مهیار دیلمی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''اشاره''' ابو الحسن مهیار بن مرزویه دیلمی بغدادی، نخست بر کیش زرتشتی بود ام...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۸۹: خط ۴۸۹:


10- فإن خفتما شوقی فقد تأمنانه‌بخاتلة بین القنا و المخاوف  
10- فإن خفتما شوقی فقد تأمنانه‌بخاتلة بین القنا و المخاوف  
11- بصفراء لو حلّت قدیما لشارب‌لضنّت فما حلّت فتاة لقاطف
12- یطوف بها من «آل کسری» مقرطق‌یحدّث عنها من ملوک الطوائف
13- سقی الحسن حمراء السلافة خدّه‌فأنبع نبتا أخضرا فی السوائف
14- و أحلف أنّی شعشعت لی بکفّه‌سلوت سوی همّ لقلبی محالف
15- عصیت علی الأیّام أن ینتزعنه‌بنهی عذول أو خداع ملاطف
16- جویّ کلّما استخفی لیخمدهاجه‌سنا بارق من أرض «کوفان» خاطف
17- یذکّرنی مثوی «علیّ» کأنّنی‌سمعت بذاک الرزء صیحة هاتف
18- رکبت القوافی ردف شوقی مطیّةتخبّ بجاری دمعی المترادف
19- إلی غایة من مدحه إن بلغتهاهزأت بأذیال الرّیاح العواصف
20- و ما أنا من تلک المفازة مدرک‌بنفسی و لو عرّضتها للمتالف
21- ولکن تؤدّی الشهد إصبع ذائق‌و تعلق ریح المسک راحة دائف
22- بنفسی من کانت مع اللّه نفسه‌إذا قلّ یوم الحقّ من لم یجازف
23- إذا ما عزوا دینا فآخر عابدو إن قسموا دینا فأوّل عائف
24- کفی «یوم بدر» شاهدا و «هوازن»لمستأخرین عنهما و مزاحف
25- و «خیبر» ذات الباب و هی ثقیلة المرام علی أیدی الخطوب الخفائف
26- «أبا حسن» إن أنکروا الحق (واضحا)علی أنّه و اللّه إنکار عارف
27- فإلّا سعی للبین أخمص بازل‌و إلّا سمت للنعل إصبع خاصف
28- و إلّا کما کنت ابن عمّ و والیاو صهرا و صنوا کان من لا یقارف
29- أخصّک بالتفضیل إلّا لعلمه‌بعجزهم عن بعض تلک المواقف
30- نوی الغدر أقوام فخانوک بعده‌و ما آنف فی الغدر إلّا کسالف
31- و هبهم سفاها صحّحوا فیک قوله‌فهل دفعوا ما عنده فی المصاحف
32- سلام علی الإسلام بعدک إنّهم‌یسومونه بالجور خطّة خاسف
33- وجدّدها «بالطفّ» بابنک عصبةأباحوا لذاک القرف حکّة قارف
34- یعزّ علی «محمّد» بابن بنته‌صبیب دم من بین جنبیک و اکف
35- أجازوک حقّا فی الخلافة غادرواجوامع منه فی رقاب الخلائف
36- أیا عاطشا فی مصرع لو شهدته‌سقیتک فیه من دموعی الذوارف
37- سقی غلّتی بحر بقبرک إنّنی‌علی غیر إلمام به غیر آسف
38- و أهدی إلیه الزائرون تحیّتی‌لأشرف إن عینی له لم تشارف
39- و عادوا فذرّوا بین جنبیّ تربةشفائی ممّا استحقبوا فی المخاوف
40- اسرّ لمن والاک حبّ موافق‌و ابدی لمن عاداک سبّ مخالف
41- دعیّ سعی سعی الاسود و قدمشی‌سواه إلیها أمس مشی الخوالف
42- و أغری بک الحسّاد أنّک لم تکن‌علی صنم فیما رووه بعاکف
43- و کنت حصان الجیب من ید غامرکذاک حصان العرض من فم قاذف
44- و ما نسب ما بین جنبیّ تالدبغالب ودّ بین جنبیّ طارف
45- و کم حاسد لی ودّ لو لم یعش و لم‌انابله فی تأبینکم و اسایف
46- تصرّفت فی مدحیکم فترکته‌بعضّ علیّ الکفّ عضّ الصوارف
47- هواکم هو الدنیا و أعلم أنّه‌یبیّض یوم الحشر سود الصحائف <ref>این قصیده را به سال 392 هجری سروده است. ادب الطف؛ ص 243- 245. الغدیر؛ ص 242- 245.</ref>




خط ۵۰۹: خط ۵۸۳:
9- یقین بدان: این پرده آویخته نشد جز اینکه روزی کنار رود و این ماه چهارده، کمال نگرفت جز اینکه روزی تاریک شود.
9- یقین بدان: این پرده آویخته نشد جز اینکه روزی کنار رود و این ماه چهارده، کمال نگرفت جز اینکه روزی تاریک شود.


10- اگر از اشتیاق من می‌هراسید که با شتاب این پرده را به یکسو نهم، ایمن باشید که از بی‌پروایی شراب کمک نگیرم.
11- انگوری که اگر شراب کهنه‌اش حلال باشد بخل ورزند و تازه آن را برای چیدن روا نشمارند.
12- ساغر آن در کف لباده‌پوشی از خاندان کسری است که حدیث شراب را از شاهان قبائل روایت کند.
13- سرخی شراب ناب، گونه چون گلشن را از طراوت سیراب کرد، سبزه‌ی غدّارش برکنار دمید.
14- سوگند که اگر با کف زرّینش شراب مرا ممزوج کند، غم دل فرو نهم، جز آن غمی که بر دلم پیمان وفا بسته.
15- به روزگار این مهلت نگذاشتم که موهبت این غم از دل برباید، چه با پند ناصحان و یا فریب دوست مهربان.
16- آتشی شعله‌ور که هرچند دم فروکشد، برقی خیره‌کننده از سرزمین کوفان بر جهد و بازش مشتعل سازد.
17- برقی خاطف که تربت علی را به خاطر آورد، گویا سروش مصیبتش را به گوش می‌شنوم.
18- مشتاقانه بر مرکب قافیه برشدم و با اشک ریزان، هروله‌کنان رهسپار گشتم.
19- به سوی ثنا و ستایش که اگر احساسم رسا باشد، طوفانهای سهمگین را بازیچه شمارم.
20- در این وادی بی‌کران با نیروی جان راه به جایی نبرم، گرچه خود را به آب و آتش زنم.
21- ولی اینم کافی است که شهد انگبینی با سرانگشتی ممتاز باشد و شمیم عنبر جامه‌ی عنبری بپالاید.
22- جانم فدای آن سرور که بنده‌ی راه حق بود، روزگاری که دیگران مدّعیان ناحق بودند.
23- اگر مدارج دین را وارسند، به نهایت عابد. اگر دنیا را بخش کنند، اولین زاهد.
24- روز بدر و هوازن، حجّتی است رسا، بر آنها که راه فرار گرفتند و رهسپار شدند.
25- و قلعه خیبر با آن در سنگین که بر دست ناتوان چه سهمگین بود.
26- یا ابا الحسن! اگر حقّ ترا به جهالت منکر آمدند و به خدا سوگند که دانسته انکار نمودند.
27- باوجوداین. اگر یکّه‌تاز میدان شهامت نبودی و با تشریف «خاصف النعل» همتا و هم‌سنگ رسول نمی‌شدی.
28- اگر پسر عم کارگزار، داماد و هم‌ریشه رسول نبودی- با آنکه بودی- دگران با تو برابر و هم‌سنگ نبودند.
29- می‌دانست که دیگران از بر شدن به این مدارج ناتوان‌اند، ازاین‌رو به‌ویژه نام تو را به فضیلت یاد فرمود.
30- جمعی نیرنگ زدند و بعد از رسول راه خیانت گرفتند، این یک در نیرنگ و دغل همتای دیگری بود.
31- گیرم که با سفاهت سخن رسول را برتابیدند، آیات قرآن را چگونه برمی‌تابند؟
32- بعد از تو فاتحه اسلام را خواندند: دین را با خواری و خفت زیر پا نهادند.
33- این سفاهت و خیانت در بیابان «طف»، بر سر فرزندان حسین تجدید شد: روا شمردند که زخم کهنه را با سرانگشت خونبار سازند.
34- ناگوار است بر رسول خدا که از سینه‌ی دخترزاده‌اش خون چون ناودان روان است.
35- میراث خلافت را از چنگ تو ربودند، و خلافت خود را چونان غل جامعه بر گردن آیندگان بستند.
36- ای تشنه‌ی در خون طپیده که اگر در رکابش بودم، با سیلاب اشک خود سیرابش می‌ساختم.
37- از دریای رحمتی که به کویت اندر است، موجی برآمد و از عطشم وارهانید، با آنکه در کنار تربتت حاضر نبودم.
38- زایران مرقد پاکش درود مرا به نیابت نثار کردند تا تشریف جویم اگرچه دیدگانم از این شرافت محروم ماند.
39- بازگشتند و غباری از تربتش بر سینه‌ام فشاندند، شفای من در همان بود که آنان ذخیره‌ی روز درماندگی سازند.
40- مهر دوستانت به دل نهفتم، مهری موافق. شتم دشمنانت بر زبان دارم، دشمنی آشکار.
42- ازاین‌رو حاسدانت به کین برخاستند که همگان دانند مانند آنان برای بت سجده نبردی.
43- دست آلودگان به دامن طهارتت نرسید، دهان بدگویان، حسبت را نیالود.
44- این افتخاری کهن که از خون تبارم در رگ و پی دارم، افزون نشمارم از مهری که تازه به دل می‌پرورانم.
45- بسا حاسدان که آرزو دارند کاش در زمره‌ی خفتگان بودند و من در برابر آنان با زبانی چون تیر و شمشیر به دفاع و حمایت برنمی‌خاستم.
46- در ثنا و ستایشتان داد سخن دادم و این دشمن بدخواه تو است که از خشم دست به دندان می‌گزد.
47- عشق شما با تمام دنیا برابر است، و دانم روز حشر، سیه‌نامه اعمالم را سپید خواهد کرد.
'''مدح اهل بیت (ع):'''
1- سلا من سلا: من بنا الستبدلا؟!و کیف محا الآخر الأوّلا؟!
2- و أیّ هوی حادث العهد أمس أنساه ذاک الهوی المحولا؟!
3- و این المواثیق و العاذلات‌یضیق علیهن أن تعذلا؟!
4- أکانت أضالیل وعد الزمان أم حلم اللیل ثم النجلی؟!
5- و ممّا جری الدمع فیه سؤال من تاه بالحسن أن یسألا
6- اقول «برامة»: یا صاحبی‌معاجا- و إن فعلا-: أجملا
7- قفا لعلیل فإن الوقوف‌و إن هو لم یشفه علّلا
8- بغربی «وجرة» ینشدنه‌و إن زادنا صلة- منزلا
9- و حسناء لو أنصفت حسنهالکان من القبح أن تبخلا
10- رأت هجرها مرخصا من دمی‌علی النأی علقا قدیما غلا
11- و ربّت واش بها منبض‌أسابقه الردّ أن ینبلا
12- رأی ودّها طللا ممحلافلفّق ما شاء أن یمحلا
13- و ألسنة کأعالی الرماح‌رددت و قد شرعت ذبلا
14- و یأبی «لحسناء» إن أقبلت‌تعرّضها قمرا مقبلا
15- سقی اللّه «لیلاتنا بالغویر» فیما أعلّ و ما أنهلا
16- حیا کلما أسبلت مقلة- حنینا له- عبرة أسبلا
17- و خصّ و إن لم تعد لیلةخلت فالکری بعدها ماحلا
18- و فی الطیف فیها بمیعاده‌و کان تعوّد أن یمطلا
19- فما کان أقصر لیلی به‌و ما کان لو لم یزر أطولا
20- مساحب قصرّ عنّی المشیب ما کان منها الصّباذیّلا
21- ستصرفنی نزوات الهموم بالأرب الجدّ أن أهزلا
22- و تنحت من طرفی زفرةمباردها تأکل المنصلا
23- و أغری بتأمین آل النبیّ‌إن نسّب الشعر أو غزّلا
24- بنفسی نجومهم المخمدات‌و یأبی الهدی غیر أن تشعلا
25- و أجسام نور لهم فی الصعیدتملؤه فیضیی الملا
26- ببطن الثری حمل مالم تطق‌علی ظهرها الأرض أن تحملا
27- تقیض فکانت ندی أبحراو تهوی فکانت علّا أجبلا
28- سل المتحدی بهم فی الفخار أین سمت شرفات العلا؟!
29- بمن باهل اللّه أعداءه‌فکان الرسول بهم أبهلا؟!
30- و هذا الکتاب و إعجازه‌علی من؟ و فی بیت من نزّلا؟!
31- و «بدر» و «بدر» به الدّین تمّ من کان فیه جمیل البلا؟!
32- و من نام قوم سواه و قام؟و من کان أفقه أو أعدلا؟!
33- بمن فصل الحکم یوم «الحنین»فطبق فی ذلک المفصلا؟!
34- مساع أطیل بتفصیلهاکفی معجزا ذکرها مجملا
35- یمینا لقد سلّط الملحدون‌علی الحق أو کاد أن یبطلا
36- فلو لا ضمان لنا فی الطهورقضی جدل القول أن نخجلا
37- أ أللّه یا قوم یقضی «النبیّ»مطاعا فیعصی و ما غسّلا؟!
38- و یوصی فنخرص دعوی علیه فی ترکه دینه مهملا؟!
39- و یجتمعون علی زعمهم‌و ینبیک «سعد» بما أشکلا
40- فیعقب اجماعهم أن یبیت مفضولهم یقدم الأفضلا
41- و أن ینزع الأمر من أهله‌لأنّ «علیّا» له اهّلا
42- و ساروا یحطّون فی آله‌بظلمهم کلکلا کلکلا
43- تدّب عقارب من کیدهم‌فتفنیهم أوّلا أوّلا
44- أضالیل ساقت مصاب الحسین‌و ما قبل ذاک و ماقدتلا
45- «امیّة» لابسة عارهاو إن خفی الثأر أو حصّلا
46- فیوم «السقیفة» یابن النبیّ‌طرّق یومک فی «کربلا»
47- و غصب أبیک علی حقّه‌و أمّک حسّن أن تقتلا
48- أیا راکبا ظهر مجدولةتخال إذا انبسطت أجدلا
49- شأت أربع الریح فی أربع‌إذا ما انتشرن طوین الفلا
50- إذا وکلت طرفها بالسماء خیل بادراکها وکّلا
51- فعزّت غزالتها غرّةوطالت غزال الفلا أیطلا
52- کطیّک فی منتهی واحد- لتدرک یثرب- أو مرقلا
53- فصل ناجیا و علیّ الأمان‌لمن کان فی حاجة موصلا
54- تحمّل رسالة صبّ حملت‌فناد بها «أحمد» المرسلا
55- و حیّ و قل: یا نبیّ الهدی‌تأشّب نهجک و استوغلا
56- قضیت فأرمضنا ما قضیت‌و شرعک قدتمّ و استکملا
57- فرام ابن عمّک فیما سننت أن یتقبّل أو یمثلا
58- فخانک فیه من الغادرین من غیّر الحقّ أو بدّلا
59- إلی أن تحلّت بها «تیمها»و أضحت «بنو هاشم» عطّلا
60- و لمّا سری أمر «تیم» أطال بیت عدیّ لها الأحبلا
61- و مدّت امیّة أعناقهاو قدهوّن الخطب و الستسهلا
62- فنال «ابن عفّان» ما لم یکن‌یظنّ و ما نال بل نوّلا
63- فقرّ و أنعم عیش یکون من قبله خشنا قلقلا
64- و قلّبها «أردشیریّة»فحرّق فیها بما أشعلا
65- و ساروا فساقوه أو أوردوه‌حیاض الردّی منهلا منهلا
66- و لمّا امتطاها «علیّ» اخوک ردّ إلی الحقّ فاستثقلا
67- و جاؤا یسومونه القاتلین‌و هم قد ولوا ذلک المقتلا
68- و کانت هناة و أنت الخصیم‌غدا و المعاجل من امهلا
69- لکم «آل یاسین» مدحی صفاو ودّی حلا و فؤادی خلا
70- و عندی لأعدائکم نافذات قولی (ما) صاحب المقولا
71- إذا ضاق بالسیر ذرع الرفیق‌ملأت بهنّ فروج الملا
72- فواقر من کلّ سهم تکون‌له کلّ جارحة مقتلا
73- و هلّا و نهج طریق النجاةبکم لاح لی بعدما أشکلا؟!
74- رکبت لکم لقمی فاستننت‌و کنت أخابطه مجهلا
75- و فکّ من الشّرک أسری و کان غلّا علی منکبی مقفلا
76- اوالیکم ما جرت مزنةو ما اصطخب الرعد أو جلجلا
77- و أبرأ ممّن یعادیکم‌فإنّ البرائة أصل الولا
78- و مولاکم لا یخاف العقاب‌فکونوا له فی غد موئلا <ref>ادب الطف؛ ص 240- 243. الغدیر؛ ص 247- 251.</ref>
1 و 2- آنکه از ما دل برید. ندانم چه‌کسی را برگزید؟ چگونه مهر نوین عشق دیرین را از یاد برد.
3- آن پیمانهای مؤکد کجا شد؟ و آن عشق آتشین که ملامت ناصحان را به چیزی نشمرد؟
4- آرزوهای خام بود که با گذشت ایّام از سر بنهاد؟ یا رویای شبانه که با سپیده‌ی صبح از میان برخاست؟
5- اشک‌های جاری نه از سوز دل بود؟ خدا را، پاسخ دهید عاشق سرگردان را.
6- بر سر آن آبگاه گفتم: قدری بپائید و اگر مهلتی می‌دادند چه منتی بر من می‌نهادند.
7- به بالین این بیمارتان بیائید، اگر مایه‌ی شفا نباشد، باری وسیله دلداری است.
8- در کنار «وجره» از کاشانه او سراغ گرفتم، گرچه بر گمراهی ما افزود.
9- آن پریوش که اگر خورشید رخش به راه انصاف می‌رفت از تابش خود بخل نمی‌ورزید.
10- بسا سخن‌چینی که نبض او را شناخته و من پیشدستی کنم تا سعایت او برتابم.
11 و 12- با این تصور که مهر دلداده‌ام چون عرصه‌ی ریگزار است، رطب و یا بسی بهم بافته تا ریشه‌ی عشق و شوریدگی را بسوزاند.
13- و بسا زبانهای چون نی فراز و چونان سنان تیز و دراز که از خود برتافتم.
14- اگر آن پریوش رخ بتابد، چه نیازش که ماه تابان برآید.
15- خدا شبهای «غدیر» را سیراب کناد، از باران صبحگاهی و ژاله‌ی شامگاهی.
16- بارانی که چون از چشم مشتاقی قطره‌ی اشکی روان بیند، به همدردی برخروشد و سیلاب کشد.
17- به‌ویژه آن شب وصل، گرچه دیگر بازنگشت، از آن پس خواب به چشم راه نکرد.
18- اما در رویا، هنوز بر سر پیمان است، اگرچه پیمان‌شکنی راه و رسم دیرین است.
19- خدا را چه شب کوتاهی. اگر وصل دلدار نبود، چون شب یلدا بود.
20- آن دامن کبریا که در شور و شیدایی بر زمینی می‌کشیدم، اینک به پیری کوتاه گشته.
21- به زودی هم و غم بر دل برجهد و از شوق و سرخوشی بازم دارد.
22- از آه سوزانم سوهانی بسازد که شمشیر جانکاه را بساید.
23- اینک به ثنای آل پیامبر حریصم، قصیده‌ای بسرایم، غزلی بیارایم.
24- جانم فدای آن اختران خاموش، لکن چراغ هدایت خاموشی نگیرد.
25- پیکر انورشان در بیابان، فضای جهان را پرتوافکن است.
26- توده‌ی غبرا از حمل این بار سنگین درماند، ازاین‌رو شمع وجودشان را در دل نهفت.
27- فیض‌بخشی کردند: ابر و دریا آفریدند، فروافتادند، قلّه‌های عظمت را بنیاد نهادند.
28- از رقیب که به مفاخرت خیزد، واپرس که پایه‌های عظمت و مجدشان تا به کجا پر شده است.
29- قرآن، کدام خاندان را با مباهله شرافت داد، که رسول خدا به آبروی آنان به دعا برخاست؟!
30- معجز قرآن بر که نازل گشت؟ و در کدام خاندان؟!
31- در روز بدر، بدری که پرچم دین را برافراشت، چه‌کسی یکّه‌تاز میدان بود؟!
32- که بیدار ماند و دیگران به خواب غنودند؟ داناتر که بود؟ دادگسترترین آنان کدام؟!
34- مساعی جمیله فراوان است، تفصیل آن سخن را به درازا کشد، اجمال آن در مقام سند کافی است.
35- سوگند به حق که ملحدان و کجروان بر آئین حق چیره شدند، بلکه آن را تباه کردند.
36- آری پیروزی حق ضمانت الهی است وگرنه در جدل شرمسار و سرافکنده بودیم.
37- خدا را، ای قوم، رواست که رسول مطاع فرمان دهد، هنوزش غسل نداده نافرمانی کنند؟!
38- جانشین خود را معرفی کرد و ما به یاوه پنداشتیم آئین خود را مهمل وانهاد.
39- پندارند که اجماع و اتفاق دارند، از سعد بن عباد خبر واپرس.
40- آن هم اجماعی که بی‌فضل را بر صاحب فضل مقدم شناخت.
41- و حق را از صاحب حق بازگرفت، آری علی صاحب حق بود.
42- منزل به منزل راه سپردند، از بغی و ستم، خاندان علی را بی‌سپر سینه‌ی اشتران ساختند.
43- و از کید و کین، چونان عقرب جراره، چه نیش‌ها که بر جانشان نزدند.
44- مایه‌ی ضلال و حیرت بدان پایه که عزای حسین را به‌پا کرد و مصیبت‌های پیشین و پسین.
45- خاندان امیّه، جامه‌ی این عار و ننگ بر تن آراست. گرچه خون شهیدان یکسره پامال نگشت.
46- ای زاده‌ی مصطفی، این خود روز سقیفه بود که راه کربلا را هموار کرد.
47- حقّ علی و فاطمه زیر پا ماند، ازاین‌رو کشتنت روا شمردند.
48- ای تک‌سواری که بر خنگ باد پیما روانی، و چونان شاهین در پرواز.
49- خنگی که در چهار جهت از طوفان سبق برد، گاهی که در کوه و دره وزان گردد.
50- و چون طرف چشم به آسمان دوزد، پندارند که خواهد به سما بر شود.
51- سپیدی کاکلش بر قرص خورشید طعنه زند، اندامش غزال رعنا را به چیزی نخرد.
52- گمانم که با این سیر و شتاب به سوی مدینه روان باشی.
53- به سلامت، و هرکه در نیاز من بکوشد به سلامت باد.
54- پیام این دلسوخته را همراه بر و به پیشگاه احمد مرسل آواز برکش.
55- پس از ثنا و سپاس برگو: ای رهبر هدایت! راه و رسمت دگرگون گشت.
56- به جوار حق راه یافتی و ما در آتش فراق ماندیم، اما شرع و آئینت تمام بود.
57- پسر عمّت بر آن شد که به آئین و سنت قیام ورزد.
58- نیرنگبازان، آنها که حق را واژگون کردند، راه خیانت و دغل پیش گرفتند.
59- سرانجام «تیم» آنان زیور خلافت بر تن آراست. بنی هاشم عاطل و باطل ماندند.
60- نوبت «تیم» که به پایان آمد، خاندان «عدی» طنابها را کشیدند.
61- خاندان امیّه هم گردن طمع فراز کردند، دیگر جاده‌ها هموار بود.
62- از میانه پسر عفان بر سریر خلافت برشد که گمان نمی‌رفت، بلکه او را بر سریر نشاندند.
63- دیدگان امیه روشن گشت و عیش همگان به کام. پیش از آن سخت و ناگوار.
64- کار شوری و اجماع، در آخر به آئین زردشت پیوست، آن دو آتش زدند این یک پاک بسوخت.
65- روان گشتند و قدم‌به‌قدم تا گودال هلاکش سوق دادند، بهتر بگویم، کشاندند.
66- و چون برادرت علی زمام خلافت کشید تا به سوی حق بازگرداند، ازاین‌رو دشوار و سنگین بود.
67- آمدند که با خواری به قاتلانش سپارند، با آنکه خود معرکه آرای قتال بود.
68- ناگفتنی بسیار است. دادخواه آنان به روز قیامت تویی، وای بر آنان که مهلت یابند.
69- ای خاندان مصطفی، اینک ثنایم چون آب زلال، مهرم شیرین و خوشگوار، قلبم خالی از مهر اغیار است.
70- سخنان گزنده‌ام برای دشمنان آماده، مادام‌که زبان در کام بچرخد.
71- اگر با گام هموار به مقصود نرسم. بشتابم و دامن صحرا پر کنم.
72- از تیر جان شکاف که بر هرجا نشیند، هلاک سازد.
73- چرا چنین نباشم، با آنکه راه نجات‌بخش دینم به راهنمایی شما مکشوف افتاد.


74- با درستی به راه راست قدم نهادم. پیش از آن، سر خود گرفته بیراهه می‌شتافتم.


75- زنجیر شرک را پاره کردم. با آنکه در گردنم قفل بود.


76- سروران من، مادام‌که ابری خیزد و رعدی برانگیزد، دوستدار شمایم.


77- و از دشمنان شما بیزاری جویم. بیزاری شرط مهر کیشی است.


78- وابسته‌ی مهر شما از کیفر هراس نکند. در روز فردا، بایدش که پناه باشید.




خط ۵۱۹: خط ۹۷۲:
==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:231
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:231-247.


==پی نوشت==
==پی نوشت==