عبدالرحمن پارسا تویسرکانی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| از تنور خولی امشب میرود تا چرخ، نور|آفتاب چرخ، حسرت میبرد بر این تنور! }} | {{ب| از تنور [[خولی بن یزید اصبحی|خولی]] امشب میرود تا چرخ، نور|آفتاب چرخ، حسرت میبرد بر این تنور! }} | ||
{{ب| گرنه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است|از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور؟! }} | {{ب| گرنه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است|از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور؟! }} | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1173.] | *[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1173.] | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== |
نسخهٔ ۳ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۵۱
عبد الرحمن پارسا یکی از شاعران برگزیدهی معاصر ایرانی است.
عبد الرحمن پارسا | |
---|---|
زادروز | 1288 ه.ش تویسرکان |
مرگ | 1369 ه.ش |
تخلص | مجنون |
زندگینامه
عبد الرحمن پارسا از شاعران برگزیدهی معاصر به سال 1288 ه. ش در تویسرکان به دنیا آمد. پدرش محمد رحیم رستگار و نوهی حاج محمد حسین تویسرکانی متخلّص به «مجنون» از شاعران و ادیبان نامور بود. وی چندی به شغل آموزگاری پرداخت سپس به شرکت بیمه ایران رفت، آخرین سمت او ریاست روابط عمومی شرکت بیمه بود و تا بازنشستگی در آنجا خدمت کرد.
دربارهی شاعر
پارسا شاعری اجتماعی بود. فعالیتهای شعری خود را از دوران جوانی آغاز کرد و در سرودن غزل متبحّر بود و در ساختن قطعه و رباعی نیز توانایی داشت. آثارش در روزنامهها و مجلههای کشور زیاد به چشم میخورد. وی در فروردین سال 1369 شمسی درگذشت.
اشعار
از تنور خولی امشب میرود تا چرخ، نور | آفتاب چرخ، حسرت میبرد بر این تنور! | |
گرنه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است | از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور؟! | |
این همان نور است کزوی لمعهیی در لحظهیی | دید موسای کلیم اللّه شبی در کوه طور | |
این همان نور خدا باشد که ناگردد خموش | این همان مشکوت حق باشد که نایابد فتور | |
مطبخ امشب مشرقستان تجلّی گشته است | زین سر بیتن، کز او افلاک باشد پر ز شور | |
از لبان خشک و از حلقوم خونین گویدت | قصهی کهف و رقیم و رمز انجیل و زبور |