در حال ویرایش
ناسخ التواریخ در احوالات حضرت سیدالشهداء علیه السلام
(بخش)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
== چکیده کتاب == جلد ششم ناسخ التواریخ (زندگینامه امام سیدالشهداء حسین علیه السلام) شامل دو جزء می باشد. تعدادی از مهمترین عنوان های متن جزء اول ناسخ التواریخ در باب زندگانی امام حسین (ع) به ترتیب ذیل است: «ولادت امام حسین (ع)، فضائل حسین (ع)، احادیث محبت پیامبر به حسین (ع)، آیات و اخبار بر امامت حسین (ع)، معاویه و قتل شیعیان، شهادت [[حجر بن عدی]]، مکاتبه حسین (ع) و معاویه، معاویه و ولیعهدی [[یزید]]، خطبه امام حسین (ع) در منی، انبیاء و خبر [[شهادت]] امام حسین (ع)، مرگ [[معاویه]]، خلافت یزید» در جزء دوم نیز مطالبی پیرامون: «زیارت قبر پیامبر (ص) توسط امام حسین (ع) و ملاقات او با افراد مختلفی در مدینه همچون: [[محمد بن حنفیه]] ، عزیمت امام (ع) به مکه، نوشته های اهل [[کوفه]] به امام حسین(ع) و پاسخ آنها، [[مسلم بن عقیل]] از ورود به کوفه تا شهادت، عزیمت امام (ع) از مکه به سوی [[عراق]] و کوفه، ورود امام (ع) به کربلا و وقایع روزهای بعد تا عاشورا، وقایع روز عاشورا، نحوه شهادت یاران و خاندان امام حسین (ع) هر یک به تفکیک و بالاخره نحوه شهادت امام (ع)» به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد. برای آشنایی هر چه بیشتر با نحوه نگارش و استدلالات سپهر، با هم مروری بر فرازهایی از آن کتاب خواهیم داشت: در جزء نخست کتاب و در خلال نامه امام حسین (ع) خطاب به معاویه می خوانیم: « نامه تو به دستم رسید. گفته بودی درباره من به تو خبرهایی رسیده که برایت ناخوشایند بوده است در حالی که من اهل این گونه اقدامات نیستم. گزارش این گونه اقدامات کار سخن چینانی است که تصمیم دارند در میان امت اسلامی اختلاف ایجاد کنند. بخدا سوگند هرگز جنگ با تو را ترک نکرده ام. در این باره از خداوند بیمناک هستم. گمان نمیکنم که خداوند در ترک واگذاری محاکمه تو و حزب ملحد و ظالم و وستان شیاطین به او از من راضی باشد. آیا تو نبودی که از روی ظلم و تجاوز حجر بن عدی و یاران او را که در براندازی ظلم و مخالفت با بدعت ها مبارزه کردند و از هیچ خطری نهراسیدند، بقتل رساندی؟ آن هم بعد از آنکه با قسم های شدید به آنان امان دادی آیا تو قاتل عمرو بن حمق خزاعی نیستی. او که از اصحاب پیامبر ص بود و شدت عبادت، بدنش را ضعیف و لاغر کرده بود. تو سنت پیامبر را ترک کردی عمدا با فرمان او مخالفت کردی و بدون هدایت الهی به دنبال هوای نفس خود رفتی. تو ابن زیاد را حاکم بصره و کوفه کردی در حالی که او دست های مسلمین را قطع کرده چشمان آنها را کور کرده و آنها را به شاخه های نخل آویزان ساخته است. آیا تو قاتل آن دو حضرمی منسوب به حضرموت نیستی؟ کسانی که زیاد درباره آنها به تو نوشت آنها پیرو دین علی هستند و تو به او نوشتی که هر کس را که پیرو دین علی است بکش او نیز به فرمان تو آنها را کشت و بدن آنها را پس از کشتن تکه تکه کرد آیا جز این است که دین علی و دین محمد یکی است و محمد کسی است که پدر تو با او مبارزه می کرد؟ دین علی و محمد دینی است که باعث نشستن تو در جایگاه او شده و اگر نبود، بهترین فضیلت تو تحمل مشقت بار سفر زمستانی و تابستانی برای بدست آوردن شراب بود من برای خود و دین خود چیزی را بالاتر از جهاد با تو نمی دانم اگر آن را انجام دهم به پروردگار نزدیک شده ام و اگر انجام ندهم، باید به سبب گناه و کوتاهی در وظیفه ام، از خداوند استغفار کنم. ای معاویه بشارت باد تو را به قصاص به دلیل قتل حجر. یقین داشته باش که برای خدا کتابی است که هر گناه کوچک و بزرگی در آن ثبت می شود. آری خداوند تو را به خاطر اینکه با سوء ظن با شبهه و تهمت مردمان را به قتل می رسانی و آنان را وادار به بیعت برای فرزند سفیه و شرابخوار و سگ بازت می کنی، نمی بخشاید. من برای تو جز این نمی گویم که در حق خود خسران کردی و از امانتی که در دست داشتی سوء استفاده نمودی و رعیت خود را گول زدی و جایگاهت را پر از آتش کردی. لعنت بر مردمان ستمکار. من فقنه ای سهمگین تر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم.»<ref>لسان الملک سپهر، جزءاول، صص 195- 197 </ref> در فرازی از جزء دوم و در رابطه با اسب سیدالشهداء، مولف می نویسد: «اسب سیدالشهداء را که در کتب معتبره بنام نوشته اند، افزون بر دو مال سواری نیست. یکی اسب رسول خدا- صلی الله علیه و آله- که مرتجز نام داشت و دیگری شتری که مسنات می نامیدند و اسبی که [[ذوالجناح]] نام داشته باشد، در هیچ یک از کتب احادیث و ابار و تواریخ معتبره من بنده ندیده ام.»<ref>لسان الملک سپهر، جزء 2، ص 366</ref> در همان جزء دوم و در رابطه با تعداد افراد طرفین متخاصم در کربلا، لسان الملک سپهر مینویسد: «سپاه امام حسین (ع) از یکصد و چهل و پنج تن بزیادت نبوده و لشکر ابن زیاد از بیست هزار نفر کمتر نبوده و اگر پذیرای روایات مختلفه شویم، منتهای پذیرای پنجاه و یک هزار است. از اجتهاد بنده چنان بر می آید که ابن زیاد پنجاه و یک هزار تن لشکری را عرض داد و سرهنگان بگماشت و از پس یکدیگر روان می داشت. اما افزون از سی هزار کس حاضر کربلا نشدند چون حسین (ع) شهید شد حاجت به دیگران نیفتاد.»<ref>لسان الملک سپهر، جزء 2، ص 186</ref> متقابلا لسان الملک تعداد شهدای عاشورا را بیش از هفتاد و دو نفر ذکر می کند و در مقام استدلال، می نویسد: «اینکه در السنه و افواه معروف به هفتاد و دو تن آمده، این عده شمار آنانند که از مدینه در رکاب حسین (ع) کوچ کردند و ملازمت رکاب داشتند لکن در عرض راه و مدتی که در مکه اقامت داشتند، جماعتی کثیر ملازمت حضرتش را اختیار کردند و در شب عاشئرا سی تن از سپاه ابن سعد به لشکرگاه آن حضرت درآمدند.»<ref>لسان الملک سپهر، جزء 2، صص 308- 309</ref> به نظر نویسنده، تعدادی از اصحاب امام در [[شب عاشورا]] از وی جدا شدند: «چون شب عاشورا فرا رسید و تاریکی جهان را فرو گرفت، دیگر باره حسین -علیهالسلام- مردم خویش را ممتحن داشت و... با لشکر خویش فرمود: من بیعت خود را از گردن شما فروگذاشتم. بشتابید و با خویشاوندان و دوستان خود پیوسته شوید.... لشکر او مفارقت اختیار کردند و پراکنده شدند و خویشاوندان و خاصّان او از تفرّق ابا نمودند و بپاییدند».<ref>لسام الملک سپهر، ج 2، ص 222-223.</ref> در کتاب [[شهید جاوید حسین بن علی علیه السلام|شهید جاوید]]، ذیل عنوان «شایعهٔ بیاساس»<ref>شهید جاوید، ص 270 - 271.</ref>، آمده است: «متفرق شدن یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا در هیچیک از منابع تاریخی، از قبیل 000 ذکر نشده است». آنگاه نویسنده میافزاید که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری عبارت مبهمی وجود دارد و نویسندهٔ ناسخالتّواریخ، عبارت این کتاب را «با شب عاشورا تطبیق کرده و توجه نکرده است که اگر این مطلب درست باشد که در شب عاشورا همهٔ اصحاب امام، غیر از اهل بیت آن حضرت، رفتند، پس باید شهدای کربلا منحصر باشد به همان خویشان و اهل بیت امام؛ در حالی که بیشتر شهدا از غیر اهل بیت امام بودند. میتوان گفت این مطلب که اصحاب امام حسین (ع) در شب [[عاشورا]] از وی جدا شدند، بعد از تألیف ناسخالتّواریخ بین مردم شایع شده است...».<ref>شهید جاوید، ص 274- 275.</ref> همچنین استاد مطهری در کتاب [[حماسهٔ حسینی]]<ref>حماسه حسینی، ج 2، ص 107.</ref>، میگوید: «تنها صاحب ناسخالتّواریخ این اشتباه تاریخی را کرده و نوشته است وقتی امام حسین در شب عاشورا برای اصحاب خود صحبت کرد، عدّهای از آنان از سیاهی شب استفاده کرده و رفتند، ولی این مطلب را هیچ تاریخی تأیید نمیکند».
خلاصه:
لطفاً توجه داشتهباشید که همهٔ مشارکتها در ویکی حسین منتشرشده تحت Creative Commons Attribution 4.0 در نظر گرفتهمیشوند (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید). اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایشکردن
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
به سامانه وارد نشدید
بحث
مشارکتها
ورود
فضاهای نام
صفحه
بحث
فارسی
بازدیدها
خواندن
ویرایش
ویرایش مبدأ
نمایش تاریخچه
بیشتر
جستجو
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
دربارهٔ ویکی حسین
تماس با ما
شیوهنامه
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
پایگاههای دیگر
ویکی حج
ویکی پاسخ
تعداد مداخل
۳٬۵۵۲