عبدالرحمن جامی: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «نور الدّین عبد الرحمن بن احمد جامی مشهورترین شاعر آخر عهد تیموریست که باید ا...» ایجاد کرد) |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
'''در جلالت قدر و منقبت امام سجاد «ع»:''' | '''در جلالت قدر و منقبت امام سجاد «ع»:''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب| پور عبد الملک به نام هشام|در حرم بود با اهالی شام <ref>این اشعار مربوط است به مدیحهی فرزدق شاعر (ابو فراس) که خلاصهی آن چنین است: سالی هشام پسر عبد الملک به حج رفت و گروهی از بزرگان شام همراه او بودند. روزی در طواف به خاطر انبوهی مردم نتوانست دست خود را به حجر الاسود برساند. در این هنگام امام علی بن حسین (ع) به طواف آمد. چون نزدیک رکن رسید مردم به کنار رفتند تا او به آسانی دست خود را بر رکن بساید. حرمتی که مردم بدان حضرت نهادند در دیدهی شامیان بزرگ و شگفت آمد. از هشام پرسیدند: این مرد کیست که مردم این چنین او را رعایت میکنند!؟ هشام گفت: نمیدانم!- فرزق شاعر که در آن جمع بود گفت: امّا من او را میشناسم. و در همان حال بیتهایی را در شناساندن وی و ستایش او سرود که زیباترین سرودهی فرزدق میباشد. هذا الذی تعرف البطحاء و طاتهو البیت یعرفه و الحلّ و الحرم این کسی است که بطحا، جای پایش را میشناسد و حرم و پیرامون حرم بدو آشناست الی آخر. (ر. ک زندگانی علی بن الحسین (ع) دکتر سید جعفر شهیدی؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1365 ه. ش، تهران ص 113 به بعد.)</ref> }} | {{ب| پور عبد الملک به نام هشام|در حرم بود با اهالی شام <ref>این اشعار مربوط است به مدیحهی فرزدق شاعر (ابو فراس) که خلاصهی آن چنین است: سالی هشام پسر عبد الملک به حج رفت و گروهی از بزرگان شام همراه او بودند. روزی در طواف به خاطر انبوهی مردم نتوانست دست خود را به حجر الاسود برساند. در این هنگام امام علی بن حسین (ع) به طواف آمد. چون نزدیک رکن رسید مردم به کنار رفتند تا او به آسانی دست خود را بر رکن بساید. حرمتی که مردم بدان حضرت نهادند در دیدهی شامیان بزرگ و شگفت آمد. از هشام پرسیدند: این مرد کیست که مردم این چنین او را رعایت میکنند!؟ هشام گفت: نمیدانم!- فرزق شاعر که در آن جمع بود گفت: امّا من او را میشناسم. و در همان حال بیتهایی را در شناساندن وی و ستایش او سرود که زیباترین سرودهی فرزدق میباشد. هذا الذی تعرف البطحاء و طاتهو البیت یعرفه و الحلّ و الحرم این کسی است که بطحا، جای پایش را میشناسد و حرم و پیرامون حرم بدو آشناست الی آخر. (ر. ک زندگانی علی بن الحسین (ع) دکتر سید جعفر شهیدی؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1365 ه. ش، تهران ص 113 به بعد.)</ref> }} | ||
نسخهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۵۵
نور الدّین عبد الرحمن بن احمد جامی مشهورترین شاعر آخر عهد تیموریست که باید او را بزرگترین شاعر آن عهد و گویندهی بنام ایران بعد از حافظ شمرد. در سال 817 ه ق. در خرجرد جام (خراسان) متولد شد. تحصیلاتش در هرات و سمرقند در علوم ادبی و دینی و عرفان با سیر و سلوک در مراحل تصوّف صورت گرفت، تا به مرتبهی ارشاد رسید، و در سلک روسای طریقهی نقشبندی درآمد و بعد از وفات سعد الدّین کاشغری خلافت نقشبندیها بدو تعلّق گرفت.
جامی از سلاطین عهد خود مخصوصا به سلطان حسین بایقرا تقرّب یافته بود و ضمنا با سلاطین بزرگ دیگر عهد خود نیز ارتباط داشت.
جامی شاعر و عارف و ادیب و محقّق بزرگ عهد خود و صاحب نظم و نثر و کتب پارسی و تازی متعدّد است. از آثار معروف منثور او باید از «نفخات الانس»، «لوایح» و «اشعة اللمعات» و «بهارستان» را نام برد.
«نفحات الانس» که به سال 883 هجری تألیف شد در شرح حال مشایخ صوفیه و حاوی اطلاعات ذی قیمت درین بابست. از آثار منظوم او نخست «هفت اورنگ» یا سبعه است که شامل هفت مثنوی «سلسلة الذهب»، «سلامان و ابسال»، «تحفة الاحرار»، «سبحة الابرار»، «یوسف و زلیخا»، «لیلی و مجنون» و «خردنامهی اسکندری» است، و دیگر دیوان قصاید، ترجیعات، غزلها، مراثی، ترکیببند، و ترانهها و قطعات است که جامی آن را به سه بخش کرده و «فاتحه الشباب» و «واسطة العقد» و «خاتمة الحیات» نام نهاده است.
در اشعار جامی افکار صوفیانه و داستانها و حکمت و اندرز و تصوّرات غزلی و غنایی همه به وفور دیده میشود. وی در مثنویهای خود روش نظامی را تقلید میکرد. در غزل از سعدی و حافظ پیروی مینمود و در قصیده تابع سبک شاعران قصیدهگوی عراق بود. با این حال نباید او را از ابتکار مضامین تازه و قدرت بیان و لطف معانی در اشعارش بیبهره دانست. و با آنکه به مرتبه استادان بزرگ پیش از خود کمتر میرسد لیکن از آن جهت که خاتم شعرای بزرگ پارسی زبان است دارای اهمیّت و مقام خاصّی است. وی در سال 898 هجری از دنیا رفت. [۱]
در جلالت قدر و منقبت امام سجاد «ع»:
پور عبد الملک به نام هشام | در حرم بود با اهالی شام [۲] | |
میزد اندر طواف کعبه قدم | لیکن از ازدحام اهل حرم | |
استلام حجر [۳] ندادش دست | بهر نظّاره گوشهای بنشست | |
ناگهان نخبهی نبیّ و ولی | زین عُبّاد بن حسین، علی | |
در کسای بها و حُلّهی نور | بر حریم حرم فکند عبور | |
هر طرف میگذشت بهر طواف | در صف خلق میفتاد شکاف | |
زد قدم بهر استلام حجر | گشت خالی میفتاد شکاف | |
شامیی کرد از هشام سؤال | کیست با این چنین جمال و جلال؟ | |
از جهالت در آن تعلّل کرد | در شناسائیش تجاهل کرد | |
گفت نشناسمش، ندانم کیست | مدنی یا یمانی یا مکّی است | |
بو فراس آن سخنور نادر | بود در جمع شامیان حاضر | |
گفت: من میشناسمش نیکو | زو چه پرسی؟ به سوی من کن رو | |
آن کس است این که مکّه و بطحا | زمزم و بوقبیس و حنیف و منا | |
حرم و حلّ و بیت ورکن و حطیم | ناودان و مقام ابراهیم | |
مروه، سعی و صفا، حجر، عرفات [۴] | طیّبه و کوفه، کربلا و فرات [۵] | |
هریک آمد به قدر او عارف | بر علّو مقام او واقف | |
قرة العین سیّد الشّهداست | زهرهی شاخ دوحهی [۶] زهراست | |
میوهی باغ احمد مختار | لالهی داغ حیدر کرّار | |
چون کند جای در میان قریش | رود از فخر بر زبان قریش | |
که بدین سرور ستوده شیم [۷] | به نهایت رسید فضل و کرم | |
ذروهی عزّت [۸] است منزل او | حاصل دولت است محمل او | |
با چنین عزّ و دولت ظاهر | هم عرب هم عجم بود قاصر | |
جّد او را به مسند تمکین | خاتم انبیاست نقش نگین | |
لایح [۹] از روی او فروغ هدی | فائح [۱۰] از خوی او شمیم وفا | |
طلعتش آفتاب روز افروز | روشنایی فزای و ظلمت سوز | |
جدّ او مصدر هدایت حق | از چنان مصدری شده مشتق | |
از حیا نایدش پسندیده | که گشاید به روی کس دیده | |
خلق ازو نیز دیده خوابانند | کز مهابت نگاه نتوانند | |
نیست بیسبقت تبسّم او | خلق را طاقت تکّلم او | |
در عرب و عجم بود مشهور | گو مدانش مغفّلی مغرور [۱۱] | |
همه عالم گرفت پرتو خور | گر ضریری [۱۲] ندید از او چه ضرر | |
شد بلند آفتاب بر افلاک | بوم اگر زو نیافت بهره چه باک | |
بر نکو سیرتان و بدکاران | دست او ابر موهبت باران | |
فیض آن ابر بر همه عالم | گر بریزد نمیگردد دکم | |
هست از آن معشر [۱۳] بلند آیین | که گذشته ز اوج علییّن | |
حبّ ایشان دلیل صدق و وفاق | بغض ایشان نشان کفر و نفاق | |
قربشان مایهی عُلّو و جلال | بعدشان مایهی عُتو [۱۴] و ضلال | |
گر شمارند اهل تقوا را | طالبان رضای مولا را | |
اندر آن قوم مقتدا باشند | و اندر آن خیل پیشوا باشند | |
گر بپرسد ز آسمان بالغرض | سایلی «من خیار اهل الارض [۱۵] | |
به زبان کواکب و انجم | هیچ لفظی نیاید «الّا هُم» [۱۶] | |
هُم غیوث الندی اذا و هبوا | هم لیوث الشری اذا نهبوا [۱۷] | |
سر هر نامه را رواج افزای | نامشان هست بعد نام خدای | |
ختم هر نظم و نثر را الحق | باشد از یمن نامشان رونق [۱۸] |
کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین | هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین | |
کعبه به گرد روضهی او میکند طواف | رکب الحجیج این تروحون این این [۱۹] | |
از قاف تا به قاف پرست از کرامتش | آن به که حیله جوی کند ترک شید و شین [۲۰] |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 787-790.
پی نوشت
- ↑ گنجینه نیاکان؛ ص 663 و 664.
- ↑ این اشعار مربوط است به مدیحهی فرزدق شاعر (ابو فراس) که خلاصهی آن چنین است: سالی هشام پسر عبد الملک به حج رفت و گروهی از بزرگان شام همراه او بودند. روزی در طواف به خاطر انبوهی مردم نتوانست دست خود را به حجر الاسود برساند. در این هنگام امام علی بن حسین (ع) به طواف آمد. چون نزدیک رکن رسید مردم به کنار رفتند تا او به آسانی دست خود را بر رکن بساید. حرمتی که مردم بدان حضرت نهادند در دیدهی شامیان بزرگ و شگفت آمد. از هشام پرسیدند: این مرد کیست که مردم این چنین او را رعایت میکنند!؟ هشام گفت: نمیدانم!- فرزق شاعر که در آن جمع بود گفت: امّا من او را میشناسم. و در همان حال بیتهایی را در شناساندن وی و ستایش او سرود که زیباترین سرودهی فرزدق میباشد. هذا الذی تعرف البطحاء و طاتهو البیت یعرفه و الحلّ و الحرم این کسی است که بطحا، جای پایش را میشناسد و حرم و پیرامون حرم بدو آشناست الی آخر. (ر. ک زندگانی علی بن الحسین (ع) دکتر سید جعفر شهیدی؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1365 ه. ش، تهران ص 113 به بعد.)
- ↑ استلام حجر: بوسیدن حجران سود، ادای احترام کردن، دست کشیدن بر حجریا در صورت اضطرار اشارهی بدان.
- ↑ حرم- حل- بیت- رکن- حطیم- ناودان- مقام ابراهیم- مروه- سعی- صفا- حجر- عرفات به ترتیب عبارت است از: گرداگرد خانهی کعبه- خارج از خانهی کعبه- خانهی کعبه- زاویه و گوشهی خانهی کعبه- حطیم: دیوار کعبه در سمت حجر و زمزم و مقام سنگ کعبه ما بین رکن و زمزم و دیوار بیرون خانهی کعبه به جانب مغرب که در آن جا ناودان طلای کعبه نصب است. مقام ابراهیم: محل مقدسی در نزدیکی کعبه که اثر قدم مبارک ابراهیم «ع» بر آن است. مروه و صفا دو بلندی کوه مانند که بین آن دو حاجیان سعی میکنند و هروله (تند رفتن) مینمایند. حجر: منظور حجر الاسود است عرفات: محل وقوف حجّاج.
- ↑ طیّبه: مدینه منوره را گویند. کوفه و کربلا: دو شهر معروف در عراق. فرات: رودخانهی معروف در عراق. منظور شاعر اشاره به مقامات و مکانهای شریف و به جهانی مقدس و مورد تعظیم مسلمانان است.
- ↑ دوحه: درخت تناور و پرشاخ و برگ.
- ↑ شیم: جمع شیمه. خویها، عادتها.
- ↑ ذروهی عزّت: ذروه- بلندترین نقطه کوه یا ستیغ آن. بلندترین نقطه ارجمندی و عزیزی.
- ↑ لایح: روشن، آشکار.
- ↑ فائح: بوی خوش دهنده.
- ↑ مغفّل مغرور: نادان گول متکبّر.
- ↑ ضریر: کور، نابینا.
- ↑ معشر: صیغهی اسم مکان است. گروهی از دوستان و خویشان که در جایی به رفق به عشرت و معاشرت پردازند.
- ↑ عتّو و ضلال: سرکشی و گمراهی.
- ↑ من خیار اهل الارض؟ بهترین مردم روی زمین چه کسانیاند؟.
- ↑ الّا هم: مگر ایشان.
- ↑ هم غیوث ...: اینان در هنگام بخشش ابرهای بارندهاند و در موقع حمله به دشمن شیران بیشهاند که برقآسا دشمنان را از پای در میآورند و بر آنان هجوم میبرند.
- ↑ مثنوی هفت اورنگ جامی؛ اورنگ اول (سلسلة الذهب)، ص 141.
- ↑ حج گزاران کجایند؟ مغمومین کجایند؟
- ↑ مجالس المؤمنین؛ ج 1، ص 58.