سروش اصفهانى: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۷۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۶
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|آمد محمد حنفیه به اضطراب ... گفت:اى برادر از سفر کوفه رخ بتات}}


{{ب|مرکب خداى را به سوى کوفه زین مکن ... خلق مدینه را ز فراقت حزین مکن}}  
{{ب|آمد محمد حنفیه به اضطراب | گفت:اى برادر از سفر کوفه رخ بتات}}


{{ب|بر عهد کوفیان نتوان داشت اعتماد ... دورى ز بارگاه رسول امین مکن}}  
{{ب|مرکب خداى را به سوى کوفه زین مکن | خلق مدینه را ز فراقت حزین مکن}}  


{{ب|در شهر دین به جز تو کنون شهریار نیست ... بى‌شهریار بهر خدا شهر دین مکن }}
{{ب|بر عهد کوفیان نتوان داشت اعتماد | دورى ز بارگاه رسول امین مکن}}  


{{ب|باللّه که اهل کوفه به خون تو تشنه‌اند ... آهنگ زینهار بدان سرزمین مکن}}  
{{ب|در شهر دین به جز تو کنون شهریار نیست | بى‌شهریار بهر خدا شهر دین مکن }}


{{ب|در بر مخواه فاطمه را کسوت عزا ... ماتمسراى خویش بهشت برین مکن}}  
{{ب|باللّه که اهل کوفه به خون تو تشنه‌اند | آهنگ زینهار بدان سرزمین مکن}}  


{{ب|ناچار اگر روى به سوى اهل کین سفر ... با زینب و سکینه سوى اهل کین مکن }}
{{ب|در بر مخواه فاطمه را کسوت عزا |ماتمسراى خویش بهشت برین مکن}}  


{{ب|فرمود سوى مرگ همى خواندم قضا ... رو پنجه با قضاى جهان آفرین مکن }}
{{ب|ناچار اگر روى به سوى اهل کین سفر |با زینب و سکینه سوى اهل کین مکن }}


{{ب|اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است ... ما را به ما گذار و جزع بیش ازین مکن }}
{{ب|فرمود سوى مرگ همى خواندم قضا | رو پنجه با قضاى جهان آفرین مکن }}


{{ب|رفت از پى وداع سوى خانه خداى ... برخاست از مدینه خروشى ز هر سراى}}
{{ب|اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است | ما را به ما گذار و جزع بیش ازین مکن }}
 
{{ب|رفت از پى وداع سوى خانه خداى | برخاست از مدینه خروشى ز هر سراى}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۵۶: خط ۱۵۷:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|آمد بر امام مبین حُرّ خوش‌سرشت ... بگشاده حور بهروى آغوش در بهشت }}
{{ب|آمد بر امام مبین حُرّ خوش‌سرشت | بگشاده حور بهروى آغوش در بهشت }}


{{ب|از کرده توبه کرد و درآمد به حربگاه ... با اهل کوفه گفت که:اى قوم بدکنشت}}  
{{ب|از کرده توبه کرد و درآمد به حربگاه |با اهل کوفه گفت که:اى قوم بدکنشت}}  


{{ب|آخر به سوى شاه نوشتید نامه‌ها ... بى‌آن‌که شاه نامه به سوى شما نوشت }}
{{ب|آخر به سوى شاه نوشتید نامه‌ها |بى‌آن‌که شاه نامه به سوى شما نوشت }}


{{ب|او را گذاشتید و شدید از پى یزید ... کردید پشت بر حرم روى در کنشت }}
{{ب|او را گذاشتید و شدید از پى یزید | کردید پشت بر حرم روى در کنشت }}


{{ب|شنعت،بر آن گروه بسى کرد و برکشید ... شمشیر از نیام و زمین را به خون سرشت }}
{{ب|شنعت،بر آن گروه بسى کرد و برکشید | شمشیر از نیام و زمین را به خون سرشت }}


{{ب|آهنگ شاه کرد پس از قتل بیشمار ... یک ذره از خلوص و ارادت فرو نهشت }}
{{ب|آهنگ شاه کرد پس از قتل بیشمار |یک ذره از خلوص و ارادت فرو نهشت }}


{{ب|کامد ندا بدو که برو کشته شو بیا ... سوى جهان خرم و خوش زین جهان زشت }}
{{ب|کامد ندا بدو که برو کشته شو بیا | سوى جهان خرم و خوش زین جهان زشت }}


{{ب|از دور کرد با شه دین آخرین وداع ... راه نبرد گاه دگر باره در نوشت }}
{{ب|از دور کرد با شه دین آخرین وداع | راه نبرد گاه دگر باره در نوشت }}


{{ب|برگشت سوى دشمن و کوشید و کشته شد ... کس تخم دوستى و ارادت چو او نکشت }}
{{ب|برگشت سوى دشمن و کوشید و کشته شد |کس تخم دوستى و ارادت چو او نکشت }}


{{ب|شه در رسید و گفت رسیدى به کام خویش ... آزاد باش در دو جهان همچو نام خویش }}
{{ب|شه در رسید و گفت رسیدى به کام خویش | آزاد باش در دو جهان همچو نام خویش }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۸۰: خط ۱۸۱:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|آمد به سوى شاه حمید خمیده‌پشت ... گفت اى کلید دوزخ و جنت تو را به مشت}}  
{{ب|آمد به سوى شاه حمید خمیده‌پشت | گفت اى کلید دوزخ و جنت تو را به مشت}}  


{{ب|پیرانه سر به معرکه جولانم آرزوست ... دشت مصاف و عرصه میدانم آرزوست }}
{{ب|پیرانه سر به معرکه جولانم آرزوست | دشت مصاف و عرصه میدانم آرزوست }}


{{ب|سر باختن چو گوى به میدان عشق شاه ... با قامتى چو خم شده چوگانم آرزوست }}
{{ب|سر باختن چو گوى به میدان عشق شاه | با قامتى چو خم شده چوگانم آرزوست }}


{{ب|یک دشت پر ز دیو و سلیمان ستاده فرد ... جان باختن به راه سلیمانم آرزوست}}  
{{ب|یک دشت پر ز دیو و سلیمان ستاده فرد | جان باختن به راه سلیمانم آرزوست}}  


{{ب|باز سپیدم آمده از آشیان قدس ... مَنعم مکن که ساعد سلطانم آرزوست}}  
{{ب|باز سپیدم آمده از آشیان قدس | مَنعم مکن که ساعد سلطانم آرزوست}}  


{{ب|شد سیر از مصاحبتِ جسم،جان من ... دیدار حور و صحبت رضوانم آرزوست }}
{{ب|شد سیر از مصاحبتِ جسم،جان من | دیدار حور و صحبت رضوانم آرزوست }}


{{ب|پشتم خمیده گشت ز پیرى بنفشه‌وار ... از دست حور،دسته ریحانم آرزوست}}  
{{ب|پشتم خمیده گشت ز پیرى بنفشه‌وار | از دست حور،دسته ریحانم آرزوست}}  


{{ب|دادش اجازه شاه سوى خصم رفت و گفت ... در راه شاه،باختنِ جانم آرزوست }}
{{ب|دادش اجازه شاه سوى خصم رفت و گفت | در راه شاه،باختنِ جانم آرزوست }}


{{ب|موى سپید کرده به خون سرخ،کاین چنین ... رفتن سوى پیمبر و یزدانم آرزوست }}
{{ب|موى سپید کرده به خون سرخ،کاین چنین | رفتن سوى پیمبر و یزدانم آرزوست }}


{{ب|شاه آمد و نهاد سرش در کنار خویش ... فرمود:باد مُزد تو با کردگار خویش}}
{{ب|شاه آمد و نهاد سرش در کنار خویش | فرمود:باد مُزد تو با کردگار خویش}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۰۴: خط ۲۰۵:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|عباس نامدار چو از پشت زین فتاد ... گفتى قیامت است که مه بر زمین فتاد }}
{{ب|عباس نامدار چو از پشت زین فتاد | گفتى قیامت است که مه بر زمین فتاد }}


{{ب|آه از دمى که بهر سکینه به دوش مشک ... لابد به راه از پى ماء معین فتاد}}  
{{ب|آه از دمى که بهر سکینه به دوش مشک | لابد به راه از پى ماء معین فتاد}}  


اندر فرات راند و پر از آب کرد کف ... بر یاد حلق تشنه سلطان دین فتاد}}  
اندر فرات راند و پر از آب کرد کف| بر یاد حلق تشنه سلطان دین فتاد}}  


{{ب|از کف بریخت آب و پر از آب کرد مشک ... ز آن پس میان دایره اهل کین فتاد}}
{{ب|از کف بریخت آب و پر از آب کرد مشک | ز آن پس میان دایره اهل کین فتاد}}
   
   
{{ب|افتاد بر یسار و یمین لرزه عرش را ... چون هردو دست او ز یسار و یمین فتاد}}  
{{ب|افتاد بر یسار و یمین لرزه عرش را | چون هردو دست او ز یسار و یمین فتاد}}  


{{ب|فریاد از آن عمود که دشمن زدش به سر ... و آن گاه مغفرش ز سر نازنین فتاد }}
{{ب|فریاد از آن عمود که دشمن زدش به سر | و آن گاه مغفرش ز سر نازنین فتاد }}


{{ب|چشمش ز حلقه چون به در افتاد از عمود ... بر ابروان حیدر کرار چین فتاد }}
{{ب|چشمش ز حلقه چون به در افتاد از عمود | بر ابروان حیدر کرار چین فتاد }}


{{ب|آمد امیر تشنه‌لبانش به سر دوان ... او را چو کار با نفس واپسین فتاد }}
{{ب|آمد امیر تشنه‌لبانش به سر دوان | او را چو کار با نفس واپسین فتاد }}


{{ب|بر روى شاه خنده‌زنان جان سپرد و گفت ... خرم کسى که عاقبتش این چنین فتاد }}
{{ب|بر روى شاه خنده‌زنان جان سپرد و گفت | خرم کسى که عاقبتش این چنین فتاد }}


{{ب|قاسم از شاه خواست اجازت پى نبرد ... بگذشته سیزده ز سرش چرخ لاجورد }}
{{ب|قاسم از شاه خواست اجازت پى نبرد |بگذشته سیزده ز سرش چرخ لاجورد }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۲۸: خط ۲۲۹:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|فرمود شاه دین که:بنه از سر این خیال ... لشکر:گران و کار بزرگ و تو خردسال }}
{{ب|فرمود شاه دین که:بنه از سر این خیال| لشکر:گران و کار بزرگ و تو خردسال }}


{{ب|ماه نُوِى بوَد گه تابیدنت،بتاب! ... سرو نوى بود گه بالیدنت،ببال! }}
{{ب|ماه نُوِى بوَد گه تابیدنت،بتاب! |سرو نوى بود گه بالیدنت،ببال! }}


{{ب|از صد تبر درخت کهن را گزند نیست ... وز یک تبر ز پاى درآرند صد نهال }}
{{ب|از صد تبر درخت کهن را گزند نیست| وز یک تبر ز پاى درآرند صد نهال }}


{{ب|چندان که لابه کرد نپذیرفت شاه دین ... آمد به گوشه‌اى دل نازک پر از ملال }}
{{ب|چندان که لابه کرد نپذیرفت شاه دین | آمد به گوشه‌اى دل نازک پر از ملال }}


{{ب|تعویذ و گفته پدر آمد به خاطرش ... برخواند و گشت خاطرش آسوده از کلال <ref>درماندگى و خستگى.</ref>}}
{{ب|تعویذ و گفته پدر آمد به خاطرش | برخواند و گشت خاطرش آسوده از کلال <ref>درماندگى و خستگى.</ref>}}


{{ب|دید اندر او نوشته به هر جا که بنگرى ... بگرفته گِرد عَمّ تو را لشکر ظلال }}
{{ب|دید اندر او نوشته به هر جا که بنگرى| بگرفته گِرد عَمّ تو را لشکر ظلال }}


{{ب|باید که جان خویش ندارى ازو دریغ ... گر منع مى‌کند به برش ناله کن بنال }}
{{ب|باید که جان خویش ندارى ازو دریغ | گر منع مى‌کند به برش ناله کن بنال }}


{{ب|آمد به نزد شاه و نوشته بدو نمود ... کاین حکم را چه چاره کنم غیر امتثال }}
{{ب|آمد به نزد شاه و نوشته بدو نمود | کاین حکم را چه چاره کنم غیر امتثال }}


{{ب|بگریست شاه دین که مرا هم وصیتى‌ست ... در حق تو از آن شه خوش‌خوىِ خوش‌خصال }}
{{ب|بگریست شاه دین که مرا هم وصیتى‌ست | در حق تو از آن شه خوش‌خوىِ خوش‌خصال }}


{{ب|بربست عقد فاطمه را از براى تو ... عباس و عون شاهد عقد و گواه حال }}
{{ب|بربست عقد فاطمه را از براى تو| عباس و عون شاهد عقد و گواه حال }}


{{ب|مَهر عروس،در ره امت فدا شدن ... آرى چنین رجال خرامند در حجال <ref>حجله‌ها.</ref>}}
{{ب|مَهر عروس،در ره امت فدا شدن | آرى چنین رجال خرامند در حجال <ref>حجله‌ها.</ref>}}


{{ب|در خیمه با عروس برآسود ساعتى ... کآمد ز دشت معرکه آواز القتال }}
{{ب|در خیمه با عروس برآسود ساعتى | کآمد ز دشت معرکه آواز القتال }}


{{ب|از جاى جست و گریه‌کنان با عروس گفت ... ما و تو را به روز قیامت بود وصال }}
{{ب|از جاى جست و گریه‌کنان با عروس گفت | ما و تو را به روز قیامت بود وصال }}


{{ب|گردون چه گفت؟گفت:دریغا ازین خرام! ... اختر چه گفت؟گفت:فسوسا برین جمال!}}  
{{ب|گردون چه گفت؟گفت:دریغا ازین خرام! |اختر چه گفت؟گفت:فسوسا برین جمال!}}  


{{ب|در بر گرفت بهر وداعش امام ناس ... پوشاند بر مثال کفن در برش لباس}}
{{ب|در بر گرفت بهر وداعش امام ناس | پوشاند بر مثال کفن در برش لباس}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۶۲: خط ۲۶۳:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|زینب گرفت دست دو فرزند نازنین ... مى‌سود روى خویش به پاى امام دین }}
{{ب|زینب گرفت دست دو فرزند نازنین | مى‌سود روى خویش به پاى امام دین }}


{{ب|گفت اى فداى اکبر تو جان صد چو آن ... گفت اى فداى اصغر تو جان صد چو این }}
{{ب|گفت اى فداى اکبر تو جان صد چو آن | گفت اى فداى اصغر تو جان صد چو این }}


{{ب|عون و محمد آمده از بهر عون تو ... فرماى تا روند به میدان اهل کین }}
{{ب|عون و محمد آمده از بهر عون تو |فرماى تا روند به میدان اهل کین }}


{{ب|فرمود:کودکند و ندارند حرب را ... طاقت على الخصوص که بالشکرى چنین }}
{{ب|فرمود:کودکند و ندارند حرب را | طاقت على الخصوص که بالشکرى چنین }}


{{ب|طفلان ز بیم جان نسپردن به راه شاه ... گه سر به آسمان و گهى چشم بر زمین }}
{{ب|طفلان ز بیم جان نسپردن به راه شاه | گه سر به آسمان و گهى چشم بر زمین }}


{{ب|گشت التماس مادرشان عاقبت قبول ... پوشیدشان سلاح و نشانیدشان به زین }}
{{ب|گشت التماس مادرشان عاقبت قبول | پوشیدشان سلاح و نشانیدشان به زین }}


{{ب|این یک پى قتال دوانید از یسار ... آن یک پى جدال برانگیخت از یمین }}
{{ب|این یک پى قتال دوانید از یسار | آن یک پى جدال برانگیخت از یمین }}


{{ب|بر این یکى ز حیدر کرار مرحبا ... بر آن دگر ز جعفر طیار آفرین! }}
{{ب|بر این یکى ز حیدر کرار مرحبا | بر آن دگر ز جعفر طیار آفرین! }}


{{ب|گشتند کشته هردو برادر به زیر تیغ ... شه را نماند جز على اکبر کسى معین }}
{{ب|گشتند کشته هردو برادر به زیر تیغ | شه را نماند جز على اکبر کسى معین }}


{{ب|نوبت رسید چون به على اکبر جوان ... گوش فلک درید ز فریاد بانوان}}
{{ب|نوبت رسید چون به على اکبر جوان | گوش فلک درید ز فریاد بانوان}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۸۶: خط ۲۸۷:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|از خیمه شاهزاده چو آهنگ راه کرد ... شاه از قفاى او به تحیر نگاه کرد }}
{{ب|از خیمه شاهزاده چو آهنگ راه کرد | شاه از قفاى او به تحیر نگاه کرد }}


{{ب|اندر میان خویش و گروه مخالفان ... سلطان دین خداى جهان را گواه کرد }}
{{ب|اندر میان خویش و گروه مخالفان | سلطان دین خداى جهان را گواه کرد }}


{{ب|گفتا بدین گروه فرستادم این غلام <ref>پسر جوان.</ref> ... کِش هر که دید یاد رسول اله کرد }}
{{ب|گفتا بدین گروه فرستادم این غلام <ref>پسر جوان.</ref> | کِش هر که دید یاد رسول اله کرد }}


{{ب|شهزاده تاخت با رخ تابان به پیش صف ... دشت مصاف مطلع خورشید و ماه کرد }}
{{ب|شهزاده تاخت با رخ تابان به پیش صف |دشت مصاف مطلع خورشید و ماه کرد }}


{{ب|شمشیر برکشید و میان سپاه شد ... مانند شیر حق متفرق سپاه کرد }}
{{ب|شمشیر برکشید و میان سپاه شد | مانند شیر حق متفرق سپاه کرد }}


{{ب|بیتاب شد زِ تشنگى و تفِ <ref>حرارت و گرما.</ref> آفتاب ... برتافت رخ ز لشکر و آهنگ شاه کرد }}
{{ب|بیتاب شد زِ تشنگى و تفِ <ref>حرارت و گرما.</ref> آفتاب | برتافت رخ ز لشکر و آهنگ شاه کرد }}


{{ب|شاهش به برکشید و زبان در دهان نهاد ... تفسیده <ref>خشک و پرالتهاب از اثر تشنگى.</ref> نیز کام پدر دید و آه کرد}}  
{{ب|شاهش به برکشید و زبان در دهان نهاد |تفسیده <ref>خشک و پرالتهاب از اثر تشنگى.</ref> نیز کام پدر دید و آه کرد}}  


{{ب|با حلق تشنه باز به فرمان شاه دین ... بهر وداع روى سوى خیمه‌گاه کرد }}
{{ب|با حلق تشنه باز به فرمان شاه دین| بهر وداع روى سوى خیمه‌گاه کرد }}


{{ب|برگشت سوى لشکر و روز سپید را ... بار دگر به چشم لعینان سیاه کرد }}
{{ب|برگشت سوى لشکر و روز سپید را | بار دگر به چشم لعینان سیاه کرد }}


{{ب|کآمد سپاه در حرکت از چهار سوى ... کوشید و جان فداى شه بى‌پناه کرد }}
{{ب|کآمد سپاه در حرکت از چهار سوى | کوشید و جان فداى شه بى‌پناه کرد }}


{{ب|جوشان ز حلقه‌هاى زره چشمه‌هاى خون ... سرو قدش ز خانه زین گشت سرنگون}}
{{ب|جوشان ز حلقه‌هاى زره چشمه‌هاى خون | سرو قدش ز خانه زین گشت سرنگون}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۳۱۲: خط ۳۱۳:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|بودش به گاهواره یکى دُرّ شاهوار ... درّى به چشم خرد و به قیمت بزرگوار }}
{{ب|بودش به گاهواره یکى دُرّ شاهوار | درّى به چشم خرد و به قیمت بزرگوار }}


{{ب|چون شمع صبح دیده‌اش از گریه بى‌فروغ ... جسمش چو ماه یکشبه از تشنگى نزار }}
{{ب|چون شمع صبح دیده‌اش از گریه بى‌فروغ | جسمش چو ماه یکشبه از تشنگى نزار }}


{{ب|بى‌شیر مانده مادر و کودک لبش کبود ... پژمرده گشته شاخ گل و خشک چشمه‌سار }}
{{ب|بى‌شیر مانده مادر و کودک لبش کبود | پژمرده گشته شاخ گل و خشک چشمه‌سار }}


{{ب|شد سوى خیمه طفل گرانمایه برگرفت ... و آمد به دشت و گفت بدان قوم نابکار }}
{{ب|شد سوى خیمه طفل گرانمایه برگرفت | و آمد به دشت و گفت بدان قوم نابکار }}


{{ب|رحمى به تشنه‌کامى من،گر نمى‌کنید ... بارى کنید رحم بر این طفل شیرخوار }}
{{ب|رحمى به تشنه‌کامى من،گر نمى‌کنید | بارى کنید رحم بر این طفل شیرخوار }}


{{ب|گفتند بهر آل على نیست بهره‌اى ... گردد اگر زمین همه پر آب خوشگوار }}
{{ب|گفتند بهر آل على نیست بهره‌اى | گردد اگر زمین همه پر آب خوشگوار }}


{{ب|تیرى زدند بر گلوى اصغر اى دریغ ... نوشید آب از دم پیکان آبدار }}
{{ب|تیرى زدند بر گلوى اصغر اى دریغ | نوشید آب از دم پیکان آبدار }}


{{ب|بگذشت تیر از گلوى نازکش چنانک ... سوزن ز پرنیان و ز گلبرگ تازه خار }}
{{ب|بگذشت تیر از گلوى نازکش چنانک |سوزن ز پرنیان و ز گلبرگ تازه خار }}


{{ب|ز آن پس فرو نشست به بازوى شاه دین ... مجروح کرد بازوى آن شاه تاجدار }}
{{ب|ز آن پس فرو نشست به بازوى شاه دین | مجروح کرد بازوى آن شاه تاجدار }}


{{ب|خون مى‌سترد از گلوى طفل نازنین ... مى‌کرد عاشقانه سوى آسمان نثار }}
{{ب|خون مى‌سترد از گلوى طفل نازنین |مى‌کرد عاشقانه سوى آسمان نثار }}


{{ب|یک قطره خون به سوى زمین باز پس نگشت ... شهزاده در کنار پدر جان سپرد زار }}
{{ب|یک قطره خون به سوى زمین باز پس نگشت |شهزاده در کنار پدر جان سپرد زار }}


{{ب|بردن به خیمه‌اش نتوانست از آن‌که بود ... از روى شهربانوى بیچاره شرمسار }}
{{ب|بردن به خیمه‌اش نتوانست از آن‌که بود | از روى شهربانوى بیچاره شرمسار }}


{{ب|شد سوى خیمه‌گه،قدمى چند و بازگشت ... برکند خاک بادیه با نوک ذو الفقار}}  
{{ب|شد سوى خیمه‌گه،قدمى چند و بازگشت |برکند خاک بادیه با نوک ذو الفقار}}  


{{ب|کردش دفین و باز برآمد به پشت زین ... ز آن پس میان به کشته شدن بیست استوار }}
{{ب|کردش دفین و باز برآمد به پشت زین | ز آن پس میان به کشته شدن بیست استوار }}


{{ب|آمد به سوى معرکه تیغ پدر به مشت ... یک بهره ز آن گروه به یک تاختن بکشت}}
{{ب|آمد به سوى معرکه تیغ پدر به مشت |یک بهره ز آن گروه به یک تاختن بکشت}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۳۴۶: خط ۳۴۷:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|روزى چنان به یاد زمین و زمان نداشت ... جورى ستاره کرد که خود در گمان نداشت }}
{{ب|روزى چنان به یاد زمین و زمان نداشت |جورى ستاره کرد که خود در گمان نداشت }}


{{ب|دانى دراز بود چرا روز قتل شاه؟ ... زیرا که قوّت حرکت،آسمان نداشت }}
{{ب|دانى دراز بود چرا روز قتل شاه؟ | زیرا که قوّت حرکت،آسمان نداشت }}


{{ب|گشتند یاوران همه مقتول و یاورى ... کش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت }}
{{ب|گشتند یاوران همه مقتول و یاورى | کش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت }}


{{ب|فریاد از آن زمان که گرفتند گرد وى ... راه برون شتافتن از آن میان نداشت }}
{{ب|فریاد از آن زمان که گرفتند گرد وى | راه برون شتافتن از آن میان نداشت }}


{{ب|جسمش هزار پاره و بر جسم خویشتن ... دلسوز جز جراحت تیر و سنان نداشت }}
{{ب|جسمش هزار پاره و بر جسم خویشتن | دلسوز جز جراحت تیر و سنان نداشت }}


{{ب|افتاد بر زمین و ز بس زخم بر تنش ... چندان که بر زمین بنشیند توان نداشت }}
{{ب|افتاد بر زمین و ز بس زخم بر تنش | چندان که بر زمین بنشیند توان نداشت }}


{{ب|مى‌رفت خون ز حلقش و با حق جز این سخن ... کز جرم شیعیان بگذر،بر زبان نداشت }}
{{ب|مى‌رفت خون ز حلقش و با حق جز این سخن | کز جرم شیعیان بگذر،بر زبان نداشت }}


{{ب|گفتم که از جسارت قاتل کنم حدیث ... لیکن(سروش)ناطقه یاراى آن نداشت }}
{{ب|گفتم که از جسارت قاتل کنم حدیث| لیکن(سروش)ناطقه یاراى آن نداشت }}


{{ب|بگرفت آفتاب و بلرزید کوه و دشت ... بارید خون تازه ازین باژگونه طشت}}
{{ب|بگرفت آفتاب و بلرزید کوه و دشت | بارید خون تازه ازین باژگونه طشت}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==منابع==
* ''محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 306-313.''
==پی نوشت==


==منابع==
==منابع==

منوی ناوبری