ساعد باقری: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = ساعد باقری | | نام = ساعد باقری | ||
خط ۷۱: | خط ۷۰: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''ساعد باقری''' (١٣٣٩ ه. ش) از شاعران و ترانه سرایان معاصر ایرانی است. | |||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
{{ب| هجوم باد پائیز و شکفتن در بهار زخم|گل این باغ را بوی بهاران در خزان جاریست }} | {{ب| هجوم باد پائیز و شکفتن در بهار زخم|گل این باغ را بوی بهاران در خزان جاریست }} | ||
{{ب| شهیدا بانگ | {{ب| شهیدا بانگ «[[هل من ناصر|هَل مِن ناصِرَت]]» موجی است آتشناک|که چون خون در عروق آفرینش بیامان جاریست }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
*دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۵۵۵. | *[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۵۵۵.] | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] |
نسخهٔ ۲۵ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۰
ساعد باقری | |
---|---|
زادروز | ١٣٣٩ ه.ش تهران |
کتابها | «نجوای جنون»، «شعر امروز» و «گزیده ادبیات معاصر شماره ٣٠» |
ساعد باقری (١٣٣٩ ه. ش) از شاعران و ترانه سرایان معاصر ایرانی است.
زندگینامه
ساعد باقری از شاعران و نویسندگان انقلاب اسلامی است که در سال ١٣٣٩ ه. ش در تهران متولد شده است. آشنایی وی با دکتر سید حسن حسینی در دوران خدمت وظیفه سربازی، باعث علاقمندی و شوق بیشتر او به شعر شد. اشعارش به طور پراکنده در نشریات مختلف، جنگهای ادبی و مجموعه شعرهای گردآوری شده، انتشار یافتهاست.
باقری تحصیلاتش در حد دیپلم است و در رادیو تلویزیون مشغول به کار گویندگی و نویسندگی بعضی برنامهها بودهاست.
آثار شاعر
باقری خالق آثاری چون مجموعهی شعر «نجوای جنون»، کتابی در نقد و بررسی شعر معاصر با عنوان «شعر امروز» و «گزیده ادبیات معاصر شماره ٣٠» میباشد.
اشعار
چه رود است این که از آن سوی سدهای زمان جاریست | خروشان موج در موج از کران تا بیکران جاریست | |
که میداند چه خواهد رست از این باران خونآلود | که گویی از گلوی پارهی هفت آسمان جاریست | |
هنوز آن گردباد گرم «هوهوی» جنون ورزان | ز دشت خون فشان تا کوچههای بینشان جاریست | |
سحرگاهان به صحن باغهای همجوار عشق | به هم پیوسته عطر خون گلهای جوان جاریست | |
از آنِ کیست این مرکب که خون غیرتش در چشم | به پیوند نگاهی حرفآموز زبان جاریست | |
زبانم لال، گویی بر گلویی بوسه زد خنجر | که عطر بوسهی پیغمبر از رگهای آن جاریست | |
هجوم باد پائیز و شکفتن در بهار زخم | گل این باغ را بوی بهاران در خزان جاریست | |
شهیدا بانگ «هَل مِن ناصِرَت» موجی است آتشناک | که چون خون در عروق آفرینش بیامان جاریست |