پهلو گرفت آن کشتی صبر، آن سوی تَلِّ زینبیه | |
قاف فلک شد تکهتکه، «القارعه» نازل شد از آن... | افتاد در چَشمان سیمرغ، تصویر خونرنگ سواران | |
پرچم، به دست دیگرش بود، لبخند او میرفت از دست | تصویر لبخند پیمبر، پیش نگاهش نقش میبست | |
دیگر کسی حرفی نمیزد، حتی کسی قرآن نمیخواند | بعد از غروب ماه زینب، از «پنج تن»، یک تن نمیماند | |
نه اضطراب ساعت پیش، نه نالههای زخمی باد... | آن سو: خوارج، زنده بودند، این سو: علی بر خاک، جان داد |
آثار علمی
- «ما از کجا؟ عشق از کجا؟: ..... مجتمع فرهنگی-مذهبی منتظران، قسمت دوم»، خیمه، شماره 27-28، آذر و دی 1385، ص 14-15.
- «ما از جا؟...عشق از کجا؟: حکایت مجمع فرهنگی مذهبی منتظران (قسمت چهارم)»، خیمه، شماره 31-32، فروردین و اردیبهشت 1386، ص 52-53.
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1015-1021.
پی نوشت
- ↑ اخذ زندگینامه و اشعار شاعر از طریق پست الکترونیک.