فاطمه دختر امام حسین(ع)
فاطمه دختر امام حسین(ع) در کربلا در کنارر پدرش حضور داشت و سپس به همراه کاروان اسرا راهی شام شد. خطبهای که وی در کوفه ایراد نمود، تاثیر بسزایی در شفافیت ابعاد نبرد کربلا داشت.
فاطمه دختر امام حسین(ع) | |
---|---|
زادروز |
۴۹ یا ۵۰ هجری قمری |
درگذشت | ۱۱۷ هجری قمری |
آرامگاه | مدینه |
محل زندگی | مدینه |
نقشهای برجسته | اسارت بعد از کربلا، ایراد خطبه در کوفه به حمایت از شهدای کربلا |
مخالفان | بنی امیه |
زندگینامهویرایش
مادر فاطمه اماسحاق نام داشت. اماسحاق فرزند طلحه بن عبیدالله و جریاء دختر قسامه بن حنظله از قبیله طی بود. پدر اماسحاق از اصحاب مشهور پیامبر(ص) به شمار میرفت.
معاویه برای پسرش، یزید از اماسحاق خواستگاری کرد اما او نپذیرفت و به همسری امام حسن(ع) در آمد.[۱] بعد از شهادت امام حسن(ع)، امام حسین(ع) با وی ازدواج نمود و حاصل این ازدواج دختری به نام فاطمه بود.
فاطمه دختر بزرگ حسین بن علی(ع) است[۲] اما تاریخ تولدش مشخص نیست. ولی با توجه به تاریخ ازدواج مادرش با امام حسین(ع) سال ۴۹ یا ۵۰ هجری قمری، فاطمه در کربلا حدودا ۱۱ ساله بودهاست.
فاطمه با پسر عمویش حسن بن حسن مشهور به حسن مثنی قبل از نبرد کربلا ازدواج نمود.[۳] آنها صاحب سه پسر به نامهای عبدالله، ابراهیم، حسن و دختری به نام زینب شدند.[۴]
فاطمه بعد از نبرد کربلا با کاروان اسرا راهی کوفه و شام شد و پس از این دوران در مدینه به زندگی مشترک خود با حسن مثنی دامه داد. او پس از درگذشت همسرش بر مزار او خیمه ای بر پا کرد و یکسال به سوگ نشست و روزها روزه میإگرفت و شبإها به عبادت میپرداخت.
فاطمه سپس با عبدالله بن عمرو نوه عثمان بن عفان ازدواج کرد و برای او دو پسر به نامهای قاسم و محمد و دختری به نام رقیه آورد.
او از زنان تابعی و از راویان حدیث بوده است. او از پدرش، عمه اش زینب(س)، برادرش امام سجاد(ع)، عبدالله بن عباس و اسماء بنت عمیس چندین حدیث نقل کرده است.
تاریخ دقیق وفات او مشخص نیست. گفته شده حدود سال ۱۱۷ هجری و در مدینه بودهاست. ابن حبان بدون اشاره به تاریخ دقیق، فوت او را در نود سالگی میداند. ابن عساکر نیز از درگذشت وی در زمان خلافت هشام بن عبدالملک خبر میدهد.
دوران اسارتویرایش
فاطمه نیز همراه اسیران خاندان رسالت از کربلا وارد کوفه و سپس شام شد. برخی از ماجراهای هجوم به خیمهها و دوران اسارت اهل بیت(ع) از وی نقل شدهاست.
کوفهویرایش
ایشان زمانی که کاروان به دروازه شهر کوفه رسید، موقعیت را مناسب دید و خطبهای برای کوفیان بیان نمود. بعد از این خطبه صدای گریه مردم بلند شد، به او گفتند: «ای دختر پاکان، بس است که دلهای ما را سوزاندی و سینههای ما را از غایت حسرت کباب کردی و اندرون ما را آتش زدی»
شامویرایش
در شام و در مجلس یزید یکی از شامیان از یزید خواست تا فاطمه را به عنوان کنیز به او بدهد. فاطمه در حالی که از وحشت میلرزید به عمهاش زینب(س) پناه برد. زینب به تندی و فقیهٰانه پاسخ داد: «گمان دروغ بردی و فرومایگی کردی. نه تو و نه یزید چنین حقی ندارید.»
یزید گفت: «من این حق را دارم و اگر بخواهم این کار را خواهم کرد.»
زینب پاسخ داد: «نه والله، مگر اینکه از دین و آیین ما خارج شوی و دین دیگری اختیار کنی.»
یزید خشمگین شد و گفت: «این چنین با من سخن میگویی! پدر و برادرت از دین خارج شدند»
زینب فرمود: «تو، پدر و جدت به دین خدا و دین جد و دین پدر و برادر من هدایت شدید.»
یزید گفت: «دروغ میگویی ای دشمن خدا.»
زینب فرمود: «تو امیر مسلط هستی، از روی ستم دشنام میدهی و زور میگویی.»
در این زمان یزید ساکت شد. مرد شامی دوباره به سخن آمد و گفت: «یا امیرالمومنین این دختر را به من ببخش.»
یزید فریاد زد: «خفه شو! خدا به تو مرگ حتمی دهد.»[۵]
بنا بر نقلی مرد شامی پرسید که مگر این دختر کیست؟
یزید پاسخ داد: «او فرزند حسین و نوه فاطمه است.»
مرد شامی پرسید: «فاطمه دختر پیامبر(ص)»
یزید گفت: «آری»
مرد شامی جواب داد: «لعنت خدا بر تو ای یزید من گمان میکردم که اینان اسرای روم هستند.» سپس به دستور یزید گردن او را زدند.[۶]
گفته شده فاطمه به یزد گفت: «ای یزید، اینان دختران رسول خدایند که اسیر شدهاند. آیا رواست که آنان اسیر باشند و در معرض تماشای مردم قرار گیرند؟»
مردم گریستند و خاندان یزید شیون کردند. یزید گفت: «من به این کار راضی نبودم.» پس از آن یزید دستور داد تا با اسرا در کمال مهربانی رفتار شود.[۷]
منبعویرایش
پینوشتویرایش
- ↑ نسب قریش، ص ۵۷؛ الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۳۹۲؛ المعارف، ص ۲۳۳، تاریخ مدینه دمشق، ج ۸، ص ۲۳۰
- ↑ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۶۴؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۷۷
- ↑ المعارف، ص ۲۱۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۷۰، ص ۱۷
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۴۷۱؛ انصاب الاشراف، ج ۲، ص ۱۹۸
- ↑ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۶۱- ۴۶۵؛ الفتوح، ج ۵، ص ۲۴۳-۲۴۴؛ الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۸۶
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۶-۱۳۷
- ↑ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۶۴؛ شرح الاخبار فی فضائل ائمه الاطهار، ج ۳، جز ۱۳، ص ۲۶۷