در حال ویرایش
فواد کرمانى
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
پیشرفته
نویسههای ویژه
راهنما
عنوان
سطح ۲
سطح ۳
سطح ۴
سطح ۵
قالب
افزودن
لاتین
لاتین گسترشیافته
آوانگاری بینالمللی
نمادها
یونانی
یونانی قدیمی
سیریلیک
عربی
عربی گسترشیافته
عبری
بنگالی
تامیلی
تالوگو
سینهالی
دیواناگرى
گجراتی
تایلندی
لائو
خمر
بومی کانادا
رونی
Á
á
À
à
Â
â
Ä
ä
Ã
ã
Ǎ
ǎ
Ā
ā
Ă
ă
Ą
ą
Å
å
Ć
ć
Ĉ
ĉ
Ç
ç
Č
č
Ċ
ċ
Đ
đ
Ď
ď
É
é
È
è
Ê
ê
Ë
ë
Ě
ě
Ē
ē
Ĕ
ĕ
Ė
ė
Ę
ę
Ĝ
ĝ
Ģ
ģ
Ğ
ğ
Ġ
ġ
Ĥ
ĥ
Ħ
ħ
Í
í
Ì
ì
Î
î
Ï
ï
Ĩ
ĩ
Ǐ
ǐ
Ī
ī
Ĭ
ĭ
İ
ı
Į
į
Ĵ
ĵ
Ķ
ķ
Ĺ
ĺ
Ļ
ļ
Ľ
ľ
Ł
ł
Ń
ń
Ñ
ñ
Ņ
ņ
Ň
ň
Ó
ó
Ò
ò
Ô
ô
Ö
ö
Õ
õ
Ǒ
ǒ
Ō
ō
Ŏ
ŏ
Ǫ
ǫ
Ő
ő
Ŕ
ŕ
Ŗ
ŗ
Ř
ř
Ś
ś
Ŝ
ŝ
Ş
ş
Š
š
Ș
ș
Ț
ț
Ť
ť
Ú
ú
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
Ũ
ũ
Ů
ů
Ǔ
ǔ
Ū
ū
ǖ
ǘ
ǚ
ǜ
Ŭ
ŭ
Ų
ų
Ű
ű
Ŵ
ŵ
Ý
ý
Ŷ
ŷ
Ÿ
ÿ
Ȳ
ȳ
Ź
ź
Ž
ž
Ż
ż
Æ
æ
Ǣ
ǣ
Ø
ø
Œ
œ
ß
Ð
ð
Þ
þ
Ə
ə
قالببندی
پیوندها
عنوانها
فهرستها
پروندهها
منابع
بحث
توضیح
آن چه مینویسید
آن چه به دست میآورید
مورب
''متن مورب''
متن مورب
پررنگ
'''متن پررنگ'''
متن پررنگ
پررنگ و مورب
'''''متن پررنگ و مورب'''''
متن پررنگ و مورب
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | نام =فؤاد کرمانی | تصویر =Fo'ad kerrmani.jpg | اندازه تصویر = | توضیح تصویر = | نام اصلی =فتحالله قدسی | زمینه فعالیت = شعر و ادبیات | ملیت =ایرانی | تاریخ تولد =۱۲۶۸ ه. ق | محل تولد = | والدین =سلطان على | تاریخ مرگ =۱۳۵۸ ه. ق | محل مرگ =کرمان | علت مرگ = | محل زندگی = | مختصات محل زندگی = | مدفن =گورستانِ سید حسن کرمان |در زمان حکومت = |اتفاقات مهم = | نام دیگر = |لقب = |بنیانگذار = | پیشه = | سالهای نویسندگی = |سبک نوشتاری =خراسانى و عراقی |کتابها = |مقالهها = |نمایشنامهها = |فیلمنامهها = |دیوان اشعار =شمع جمع و مسمّطات |تخلص =فؤاد |فیلم(های) ساخته بر اساس اثر(ها)= | همسر = | شریک زندگی = | فرزندان = |تحصیلات = |دانشگاه = |حوزه = |شاگرد = |استاد = |علت شهرت = | تأثیرگذاشته بر = | تأثیرپذیرفته از = | وبگاه = |گفتاورد = |امضا = }} '''فؤاد کرمانی''' (۱۲۶۸ ه. ق-۱۳۵۸ ه. ق) از شعرای نامدار آیینی است. ==زندگینامه== {{مقالات پیشنهادی}} آقا فتحاللّه قدسى فرزند سلطان على، متخلّص به فؤاد از شعراى قرن چهاردهم است. پدرش عطار بود و او را از مکتب باز داشت و به شغل عطاری گماشت. کرمانی علاقه زیادی به دیوان سعدی داشت و به شیوهی او شعر میسرود و بعد از آن به کتاب مثنوی مولوی روی آورد. او از جمله شاعرانی است که بیشترین قصاید و مثنویهایش شامل آیات قرآن است و همچنین از دو اثر نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه متأثر بود. فؤاد در سن نود سالگى از دنیا رفت و در گورستانِ «سید حسین» شهر کرمان به خاک سپردهشد.<ref>شمع جمع، فؤاد کرمانى، به اهتمام دکتر حسین بهزادى اندوهجردى، چاپ اول (نشر صندوق، تهران ۱۳۷۱)، ص ۵.</ref> مزارش در سالهاى اخیر بازسازى شدهاست. ==آثار== مسمّطات<ref>نوعی قالب شعری که پنج مصراع آن به یک قافیه و مصراع ششم به قافیة دیگر باشد.</ref> او در بیان عظمت وجودى امیرمؤمنان على(ع) از جمله آثار منظوم آیینى است. فؤاد در [[مرثیه|مراثى]] [[عاشورا|عاشورایى]] خود علاوه بر جنبههاى عاطفى و ماتمى [[کربلا]] به قرائت ارزشى از مکتب عاشورا پرداختهاست. این شاعر آیینى از سبک عراقى پیروى مىکرد و اگر در شعر او هر از گاه غموضى دیدهمىشود به خاطر حضور اصطلاحات علمى و عرفانى است. وى مثنوىهاى خود را با اقتباس و تضمینهاى مکرر از مثنوى جلالالدین مولوى سرودهاست و در انواع قالبهاى شعرى خصوصا غزل، قصیده و ترجیعبند آثار منظومى در استقبال از سعدى، حافظ، هاتف، اصفهانى و [[قاآنى شیرازى]] آفریدهاست. اشعار عاشورایى فؤاد کرمانى از زمان خود او تاکنون مورد استفاده مداحان و محافل ادبی با محوریت عاشورا قرار گرفتهاست. وى با دستگاههاى موسیقى ایرانى آشنایى داشتهاست و شاید به همین آشنایى باشد که در اوزان مطنطن عروضى آثارش از دیگر شاعران متمایز گردیدهاست.<ref>همان،ص ۲۱ تا ۲۵.</ref> ===دیوان فؤاد کرمانى، «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=864060&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author شمع جمع]» === این دیوان حاوى ۶۸۷۶ بیت به شرح زیر است: *۲۶ قصیده در ۱۱۶۲ بیت *۶۰ غزل در ۸۰۳ بیت *۱۱ قطعه در ۲۲ بیت *۵۳۹ رباعى در ۱۰۷۸ بیت *۱۲ مسمّط در ۸۷۵ بیت *۵ ترجیحبند در ۷۵۵ بیت *۲ مثنوى در ۲۱۸۱ بیت <ref>همان، ص ۵ و ۸.</ref> ==اشعار== ===قصیده=== {{شعر}} {{ب| شنیدم ظهر [[عاشورا]] که آن مِهر جهان آرا|روان شد بیکس و تنها به رزم فرقهی کافر }} {{ب| گرفت آن نقطهی توحید جا در مرکزِ میدان|چو پرگارش به گِرد آمد سپاه از ایمن وایسر }} {{ب| ستاد آن ماه برج آفرینش در میان تنها|بر گِردش هاله مانند آمدند آن قومِ بد اختر }} {{ب| به ارشاد آن کلام اللّه ناطق در حدیث آمد|به آواز جلی فرمود: کای قوم ستم گستر }} {{ب| اگر دانید من نسل کیم دانیم اصلم را|که هم ارث جلالت از پدر دارم، هم از مادر }} {{ب| ریاض ارض بطحایم، بهار گلشن یثرب|نهال باغ زهرایم، گل بستان پیغمبر }} {{ب| بود ختم رسل جدّم که پا بر عرش اعلا زد|بود دست خدا بابم، کزو بگرفت انگشتر }} {{ب| به دیوان بقا شیرازهی اوراق امکانم|ز جمع آفرینش فردم و ایجاد را دفتر }} {{ب| من آن نخلم که حقّم کِشت و دستش آبیار آمد|رسولم کرد دهقانی بتولم ساخت بارآور }} {{ب| دو گیتی را منم آمر فلک بر دور من دائر|ملک از خدمتم فاخر جهان را حضرتم مفخر }} {{ب| قلوب [[اهل بیت (ع)|اهل بیتش]] را منم مطلب، منم مقصد|سرای آفرینش را منم زینت، منم زیور }} {{ب| دمم روح القدس را دم که با مریم شود محرم|وز آن دم عیسی مریم ببخشد روح بر عازر <ref>شخصی که مرده بود و حضرت عیسی او را دوباره زنده کرد.</ref> }} {{ب| ز چهرم مهر نورانی سراندر مهر من فانی|کنم از نور پیشانی جمال صبح را انور }} {{ب| فنا را چون شدم سالک بقا را آمدم مالک|دو عالم غیر من هالک منم وجه اللّه اکبر }} {{ب| دو گیتی عبدو من شاهم، خدا بخشنده اینجا هم|حسینم صبغة اللّهم، نه رنگ احمر و اصفر }} {{ب| حقیقت کعبهی دلها طواف کوی من باشد|که در حولش بود طائف منا و مکّه و مشعر }} {{ب| نگویم مر مرا جدّ است و مادر از ره نسبت|رسول اکرم امجد بتول اطیب اطهر }} {{ب| نگویم مجتبی باشد برادر مرتضی بابم|که آن طوبای جنّت آمد و این ساقی کوثر }} {{ب| شما آخر مسلمانم نمیدانید مهمانم|ره آب از چه بر من بستهاید ای بیحیا لشکر }} {{ب| خدا را گر مسلمانید و من آخر مسلمانم|دریغ از آب مهمان را ندارد هیچ بدگوهر }} {{ب| نگشت این نالها نافذ بر آن کفّار سنگین دل|نشد این پندها راسخ بر آن جمعیّت منکر }} {{ب| بسان حلقه از هر گوشه بگرفتند گردش را|بدان تنگی که صرصر را نبود از هیچ سو معبر }} {{ب| یکی رمحش به پهلو زد، یکی شمشیر بر بازو|یکی زد بر دلش پیکان، یکی بر سینهاش خنجر }} {{ب| نبودی غیر تسلیما لَامر اللّه گفتارش|در آن ساعت که میزد تیرها بر پیکرش نشتر }} {{ب| رضا و صبر و سلمی از وجودش در شهود آمد|که گاهِ امتحان ظاهر نشد از هیچ پیغمبر }} {{ب| تحمّل کرد در عالم چنان کوه بلایی را|که از یکپارهاش گردید پشت اولیا چنبر }} {{ب| اگر برقی بجستی زین بلاء البرز امکان را|چنان بر خویش لرزیدی که طفل از غرّش تندر }} {{ب| خلیل حقّ اگر مجروح دیدی حلق اصغر را|پسر بگذاشتی خود را نهادی کارد بر خنجر }} {{ب| به جای ماه با ناخن نبی بشکافتی دل را|بدیدی منشق از شمشیر اگر فرق [[علی اکبر (ع)|علی اکبر]] }} {{ب| علی را گر خبر از زخمهای پیکرش بودی|از آن تیغ دو پیکر خویش را کردی دو صد پیکر }} {{ب| از این ماتم اگر بودی خبر حوّا و آدم را|نه آدم روی زن دیدی نه حوّا چهرهی شوهر }} {{ب| شنیدی این مصیبت را گر از روح القدس عیسی|گُزیدی بطن مریم را نزادی هرگز از مادر }} {{ب| اگر رشحی ازین توفان گرفتی نوح را بر جان|ز بیم انداختی خود را به قعر لجهی اخضر }} {{ب| نسیمی گر وزیدی بر سلیمان زین مصیبتها|چنان بگریختی از وی که خیل پشّه از صرصر }} {{ب| گر این بار امانت را فلک بر دوش میکردی|چنان پشتش خم آوردی که سودی روی براغبر }} {{ب| از این بحر بلا گر قطرهای میریخت بر موسی|نهان میشد در آب نیل یا در اشکمِ اژدر }} {{ب| اگر ایّوب را بودی خبر از حال سجّادش|نمیخواندی دگر خود را ز قوم صابرین اصبر }} {{ب| گر این خونین کواکب آمدی در خواب یوسف را|به خفتی تا ابد از خوف این تعبیر در بستر }} {{ب| گر این بحر قضا یک لطمه میافکند یونس را|ز خوف اندر دل ماهی نهان میگشت تا محشر }} {{ب| نبودی اتّصال رشتهی دل گر به فرزندش|گسستی تار و پود عالم امکان ز یکدیگر }} {{ب| ز بام ای طاس کیهان طشت زرّینت نگون گردد|سر از سرّ خدا برداشتی هشتی به طشت زر }} {{ب| سرت را دستی اندر پردهای گردون جدا سازد|عیال اللّه را بیپرده از سر میکشی معجر }} {{ب| جهانا این چه عدوان است رویت نیلگون گردد|جمال اللّه را سیلی زنی بر چهرهی دختر }} {{ب| ز داس ماه نو ای آسمان دستت قلم گردد|که بدرودی گلستان نبی را لاله و عبهر <ref>همان، قصیده شماره 20، ص 101- 104.</ref> }} {{پایان شعر}} ===غزلها=== {{شعر}} {{ب| ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند|سوختگان غمت با غم دل خرّمند }} {{ب| هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت|با خبرانِ غمت بیخبر از عالمند }} {{ب| در شکن طرّهات بسته دل عالمی است|و آن همه دل بستگان عقدهگشای همند }} {{ب| یوسف مصر بقا در همه عالم توئی|در طلبت مرد و زن آمده با درهمند }} {{ب| تاج سر بو البشر خاک شهیدان تست|کاین شهدا تا ابد فخر بنی آدمند }} {{ب| در طلبت اشک ماست رونق مرآت دل|کاین دُرَرِ با فروغ پرتو جام جمند }} {{ب| چون به جهان خرّمی جز غم روی تو نیست|بادهکِشان غمت مست شراب غمند }} {{ب| عقد عزای تو بست سنّت اسلام و بس|سلسلهی کائنات حلقهی این ماتمند }} {{ب| گشت چو در کربلا رایت عشقت بلند|خیل مَلَک در رکوع پیش لوایت خمند }} {{ب| خاک سر کوی تو زنده کند مرده را|زان که شهیدان او جمله مسیحادمند }} {{ب| هردم از این کشتگان گرطلبی بذلِ جان|در قدمت جان فشان با قدمی محکمند }} {{ب| سرّ خدای ازل غیب در اسرار توست|سرّ تو با سرّ حق خود ز ازل توأمند }} {{ب| محرم سرّ حبیب نیست به غیر از حبیب|پیک و رسل در میان محرم و نامحرمند }} {{ب| در غم جسمت «فؤاد» اشک نبارد چرا|کاین قطرات عیون زخم تو را مرهمند <ref>همان، غزل شماره ۱۸، ص ۱۵۵.</ref> }} {{پایان شعر}} {{شعر}} {{ب| جز تو ای کشتهی بیسر که سراپا همه جانی|کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی }} {{ب| ما تو را کشته نخوانیم که در صورت و معنی|زنده اندر تن عشّاق چو ماهیّت جانی }} {{ب| عجبی نیست که عرش دل ما جای تو باشد|دوست را جز دل عاشق به جهان نیست مکانی }} {{ب| ما تو را در دل و بیگانه ترا یافته در گِل|هرکسی را به تو از رتبهی خویش است گمانی }} {{ب| خلق در کوی تو جویند نشان از تو و لیکن|بینشان تا نشوند از تو نجویند نشانی }} {{ب| ما تو را دیده به چشم دل و در پردهی غفلت|که تو در افئده پیدایی و از دیده نهانی }} {{ب| وه که گر چشم حقیقت بگشائیم به رویت|همه جا وز همه سو در دل و در دیده عیانی }} {{ب| سالکانت ز مجازند طلبکارِ حقیقت|غافل از اینکه حقیقت تو هم اینی و هم آنی }} {{ب| جایی از نور تو خالی نبود در همه عالم|چون تو در قالب امکان، مَثَل روح روانی }} {{ب| پیش عشّاقِ تو، چون ذکر خدا ذکر تو باشد|به که از ذکر تو غافل ننشینند زمانی }} {{ب| عاصیان را نبود ایمنی از قهر الهی|مگر از لطف تو آرند به کف خطّ امانی }} {{ب| سخن آن به که نگوییم در اوصاف کمالت|زانکه ما را نبود در خور مدح تو لسانی }} {{ب| کی توانند خلایق سخن از فضل تو گفتن|مگر از فضل تو جویند لسانی و بیانی <ref>همان، غزل شماره ۵۹، ص ۲۲۴و ۲۲۵.</ref> }} {{پایان شعر}} {{شعر}} {{ب| زندهی جاوید کیست کشتهی شمشیر دوست|کاب حیات قلوب در دم شمشیر اوست }} {{ب| گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق|آید از آن کشتگان زمزمهی دوست دوست }} {{ب| آنکه هلاکش نمود ساعدِ سیمین یار|باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست }} {{ب| بندهی یزدان شناس موت و حیاتش یکیست|ز آنکه به نور خداش پرورش طبع و خوست }} {{ب| غیر خدا باطل است در نظر اهل حق|دعوی «إِنِّی أَنَا» <ref> اشاره به آیه ۳۰ سوره قصص: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» منم خدای یکتا، پروردگار جهانیان.</ref> کاشف توحید هوست }} {{ب| آن شجری را که حق بهر ثمر پرورید|بانگ «أنا الحق» زند تا ابد از مغز و پوست }} {{ب| دل چو ز خود غافل است عارف باللّه نیست|بر لب جو سالها تشنه لب و آب جوست }} {{ب| گوش دل مؤمن است سامع و صوت خدا|گرچه ز آواز خلق مُلک پُرازهای هوست }} {{ب| هر که ز کوی مجاز پا به حقیقت نهاد|بر سرش از روزگار مخمصهی <ref>مخمصه: رنج، زحمت، گرفتاری.</ref> توبه توست }} {{ب| عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار|قصّهی ناموس و عشق صحبت سنگ و سبوست }} {{ب| عاشق دیدار دوست اوست که هم چون حسین|ز روی رخسار او سرخ ز خون گلوست }} {{ب| هر که چو او پا نهاد بر سر میدانِ عشق|بیسر و سامان سرش در خم چوگان چو گوست }} {{ب| دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش|منّت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست }} {{ب| گر به اسیری برند عترت او دشمنان|هرچه ز دشمن بر او دوست پسندد نکوست <ref>شمع جمع؛ غزل شماره ۱۰، ص ۱۴۵و ۱۴۶.</ref> }} {{پایان شعر}} ===مسمّط=== {{شعر}} {{ب| امتحانات خدا در بحر زخّار <ref> زخّار: پرآب و موّاج.</ref> قضا|لطمهها زد از بلایا بر وجود انبیا }} {{ب| اولیا را کرد هر فوجی به موجی مبتلا|لیک طوفان بلا چون موج زد در کربلا }} {{م| گشت طوفانهای عالم غرق طوفان شما}} {{ب| این شهادت طرفه <ref>طرفه: چیز عجیب و شگفتآور.</ref> برهانیست بر عبد شکور|که امتحان است اولیا را از خداوند غیور }} {{ب| وین شرف مانْد از شما باقی در ادوار و دهور <ref>دهور: جمع دهر، روزگاران.</ref> |کاین شهادت را شهادتها بود تا نفخ صور }} {{م| همچو نفخ صور بر ایمان و ایقان شما}} {{ب| آن حسینی را که دشمن کشت پیش چشم دوست|چشم دشمن کور اینک عالمی مجذوب اوست }} {{ب| عاشقان را سرخرویی الحق از خون گلوست|وین سعادت در شهادت انبیا را آرزوست }} {{م| تا رهی یابند از این نسبت به ایمان شما <ref>شمع جمع؛ ص ۳۲۹.</ref> }} {{پایان شعر}} ===مثنوی <ref>شمع جمع؛ مثنوی، ص ۴۵۰ تا ۴۵۲.</ref>=== {{شعر}} {{ب| کربلا فردا شود آتشکده|مشتعل در اوست نار موقده }} {{ب| از صلای سوختن بیگانگان|یک به یک رفتند جز پروانگان }} {{ب| پر زنان برگرد شه جمع آمدند|جان فشان از بهر آن شمع آمدند }} {{ب| فرقهی از خلق و از خود رستگان|بر خدا و مظهرش دلبستگان }} {{ب| جانشان سرمست از جام الست|خویشتن را داده از مستی ز دست }} {{ب| خواست سلطان تا کند امدادشان|هم بداند حدّ استعدادشان }} {{ب| پادشاه بینیاز از روی ناز|بندگان را آزمایش کرد باز }} {{ب| باز خاصان را دمش زد بر محک|تا پدید آید زر بی ریب و شکّ }} {{ب| از شداید گفت وز بَلبالشان <ref>بلبل: اندوه و غم شدید.</ref> |تا کند بر آزمون غربالشان }} {{ب| هرچه گفت آن قوم را از بَلبَله|مینرفتندی برون از غربله }} {{ب| دید چون اصحاب خود را مستقیم|کز شهادتشان نه خوف است و نه بیم }} {{ب| جمله بر جان باختن آمدهاند|تن به قتل خویشتن در دادهاند }} {{ب| چون ولیشان در ولا ثابت بدید|پرده از سرّ ولایت برکشید }} {{ب| شمس ربّانی به اسماء و صفات|جلوه بر ذرّات کرد از غیب ذات }} {{ب| ذرّهها را گفت آن شمس منیر|که شما را ذات من باشد مجیر }} {{ب| گر شما در ذات من فانی شوید|همچو من خود شمس ربّانی شوید }} {{ب| بحر سبحانی ز غیب آمد به جوش|قطرهها را گفت با جوش و خروش }} {{ب| کز منید ایجاد ای قطرات من|رجعتان باید به سوی ذات من }} {{ب| در من آیید از طریق بیمنی|تا ببخشم از فناتان ایمنی }} {{ب| قطره چون خود را نه از خود مالک است|گر نیامیزد به دریا هالک است }} {{ب| قطره در دریا نگردد تا فنا|کی کنندش در غنا مدح و ثنا }} {{ب| من که شمسم روشن از خود نیستم|شرق از انوار سبحانی ستم }} {{ب| تا نگشتم محو نور ذات او|مینشد در من ظهور ذات او }} {{ب| تا شما هستید ای پروانگان|پیش این شمعید از بیگانگان }} {{ب| هست آن پروانه با من آشنا|که شود در نار ذات من فنا }} {{ب| سرّ خود آن شعلهی آتش پسند|گفت و در پروانگان آتش فکند }} {{ب| شمع زان ناری که در خود برفروخت|با خود آن پروانگان را خوش بسوخت }} {{ب| قصد آن شمع آمد از خود سوختن|سوختن پروانه را آموختن }} {{ب| لیل عاشورا که از غوغا و شور|عاشقان را بود چون روز نشور }} {{ب| تا سحر چون چشم بیخواب حسین|خواب رفت از چشم اصحاب حسین }} {{ب| جمع بر اطراف آن شمع طراز|جمله چون پروانه در سوز و گداز }} {{ب| عاشقان را آن شب از خود فصل بود|روزشان در مرگ روز وصل بود }} {{ب| چون پدید آمد ز مشرق صبحدم|شاه عشق از خیمه بیرون زد قدم }} {{ب| تافت از برج حرم خورشید وش|چون نجوم اصحاب محو از پرتوش }} {{ب| دید ناگه آن شه خُلّت <ref>خُلّت: دوستی.</ref> نشان|کربلا را قلزمی آتش فشان }} {{ب| گرد آتش یافت چون دودی سیاه|در تهاجم اهل دوزخ را سپاه }} {{ب| چون نبودش غیر نور حق به دید|هم به دیدش نار نور آمد پدید }} {{ب| یافت از حق آتشی افروخته|که آتش از حق غیر حق را سوخته }} {{ب| و آتش از باطن همین کرد این ندا|من نیم آتش منم نور خدا }} {{ب| چون در آتش سرّ حق دید آن خلیل|همچو موسی آمدش آتش دلیل }} {{ب| تاخت در آتش سمند آتشین|بانگ زد «کانّی سبقت العالمین» }} {{ب| بر حسین آن آتش آمد گُلِسْتان|وز گُلِسْتانش جهانی گُلستان }} {{ب| زان نبیّش خواند مصباح هدی|که او سراپا سوخت از نار خدا }} {{ب| کشته شد آن صاحب عزّ رفیع|تا شود ابنای آدم را شفیع }} {{ب| بر شفاعت آن سراج عدل و داد|شیعیان را سوختن تعلیم داد }} {{ب| وز پِیَش اصحاب در آتش شدند|و اندر آن آتش زر بیغش شدند }} {{ب| جانشان را بس که از حق شوق بود|چون سمندرشان در آتش ذوق بود }} {{ب| اندر آن دریای آتش بیألَم|سوختند آن قوم عاشق بر عدم }} {{ب| چون فنا گشتند در غیب وجود|سر برآوردند اینک از شهود }} {{ب| آسمانها مات از کردارشان|ماه و اختر محو از انوارشان }} {{ب| اینک از اجسامشان هر قطره خون|روحشان رامست بحری از شوؤن }} {{ب| تا قیامت آن شهیدان زندهاند|نامشان را پادشاهان بندهاند }} {{ب| روحشان را با کمال هیمنت <ref>هیمنت: وقار، ابهت.</ref> |بر قلوب خلق باشد سلطنت }} {{ب| در شکست خود چو حق را طالبند|زیر خنجر بر اعادی غالبند }} {{ب| اولیا را نیست در کشتن شکست|حق شکست آن را که اینجا ورشکست }} {{ب| زین سبب آن احد نیکو فنون|خواند «جُنْدُ اللّه» را از «غالِبُونَ» <ref> اشاره به آیه ۱۷۳سوره صافات، «وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ». و همیشه سپاه ما غالبند.</ref> }} {{پایان شعر}} ===رباعیات=== {{شعر}} {{ب| شاهی که عنان عالمش بود به دست|بر ناقهی بیعنان شدش اوج نشست }} {{ب| این مفخر اولیا پس از ختم رسل|معراج به ناقه کرد زین عالم پست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| از عقدهی دل هرآنچه بودش بنهفت|یکباره به سیل گریه آن عقده شگفت }} {{ب| اشکش چو ستاره بود بر ماه جمال|و آن نیّر پیکرش مخاطب شد و گفت }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| تا نیک یقین کند که این کشتهی کیست|با دیدهی معرفت در آن تن نگریست }} {{ب| عریان بدنی بدید کز تیغ و سنان|اعداد جراحتش هزار است و دویست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| چون دید سرش بریده از راه قفاست|و آن پیکر انورش لگدکوب جفاست }} {{ب| دانست یقین که باشد این جسم امام|زیرا که بلا همیشه بر اهل ولاست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| با حیرت عقل و قلب از غم شده مات|در بیجهتی نظّاره بودش به جهات }} {{ب| از شمس حقیقتش طلب بود و بر او|من غیر اشاره گشت کشف سبحات }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| تا یاد شب و داغش اندر دل ماست|در خواب شبم روز قیامت برپاست }} {{ب| چون صبح شود به دیدهام پنداری|خورشید حسین است و زمین کرب و بلاست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| ای رسته که جان اهل دل بستهی تست|هرجا که دلی شکسته پیوستهی تُست }} {{ب| اشکسته دلان دل به تو بستند حسین|چون جای خدا در دل اشکستهی تُست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| آن فانی در خدا که باقی به خداست|خلّاق فنا و شمس انوار بقاست }} {{ب| او دامنش از گرد مصیبت پاک است|بر او چه مصیبت که مصیبت بر ماست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| ای روح خدا که چشم دل مایل تُست|و آئینهی آنچه هست هستی دل تُست }} {{ب| احیا همه از تو حیّ و این مرده دلان|گویند که شمر بیحیا قاتل تُست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| ای سرّ خدا که دیده هر ذی بَصَرت|گردیده ولی ندیده کوته نظرت }} {{ب| میخواست خدا که سرّ خود فاش کند|انگشت نما بر سر نی کرد سرت }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| ای کشته که هستِ خلق از هستی تُست|سر دادی و در سر تو سرمستی تُست }} {{ب| در دست تو سر رشتهی هستی است حسین|و این دستِ پُر از پَرِ تهی دستی تُست}} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| ای دست خدا که در سرت سرّ خداست|بر گو سرت از بدن به دست که جداست }} {{ب| چون بوته در آتشم که بر نقرهی خام|اکسیر سرت چو شعله در طشت طلاست }} {{پایان شعر}}{{شعر}} {{ب| ای کشته که جان عالمی کشتهی تُست|پیوسته به هر دل از خفا رشتهی تُست}} {{ب| در دیدهی اهل دل ملاقات خدا|رخسار به خون فرق آغشتهی تُست <ref> همان؛ ص ۲۴۵ و ۲۴۶.</ref> }} {{پایان شعر}} ===سه رباعى=== {{شعر}} {{ب| اى سیف خدا! شهید سرمستِ خدا! | وى هست خدا! فانى در هستِ خدا! }} {{ب| ما را به یکى شفاعت از دست مده | اى دست خدا! اى پسرِ دستِ خدا! }} {{ب| اى چشم خدا! جمال بیچون خدا! | اى گنج خدا و دُرِّ مخزون خدا! }} {{ب| غلتان شدنت به خون جگر خونم کرد | اى خون خدا! اى پسر خون خدا! <ref>همان، ص ۲۳۵.</ref> }} {{ب| مردى که حَسن خُلق و حسین آیین است | با هستى خویشتن مدامش کین است }} {{ب| سرمشقِ تو را خطّ فنا داد حسین | رو مشق فنا کن که شفاعت این است <ref>همان،ص ۲۴۶.</ref> }} {{پایان شعر}} ===در سوگ امام حسین(ع)=== {{شعر}} {{ب| بینش اهل حقیقت چو حقیقتبین است | در تو بینند که حقیقت این است }} {{ب| نیست چشم دگران سوى حقیقت نگران | ورنه آن راست حقیقت که چنین آیین است }} {{ب| من اگر جاهل گمراهم اگر شیخ طریق | قبلهام روى حسین است و همینم دین است }} {{ب| بوده پیش از گل من سرخوش جامش دل من | مستى ما به حقیقت ز مى دیرین است }} {{ب| نه همین روى تو در خواب چراغ دل ماست | هر شبم نور تو شمعى است که بر بالین است }} {{ب| ماسوا عاشق رنگاند سواى تو حسین | که جبین و کفت از خون سرت رنگین است }} {{ب| خردَلى بار غمت را دل عالم نکشد | آه ازین بار امانت که عجب سنگین است }} {{ب| فرقتِ روى تو از خلق جهان شادى برد | هر کرا دیدۀ بنیاست دل غمگین است }} {{ب| پیکرت مظهر آیات شد از ناوک تیر | بدنت مصحف و سیمات مگر یاسین است }} {{ب| یادم از پیکر مجروح تو آید همه شب | تا دم صبح که چشمم به رخ پروین است }} {{ب| در ضمیرم سر سیمین تو در طشت طلاست | تا به کأس <ref>جام و معادل فارسى آن کاسه است.</ref> نظرم طشت فلک زرّین است }} {{ب| باغ عشق است مگر معرکۀ کرب و بلا | که ز خونین کفنان غرق گل نسرین است }} {{ب| بوسه زد خسرو دین بر دهن اصغر و گفت: | دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است }} {{ب| شیر دل آب کند بیند اگر کودک شیر | جاى شیرش به گلو آب دمِ زوبین <ref>نیزۀ کوچک و کوتاه.</ref> است }} {{ب| از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار | چون کبوتر که به قهر از پى او شاهین است }} {{ب| در خم طرّۀ اکبر دل لیلا مىگفت: | سفرم جانب شام و وطنم در چین است }} {{ب| دخترى را به که گویم که سر نعش پدر | تسلیت: سیلى شمر و، سرِ نى: تسکین است }} {{ب| مىکشد غیرت دینم که بگویم به امم: | این جفا بر نبى از امّت بىتمکین است }} {{ب| گر «فؤاد» از غم عشق تو غنى شد چه عجب؟ | عشقِ سلطانِ غنى گنج دل مسکین است <ref>همان، ص ۶۲ و ۶۳.</ref> }} {{پایان شعر}} ====در منقبت و مرثیت سیدالشهداء(ع)==== {{شعر}} {{ب| زنده در هردو جهان نیست به جز کشته دوست | کشتهام کشته او را که جهان زنده به اوست }} {{ب| از درِ دوست درآ، جلوهگه دوست ببین | که رخ دوست نبینى مگر از دیده دوست }} {{ب| خضر ما تشنه دریا شد و ما تشنه وى | وین زلال از دل دریاست که ما را به سبوست }} {{ب| گفتم از سرّ دهانش به لب آرم سخنى | حکمتش بست زبانم که درین سرّ مگوست }} {{ب| چشمهها، چشم مرا هر سر مو از غم توست | اى که در باغ تنت چشمه خون هر سر موست }} {{ب| بر سر کوى تو بازى سر و جان باختن است | آن چه بازى است در آخر همه بر این سر کوست }} {{ب| ما که باشیم که در پاى تو از جان گذریم | که اولیا را سر و دل در خم چوگان تو، گوست }} {{ب| پیش ما از همه سو قبله به جز روى تو نیست | وجهِ اللّهى و روى تو عیان از همه سوست }} {{ب| چهرۀ نغز تو در پردۀ مغز من و، من | مىدرم پوست که مغز آمده در پردۀ پوست }} {{ب| تیرباران چو تنت از همه سو گشت حسین | سوى حق روى دولت از همه و از همه سوست }} {{ب| گشت از خون تنت کرب و بلا دشت ختن | اینک از تربت او صورت من غالیه بوست }} {{ب| سجده بر خاک تو شایسته بود وقت نماز | اى که از خون جبینت به جبین آب وضوست }} {{ب| هر کریمى نشود کشته بر آزادى خلق | جز تو اى زنده! که جود و کرمت عادت و خوست }} {{ب| بر لب خشک تو جیحون رود از چشم ترم | هر کجا رهگذرم بر لب بحر و لب جوست }} {{ب| زخم شمشیر ندیدم که بدوزند به تیر | جز جراحات عروق تو که اینگونه رفوست }} {{ب| تشنه اطفال تو در بادیه مردند و هنوز | خضر بر چشمه خضراى لبت بادیهپوست }} {{ب| ناوکم بر دهن آید که نگویم به کسى | اصغرت را ز کمان تیر سه پهلو به گلوست }} {{ب| تیغ فولاد کجا روى لطیف تو کجا؟ | دل بر این روى نگرید اگر از آهن و روست <ref>همان، ص ۵۸و ۵۹.</ref> }} {{پایان شعر}} ====فى ثناءالحسین(ع)==== {{شعر}} {{ب| قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست | با قضا گفت مشیّت که: قیامت برخاست }} {{ب| راستى شور قیامت ز قیامت <ref>قیام تو.</ref> خبرى است | بنگرد زاهد کجبین اگر از دیدۀ راست }} {{ب| خلق در ظلِّ خودى محو و تو در ظلّ خدا | ماسوا در چه مقیماند و مقام تو کجاست؟ }} {{ب| هرطرف مىنگرم روى دلم جانب توست | عارفم بیت خدا را که دلم قبله نماست }} {{ب| زنده در قبر دل ما بدن کشتۀ توست | جان مایى و تو را قبر -حقیقت- دل ماست }} {{ب| دشمنت کشت ولى نور تو خاموش نگشت | آرى آن جلوه که فانى نشود نور خداست }} {{ب| بیرق سلطنت افتاد کیان را ز کیان | سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست }} {{ب| نه بقا کرد ستمگر، نه به جا ماند ستم | ظالم از دست شد و پایه مظلوم به جاست }} {{ب| زنده را، زنده نخوانند که مرگ از پى اوست | بلکه زنده است شهیدى که حیاتش ز قفاست }} {{ب| دولت آن یافت که در پاى تو سر داد ولى | این قبا راست نه بر قامت هر بىسروپاست }} {{ب| ما فقیریم و گدا بر سر کوى تو ولى | پادشاه است فقیرى که درین کوچه گداست }} {{ب| تو در اول سر و جان باختى اندر ره عشق | تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست }} {{ب| از خودى خواست خدا نقش تو را محو کند | خواست چون روى تو را آینه بر طلعت خواست }} {{ب| تا ندا کرد ولاى تو در اقلیم الست | بهر لبّیکِ ندایت، دو جهان پر ز صداست }} {{ب| رفت بر عرشه نى تا سرت اى عرش خدا | کرسى و لوح و قلم بهر عزاى تو به پاست }} {{ب| مُنکسِف گشت چو خورشید حقیقت به جمال | گر بگریند ز غم، دیدۀ ذرّات رواست }} {{ب| گریه بر زخم تنت چون نکند چشم «فؤاد»؟ | اى شه تشنه که بر زخم تنت گریه دواست <ref>همان، ص ۶۰و ۶۱.</ref> }} {{پایان شعر}} ==منابع== *[[دانشنامه شعر عاشورایی انقلاب حسینی در شعر شاعران عرب و عجم|دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۵۳۵-۱۵۳۸.]] *[[کاروان شعر عاشورا|محمدعلی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج۱، ص ۴۹۹-۵۰۴.]] ==پی نوشت== [[رده:شاعران]] <references />{{شاعران}} [[رده:شاعران فارسی زبان]] [[رده:شاعران ایرانی]] [[رده:شاعران عاشورایی]]
خلاصه:
لطفاً توجه داشتهباشید که همهٔ مشارکتها در ویکی حسین منتشرشده تحت Creative Commons Attribution 4.0 در نظر گرفتهمیشوند (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید). اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایشکردن
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
الگو:*
(
ویرایش
)
الگو:Navbox
(
ویرایش
)
الگو:ب
(
ویرایش
)
الگو:جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
(
ویرایش
)
الگو:شاعران
(
ویرایش
)
الگو:شعر
(
ویرایش
)
الگو:م
(
ویرایش
)
الگو:مقالات پیشنهادی
(
ویرایش
)
الگو:مقالههای پیشنهادی
(
ویرایش
)
الگو:پایان شعر
(
ویرایش
)
الگو:گروه تصویر
(
ویرایش
)
پودمان:Arguments
(
ویرایش
)
پودمان:Navbar
(
ویرایش
)
پودمان:Navbar/configuration
(
ویرایش
)
پودمان:Navbar/styles.css
(
ویرایش
)
پودمان:Navbox
(
ویرایش
)
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
به سامانه وارد نشدید
بحث
مشارکتها
ورود
فضاهای نام
صفحه
بحث
فارسی
بازدیدها
خواندن
ویرایش
ویرایش مبدأ
نمایش تاریخچه
بیشتر
جستجو
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
دربارهٔ ویکی حسین
تماس با ما
شیوهنامه
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
پایگاههای دیگر
ویکی حج
ویکی پاسخ
تعداد مداخل
۳٬۵۵۲