عبید الله بن زیاد: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
| تصویر        =
| تصویر        =
| توضیح تصویر  =
| توضیح تصویر  =
| نام کامل    =
| نام کامل    =عبیدالله بن زیاد
| کنیه        =ابوحفص
| کنیه        =ابوحفص
| لقب          =
| لقب          =
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
==نامه یزید به عبیدالله==
==نامه یزید به عبیدالله==
یزید سر این‌ دو شهید را بر دروازه‌ دمشق‌ آویخت<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص339.</ref> ‌و از قهر و غلبه‌ عبیدالله، خرسند شد و طی نامه‌ای‌ از او تشکر کرد و او را از تصمیم امام حسین (ع) در حرکت از مکه به عراق آگاه ساخت و از او خواست تا به بهترین وجه در مورد او اقدام کند و به او توصیه کرد به مجرد اتهام، مخالفان را زندانی کن و به محض مشکوک بودن، آنان را بازداشت کن.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339-342؛ الاخبار الطوال، ص240-242؛ تاریخ طبری، ج5، ص376-381؛ مقاتل الطالبیین، ص103-108.</ref>
یزید سر این‌ دو شهید را بر دروازه‌ دمشق‌ آویخت<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص339.</ref> ‌و از قهر و غلبه‌ عبیدالله، خرسند شد و طی نامه‌ای‌ از او تشکر کرد و او را از تصمیم امام حسین (ع) در حرکت از مکه به عراق آگاه ساخت و از او خواست تا به بهترین وجه در مورد او اقدام کند و به او توصیه کرد به مجرد اتهام، مخالفان را زندانی کن و به محض مشکوک بودن، آنان را بازداشت کن.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339-342؛ الاخبار الطوال، ص240-242؛ تاریخ طبری، ج5، ص376-381؛ مقاتل الطالبیین، ص103-108.</ref>
در همین ایام عبیدالله دستور داد میثم تمّار از اصحاب امام علی (ع) را نیز به دار آویختند و به شهادت رساندند و مختار ثقفی را نیز به جرم همکاری با مسلم به زندان انداخت، اما بعد از شهادت امام حسین (ع)، به خواهش عبدالله‌بن عمر که شوهر خواهر مختار بود، از زندان آزاد و به طائف تبعید شد.<ref>- ر.ک : تاریخ یعقوبی، ج2، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص570-571؛ الفتوح، ج5، ص145؛ امتاع الاسماع، ج11، ص350.</ref>  
در همین ایام عبیدالله دستور داد میثم تمّار از اصحاب امام علی (ع) را نیز به دار آویختند و به شهادت رساندند و مختار ثقفی را نیز به جرم همکاری با مسلم به زندان انداخت، اما بعد از شهادت امام حسین (ع)، به خواهش عبدالله‌بن عمر که شوهر خواهر مختار بود، از زندان آزاد و به طائف تبعید شد.<ref>- ر.ک : تاریخ یعقوبی، ج2، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص570-571؛ الفتوح، ج5، ص145؛ امتاع الاسماع، ج11، ص350.</ref>  
 
==فرستادن حصین بن نمیر به قادسیه==
 
چون عبیدالله‌بن زیاد از حرکت امام حسین (ع) به سوی عراق خبر یافت، حُصَین‌بن نُمَیر صاحب شرطه (رئیس شهربانی) کوفه را به منطقه قادسیه فرستاد، تا راه را بر امام ببندد. حُصَین‌بن‌ نُمَیر در آنجا پُست‌ نظامی‌ نیرومندی‌ بر پا ساخت.
چون عبیدالله‌بن زیاد از حرکت امام حسین (ع) به سوی عراق خبر یافت، حُصَین‌بن نُمَیر صاحب شرطه (رئیس شهربانی) کوفه را به منطقه قادسیه فرستاد، تا راه را بر امام ببندد. حُصَین‌بن‌ نُمَیر در آنجا پُست‌ نظامی‌ نیرومندی‌ بر پا ساخت.
 
==نامه امام حسین (ع) به اهل کوفه==
 
در همین اثنا امام حسین (ع) نامه‌ای‌ برای‌ اهل‌ کوفه‌ و چهره‌های‌ سرشناس‌ شهر مانند سلیمان‌بن‌ صُرَد خُزاعی‌، مُسَیب‌بن‌ نجبه‌ و رَفاعةبن‌ شَدّاد نوشت‌ و توسط‌ فرستاده دیگری به نام قَیس‌بن مُسَهَّر صَیداوی‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ ارسال‌ فرمود.<ref>- ارشاد، ج2، ص71؛ انساب الاشراف، ج3، ص378؛ الاخبار الطوال، ص245.</ref>
در همین اثنا امام حسین (ع) نامه‌ای‌ برای‌ اهل‌ کوفه‌ و چهره‌های‌ سرشناس‌ شهر مانند سلیمان‌بن‌ صُرَد خُزاعی‌، مُسَیب‌بن‌ نجبه‌ و رَفاعةبن‌ شَدّاد نوشت‌ و توسط‌ فرستاده دیگری به نام قَیس‌بن مُسَهَّر صَیداوی‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ ارسال‌ فرمود.<ref>- ارشاد، ج2، ص71؛ انساب الاشراف، ج3، ص378؛ الاخبار الطوال، ص245.</ref>
 
==گفت‌وگوی عبیدالله و قیس==
 
هنگامی‌ که‌ قیس‌ به‌ قادسیه‌ رسید، توسط حُصَین‌بن‌ نُمَیر بازداشت‌ شد. حُصَین‌ دستور تفتیش‌ او را صادر نمود.<ref>- ارشاد، ج2، ص71.</ref> قیس‌ بی‌درنگ‌ نامه‌ را درآورد و پاره‌پاره‌ کرد. حصین‌ او را نزد عبیدالله فرستاد. بین‌ عبیدالله و قیس‌ سؤال‌ و جوابی ‌صورت‌ گرفت‌ که‌ گویای‌ روح‌ پر صلابت‌ قیس‌ می‌باشد:
هنگامی‌ که‌ قیس‌ به‌ قادسیه‌ رسید، توسط حُصَین‌بن‌ نُمَیر بازداشت‌ شد. حُصَین‌ دستور تفتیش‌ او را صادر نمود.<ref>- ارشاد، ج2، ص71.</ref> قیس‌ بی‌درنگ‌ نامه‌ را درآورد و پاره‌پاره‌ کرد. حصین‌ او را نزد عبیدالله فرستاد. بین‌ عبیدالله و قیس‌ سؤال‌ و جوابی ‌صورت‌ گرفت‌ که‌ گویای‌ روح‌ پر صلابت‌ قیس‌ می‌باشد:


- تو کیستی‌؟  
- تو کیستی‌؟  
خط ۱۴۶: خط ۱۳۱:


- این‌ نامه‌ را امام حسین‌ (ع) برای‌ عده‌ای‌ از مردم‌ کوفه‌ مرقوم‌ فرموده‌ بود که‌ من‌ اسامی‌ ایشان‌ را نمی‌دانم‌.
- این‌ نامه‌ را امام حسین‌ (ع) برای‌ عده‌ای‌ از مردم‌ کوفه‌ مرقوم‌ فرموده‌ بود که‌ من‌ اسامی‌ ایشان‌ را نمی‌دانم‌.


ابن‌زیاد خشمگینانه‌ او را تهدید کرد که‌ به‌ خدا قسم‌ هرگز از چنگ‌ من‌ رهایی‌ نخواهی‌ یافت‌ مگر این‌که‌ نام‌ آن ‌افراد را بگویی‌ و یا آن‌که‌ بر فراز منبر آشکارا بر حسین‌ و پدر و برادرش‌ دشنام‌ دهی‌. در غیر این‌ صورت‌ تو را خواهم‌ کشت‌. قیس که این پیشنهاد را فرصت خوبی برای رساندن پیام امام به کوفیان می‌دید، بی‌درنگ پیشنهاد ابن زیاد را پذیرفت.
ابن‌زیاد خشمگینانه‌ او را تهدید کرد که‌ به‌ خدا قسم‌ هرگز از چنگ‌ من‌ رهایی‌ نخواهی‌ یافت‌ مگر این‌که‌ نام‌ آن ‌افراد را بگویی‌ و یا آن‌که‌ بر فراز منبر آشکارا بر حسین‌ و پدر و برادرش‌ دشنام‌ دهی‌. در غیر این‌ صورت‌ تو را خواهم‌ کشت‌. قیس که این پیشنهاد را فرصت خوبی برای رساندن پیام امام به کوفیان می‌دید، بی‌درنگ پیشنهاد ابن زیاد را پذیرفت.
- بر منبر می‌روم‌ و حسین‌ را تکذیب‌ می‌کنم‌.
- بر منبر می‌روم‌ و حسین‌ را تکذیب‌ می‌کنم‌.
 
==سخنان قیس با مردم کوفه==
 
بدین‌گونه‌ قیس‌ بر بالای‌ منبر رفت‌ و پس‌ از حمد و ثنا به‌ درگاه‌ خداوند و درود بر پیامبر عظیم‌الشأن‌ اسلام‌ از امام حسین (ع) و پدر بزرگوارش‌ به‌ نیکی‌ یاد نمود و بر عبیدالله و پدرش‌ و همه‌ گردن‌کشان‌ و خودکامگان‌ اموی‌ نفرین‌ فرستاد و گفت‌: مردم‌! امام حسین‌ (ع) بهترین‌ خلق‌ خداست‌ و پسر دختر پیامبر (ص) است‌ و من‌ فرستاده‌ اویم‌. درمنطقه‌ حاجر (حاجز) از او جدا شدم‌. او را اجابت‌ کنید و به‌ او بپیوندید و ندایش‌ را لبیک‌ گویید.<ref>- وقعة الطف، ص160؛ انساب الاشراف، ج3، ص378؛ ارشاد، ج2، ص71.</ref>
بدین‌گونه‌ قیس‌ بر بالای‌ منبر رفت‌ و پس‌ از حمد و ثنا به‌ درگاه‌ خداوند و درود بر پیامبر عظیم‌الشأن‌ اسلام‌ از امام حسین (ع) و پدر بزرگوارش‌ به‌ نیکی‌ یاد نمود و بر عبیدالله و پدرش‌ و همه‌ گردن‌کشان‌ و خودکامگان‌ اموی‌ نفرین‌ فرستاد و گفت‌: مردم‌! امام حسین‌ (ع) بهترین‌ خلق‌ خداست‌ و پسر دختر پیامبر (ص) است‌ و من‌ فرستاده‌ اویم‌. درمنطقه‌ حاجر (حاجز) از او جدا شدم‌. او را اجابت‌ کنید و به‌ او بپیوندید و ندایش‌ را لبیک‌ گویید.<ref>- وقعة الطف، ص160؛ انساب الاشراف، ج3، ص378؛ ارشاد، ج2، ص71.</ref>
ابن‌زیاد که‌ خود را باخته‌ بود، بی‌درنگ‌ فرمان‌ داد که‌ قیس‌ را از فراز قصر به‌ پایین‌ پرتاب‌ کنند.<ref>- وقعة الطف، ص160؛ انساب الاشراف، ج3، ص378؛ تاریخ طبری، ج5، ص395.</ref> بدین‌ ترتیب‌ قیس‌ به شهادت رسید.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص378-379؛ الاخبارالطوال، ص346؛ تاریخ طبری، ج5، ص394-395؛ الفتوح، ج5، ص82-83؛ ارشاد، ج2، ص71؛ البدایه و النهایه، ج8، ص168.  </ref>
ابن‌زیاد که‌ خود را باخته‌ بود، بی‌درنگ‌ فرمان‌ داد که‌ قیس‌ را از فراز قصر به‌ پایین‌ پرتاب‌ کنند.<ref>- وقعة الطف، ص160؛ انساب الاشراف، ج3، ص378؛ تاریخ طبری، ج5، ص395.</ref> بدین‌ ترتیب‌ قیس‌ به شهادت رسید.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص378-379؛ الاخبارالطوال، ص346؛ تاریخ طبری، ج5، ص394-395؛ الفتوح، ج5، ص82-83؛ ارشاد، ج2، ص71؛ البدایه و النهایه، ج8، ص168.  </ref>
 
==شهادت عبدالله بن یقطر==
 
عبیدالله‌بن زیاد همچنین دستور داد عبدالله بن یقطر (بقطر)<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص379؛ انصار الحسین (ع)، ص136.</ref> برادر رضاعی امام حسین (ع) را بکشند. عبدالله از فرستادگان امام حسین (ع) و حامل‌ پیامی‌ برای‌ مسلم ‌بن‌ عقیل به کوفه بود و رهسپار آن دیار شد. اما توسط حصین‌بن نمیر در نزدیکی قادسیه دستگیر شد. او را نزد عبیدالله‌بن زیاد بردند و چون اسرار نامه امام را فاش نکرد، عبیدالله نیز دستور داد او را از بالای قصر به زمین افکندند و استخوان‌هایش خُرد شد. هنوز رمقی در بدن داشت که عبدالملک‌بن عمیر لخمی با ضربتی او را کشت.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص169؛ تاریخ طبری، ج5، ص397؛ انصار الحسین (ع)، ص136-137.</ref>
عبیدالله‌بن زیاد همچنین دستور داد عبدالله بن یقطر (بقطر)<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص379؛ انصار الحسین (ع)، ص136.</ref> برادر رضاعی امام حسین (ع) را بکشند. عبدالله از فرستادگان امام حسین (ع) و حامل‌ پیامی‌ برای‌ مسلم ‌بن‌ عقیل به کوفه بود و رهسپار آن دیار شد. اما توسط حصین‌بن نمیر در نزدیکی قادسیه دستگیر شد. او را نزد عبیدالله‌بن زیاد بردند و چون اسرار نامه امام را فاش نکرد، عبیدالله نیز دستور داد او را از بالای قصر به زمین افکندند و استخوان‌هایش خُرد شد. هنوز رمقی در بدن داشت که عبدالملک‌بن عمیر لخمی با ضربتی او را کشت.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص169؛ تاریخ طبری، ج5، ص397؛ انصار الحسین (ع)، ص136-137.</ref>
برخی نیز نوشته‌اند عبدالله سفیر مسلم برای امام حسین (ع) بود تا تحول و انحطاط کوفه را خبر دهد که توسط‌ مالک‌بن‌ یربوع‌ تمیمی‌ دستگیر و به‌ ابن‌زیاد تحویل‌ داده‌ شد.<ref>- الفتوح، ج5، ص45.</ref>
==رویارویی سپاه حر با امام حسین (ع)==
حُصَین‌بن‌ نُمَیر، حُرّبن یزید ریاحی را با هزار سپاهی به منزله مقدمه سپاه از قادسیه به سوی کاروان امام روانه کرد. امام حسین (ع) در روز 26 ذی‌الحجه نزدیک کوفه در کنار بلندی‌های ذوحُسُم (ذوجشم) با حُرّ و سپاهیانش روبه‌رو شد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص472؛ الاخبار الطوال، ص249؛ تاریخ طبری، ج5، ص400؛ ارشاد، ج2، ص78،69؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص330،327.</ref> تصریح منابع بر آن است که حُرّ نه برای جنگ بلکه صرفاً برای انتقال امام نزد ابن‌زیاد اعزام شده بود و اینکه به دستور عبیدالله از بازگشت آن حضرت به حجاز جلوگیری کند و از این‌رو با سپاهیانش در حالی‌که‌ قبضه‌ شمشیرها را در دست‌ داشتند، رو در روی توقف‌گاه کاروان امام صف‌آرایی کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص473؛ الاخبار الطوال، ص249-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص400؛ ارشاد، ج2، ص80؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص332.</ref> امام که‌ امید به ‌حمایت‌ کوفیان‌ داشت‌، از حُرّ پرسید که‌ به‌ کمک‌ آنان‌ آمده‌ یا بر ضد آنان است‌؟ حُرّ گفت‌: بر ضد شما. سپاه، ‌متشکل‌ از هزار نفر سواره‌نظام‌ بود. به‌رغم این صف‌آرایی خصمانه، واکنش امام صلح‌آمیز بود. چنان‌که به یارانش دستور داد که‌ سپاهیان حُرّ و اسبانشان را سیراب کنند. آن‌ روز که‌ حُرّ راه‌ را بر امام حسین (ع)‌ گرفت‌، از قادسیه‌ می‌آمد و پسر زیاد برای‌ این‌که‌ هر چه‌ زودتر و بهتر به‌ مقصد برسد، به‌ حصین‌بن‌ نمیر چنین دستوری داده بود. پس از اقامه نماز چون امام با‌ یاران‌ خویش عزم بازگشت نمود، حُرّ ممانعت کرد. امام به‌جِد قصد بازگشت‌ به‌ حجاز را نمود و حُرّ مانع‌ شد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص472-473؛ الاخبارالطوال، ص248-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص400-403؛ الفتوح، ج5، ص76-79؛ ارشاد، ج2، ص78-80؛ مقاتل الطالبیین، ص110-111.  </ref>
==مأموریت حر==
حُرّ گفت‌: من‌ مأموریت‌ ندارم‌ که‌ با تو بجنگم‌، بلکه‌ مأموریتم‌ این‌ است‌ که‌ از تو جدا نشوم‌ تا تو را به‌ طرف ‌کوفه‌ راهنمایی‌ کنم‌ و پیشنهاد نمود که امام راهی غیر از راه‌ کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از ابن‌زیاد کسب تکلیف کند و گفت امیدوارم‌ خداوند زمینه‌ای‌ فراهم‌ آورد که‌ من‌ به‌ درگیری‌ با شما مبتلا نشوم‌. آنگاه امام حسین (ع) و یارانش در مسیر عُذَیبُ الهِجانات و قادسیه‌ حرکت‌ کردند و حُرّ نیز همراه آنان بود.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص472-473؛ الاخبار الطوال، ص249-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص402-403؛ ارشاد، ج2، ص78-80. </ref>
سرانجام در روز پنجشنبه دوم محرم 61 به سرزمین‌ نینوا رسیدند. مالک‌بن‌ نَسرکندی‌ نامه‌ عبیدالله‌بن‌ زیاد را به‌ حُرّ داد مبنی بر آن‌که بر حسین و یارانش‌ سخت‌ بگیرد و آنان را در زمینی بی آب و علف و بی‌حصار متوقف کند و نوشت که فرستاده‌ام‌ مأموریت‌ دارد همراه‌ تو باشد تا ببیند که‌ چه‌گونه‌ فرمان‌ من‌ انجام‌ می‌شود.<ref>-  الاخبار الطوال، ص251؛ تاریخ طبری، ج5، ص408-409؛ ارشاد؛ ج2، ص81-84؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص334. </ref> به این صورت توافق حُرّ با امام در روز دوم محرم پایان یافت. حُرّ امام را ناگزیر ساخت در جایی به نام کربلا نزدیک فرات پیاده شود و حُرّ برای‌ عبیدالله‌بن‌ زیاد نامه‌ای‌ نوشت‌ که‌ حسین‌بن علی و خانواده‌ و یاران‌ او در کربلا فرود آمده‌اند.<ref>-  ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص472-473؛الاخبار الطوال، ص253؛ تاریخ طبری، ج5، ص408-409؛ ارشاد؛ ج2، ص84؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص334. </ref>
==فرستادن عمر بن سعد به کربلا==
یک روز پس از ورود امام، ابن‌زیاد، عمربن سعد را که به وی وعده حکومت ری و دَستَبی را داده بود، پیش از عزیمت به محل مأموریتش با چهار هزار سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد و دستور داد تا از امام حسین و یارانش به نام یزید بیعت بگیرد. اما امام به وی پاسخ رد داد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص477-478؛ الاخبار الطوال، ص253.</ref> از آن پس تا روز نهم محرم عبیدالله هر روز سپاهیانی به همراه فرماندهانی به سوی عمربن سعد روانه می‌کرد.
==فرستادن لشکریان برای یاری عمربن سعد==
ابن‌زیاد کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام باز دارند. شمار لشکریانی که ابن‌زیاد همراه سرداران خود به یاری عمربن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، 30 هزار سوار و پیاده بود.<ref>- الفتوح، ج5، ص62؛ ارشاد، ج2، ص90.</ref>
==بستن شریعه فرات==
روز هفتم محرم به دستور ابن‌زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کردند.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414؛ الفتوح، ج5، ص91-92؛ ارشاد، ج2، ص86-87؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> اگر چه امام، برادر دلیرش عباس (ع) را با گروهی فرستاد و او توانست با عقب راندن دشمن، مشک‌ها را از آب پر کند و باز گردد،<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255.</ref> اما از صبح عاشورا خیمه‌های امام آب نداشت.
==پیشنهاد امام حسین (ع) به عمربن سعد==
گفته شده امام به عمربن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. عمربن سعد که مایل بود کار به صلح بیانجامد، با امام در این‌باره توافق کرد، اما عبیدالله‌بن زیاد به تحریک شمربن ذی‌الجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت و به ابن‌سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با او بجنگد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> امام فرمود که تسلیم پسر مرجانه نخواهد شد.<ref>- ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص113-114؛ البدء و التاریخ، ج6، ص11.</ref>
==واقعه کربلا==
به این ترتیب واقعه کربلا به وقوع پیوست و امام حسین (ع) به شهادت رسید. عبیدالله همچنین فرمان داد تا بر اجساد امام و خاندان و یارانش اسب بتارانند.<ref>- ارشاد، ج2، ص111.</ref>
عمربن‌ سعد همان شب سر امام را توسط خولی‌بن یزید برای عبیدالله به کوفه فرستاد<ref>- ر.ک : کتاب نسب قریش، ص40؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> و فردای آن روز نیز سرهای دیگر شهدا را بر سر نیزه‌ها نزد عبیدالله به کوفه بردند. لشکریان عمربن سعد برای هر سری که به عنوان کشندهِ آن نزد عبیدالله‌بن زیاد می‌بردند، جایزه‌ای از او می‌گرفتند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص504؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص440، 455-456. فهرستی از قبایل مختلف و تعداد سرهایی که هر کدام نزد عبیدالله بن زیاد بردند، به‌دست داده‌اند.</ref>




برخی نیز نوشته‌اند عبدالله سفیر مسلم برای امام حسین (ع) بود تا تحول و انحطاط کوفه را خبر دهد که توسط‌ مالک‌بن‌ یربوع‌ تمیمی‌ دستگیر و به‌ ابن‌زیاد تحویل‌ داده‌ شد.<ref>- الفتوح، ج5، ص45.</ref>




حُصَین‌بن‌ نُمَیر، حُرّبن یزید ریاحی را با هزار سپاهی به منزله مقدمه سپاه از قادسیه به سوی کاروان امام روانه کرد. امام حسین (ع) در روز 26 ذی‌الحجه نزدیک کوفه در کنار بلندی‌های ذوحُسُم (ذوجشم) با حُرّ و سپاهیانش روبه‌رو شد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص472؛ الاخبار الطوال، ص249؛ تاریخ طبری، ج5، ص400؛ ارشاد، ج2، ص78،69؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص330،327.</ref> تصریح منابع بر آن است که حُرّ نه برای جنگ بلکه صرفاً برای انتقال امام نزد ابن‌زیاد اعزام شده بود و اینکه به دستور عبیدالله از بازگشت آن حضرت به حجاز جلوگیری کند و از این‌رو با سپاهیانش در حالی‌که‌ قبضه‌ شمشیرها را در دست‌ داشتند، رو در روی توقف‌گاه کاروان امام صف‌آرایی کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص473؛ الاخبار الطوال، ص249-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص400؛ ارشاد، ج2، ص80؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص332.</ref> امام که‌ امید به ‌حمایت‌ کوفیان‌ داشت‌، از حُرّ پرسید که‌ به‌ کمک‌ آنان‌ آمده‌ یا بر ضد آنان است‌؟ حُرّ گفت‌: بر ضد شما. سپاه، ‌متشکل‌ از هزار نفر سواره‌نظام‌ بود. به‌رغم این صف‌آرایی خصمانه، واکنش امام صلح‌آمیز بود. چنان‌که به یارانش دستور داد که‌ سپاهیان حُرّ و اسبانشان را سیراب کنند. آن‌ روز که‌ حُرّ راه‌ را بر امام حسین (ع)‌ گرفت‌، از قادسیه‌ می‌آمد و پسر زیاد برای‌ این‌که‌ هر چه‌ زودتر و بهتر به‌ مقصد برسد، به‌ حصین‌بن‌ نمیر چنین دستوری داده بود. پس از اقامه نماز چون امام با‌ یاران‌ خویش عزم بازگشت نمود، حُرّ ممانعت کرد. امام به‌جِد قصد بازگشت‌ به‌ حجاز را نمود و حُرّ مانع‌ شد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص472-473؛ الاخبارالطوال، ص248-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص400-403؛ الفتوح، ج5، ص76-79؛ ارشاد، ج2، ص78-80؛ مقاتل الطالبیین، ص110-111.  </ref>




حُرّ گفت‌: من‌ مأموریت‌ ندارم‌ که‌ با تو بجنگم‌، بلکه‌ مأموریتم‌ این‌ است‌ که‌ از تو جدا نشوم‌ تا تو را به‌ طرف ‌کوفه‌ راهنمایی‌ کنم‌ و پیشنهاد نمود که امام راهی غیر از راه‌ کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از ابن‌زیاد کسب تکلیف کند و گفت امیدوارم‌ خداوند زمینه‌ای‌ فراهم‌ آورد که‌ من‌ به‌ درگیری‌ با شما مبتلا نشوم‌. آنگاه امام حسین (ع) و یارانش در مسیر عُذَیبُ الهِجانات و قادسیه‌ حرکت‌ کردند و حُرّ نیز همراه آنان بود.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص472-473؛ الاخبار الطوال، ص249-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص402-403؛ ارشاد، ج2، ص78-80. </ref>




سرانجام در روز پنجشنبه دوم محرم 61 به سرزمین‌ نینوی رسیدند.، مالک‌بن‌ نَسرکندی‌ نامه‌ عبیدالله‌بن‌ زیاد را به‌ حُرّ داد مبنی بر آن‌که بر حسین و یارانش‌ سخت‌ بگیرد و آنان را در زمینی بی آب و علف و بی‌حصار متوقف کند و نوشت که فرستاده‌ام‌ مأموریت‌ دارد همراه‌ تو باشد تا ببیند که‌ چه‌گونه‌ فرمان‌ من‌ انجام‌ می‌شود.<ref>-  الاخبار الطوال، ص251؛ تاریخ طبری، ج5، ص408-409؛ ارشاد؛ ج2، ص81-84؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص334. </ref> به این صورت توافق حُرّ با امام در روز دوم محرم پایان یافت. حُرّ امام را ناگزیر ساخت در جایی به نام کربلا نزدیک فرات پیاده شود و حُرّ برای‌ عبیدالله‌بن‌ زیاد نامه‌ای‌ نوشت‌ که‌ حسین‌بن علی و خانواده‌ و یاران‌ او در کربلا فرود آمده‌اند.<ref>-  ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص472-473؛الاخبار الطوال، ص253؛ تاریخ طبری، ج5، ص408-409؛ ارشاد؛ ج2، ص84؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص334. </ref>




یک روز پس از ورود امام، ابن‌زیاد، عمربن سعد را که به وی وعده حکومت ری و دَستَبی را داده بود، پیش از عزیمت به محل مأموریتش با چهار هزار سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد و دستور داد تا از امام حسین و یارانش به نام یزید بیعت بگیرد. اما امام به وی پاسخ رد داد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص477-478؛ الاخبار الطوال، ص253.</ref> از آن پس تا روز نهم محرم عبیدالله هر روز سپاهیانی به همراه فرماندهانی به سوی عمربن سعد روانه می‌کرد.




ابن‌زیاد کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام باز دارند. شمار لشکریانی که ابن‌زیاد همراه سرداران خود به یاری عمربن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، 30 هزار سوار و پیاده بود.<ref>- الفتوح، ج5، ص62؛ ارشاد، ج2، ص90.</ref>




روز هفتم محرم به دستور ابن‌زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کردند.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414؛ الفتوح، ج5، ص91-92؛ ارشاد، ج2، ص86-87؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> اگر چه امام، برادر دلیرش عباس (ع) را با گروهی فرستاد و او توانست با عقب راندن دشمن، مشک‌ها را از آب پر کند و باز گردد،<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255.</ref> اما از صبح عاشورا خیمه‌های امام آب نداشت.




گفته شده امام به عمربن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. عمربن سعد که مایل بود کار به صلح بیانجامد، با امام در این‌باره توافق کرد، اما عبیدالله‌بن زیاد به تحریک شمربن ذی‌الجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت و به ابن‌سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با او بجنگد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> امام فرمود که تسلیم پسر مرجانه نخواهد شد.<ref>- ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص113-114؛ البدء و التاریخ، ج6، ص11.</ref>




به این ترتیب واقعه کربلا به وقوع پیوست و امام حسین (ع) به شهادت رسید. عبیدالله همچنین فرمان داد تا بر اجساد امام و خاندان و یارانش اسب بتارانند.<ref>- ارشاد، ج2، ص111.</ref>
عمربن‌ سعد همان شب سر امام را توسط خولی‌بن یزید برای عبیدالله به کوفه فرستاد<ref>- ر.ک : کتاب نسب قریش، ص40؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> و فردای آن روز نیز سرهای دیگر شهدا را بر سر نیزه‌ها نزد عبیدالله به کوفه بردند. لشکریان عمربن سعد برای هر سری که به عنوان کشندهِ آن نزد عبیدالله‌بن زیاد می‌بردند، جایزه‌ای از او می‌گرفتند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص504؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص440، 455-456. فهرستی از قبایل مختلف و تعداد سرهایی که هر کدام نزد عبیدالله بن زیاد بردند، به‌دست داده‌اند.</ref>