نیاز اصفهانی (جوشقانی): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «سیّد حسین (سیّد حسن) طباطبایی جوشقانی اصفهانی متخلّص به «نیاز»، او را از احفا...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
سیّد حسین (سیّد حسن) طباطبایی جوشقانی اصفهانی متخلّص به «نیاز»، او را از احفاد میرشاه تقی جوشقانی که از رجال دربار شاه سلیمان صفوی است ذکر کرده‌اند. او از شاعران نیمه‌ی نخست قرن سیزدهم هجری است. وی در قصبه‌ی جوشقان، ناحیه‌ای بین کاشان و اصفهان متولد شد و در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار در اصفهان نشو و نما یافت. از دانش و خوشنویسی و قریحه‌ی شاعری و به ویژه غزل‌سرایی بهره داشته است.
سیّد حسین (سیّد حسن) طباطبایی جوشقانی اصفهانی متخلّص به «نیاز»، او را از احفاد میرشاه تقی جوشقانی که از رجال دربار شاه سلیمان صفوی است ذکر کرده‌اند. او از شاعران نیمه‌ی نخست قرن سیزدهم هجری است. وی در قصبه‌ی جوشقان، ناحیه‌ای بین کاشان و اصفهان متولد شد و در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار در اصفهان نشو و نما یافت. از دانش و خوشنویسی و قریحه‌ی شاعری و به ویژه غزل‌سرایی بهره داشته است.


خط ۶: خط ۱۰:
{{شعر}}
{{شعر}}


{{ب| شد شام و آفتاب نمود از شفق به تن‌چون کشتگان کرب و بلا، لاله‌گون کفن }}
{{ب| شد شام و آفتاب نمود از شفق به تن‌|چون کشتگان کرب و بلا، لاله‌گون کفن }}
{{ب| یا همچو مغفری که به خون گشته واژگون‌یا چون سری که کرده جدا تیغش از بدن }}
{{ب| یا همچو مغفری که به خون گشته واژگون‌|یا چون سری که کرده جدا تیغش از بدن }}
{{ب| گفتم به خویش از سر حیرت که از چه روپیداست رسم تازه در آن کهنه انجمن؟ }}
{{ب| گفتم به خویش از سر حیرت که از چه رو|پیداست رسم تازه در آن کهنه انجمن؟ }}
{{ب| افکنده چرخ، یوسف خورشید را به چاه‌و آنگاه لاله‌گون از شفق کرده پیرهن }}
{{ب| افکنده چرخ، یوسف خورشید را به چاه‌|و آنگاه لاله‌گون از شفق کرده پیرهن }}
{{ب| پر خون نموده چون زکریا، چرا کناردر طشت خون، مگر سر یحیاست غوطه زن؟ }}
{{ب| پر خون نموده چون زکریا، چرا کنار|در طشت خون، مگر سر یحیاست غوطه زن؟ }}
{{ب| یا پر ز خون رکاب شه دین که آسمان‌چون ذو الجناح بسته به پهلوی خویشتن }}
{{ب| یا پر ز خون رکاب شه دین که آسمان‌|چون ذو الجناح بسته به پهلوی خویشتن }}
{{ب| گلگون قبای آل عبا فخر عالمین‌در خاک و خون فتاده‌ی کرب و بلا حسین ای سوز سینه باز تو را این اثر که داد؟
{{ب| گلگون قبای آل عبا فخر عالمین‌|در خاک و خون فتاده‌ی کرب و بلا حسین }}
وی آتش نهفته تو را این شرر که داد؟ }}
{{پایان شعر}}
{{ب| ای سیلِ گریه از دل خون گشته می‌رسی‌از حال شاه تشنه لبانت خبر که داد؟ }}
 
{{ب| افلاک را پیاله‌ی عشرت که زد به سنگ؟آفاق را نواله‌ی لخت جگر که داد؟ }}
 
{{ب| در برّو بحر قصه‌ی آن ماجرا که برد؟افغانشان به جانب گردون، گذر که داد؟ }}
{{شعر}}
{{ب| در جام عیش، زهر الم ناگهان که ریخت؟در دست چرخ، ساغر غم بی‌خبر که داد؟ }}
{{ب| ای سوز سینه باز تو را این اثر که داد؟|وی آتش نهفته تو را این شرر که داد؟ }}
{{ب| فرمان ناله را به دیار الم که خواند؟دامان گریه را به کفِ چشمِ تَر، که داد؟ }}
{{ب| ای سیلِ گریه از دل خون گشته می‌رسی‌|از حال شاه تشنه لبانت خبر که داد؟ }}
{{ب| باز این سخن به خدمت خیر النسا که گفت؟باز این خبر به حضرت خیر البشر که داد؟ }}
{{ب| افلاک را پیاله‌ی عشرت که زد به سنگ؟|آفاق را نواله‌ی لخت جگر که داد؟ }}
{{ب| کز تیغ ظلم غرقه به خون شد حسین توگردید سر جدا ز تن نور عین تو در خون چو نور دیده‌ی زهرا تپیده شد
{{ب| در برّو بحر قصه‌ی آن ماجرا که برد؟|افغانشان به جانب گردون، گذر که داد؟ }}
از بهر گریه چرخ سراپای دیده شد }}
{{ب| در جام عیش، زهر الم ناگهان که ریخت؟|در دست چرخ، ساغر غم بی‌خبر که داد؟ }}
{{ب| هم روی آفتاب از این غصّه تیره گشت‌هم قامت سپهر از این غم خمیده شد }}
{{ب| فرمان ناله را به دیار الم که خواند؟|دامان گریه را به کفِ چشمِ تَر، که داد؟ }}
{{ب| بر باد داد تازه گلی صرصر ستم‌کز آن هزار خار به دلها خلیده شد }}
{{ب| باز این سخن به خدمت خیر النسا که گفت؟|باز این خبر به حضرت خیر البشر که داد؟ }}
{{ب| شد منخسف مهی که از آن هر ستاره‌ای‌خونابه‌سان ز دیده‌ی گردون چکیده شد  }}
{{ب| کز تیغ ظلم غرقه به خون شد حسین تو|گردید سر جدا ز تن نور عین تو }}
{{ب| شد شورشی که محفل عشرت سرای خلدبرچیده گشت و بزم غمی تازه چیده شد }}
{{پایان شعر}}
{{ب| یعقوب را ز گریه دگر دیده گشت تارپیراهن صبوری یوسف دریده شد }}
 
{{ب| از پشت زین به خاک چو خورشید دین نشست‌برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست از شش جهت بلند شد آهی که دود آن
 
بر طاق منظر فلک هفتمین نشست }}
{{شعر}}
{{ب| افلاک را سرشک مصیبت ز سر گذشت‌ایّام را غبار الم بر جبین نشست }}
{{ب| در خون چو نور دیده‌ی زهرا تپیده شد|از بهر گریه چرخ سراپای دیده شد }}
{{ب| آن بی‌حیا که سینه‌ی او جای کینه بودبر سینه‌ی شریف امام مبین نشست }}
{{ب| هم روی آفتاب از این غصّه تیره گشت‌|هم قامت سپهر از این غم خمیده شد }}
{{ب| خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین‌در خون دیده، عیسیِ گردون نشین نشست }}
{{ب| بر باد داد تازه گلی صرصر ستم‌|کز آن هزار خار به دلها خلیده شد }}
{{ب| برخاست طرفه گردی از این تیره خاکدان‌بر روی ساکنان بهشت برین نشست }}
{{ب| شد منخسف مهی که از آن هر ستاره‌ای‌|خونابه‌سان ز دیده‌ی گردون چکیده شد  }}
{{ب| گلهای لاله رنگ ز دامان، به دیده ریخت‌این خار غم چو در دل روح الامین نشست <ref>تذکره ثمر؛ ص 86 و 94.</ref> }}
{{ب| شد شورشی که محفل عشرت سرای خلد|برچیده گشت و بزم غمی تازه چیده شد }}
{{ب| یعقوب را ز گریه دگر دیده گشت تار|پیراهن صبوری یوسف دریده شد }}
{{ب| از پشت زین به خاک چو خورشید دین نشست‌|برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست }}
{{شعر}}
 
 
{{پایان شعر}}
{{ب| از شش جهت بلند شد آهی که دود آن|بر طاق منظر فلک هفتمین نشست }}
{{ب| افلاک را سرشک مصیبت ز سر گذشت‌|ایّام را غبار الم بر جبین نشست }}
{{ب| آن بی‌حیا که سینه‌ی او جای کینه بود|بر سینه‌ی شریف امام مبین نشست }}
{{ب| خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین‌|در خون دیده، عیسیِ گردون نشین نشست }}
{{ب| برخاست طرفه گردی از این تیره خاکدان‌|بر روی ساکنان بهشت برین نشست }}
{{ب| گلهای لاله رنگ ز دامان، به دیده ریخت‌|این خار غم چو در دل روح الامین نشست <ref>تذکره ثمر؛ ص 86 و 94.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}



نسخهٔ ‏۳ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۴۱



سیّد حسین (سیّد حسن) طباطبایی جوشقانی اصفهانی متخلّص به «نیاز»، او را از احفاد میرشاه تقی جوشقانی که از رجال دربار شاه سلیمان صفوی است ذکر کرده‌اند. او از شاعران نیمه‌ی نخست قرن سیزدهم هجری است. وی در قصبه‌ی جوشقان، ناحیه‌ای بین کاشان و اصفهان متولد شد و در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار در اصفهان نشو و نما یافت. از دانش و خوشنویسی و قریحه‌ی شاعری و به ویژه غزل‌سرایی بهره داشته است.

سال وفاتش به درستی معلوم نیست. [۱]


شد شام و آفتاب نمود از شفق به تن‌ چون کشتگان کرب و بلا، لاله‌گون کفن
یا همچو مغفری که به خون گشته واژگون‌ یا چون سری که کرده جدا تیغش از بدن
گفتم به خویش از سر حیرت که از چه رو پیداست رسم تازه در آن کهنه انجمن؟
افکنده چرخ، یوسف خورشید را به چاه‌ و آنگاه لاله‌گون از شفق کرده پیرهن
پر خون نموده چون زکریا، چرا کنار در طشت خون، مگر سر یحیاست غوطه زن؟
یا پر ز خون رکاب شه دین که آسمان‌ چون ذو الجناح بسته به پهلوی خویشتن
گلگون قبای آل عبا فخر عالمین‌ در خاک و خون فتاده‌ی کرب و بلا حسین


ای سوز سینه باز تو را این اثر که داد؟ وی آتش نهفته تو را این شرر که داد؟
ای سیلِ گریه از دل خون گشته می‌رسی‌ از حال شاه تشنه لبانت خبر که داد؟
افلاک را پیاله‌ی عشرت که زد به سنگ؟ آفاق را نواله‌ی لخت جگر که داد؟
در برّو بحر قصه‌ی آن ماجرا که برد؟ افغانشان به جانب گردون، گذر که داد؟
در جام عیش، زهر الم ناگهان که ریخت؟ در دست چرخ، ساغر غم بی‌خبر که داد؟
فرمان ناله را به دیار الم که خواند؟ دامان گریه را به کفِ چشمِ تَر، که داد؟
باز این سخن به خدمت خیر النسا که گفت؟ باز این خبر به حضرت خیر البشر که داد؟
کز تیغ ظلم غرقه به خون شد حسین تو گردید سر جدا ز تن نور عین تو


در خون چو نور دیده‌ی زهرا تپیده شد از بهر گریه چرخ سراپای دیده شد
هم روی آفتاب از این غصّه تیره گشت‌ هم قامت سپهر از این غم خمیده شد
بر باد داد تازه گلی صرصر ستم‌ کز آن هزار خار به دلها خلیده شد
شد منخسف مهی که از آن هر ستاره‌ای‌ خونابه‌سان ز دیده‌ی گردون چکیده شد
شد شورشی که محفل عشرت سرای خلد برچیده گشت و بزم غمی تازه چیده شد
یعقوب را ز گریه دگر دیده گشت تار پیراهن صبوری یوسف دریده شد
از پشت زین به خاک چو خورشید دین نشست‌ برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست

از شش جهت بلند شد آهی که دود آن بر طاق منظر فلک هفتمین نشست افلاک را سرشک مصیبت ز سر گذشت‌ ایّام را غبار الم بر جبین نشست آن بی‌حیا که سینه‌ی او جای کینه بود بر سینه‌ی شریف امام مبین نشست خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین‌ در خون دیده، عیسیِ گردون نشین نشست برخاست طرفه گردی از این تیره خاکدان‌ بر روی ساکنان بهشت برین نشست گلهای لاله رنگ ز دامان، به دیده ریخت‌ این خار غم چو در دل روح الامین نشست [۲]



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 932-933.

پی نوشت

  1. مجمع الفصحاء؛ ج 6، ص 1035. فرهنگ شاعران زبان پارسی.
  2. تذکره ثمر؛ ص 86 و 94.