توغ (توق): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''توغ (توق)'''، شعار یا عَلَمی مخصوص تجمعات و تظاهرات آیینی-مذهبی شیعیان ایران. شیعیان در ایام سوگواری و | '''توغ (توق)'''، شعار یا عَلَمی مخصوص تجمعات و تظاهرات آیینی-مذهبی شیعیان ایران. شیعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد می آیند و سینه می زنند و آن را با خود همراه علم و علامتهای دیگر در گذرها و محلهها می گردانند. در مواقع دیگر سال نیز آن را در تکیه، حسینیه، قهوهخانه، یا خانه یکی از بزرگان محله نگه می دارند. | ||
پیشینه: این شعار -که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده | پیشینه: این شعار -که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده<ref>دورفر، 622/II.</ref>- در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی، معنایی و کاربردی زیادی یافته است. توغ را واژهای ترکی و در لهجه اویغوری «توک» و برگرفته از «تو» چینی دانستهاند<ref>پورداود، ۳۰۲؛ 590/EI,X.</ref>. در نوشتههای چینی کهن «تو» علمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان می کشیدند (پورداود، همانجا). | ||
توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتنی موسوم به یاگ بود که همچون طره بر سر نیزه و علم نصب می کردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشم | توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتنی موسوم به یاگ بود که همچون طره بر سر نیزه و علم نصب می کردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشم گونهاش در فارسی غژغاو (= کژ گاو: گاو ابریشم)، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی پاک و در ترکی قطاس می نامیدند (همو، ۲۹۵؛ برهان...، ذیل پرچم و کژ گاو؛ دورفر، 619/II، «فرهنگ...»، 2463/EI2 ;II همانجا). | ||
کهن ترین نشانه از کاربرد موی کژ گاو به مثابه عَلَم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در سفر به هند در سده ۶ م آمده است. او به آرایش اسبان و | کهن ترین نشانه از کاربرد موی کژ گاو به مثابه عَلَم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در سفر به هند در سده ۶ م آمده است. او به آرایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدانهای جنگ با طره هایی از موی این حيوان اشاره می کند (پورداود، ۳۰۰). گروهی از قبایل ترک که احتمالا به کژ گاو دسترسی نداشتند، از موی اسب، طره و پرچم می ساختند و بر سر عَلَم یا نیزه یا به کلاهخودهای خود نصب می کردند و سر آنها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه می آراستند. این علامت بزرگ ترین نشان آنان بود که توغ نامیده می شد (همو، ۳۰۲؛ پاکالین، 522/(1) El 1 , VIII/820 II نیز نک: EI2 همانجا). | ||
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشان دهنده مراتب نظامی امیران سپاه بود، توغ می نامیدند (اولغون، ۴۶۳؛ اوزون چار شیلی، ۵۶). مثلا در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بَی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و ۳ توغ، و وزیراعظم ۵ توغ، و سلطان در زمان جنگ ۷ یا و توغ داشتند (EI1 نیز پاکالین، همانجاها). همچنین دریادار را توغ ميرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال می گفتند او لغون، همانجا | در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشان دهنده مراتب نظامی امیران سپاه بود، توغ می نامیدند (اولغون، ۴۶۳؛ اوزون چار شیلی، ۵۶). مثلا در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بَی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و ۳ توغ، و وزیراعظم ۵ توغ، و سلطان در زمان جنگ ۷ یا و توغ داشتند (EI1 نیز پاکالین، همانجاها). همچنین دریادار را توغ ميرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال می گفتند.<ref>او لغون، همانجا.</ref> | ||
در دیوان لغات الترك علم، غبار برخاسته از سُم اسبان، کوس و طبل و آب بند (کاشغری، ۹۲/۳)، در لغت جغتای و ترکی عثمانی ترک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بيرق، قیل (موی) و پشم (بخاری، ۱۲۰/۱)؛ نیز علامت سلطنتی، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ (پاکالین، نیز E12 همانجاها) به معنای توغ آمده است. | در دیوان لغات الترك علم، غبار برخاسته از سُم اسبان، کوس و طبل و آب بند (کاشغری، ۹۲/۳)، در لغت جغتای و ترکی عثمانی ترک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بيرق، قیل (موی) و پشم (بخاری، ۱۲۰/۱)؛ نیز علامت سلطنتی، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ (پاکالین، نیز E12 همانجاها) به معنای توغ آمده است. | ||
بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و | بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و بیرقهای امیران و سپاهیان در جنگ بوده است. طبری (۲۲۴-۳۱۰ق) در جنگ اسدبن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک و امیر ځلان در ۱۰۹ ق/۷۲۷م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره می کند (۱۱۶/۷،۱۲۳، نوغ ۳۷۳-۱۳۷). توغ از بيرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیز خان (حکـ ۶۰۰-۶۲۴ق) توقی سپید 9 پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) آن را در زمین فرو می کرد (رشیدالدین، جامع- ۱۲۷/۱، تاریخ، ۵۷). توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و رؤسای نظامی مغول بود که «توقچی» آن را حمل می کرد (ولادیمیر تسف، ۲۹۱، حاشیه ۶). در تشکیلات دولت قراقویونلو و آق قویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مرغ) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود و مراتب هر امیر و فرمانروایی به شماره توغهایش شناخته می شد (اوزون- چار شیلی، ۴۰). | ||
در دوره صفوی (سلـ ۹۰۷- ۱۱۴۸ ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این | در دوره صفوی (سلـ ۹۰۷- ۱۱۴۸ ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این علمها را کسانی که به آنها توغچی (توغدار، بيرقدار و در ترکی عثمانی توغ بیکی یعنی سنجقدار، نک: بخاری، همانجا) می گفتند، در پیشاپیش سپاه حمل می کردند (بلوکباشی، نخل گردانی، ۱۰۱-۱۰۲). بر سر این علمها معمولا ماهچهای نصب می کردند (اسکندربیک، ۵۹۵/۱). در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر می شد، یک «طبل و علم» -که نشانه امیری بود- برای او می فرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفتهاند (قاضی احمد ۹۰/۱ و ۹۴۴/۲؛ نیز نکـ: رهر برن، ۴۰). | ||
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سلـ ۹۰۷-۹۳۰ق) در ایران، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبی۔ آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و | توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سلـ ۹۰۷-۹۳۰ق) در ایران، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبی۔ آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و طريقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمره شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفت (بلوکباشی، همان، ۱۰۲). کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزه پرچم دار و از علامات مخصوص این گروه معرفی می کند و در معنای آن می نویسد: توغ را در لشکرگاه می زدند تا هر کس بداند که جایش کجاست. در معرکه گیریها هر جا که مداحان توغ نصب می کردند، هر معرکه گیر به واسطه آن به حد و مقام خود پی می برد (ص ۲۸۶، ۲۸۸). | ||
توغهایی از دوره صفوی باز مانده که کاربرد آیینی- مذهبی داشته است و وقف | توغهایی از دوره صفوی باز مانده که کاربرد آیینی-مذهبی داشته است و وقف تکیهها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بودهاند؛ از جمله کهن ترین آنها، توغ اهدایی شیخ حیدر، پدر شاه اسماعیل، مؤسس سلسله صفویه به تكيه اردبیل بوده است که شاه طهماسب آن را به قزوین آورد (گلریز، ۳۸۰-۳۸۱). از توغهای کتیبه دار با تاریخ دوره صفوی، توغهای موجود در حسینیههای کاشان و اصفهان هستند، مانند توغ محله سيغن کاشان با تاریخ ۱۰۲۰ق؛ توغ حسینیه محله توده بیدگل کاشان، ۱۱۰۰ق؛ توغ شهشهان اصفهان، ۱۱۱۳ق؛ و توغ حسينيه خانقاه بیدگل، ۱۰۹۵ ق (معتمدی، ۱/ ۵۷۹-۵۸۰، ۵۸۳). | ||
شکل و ساختمان: توغ مذهبی معمولا یک تیغه فلزی با سر فولادي گلابی شکل یا سرو مانند با | شکل و ساختمان: توغ مذهبی معمولا یک تیغه فلزی با سر فولادي گلابی شکل یا سرو مانند با زبانهای بلند دارد که روی یک صندوقچه فلزی کوچک مشبک ضریح مانند و بر پایهای چوبی یا فلزی چلیپا شکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرآنی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است. روی محور افقی پایه توغ معمولا دو طاووس فلزی به قرینه بر روی دو صندوقچه مشبک، و روی دو زایده فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه، دو سر اژدهای دهان گشوده فلزی بر آمده است. تندیسهای طاووس و اژدها، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعه شیعه ایران بوده است. تیغههای توغهای قدیمی دو بدنه گلابی شکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغه چهار پر منحنی شکل را می ساختند (بلوکباشی، همان، ۱۰۱، قهوهخانه ها..، ۱۷۳؛ برای وصفی دیگر از شکل و ساختمان و تزیینات توغ، نک: ستوده، ۳۲۸). | ||
پاتوغ و پاتوغداری: در قدیم، در برخی از شهرها، هر محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و | پاتوغ و پاتوغداری: در قدیم، در برخی از شهرها، هر محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و قهوهخانه یا در خانه یکی از بزرگان و روحانیان یاسر محلهها نگهداری می کردند. مثلا شهر قم ۵ توغ تاریخی داشت (ظاهرا هنوز هم وجود دارد) که هر یک به یکی از محلههای پنج گانه قدیمی شهر تعلق داشت (فقیهی، ۲۷۸). محلههای قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند (نکـ: معتمدی ۵۷۶/۱ -۵۷۷). توغها علامت و نماد محلهها و جماعت ساکن در آنها بودند. | ||
جاها و محله هایی را که توغ در آنها نگهداری می شد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) می نامیدند (بلوکباشی، نخل گردانی، ۱۰۲). در تهران پیش از دوره قاجار و در دوره شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال محله | جاها و محله هایی را که توغ در آنها نگهداری می شد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) می نامیدند (بلوکباشی، نخل گردانی، ۱۰۲). در تهران پیش از دوره قاجار و در دوره شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال محله یهودیها معروف بود (ستوده، همانجا). در دوره مظفرالدین شاه، شهر تهران را به ۵ محله، و هر محله را به چند پاتوغ، و هر پاتوغ را به چند گذر تقسیم کردند؛ هر محله را به یک کدخدا، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند (آمار...، ۳۵۴). پاتوغداران از سرشناسان و گاهی ریش سفیدان و پهلوانان خوش نام محله انتخاب می شدند (ستوده، ۳۲۹). هر پاتوغ به نام پاتوغدار آن محله شناخته می شد، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ حاجی عباس (برای شمار پاتوغهای هر محله و نام پاتوغداران، نک: آمار، ۳۵۹؛ ستوده، همانجا). | ||
قهوهخانه هایی که در آنها توغ نگهداری می شد، بنا بر نقش اجتماعی خود، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه، و به اصطلاح پاتوغ آنها شد (بلوکباشی، قهوهخانه ها، ۸-۹). کسانی را که در یکی از این قهوهخانهها و اطراف توغها گرد می آمدند، پاتوغی می خواندند (همو، نخل گردانی، نیز فقیهی، همانجاها). پاتوغداری، با پیشوایی و ریاست پاتوغهای هر قهوهخانه را مانند پاتوغداری در هر محله، یکی از پهلوانان و لوطیان پیش کسوت و دلیر و صاحب اخلاق و نیک رفتار برعهده داشت (لغت نامه...، ذیل پاتوغ دار). | |||
توغ گردانی: در ایام عزاداری، مردم هر محله توغ مخصوص محله خود را که نشان و امتیاز محله شان به شمار می رفت، حرکت می دادند و پیشاپیش دسته سینه زن در شهر می گرداندند (معين، ذیل توغ؛ قس: علم کشی | توغ گردانی: در ایام عزاداری، مردم هر محله توغ مخصوص محله خود را که نشان و امتیاز محله شان به شمار می رفت، حرکت می دادند و پیشاپیش دسته سینه زن در شهر می گرداندند (معين، ذیل توغ؛ قس: علم کشی چینیهای باستان در پیشاپیش تابوت در همین مقاله؛ نیز نکـ: هـ د، تابوت گردانی). توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاق شال ترمه و چند قواره پارچه سبز بر روی محور افقی آن می آراستند (بلوکباشی، قهوهخانه ها، ۱۷۳). | ||
توغ را در | توغ را در روزهای خاصی حرکت می دهند. مثلا در کاشان توغ را در شب و روز عاشورا، روز هفت امام (ع)، در روز رحلت پیامبر (ص) در ۲۸ صفر و روز شهادت حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در ۲۱ ماه رمضان از محلهای خود بیرون می آورند و در پای آن سینه می زنند و بعد آن را در محلات قدیمی و بازار می گردانند (معتمدی، ۵۷۶/۱). توغ کشان توغ را به نشانه کشته شدن حضرت ابوالفضل عباس علمدار امام حسین (ع) و واژگون شدن علم او، به طور خمیده حمل می کنند (همو، ۵۸۴/۱ -۵۸۵). | ||
در شاهرود هر ساله مراسم توغ بندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگذار می شود. در این روز معمّران محله تکيه زنجیری بازار، | در شاهرود هر ساله مراسم توغ بندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگذار می شود. در این روز معمّران محله تکيه زنجیری بازار، توغها را از خانههای محلهها جمع می کنند و به مساجد و تکیههای محلههای خود می برند. بعدا توغها را از آنجا به محله قلعه ولووا منتقل می کنند و در آنجا آنها را به یکدیگر وصل می کنند و دستههای «طوق بندان» (توغ بندان) تشکیل می دهند و با سینه زنی و نوحه خوانی آنها را به مزار کهنه می برند و باز می گردانند(برای شرح طوق بندان، نک: شریعت زاده، ۲۹۵-۲۹۲). | ||
== پیوند به بیرون == | |||
* [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3210 منبع مقاله: دائرة المعارف بزرگ اسلامی] | |||
== منابع == | |||
* آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ ش. | |||
* اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش. | |||
* اوزون چارشیلی، اسماعیل حقی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوينلو و آق قوینلو»، ترجمه وهاب ولی، تحقیقات تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش، شد ۸. | |||
* او لغون، ابراهيم و جمشید درخشان، فرهنگ ترکی به فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش. | |||
* بخاری، سلیمان، لغت جغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ ق. | |||
* برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۷۶ ش. | |||
* بلوکباشی، علی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ ش. | |||
* همو، نخل گردانی، تهران، ۱۳۸۳ش. | |||
* پورداود، ابراهیم، هرمزدتامه، تهران، ۱۳۳۱ش. | |||
* رشیدالدین فضل الله تاریخ مبارک غارانی، به کوشش کارل پان، هار تفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م. | |||
* همو، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش. | |||
* رهر برن، ک. م، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش. | |||
* ستوده، منوچهر، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش، س ۱۰، شه ۴ و ۱۵. | |||
* شریعت زاده، علی اصغر، «احیای هسته فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، مجموعه مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش. | |||
* طبری، تاریخ، فقیهی، علی اصغر، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، قم، ۱۳۵۰ش. | |||
* قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ ش. | |||
* کاشغری، محمود، دیوان لغات الترك، استانبول، ۱۳۳۰ق. | |||
* کاشفی، حسین، فتوت نامه سلطانی، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش. | |||
* گلریز، محمد علی، مینودر یا باب الجنه قزوین، تهران، ۱۳۳۷ش. | |||
* لغت نامه دهخدا معتمدی، حسین، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۸ش. | |||
* معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ ش. | |||
* ولادیمیر نسف، ب.، نظام اجتماعی مغول، ترجمه شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش. | |||
نیز: | |||
* Doerfer, G., Türkische und mongolische Eelemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; EI'; Er'. | |||
* Pakalin, M. Z., Osmanlı tarih deyimleri ve terimleri sözlügü, Istambul, 1971-1972. | |||
* The Shorter Oxford English Dictionary, eds. W. Little et al., Oxford, 1972. |
نسخهٔ ۸ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۳۰
توغ (توق)، شعار یا عَلَمی مخصوص تجمعات و تظاهرات آیینی-مذهبی شیعیان ایران. شیعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد می آیند و سینه می زنند و آن را با خود همراه علم و علامتهای دیگر در گذرها و محلهها می گردانند. در مواقع دیگر سال نیز آن را در تکیه، حسینیه، قهوهخانه، یا خانه یکی از بزرگان محله نگه می دارند.
پیشینه: این شعار -که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده[۱]- در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی، معنایی و کاربردی زیادی یافته است. توغ را واژهای ترکی و در لهجه اویغوری «توک» و برگرفته از «تو» چینی دانستهاند[۲]. در نوشتههای چینی کهن «تو» علمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان می کشیدند (پورداود، همانجا).
توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتنی موسوم به یاگ بود که همچون طره بر سر نیزه و علم نصب می کردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشم گونهاش در فارسی غژغاو (= کژ گاو: گاو ابریشم)، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی پاک و در ترکی قطاس می نامیدند (همو، ۲۹۵؛ برهان...، ذیل پرچم و کژ گاو؛ دورفر، 619/II، «فرهنگ...»، 2463/EI2 ;II همانجا).
کهن ترین نشانه از کاربرد موی کژ گاو به مثابه عَلَم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در سفر به هند در سده ۶ م آمده است. او به آرایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدانهای جنگ با طره هایی از موی این حيوان اشاره می کند (پورداود، ۳۰۰). گروهی از قبایل ترک که احتمالا به کژ گاو دسترسی نداشتند، از موی اسب، طره و پرچم می ساختند و بر سر عَلَم یا نیزه یا به کلاهخودهای خود نصب می کردند و سر آنها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه می آراستند. این علامت بزرگ ترین نشان آنان بود که توغ نامیده می شد (همو، ۳۰۲؛ پاکالین، 522/(1) El 1 , VIII/820 II نیز نک: EI2 همانجا).
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشان دهنده مراتب نظامی امیران سپاه بود، توغ می نامیدند (اولغون، ۴۶۳؛ اوزون چار شیلی، ۵۶). مثلا در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بَی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و ۳ توغ، و وزیراعظم ۵ توغ، و سلطان در زمان جنگ ۷ یا و توغ داشتند (EI1 نیز پاکالین، همانجاها). همچنین دریادار را توغ ميرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال می گفتند.[۳]
در دیوان لغات الترك علم، غبار برخاسته از سُم اسبان، کوس و طبل و آب بند (کاشغری، ۹۲/۳)، در لغت جغتای و ترکی عثمانی ترک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بيرق، قیل (موی) و پشم (بخاری، ۱۲۰/۱)؛ نیز علامت سلطنتی، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ (پاکالین، نیز E12 همانجاها) به معنای توغ آمده است.
بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و بیرقهای امیران و سپاهیان در جنگ بوده است. طبری (۲۲۴-۳۱۰ق) در جنگ اسدبن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک و امیر ځلان در ۱۰۹ ق/۷۲۷م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره می کند (۱۱۶/۷،۱۲۳، نوغ ۳۷۳-۱۳۷). توغ از بيرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیز خان (حکـ ۶۰۰-۶۲۴ق) توقی سپید 9 پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) آن را در زمین فرو می کرد (رشیدالدین، جامع- ۱۲۷/۱، تاریخ، ۵۷). توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و رؤسای نظامی مغول بود که «توقچی» آن را حمل می کرد (ولادیمیر تسف، ۲۹۱، حاشیه ۶). در تشکیلات دولت قراقویونلو و آق قویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مرغ) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود و مراتب هر امیر و فرمانروایی به شماره توغهایش شناخته می شد (اوزون- چار شیلی، ۴۰).
در دوره صفوی (سلـ ۹۰۷- ۱۱۴۸ ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این علمها را کسانی که به آنها توغچی (توغدار، بيرقدار و در ترکی عثمانی توغ بیکی یعنی سنجقدار، نک: بخاری، همانجا) می گفتند، در پیشاپیش سپاه حمل می کردند (بلوکباشی، نخل گردانی، ۱۰۱-۱۰۲). بر سر این علمها معمولا ماهچهای نصب می کردند (اسکندربیک، ۵۹۵/۱). در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر می شد، یک «طبل و علم» -که نشانه امیری بود- برای او می فرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفتهاند (قاضی احمد ۹۰/۱ و ۹۴۴/۲؛ نیز نکـ: رهر برن، ۴۰).
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سلـ ۹۰۷-۹۳۰ق) در ایران، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبی۔ آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و طريقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمره شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفت (بلوکباشی، همان، ۱۰۲). کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزه پرچم دار و از علامات مخصوص این گروه معرفی می کند و در معنای آن می نویسد: توغ را در لشکرگاه می زدند تا هر کس بداند که جایش کجاست. در معرکه گیریها هر جا که مداحان توغ نصب می کردند، هر معرکه گیر به واسطه آن به حد و مقام خود پی می برد (ص ۲۸۶، ۲۸۸).
توغهایی از دوره صفوی باز مانده که کاربرد آیینی-مذهبی داشته است و وقف تکیهها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بودهاند؛ از جمله کهن ترین آنها، توغ اهدایی شیخ حیدر، پدر شاه اسماعیل، مؤسس سلسله صفویه به تكيه اردبیل بوده است که شاه طهماسب آن را به قزوین آورد (گلریز، ۳۸۰-۳۸۱). از توغهای کتیبه دار با تاریخ دوره صفوی، توغهای موجود در حسینیههای کاشان و اصفهان هستند، مانند توغ محله سيغن کاشان با تاریخ ۱۰۲۰ق؛ توغ حسینیه محله توده بیدگل کاشان، ۱۱۰۰ق؛ توغ شهشهان اصفهان، ۱۱۱۳ق؛ و توغ حسينيه خانقاه بیدگل، ۱۰۹۵ ق (معتمدی، ۱/ ۵۷۹-۵۸۰، ۵۸۳).
شکل و ساختمان: توغ مذهبی معمولا یک تیغه فلزی با سر فولادي گلابی شکل یا سرو مانند با زبانهای بلند دارد که روی یک صندوقچه فلزی کوچک مشبک ضریح مانند و بر پایهای چوبی یا فلزی چلیپا شکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرآنی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است. روی محور افقی پایه توغ معمولا دو طاووس فلزی به قرینه بر روی دو صندوقچه مشبک، و روی دو زایده فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه، دو سر اژدهای دهان گشوده فلزی بر آمده است. تندیسهای طاووس و اژدها، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعه شیعه ایران بوده است. تیغههای توغهای قدیمی دو بدنه گلابی شکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغه چهار پر منحنی شکل را می ساختند (بلوکباشی، همان، ۱۰۱، قهوهخانه ها..، ۱۷۳؛ برای وصفی دیگر از شکل و ساختمان و تزیینات توغ، نک: ستوده، ۳۲۸).
پاتوغ و پاتوغداری: در قدیم، در برخی از شهرها، هر محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و قهوهخانه یا در خانه یکی از بزرگان و روحانیان یاسر محلهها نگهداری می کردند. مثلا شهر قم ۵ توغ تاریخی داشت (ظاهرا هنوز هم وجود دارد) که هر یک به یکی از محلههای پنج گانه قدیمی شهر تعلق داشت (فقیهی، ۲۷۸). محلههای قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند (نکـ: معتمدی ۵۷۶/۱ -۵۷۷). توغها علامت و نماد محلهها و جماعت ساکن در آنها بودند.
جاها و محله هایی را که توغ در آنها نگهداری می شد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) می نامیدند (بلوکباشی، نخل گردانی، ۱۰۲). در تهران پیش از دوره قاجار و در دوره شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال محله یهودیها معروف بود (ستوده، همانجا). در دوره مظفرالدین شاه، شهر تهران را به ۵ محله، و هر محله را به چند پاتوغ، و هر پاتوغ را به چند گذر تقسیم کردند؛ هر محله را به یک کدخدا، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند (آمار...، ۳۵۴). پاتوغداران از سرشناسان و گاهی ریش سفیدان و پهلوانان خوش نام محله انتخاب می شدند (ستوده، ۳۲۹). هر پاتوغ به نام پاتوغدار آن محله شناخته می شد، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ حاجی عباس (برای شمار پاتوغهای هر محله و نام پاتوغداران، نک: آمار، ۳۵۹؛ ستوده، همانجا).
قهوهخانه هایی که در آنها توغ نگهداری می شد، بنا بر نقش اجتماعی خود، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه، و به اصطلاح پاتوغ آنها شد (بلوکباشی، قهوهخانه ها، ۸-۹). کسانی را که در یکی از این قهوهخانهها و اطراف توغها گرد می آمدند، پاتوغی می خواندند (همو، نخل گردانی، نیز فقیهی، همانجاها). پاتوغداری، با پیشوایی و ریاست پاتوغهای هر قهوهخانه را مانند پاتوغداری در هر محله، یکی از پهلوانان و لوطیان پیش کسوت و دلیر و صاحب اخلاق و نیک رفتار برعهده داشت (لغت نامه...، ذیل پاتوغ دار).
توغ گردانی: در ایام عزاداری، مردم هر محله توغ مخصوص محله خود را که نشان و امتیاز محله شان به شمار می رفت، حرکت می دادند و پیشاپیش دسته سینه زن در شهر می گرداندند (معين، ذیل توغ؛ قس: علم کشی چینیهای باستان در پیشاپیش تابوت در همین مقاله؛ نیز نکـ: هـ د، تابوت گردانی). توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاق شال ترمه و چند قواره پارچه سبز بر روی محور افقی آن می آراستند (بلوکباشی، قهوهخانه ها، ۱۷۳).
توغ را در روزهای خاصی حرکت می دهند. مثلا در کاشان توغ را در شب و روز عاشورا، روز هفت امام (ع)، در روز رحلت پیامبر (ص) در ۲۸ صفر و روز شهادت حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در ۲۱ ماه رمضان از محلهای خود بیرون می آورند و در پای آن سینه می زنند و بعد آن را در محلات قدیمی و بازار می گردانند (معتمدی، ۵۷۶/۱). توغ کشان توغ را به نشانه کشته شدن حضرت ابوالفضل عباس علمدار امام حسین (ع) و واژگون شدن علم او، به طور خمیده حمل می کنند (همو، ۵۸۴/۱ -۵۸۵).
در شاهرود هر ساله مراسم توغ بندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگذار می شود. در این روز معمّران محله تکيه زنجیری بازار، توغها را از خانههای محلهها جمع می کنند و به مساجد و تکیههای محلههای خود می برند. بعدا توغها را از آنجا به محله قلعه ولووا منتقل می کنند و در آنجا آنها را به یکدیگر وصل می کنند و دستههای «طوق بندان» (توغ بندان) تشکیل می دهند و با سینه زنی و نوحه خوانی آنها را به مزار کهنه می برند و باز می گردانند(برای شرح طوق بندان، نک: شریعت زاده، ۲۹۵-۲۹۲).
پیوند به بیرون
منابع
- آمار دارالخلافه تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ ش.
- اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
- اوزون چارشیلی، اسماعیل حقی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوينلو و آق قوینلو»، ترجمه وهاب ولی، تحقیقات تاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش، شد ۸.
- او لغون، ابراهيم و جمشید درخشان، فرهنگ ترکی به فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
- بخاری، سلیمان، لغت جغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ ق.
- برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۷۶ ش.
- بلوکباشی، علی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ ش.
- همو، نخل گردانی، تهران، ۱۳۸۳ش.
- پورداود، ابراهیم، هرمزدتامه، تهران، ۱۳۳۱ش.
- رشیدالدین فضل الله تاریخ مبارک غارانی، به کوشش کارل پان، هار تفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م.
- همو، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
- رهر برن، ک. م، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش.
- ستوده، منوچهر، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش، س ۱۰، شه ۴ و ۱۵.
- شریعت زاده، علی اصغر، «احیای هسته فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، مجموعه مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.
- طبری، تاریخ، فقیهی، علی اصغر، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، قم، ۱۳۵۰ش.
- قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ ش.
- کاشغری، محمود، دیوان لغات الترك، استانبول، ۱۳۳۰ق.
- کاشفی، حسین، فتوت نامه سلطانی، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش.
- گلریز، محمد علی، مینودر یا باب الجنه قزوین، تهران، ۱۳۳۷ش.
- لغت نامه دهخدا معتمدی، حسین، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۸ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ ش.
- ولادیمیر نسف، ب.، نظام اجتماعی مغول، ترجمه شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش.
نیز:
- Doerfer, G., Türkische und mongolische Eelemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; EI'; Er'.
- Pakalin, M. Z., Osmanlı tarih deyimleri ve terimleri sözlügü, Istambul, 1971-1972.
- The Shorter Oxford English Dictionary, eds. W. Little et al., Oxford, 1972.