۱۰٬۰۷۲
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جز (←=رجزخوانی) |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
علی اکبر پیدرپی بر دشمن حمله میبرد و در حالی که رجز میخواند، به نبرد پرداخت. بر اساس روایت ابو مخنف و طبری، علی اکبر مبارزی شجاع است که بی باکانه در میدان نبرد، ضمن رجزخوانی، شعار ذلت ستیزی را سر داده و خویشاوندی با پیامبر (ص) را برتر از همه پیوندها دانسته است. او همچنین موضع خود را با شعار و رجز بیان میکند و آرزوی آنان که سعی در تسلیم نمودن امام حسین (ع) را دارند، به یأس و ناامیدی مبدل میسازد. | علی اکبر پیدرپی بر دشمن حمله میبرد و در حالی که رجز میخواند، به نبرد پرداخت. بر اساس روایت ابو مخنف و طبری، علی اکبر مبارزی شجاع است که بی باکانه در میدان نبرد، ضمن رجزخوانی، شعار ذلت ستیزی را سر داده و خویشاوندی با پیامبر (ص) را برتر از همه پیوندها دانسته است. او همچنین موضع خود را با شعار و رجز بیان میکند و آرزوی آنان که سعی در تسلیم نمودن امام حسین (ع) را دارند، به یأس و ناامیدی مبدل میسازد. | ||
===رجزخوانی=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{م| اَنَا عَلِیُّ بْنُ الحُسَینِ بْنِ عَلِیٍّ }} | {{م| اَنَا عَلِیُّ بْنُ الحُسَینِ بْنِ عَلِیٍّ }} | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
ضربه جوانی از خاندان هاشم و علی. | ضربه جوانی از خاندان هاشم و علی. | ||
گروهی بر او حمله کردند و از هر سو ضربات شمشیر بر علی اکبر فرود آمد. او نیز به جنگ پرداخت و زد و خورد سخت و خونینی انجام داد. تشنگی مفرط او را آزار میداد. یک بار نزد پدر برگشت و گفت: ”یا اَبَة الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ فَذاَجْهَوَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِنَ الْماء سَبیلٌ؟“ <ref>الفتوح، ج5، ص114.</ref> پدر جان! تشنگی مرا کشت و سنگینی سلاح توانم را برد. آیا میتوان آبی را به دست آورد؟ | گروهی بر او حمله کردند و از هر سو ضربات شمشیر بر علی اکبر فرود آمد. او نیز به جنگ پرداخت و زد و خورد سخت و خونینی انجام داد. تشنگی مفرط او را آزار میداد. یک بار نزد پدر برگشت و گفت: ”یا اَبَة الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ فَذاَجْهَوَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِنَ الْماء سَبیلٌ؟“ <ref>الفتوح، ج5، ص114.</ref> پدر جان! تشنگی مرا کشت و سنگینی سلاح توانم را برد. آیا میتوان آبی را به دست آورد؟ | ||
===شهادت=== | ===شهادت=== | ||
این سخن، جانِ اباعبدالله را آتش زد و فرمود: فرزندم! زمانی کوتاه نیز بجنگ. چه زود است که جدّ خود محمد (ص) را دیدار کنی تا با قدحی لبریز از نوشیدنی که پس از آن هرگز تشنگی نیابی، تو را سیراب کند. علی اکبر به سوی میدان برگشت و دست از جان شسته آماده شهادت شد. حمله بسیار شدیدی را آغاز نمود و پس از به خاک افکندن چند تن، غافلگیرانه هدف نیزه مُرّة بن مُنقِذ بن نُعمان عَبْدی از قبیله عبدالقیس قرار گرفت و به زمین افتاد <ref>الطبقات الکبری، ج5، ص102؛ الاخبار الطوال، ص256.</ref> و فریاد زد: پدرجان! بر تو باد سلام، اینک این جدّم رسول خداست که به تو سلام میرساند و میفرماید: زود به سوی ما بشتاب. سپس آهی کشید و جان داد. دشمن اطراف او را محاصره کرده و با شمشیرهای خود بر پیکر بیجان او ضربه وارد میکردند. قساوت و بیرحمی دشمن نسبت به او چنان است که پس از افتادن از اسب، بدنش را قطعه قطعه کردند. <ref>وقعة الطف، ص243؛ تاریخ طبری، ج5، ص446؛ اللهوف، ص47؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص31؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص34.</ref> | این سخن، جانِ اباعبدالله را آتش زد و فرمود: فرزندم! زمانی کوتاه نیز بجنگ. چه زود است که جدّ خود محمد (ص) را دیدار کنی تا با قدحی لبریز از نوشیدنی که پس از آن هرگز تشنگی نیابی، تو را سیراب کند. علی اکبر به سوی میدان برگشت و دست از جان شسته آماده شهادت شد. حمله بسیار شدیدی را آغاز نمود و پس از به خاک افکندن چند تن، غافلگیرانه هدف نیزه مُرّة بن مُنقِذ بن نُعمان عَبْدی از قبیله عبدالقیس قرار گرفت و به زمین افتاد <ref>الطبقات الکبری، ج5، ص102؛ الاخبار الطوال، ص256.</ref> و فریاد زد: پدرجان! بر تو باد سلام، اینک این جدّم رسول خداست که به تو سلام میرساند و میفرماید: زود به سوی ما بشتاب. سپس آهی کشید و جان داد. دشمن اطراف او را محاصره کرده و با شمشیرهای خود بر پیکر بیجان او ضربه وارد میکردند. قساوت و بیرحمی دشمن نسبت به او چنان است که پس از افتادن از اسب، بدنش را قطعه قطعه کردند. <ref>وقعة الطف، ص243؛ تاریخ طبری، ج5، ص446؛ اللهوف، ص47؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص31؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص34.</ref> |
ویرایش