در حال ویرایش
وقار شیرازى
(بخش)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
تغییر ویرایشگر
به ویرایشگر متنی تغییر حالت دادید
بستن
با کلیک کردن بر روی این آیکن هر زمانی که خواستید میتوانید به ویرایشگر دیداری بازگردید.
ویرایشگر دیداری
ویرایشگر متنی
بیشتر
پیشرفته
نویسههای ویژه
راهنما
عنوان
سطح ۲
سطح ۳
سطح ۴
سطح ۵
قالب
افزودن
لاتین
لاتین گسترشیافته
آوانگاری بینالمللی
نمادها
یونانی
یونانی قدیمی
سیریلیک
عربی
عربی گسترشیافته
عبری
بنگالی
تامیلی
تالوگو
سینهالی
دیواناگرى
گجراتی
تایلندی
لائو
خمر
بومی کانادا
رونی
Á
á
À
à
Â
â
Ä
ä
Ã
ã
Ǎ
ǎ
Ā
ā
Ă
ă
Ą
ą
Å
å
Ć
ć
Ĉ
ĉ
Ç
ç
Č
č
Ċ
ċ
Đ
đ
Ď
ď
É
é
È
è
Ê
ê
Ë
ë
Ě
ě
Ē
ē
Ĕ
ĕ
Ė
ė
Ę
ę
Ĝ
ĝ
Ģ
ģ
Ğ
ğ
Ġ
ġ
Ĥ
ĥ
Ħ
ħ
Í
í
Ì
ì
Î
î
Ï
ï
Ĩ
ĩ
Ǐ
ǐ
Ī
ī
Ĭ
ĭ
İ
ı
Į
į
Ĵ
ĵ
Ķ
ķ
Ĺ
ĺ
Ļ
ļ
Ľ
ľ
Ł
ł
Ń
ń
Ñ
ñ
Ņ
ņ
Ň
ň
Ó
ó
Ò
ò
Ô
ô
Ö
ö
Õ
õ
Ǒ
ǒ
Ō
ō
Ŏ
ŏ
Ǫ
ǫ
Ő
ő
Ŕ
ŕ
Ŗ
ŗ
Ř
ř
Ś
ś
Ŝ
ŝ
Ş
ş
Š
š
Ș
ș
Ț
ț
Ť
ť
Ú
ú
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
Ũ
ũ
Ů
ů
Ǔ
ǔ
Ū
ū
ǖ
ǘ
ǚ
ǜ
Ŭ
ŭ
Ų
ų
Ű
ű
Ŵ
ŵ
Ý
ý
Ŷ
ŷ
Ÿ
ÿ
Ȳ
ȳ
Ź
ź
Ž
ž
Ż
ż
Æ
æ
Ǣ
ǣ
Ø
ø
Œ
œ
ß
Ð
ð
Þ
þ
Ə
ə
قالببندی
پیوندها
عنوانها
فهرستها
پروندهها
منابع
بحث
توضیح
آن چه مینویسید
آن چه به دست میآورید
مورب
''متن مورب''
متن مورب
پررنگ
'''متن پررنگ'''
متن پررنگ
پررنگ و مورب
'''''متن پررنگ و مورب'''''
متن پررنگ و مورب
====دوازده بند عاشورایی دوم==== ۱ {{شعر}} {{ب| ای دل بنال زار که هنگام ماتم است|وز دیده اشک بار که ماه محرّم است }} {{ب| هر جا که بنگری، همه اوضاع اندُه است|هر سو که بگذری، همه اسباب ماتم است }} {{ب| از سینه بر سپهر، خروش پیاپی است|وز دیده بر کنار، سرشک دمادم است }} {{ب| این خود چه ماجراست که از گفتگوی آن|یک شهر در مصیبت و یک مُلک در غم است؟ }} {{ب| این خود چه انده است که اجر جزیل او|در کیش گبر و مسلِم و ترسا، مسلَم است؟ }} {{ب| گویند جای غم نبود خلد و زین عزا|یک دل گمان مدار که در خلد خرم است }} {{ب| در این عزا ز اشک پیاپی مکن دریغ|کز دیده جای اشک اگر خون رود کم است }} {{ب| آدم در اندُه است در این ماه و ناگزیر|در اندُه است هر که ز اولاد آدم است }} {{ب| عالم اگر بود به تزلزل، بعید نیست|کاین خود عزای مایهی ایجاد عالم است }} {{ب| شد کشته آن که حجّت حق بد به روزگار|کاوضاع روزگار پریشان و درهم است }} {{ب| سالار نشأتین و ضیا بخش نیّرین|سبط رسول و مظهر اسرار حق، حسین }} {{پایان شعر}} ۲ {{شعر}} {{ب| آن خضرِ رهنمای بیابان کربلا|و آن نوحِ غرقه گشتهی طوفان کربلا }} {{ب| مالک رقاب امّت و سالار اهل بیت|فرمانروای یثرب و سلطان کربلا }} {{ب| شاهی که غیر لَخت دل و پارهی جگر|نامد نصیب او به سرخوان کربلا }} {{ب| حقّا که کس به دشمن ناحق نکرده است|ظلمی که رفت بر سر مهمان کربلا }} {{ب| دردا که دیو شد به سرِ خوان زرنگار|عریان به خاک جسم سلیمان کربلا }} {{ب| از زخمهای پیکر زارش ز تیر و تیغ|بس گل که شد شکفته به بستان کربلا }} {{ب| آن جسم ناز پرور دامان فاطمه|افتاد خوار و زار به دامان کربلا }} {{ب| موج فرات سر زده تا اوج آسمان|لب تشنه کاروان بیابان کربلا }} {{ب| این ظلم در زمین شد و طالع شود هنوز|خورشید شرمناک بر ایوان کربلا }} {{ب| آن دم خزان به باغ نبی دستبرد یافت|کز پا فتاد سروِ خرامان کربلا }} {{ب| بر خاک چون تپان تن او چون سپند شد|دود فغان ز مجمر دلها بلند شد }} {{پایان شعر}} ۳ {{شعر}} {{ب| آنان که گام در ره مهر و ولا زدند|اول قدم به عرصهی رنج و بلا زدند }} {{ب| دادند چون ندای «أَ لَسْتُ» اهل خاک را|بر میهمانسرای محبّت صلا زدند }} {{ب| گفتند قرب حق به بلا ممکن است و بس|زان سو صلا زدند و از این سو «بَلی» زدند }} {{ب| مردانه، نی به فکر سر و نی به یاد جان|لبیکِ این ندا همگی بر ملا زدند }} {{ب| کردند ترک جان و سر و ملک و خان و مان|و انگه قدم به معرکهی ابتلا زدند }} {{ب| یزدان به قدر مهر و ولاشان بلا فزود|تا سنجد آنچه لاف ز بهر ولا زدند }} {{ب| کردند امتحان و پس آنگاه تاج قرب|بر فرق هر که داشت دلی مبتلا زدند }} {{ب| زین خاکدان چو رشتهی الفت گسیختند|بر فرق چرخ، خرگه مجد و علا زدند }} {{ب| گفتند در بلاد بلا خسروی سزاست|این سکّه را به نام شه کربلا زدند }} {{ب| شاهی که بود چرخ شرف را چو آفتاب|وز شرمش آفتاب فلک رفت در حجاب }} {{پایان شعر}} ۴ {{شعر}} {{ب| ای چرخ، سالهاست که بیداد کردهای|امروز این طریقه نه بنیاد کردهای }} {{ب| نشنیدهام دلی که ز اندُه نخستهای|یا خاطری که یک نفس شاد کردهای }} {{ب| لیک از هزار دل که ببستی به بند غم|یکبار هم دلی ز غم آزاد کردهای }} {{ب| سالی شکسته بالی اگر بردهای ز یاد|باری همش ز مهر و وفا یاد کردهای }} {{ب| اما به دشت ماریه با عترت رسول|ظلمی که شرح آن نتوان داد، کردهای }} {{ب| ویران نموده خانهی ایمان و هر کجا|کز کفر بوده خانهای، آباد کردهای }} {{ب| سیراب، کام خشک حسین را به کربلا|گر کردهای، ز چشمهی فولاد کردهای }} {{ب| ور غازه<ref>غازه: گلگونه، بزک، سرخاب.</ref> کردهای به رخ نو عروس او|از خون حلق قاسم داماد کردهای }} {{ب| در عیش او سرود بشارت زدی و زان|آفاق پر ز شیون و فریاد کردهای }} {{ب| برداشتی ز خاک سر ناز پرورش|اما ز نوک نیزهی بیداد کردهای }} {{ب| آل رسول رخ چو به محشر در آورند|بس داوری که از تو به داور برآورند }} {{پایان شعر}} ۵ {{شعر}} {{ب| آه از دمی که آل نبی لب به هم زنند|گریان و دادخواه، به محشر قدم زنند }} {{ب| آه از دمی که فوج شهیدان کربلا|با جسم چاکچاک به محشر علم زنند }} {{ب| آه از دمی که خیل اسیران راه شام|در پیش عرش، داد ز اهل ستم زنند }} {{ب| آه از دمی که کردهی امّت کنند شرح|وین فعلهای زشت، ملایک رقم زنند }} {{ب| امت نگر که چون ز پس رحلت نبی|با هم شوند و دین نبی را به هم زنند }} {{ب| امت نگر که نام شیاطین انس را|آرند و گه به خطبه و گه بر درم زنند }} {{ب| نفرین بر آن گروه که در یاری لئام|کوشند و تیغ بر رخ اهل کرم زنند }} {{ب| اسلام بین که طوف حرم میکنند و تیغ|بر صاحب مقام و به رکن و حرم زنند }} {{ب| هم خود مگر شفاعت امت کنند باز|کاین قوم روسیه نتوانند دم زنند }} {{ب| هم خود مگر که دست خدایند و کلک صنع|بر کردههای امت ناکس قلم زنند }} {{ب| ترسم که چون عتاب کند سیّد جلیل|بر کاینات خشم کند بهر این قتیل }} {{پایان شعر}} ۶ {{شعر}} {{ب| کاش آن زمان که جسم وی از زین نگون شدی|مهر فلک ز اوج فلک واژگون شدی }} {{ب| کاش آن زمان که تشنه لب آن خسته داد جان|چون قبطیان بر اهل زمین آب خون شدی }} {{ب| کاش آن زمان که خیمهی او بیستون فتاد|نُه خیمهی سپهر برین بیستون شدی }} {{ب| کاش آن زمان که شد به فلک آهِ اهل بیت|روی جهان ز خشم خدا قیرگون شدی }} {{ب| کاش آن زمان که از حرکت ماند رخش او|این توسن کبود فلک بیسکون شدی }} {{ب| کاش آن زمان که دشمن او شد عنان گسل|از کف عنان هستی مردم برون شدی }} {{ب| در حیرتم که کیفر این فعل شوم را|گر حلم حق درنگ نمیکرد، چون شدی }} {{ب| گر رحمت خدا نه به خشمش سبق گرفت|عالم تلف ز شومی آن قوم دون شدی }} {{ب| گر حجت خدای نبودی میان خلق|روزی هزار بار جهان سرنگون شدی }} {{ب| اعداش را چو در صف محشر در آورند|ترسم خروش از صف محشر برآورند }} {{پایان شعر}} ۷ {{شعر}} {{ب| چون پشت او ز پشتهی زین بر زمین رسید|از مرتبت زمین به سپهر برین رسید }} {{ب| آه و فغان خلقِ زمین ز آسمان گذشت|تا پشت آسمانِ شرف بر زمین رسید }} {{ب| چون هیچ کس نداشت به بالین او حضور|از بارگاه قدس، رسول امین رسید }} {{ب| روز جهان سیاه شد آن دم که بر سرش|آمد سنان به طعنه و شمر لعین رسید }} {{ب| تیرش به دلنوازی و تیغش به سرکشی|آن از یسار آمد و این از یمین رسید }} {{ب| هم دین تباه گشت و هم اسلام بیپناه|زان ضربتی که بر گلوی شاه دین رسید }} {{ب| مهر و مه و زمین و زمان گشت خون فشان|آن دم که خون ناحق او بر زمین رسید }} {{ب| کرّوبیان تمام فتادند در گمان|کآثار حشر و واقعهی واپسین رسید }} {{ب| اجرام منکسف شد و اجسام مضطرب|بر حجّت خدای چو ظلمی چنین رسید }} {{ب| لرزید عرش و کرسی و آثار انقلاب|تا قرب بارگاه جهانآفرین رسید }} {{ب| جز ذات ذو الجلال که ایمن شد از زوال|عالم تمام مضطرب آمد از این ملال }} {{پایان شعر}} ۸ {{شعر}} {{ب| چون رفت بر سنان، سر آن شاه نامدار|وجه خدا ز نوک سنان گشت آشکار }} {{ب| گفتی که بود رمح سنان از درخت طور|کز وی مدام بود عیان نور کردگار }} {{ب| مسلم گمان نمود که احمد رود به عرش|ترسا خیال کرد که عیسی بود به دار }} {{ب| از هم بریخت مایهی ترکیب آب و خاک|از کار ماند واسطهی عقد هفت و چار }} {{ب| هم کاخ بیثبات زمین گشت بیسکون|هم چرخ کج مدار فلک ماند از مدار }} {{ب| هم تازه خون ناب بجوشید از زمین|هم تیره آفتاب برآمد ز کوهسار }} {{ب| آن خیمهای که صاحب او بود جبرئیل|شد مشتعل ز کید شیاطین نابکار }} {{ب| چون چرخ پر ستاره عیان گشت در نظر|آن خرگه رفیع ز آمد شدِ شرار }} {{ب| اطفال نازپرور و نسوان محترم|گشتند بی جهاز به جمّازهها سوار }} {{ب| گفتی که عرصهی عرفاتست کربلا|احرامیان برهنه، قطار از پی قطار }} {{ب| آن محرمان نموده به بر جامهی سیاه|تا جانب منی شده یعنی به قتلگاه }} {{پایان شعر}} ۹ {{شعر}} {{ب| چون راه بیکسان به سر کشتگان فتاد|از نو خروش و غلغله در «کن فکان» فتاد }} {{ب| زان جسمهای چاک، اسیران زار را|ناگه نظر به باغ گل و ارغوان فتاد }} {{ب| یک فوج عندلیب خوش آهنگ را گذر|نالان و نکته سنج در آن گلستان فتاد }} {{ب| یکباره ریختند ز مرکب به روی خاک|چون برگ کز درخت ز باد خزان فتاد }} {{ب| هر سو فتاد از شتری سوخته دلی|همچون شهاب سوخته کز آسمان فتاد }} {{ب| هر خستهای گرفت تن کشتهای به بر|چندان بخواند قصهی خود کز زبان فتاد }} {{ب| آن یک به پیکر پسر نوجوان گریست|وین یک به کشتهی پدر مهربان فتاد }} {{ب| زینب چو تشنهای که نماید سراغ آب|در جستجوی پیکر شاه زمان فتاد }} {{ب| چون پاره پاره دید به خون پیکر حسین|از عقل و هوش رفت وز تاب و توان فتاد }} {{ب| او را کشید در بر و زد آه و شد ز هوش|آمد به هوش و باز به آه و فغان فتاد }} {{ب| لختی به او سرود چو حال دل ملول|با جدّ خویش شکوهکنان گفت کای رسول: }} {{پایان شعر}} ۱۰ {{شعر}} {{ب| «این کشتهی نهان شده در خون، حسین توست|وین جسم چاکِ ناشده مدفون، حسین توست }} {{ب| این تشنهی فرات که شد تشنه لب شهید|وز دیده راند دجله و جیحون، حسین توست }} {{ب| این مردمان دیده که مانند طفل اشک|آغشته گشته یکسره در خون، حسین توست }} {{ب| این خستهای که بر تنش از تیر، بال و پر|همچون فرشته آمده بیرون، حسین توست }} {{ب| این آسمان مجد که از سوز تشنگی|دود دلش گذشته ز گردون، حسین توست }} {{ب| این رهنمای با دل و دانش که عقل پیر|اندر مصیبتش شده مجنون، حسین توست }} {{ب| این بیکس غریب که تنها جهاد کرد|با جیش اندک و غم افزون، حسین توست }} {{ب| این شاه بیسپاه که با لشکر دعا|هر شب به چرخ برد شبیخون، حسین توست }} {{ب| زینسان ز پا فتاده در این آفتاب گرم|این سرو نازپرور موزون، حسین توست }} {{ب| بیقیمت اوفتاده چو این خاک تیره رنگ|این تابناک گوهر مکنون، حسین توست» }} {{ب| چندی چو با رسول سؤال و جواب کرد|رو در بقیع کرد و به مادر خطاب کرد: }} {{پایان شعر}} ۱۱ {{شعر}} {{ب| «کای مادر، اضطراب دل زار ما ببین|اولاد خود اسیر گروه دغا ببین }} {{ب| چو چشم خویش سینهی پر خون ما نگر|چون موی خویش حال دل زار ما ببین }} {{ب| هر سو دلی ز فرقت یاری زبون نگر|هر جا سری ز پیکر پاکی جدا ببین }} {{ب| بگشای چشم و تازه نهالان خویش را|بر خاکِ رهگذار سموم بلا ببین }} {{ب| آن گوهری که چون صدفش پروریدهای|بیآب مانده از ستم اشقیا ببین }} {{ب| این خستگان بی کس و بی خان و مان نگر|وان کشتگان بی سر و بی خونبها ببین }} {{ب| از خنجر و طپانچه بنین و بنات را|نیلی عذار بنگر و گلگون قبا ببین }} {{ب| اطفال نازپرور دامان خویش را|لب تشنه و شکسته دل و بینوا ببین }} {{ب| برخیز ای شفیعهی محشر، نگشته حشر|اوضاع حشر را به صف کربلا ببین }} {{ب| از ظلم و کینه فلک کج نهاد، داد|از حق، هزار لعن به پور زیاد باد }} {{پایان شعر}} ۱۲ {{شعر}} {{ب| خاموش کن «وقار» که دلها کباب شد|سیل سرشک سر زد و عالم خراب شد }} {{ب| خاموش کن «وقار» کز این قول هولناک|زهرا ز تاب رفت و پیمبر ز تاب شد }} {{ب| وصف سرش به رمح و سنان بیش از این مگوی|کز شرم، آفتاب فلک در حجاب شد }} {{ب| از انقلاب و ولولهی کربلا مگوی|کافاق پر ز ولوله و انقلاب شد }} {{ب| احوال این قیامت کبری مگو، کز او|بر پا غریو محشر و هول حساب شد }} {{ب| تا دل شنید قصهی بی یاری حسین|از اضطراب خون شد و از غصّه آب شد }} {{ب| از حال تشنگان چه شماری کز این سخن|ماء معین به کام جهان زهر آب شد }} {{ب| هر نوجوان به قصهی اکبر چو گوش داد|افسرد و ناامید ز عهد شباب شد }} {{ب| خاموش کن «وقار» که در ماتم حسین (ع)|قائل شکسته دل شد و سامع کباب شد }} {{ب| یا رب، «وقار» فکر دم واپسین نکرد|کاری که دستگیر شود، غیر از این نکرد<ref>مراثی وصال؛ ص ۱۹۲- ۲۰۳.</ref> }} {{پایان شعر}}
خلاصه:
لطفاً توجه داشتهباشید که همهٔ مشارکتها در ویکی حسین منتشرشده تحت Creative Commons Attribution 4.0 در نظر گرفتهمیشوند (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید). اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایشکردن
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
به سامانه وارد نشدید
بحث
مشارکتها
ورود
فضاهای نام
صفحه
بحث
فارسی
بازدیدها
خواندن
ویرایش
ویرایش مبدأ
بیشتر
نمایش تاریخچه
جستجو
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
دربارهٔ ویکی حسین
تماس با ما
شیوهنامه
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
پایگاههای دیگر
ویکی حج
ویکی پاسخ
تعداد مداخل
۳٬۵۵۲