کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین مذحجی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «کثیربن‌ شهاب، از عمّال و سرسپردگان معاویه، یزید، زیادبن ابیه و عبیدالله‌بن...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
کثیربن‌ شهاب، از عمّال و سرسپردگان معاویه، یزید، زیادبن ابیه و عبیدالله‌بن زیاد بود.
کثیر بن‌ شهاب، از عمّال و سرسپردگان معاویه، یزید، زیاد بن ابی ه و عبیدالله‌ بن زیاد بود.


{{جعبه اطلاعات قاتل شهدای کربلا
|اطلاعات قاتل =
| تصویر        =
| توضیح تصویر  =
| نام کامل    =کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین‌ بن ذی‌ الغصّة
| کنیه        =
| لقب          =
| زادروز/زادگاه =
| محل زندگی    =
| نسب/قبیله    =
| خویشاوندان سرشناس  =
| تاریخ و مکان درگذشت=
| نحوه درگذشت=
| مدفن =
| اقدامات =
| انگیزه    =
| نقش‌های برجسته    =
| دیگر فعالیت‌ها  =
| منصب  =
}}


کثیربن‌ شهاب‌بن حصین‌بن ذی‌الغصّة<ref>- به این علت جدش را ذیالغصّه مینامیدند که در گلویش غده و گرفتگی داشت. ر.ک : الطبقات الکبری، ج6، ص196. </ref>بن یزیدبن شداد حارثی مذحجی، بزرگ و سالار قبیله مذحج در کوفه بود.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص196. </ref>




در زمان خلافت عمربن خطاب در نبرد قادسیه شرکت داشت و گفته شده با نیزه‌ای جالینوس را کشت، اما ابن‌کلبی معتقد است که زُهرةبن حُوَیه سعدی او را بکشت. بلاذری نیز این سخن را به صواب نزدیک‌تر می‌داند.<ref>- فتوح البلدان، ص255؛ اسدالغابه، ج4، ص159.</ref>  
==زندگینامه==
 
کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین‌ بن ذی‌ الغصّة<ref>- به این علت جدش را ذی الغصّه می‌نامیدند که در گلویش غده و گرفتگی داشت. ر.ک : الطبقات الکبری، ج6، ص196. </ref> بن یزید بن شداد حارثی مذحجی، بزرگ و سالار قبیله مذحج در کوفه بود.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص196. </ref>
 
کثیر از دوپا زمینگیر بود و به بیماری قعاد دچار شده بود.<ref>- فتوح البلدان، ص310.</ref>
چون عمربن خطاب، مغیرةبن شعبه را امارت کوفه داد، به جهت اینکه ری و بسیاری از ایران تابع امارت کوفه بود، او کثیربن‌ شهاب را والی ری و دستبی کرد.<ref>- الکامل فی التاریخ، ج3، ص484</ref> کثیربن‌ شهاب چون به ری رسید و مشاهده کرد اهل آنجا نقض فرمانبرداری کرده‌اند، با آنان جنگید تا اطاعت کردند و خراج و جزیه دادند.<ref>- فتوح البلدان، ص310.</ref> سپس قزوین را فتح کرد و از طرف عمر والی آنجا شد.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص375،269؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص484؛ البدایه و النهایه، ج8، ص51؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص6.</ref> از آن به بعد، ولایت ری، دستبی و قزوین را داشت.<ref>- فتوح البلدان، ص301.</ref> چون معاویه به حکومت رسید، او نیز حکومت ری و دستبی را به کثیر داد.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص196. </ref> زمانی‌که زیادبن ابیه بعد از مغیرةبن شعبه به امارت کوفه رسید، کثیر را در مقام خود باقی نهاد.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص269؛ تاریخ گزیده، ص788.</ref>  
کثیر بن‌ شهاب بسیار بخیل بود. هنگام خوردن، کاسه‌ای بزرگ را در برابر خود می‌نهاد و چون کسی بر وی وارد می‌شد، می‌گفت هان ای فلان مگر جاسوس بر ما گمارده بودی که هنگام طعام رسیدی؟<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص196؛ فتوح البلدان، ص300،255.</ref>
 
==در زمان خلافت عمر بن خطاب==
 
در زمان خلافت عمر بن خطاب در نبرد قادسیه شرکت داشت و گفته شده با نیزه‌ای جالینوس را کشت، اما ابن ‌کلبی معتقد است که زُهرة بن حُوَیه سعدی او را بکشت. بلاذری نیز این سخن را به صواب نزدیک‌تر می‌داند.<ref>- فتوح البلدان، ص255؛ اسدالغابه، ج4، ص159.</ref>  
کثیربن‌ شهاب از پیروان عثمان بود و نسبت به امیرالمؤمنین علی(ع) کینه شدیدی داشت و سخنان ناسزا در حق آن حضرت می‌گفت و او را بر منبر بسیار لعن می‌کرد.<ref>- فتوح البلدان، ص301؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص413-414.</ref>  
چون عمر بن خطاب، مغیرة بن شعبه را امارت کوفه داد، به جهت اینکه ری و بسیاری از ایران تابع امارت کوفه بود، او کثیر بن‌ شهاب را والی ری و دستبی کرد.<ref>- الکامل فی التاریخ، ج3، ص484</ref> کثیر بن‌ شهاب چون به ری رسید و مشاهده کرد اهل آنجا نقض فرمانبرداری کرده‌اند، با آنان جنگید تا اطاعت کردند و خراج و جزیه دادند.<ref>- فتوح البلدان، ص310.</ref> سپس قزوین را فتح کرد و از طرف عمر والی آنجا شد.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص375،269؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص484؛ البدایه و النهایه، ج8، ص51؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص6.</ref> از آن به بعد، ولایت ری، دستبی و قزوین را داشت.<ref>- فتوح البلدان، ص301.</ref> چون معاویه به حکومت رسید، او نیز حکومت ری و دستبی را به کثیر داد.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص196. </ref> زمانی‌که زیاد بن ابیه بعد از مغیرة بن شعبه به امارت کوفه رسید، کثیر را در مقام خود باقی نهاد.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص269؛ تاریخ گزیده، ص788.</ref>  
 
کثیر بن‌ شهاب از پیروان عثمان بود و نسبت به امام علی (ع) کینه شدیدی داشت و سخنان ناسزا در حق آن حضرت می‌گفت و او را بر منبر بسیار لعن می‌کرد.<ref>- فتوح البلدان، ص301؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص413-414.</ref>  
 
==در زمان ولایت زیاد بن ابیه==
کثیر در زمان ولایت زیادبن ابیه در کوفه، در خدمت او بود. زمانی که زیاد بر ضد حُجربن عَدی از سران قریش شهادت گرفت، کثیربن‌ شهاب نیز در زمره شهادت‌دهندگان بود.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص375،269؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص484؛ البدایه و النهایه، ج8، ص51؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص6.</ref> زیادبن ابیه، شهادت شاهدان را در صفحه‌ای نوشت و آن را به وائل‌بن حجر حضرمی و کثیربن‌ شهاب داد و آنان را همراه زندانیان به شام نزد معاویه فرستاد.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص270.</ref> معاویه با شهادت آنان، دستور قتل حجر و یارانش را صادر کرد.
کثیر در زمان ولایت زیاد بن ابیه در کوفه، در خدمت او بود. زمانی که زیاد بر ضد حُجر بن عَدی از سران قریش شهادت گرفت، کثیر بن‌ شهاب نیز در زمره شهادت‌دهندگان بود.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص375،269؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص484؛ البدایه و النهایه، ج8، ص51؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص6.</ref> زیاد بن ابیه، شهادت شاهدان را در صفحه‌ای نوشت و آن را به وائل‌ بن حجر حضرمی و کثیر بن‌ شهاب داد و آنان را همراه زندانیان به شام نزد معاویه فرستاد.<ref>- انساب الاشراف، ج5، ص166؛ تاریخ طبری، ج5، ص270.</ref> معاویه با شهادت آنان، دستور قتل حجر و یارانش را صادر کرد.
 
==در زمان حکومت یزید==
 
گویند زمانی معاویه بر وی غضب کرد و بر او تازیانه نواخت و مدتی او را در دمشق زندانی کرد تا اینکه به وساطت و شفاعت شریح‌ بن هانی مرادی از زندان رهایی یافت. در زمان حکومت یزید، به علت هواداری‌ و پیروی از خواسته یزید و دشمنی با خاندان علی (ع) مورد تأیید یزید قرار گرفت و مرید و همنشین او گردید. یزید سفارش او را به عبیدالله‌ بن زیاد کرد و نوشت تا او را بر ماسبذان، مهرجانقذف، حلوان و ماهان (سرزمین‌های اشغالی ایران توسط اعراب) ولایت دهد و املاکی را در جبل، قطاع وی قرار دهد و او قصری را در نواحی کوهستانی دینور به نام قصر کثیر ساخت. فرزندان او بعدها همچنان در ماسبذان زمین در اختیار داشتند.<ref>- فتوح البلدان، ص301-302.</ref>
گویند زمانی معاویه بر وی غضب کرد و بر او تازیانه نواخت و مدتی او را در دمشق زندانی کرد تا اینکه به وساطت و شفاعت شریح‌بن هانی مرادی از زندان رهایی یافت. در زمان حکومت یزید، به علت هواداری‌ و پیروی از خواسته یزید و دشمنی با خاندان علی(ع) مورد تأیید یزید قرار گرفت و مرید و همنشین او گردید. یزید سفارش او را به عبیدالله‌بن زیاد کرد و نوشت تا او را بر ماسبذان، مهرجانقذف، حلوان و ماهان(سرزمینهای اشغالی ایران توسط اعراب) ولایت دهد و املاکی را در جبل، قطاع وی قرار دهد و او قصری را در نواحی کوهستانی دینور به نام قصرکثیر ساخت. فرزندان او بعدها همچنان در ماسبذان زمین در اختیار داشتند.<ref>- فتوح البلدان، ص301-302.</ref>
==نقش در قیام مسلم‌ بن عقیل==
 
در هنگام قیام مسلم‌ بن عقیل، کثیر بن‌ شهاب و دیگر سران که همه خیرخواه عبیدالله‌ بن زیاد بودند، پیش وی فراهم آمدند، کثیر بدو گفت: خدا امیر را قرین صلاح بدارد، در قصر گروهی بسیار از سران مردم و نگهبانان و خاندان و غلامانت هستند، ما را به مقابله مخالفان ببر.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص370.</ref>
 
پسر زیاد نیز چون‌ خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوب‌گر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌. یکی از آن افراد کثیر بن‌ شهاب بود که‌ از قصر خارج‌ شد.<ref>- الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب، ج2، ص252.</ref>
در هنگام قیام مسلم‌بن عقیل، کثیربن‌ شهاب و دیگر سران که همه خیرخواه عبیدالله‌بن زیاد بودند، پیش وی فراهم آمدند، کثیر بدو گفت: خدا امیر را قرین صلاح بدارد، در قصر گروهی بسیار از سران مردم و نگهبانان و خاندان و غلامانت هستند، ما را به مقابله مخالفان ببر.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص370.</ref>
کثیر که‌ از سران‌ قبیله مذحج بود، به‌ داخل‌ شهر کوفه‌ رفت‌ و از طایفه‌ مذحج عده‌ای‌ را که‌ مطیع‌ او بودند، گرد آورد و در پناه‌ نیروی‌ جمعیت‌ خویش‌ در کوچه‌ها و خیابان‌های‌ کوفه‌ گردش‌ کرد و با سخنرانی‌ و تبلیغات‌ زبانی‌ مردم‌ را از کمک‌ کردن‌ به‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ بر حذر داشت‌ و از مخالفت‌ با حکومت‌ و جنگ‌ با نیروهای‌ دولتی‌ ترساند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص369،348؛ ارشاد، ج2، ص52-55.</ref> او پیش از همه آغاز سخن کرد و تا نزدیک غروب آفتاب سخن گفت. او گفت: ای مردم پیش کسان خود روید و به کار شرّ شتاب میارید و خویشتن را به خطر کشته شدن می‌اندازید، سپاهیان شام می‌رسند. امیر قرار نهاده که اگر امشب به جنگ وی مُصِر بمانید و شبانگاه نروید، باقیماندگان شما را از عطا محروم دارد و جنگاورانتان را بی‌مقرری در نبردگاه‌های شام پراکنده کند. سالم را به جای بیمار بگیرد و حاضر را به جای غایب، تا هیچ‌کس از اهل عصیان نماند که وبال کار خویش را ندیده باشد.<ref>-  تاریخ طبری، ج5، ص370-371.</ref>   
 
 
پسر زیاد نیز چون‌ خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوب‌گر را چه‌گونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌. یکی از آن افراد کثیربن‌ شهاب بود که‌ از قصر خارج‌ شد.<ref>- الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب، ج2، ص252.</ref>
 
 
کثیر که‌ از سران‌ قبیله مذحج بود، به‌ داخل‌ شهر کوفه‌ رفت‌ و ازطایفه‌ مذحج عده‌ای‌ را که‌ مطیع‌ او بودند، گرد آورد و در پناه‌ نیروی‌ جمعیت‌ خویش‌ در کوچه‌ها و خیابان‌های‌ کوفه‌ گردش‌ کرد و با سخنرانی‌ و تبلیغات‌ زبانی‌ مردم‌ را از کمک‌ کردن‌ به‌ مسلم‌بن‌ عقیل‌ بر حذر داشت‌ و از مخالفت‌ با حکومت‌ و جنگ‌ با نیروهای‌ دولتی‌ ترساند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص369،348؛ ارشاد، ج2، ص52-55.</ref> او پیش از همه آغاز سخن کرد و تا نزدیک غروب آفتاب سخن گفت. او گفت: ای مردم پیش کسان خود روید و به کار شرّ شتاب میارید و خویشتن را به خطر کشته شدن میندازید، سپاهیان شام می‌رسند. امیر قرار نهاده که اگر امشب به جنگ وی مُصِر بمانید و شبانگاه نروید، باقیماندگان شما را از عطا محروم دارد و جنگاورانتان را بی مقرری در نبردگاههای شام پراکنده کند. سالم را به جای بیمار بگیرد و حاضر را به جای غایب، تا هیچ‌کس از اهل عصیان نماند که وبال کار خویش را ندیده باشد.<ref>-  تاریخ طبری، ج5، ص370-371.</ref>   
به این ترتیب در طی یک روز هجده‌ هزار نفر مردمی‌ که‌ بر سر جان‌ خود با مسلم‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، از گرد او پراکنده شدند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص336-338؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50.</ref>
به این ترتیب در طی یک روز هجده‌ هزار نفر مردمی‌ که‌ بر سر جان‌ خود با مسلم‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، از گرد او پراکنده شدند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص336-338؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50.</ref>
 
==پس از شکست قیام مسلم‌ بن‌ عقیل‌==
 
کثیر بن‌ شهاب پس از شکست قیام مسلم‌ بن‌ عقیل‌، در قتل چند تن از همراهان مسلم‌‌ نیز دست داشت:
کثیربن‌ شهاب پس از شکست قیام مسلم‌بن‌ عقیل‌، در قتل چند تن از همراهان مسلم‌‌ نیز دست داشت:
عبدالاعلی‌ بن یزید کلبی عُلَیمی کوفی در هنگامی که مسلم قیام خود را اعلام کرد، لباس رزم پوشید و سلاح خود را حمل نمود و از خانه بیرون آمد تا در محله بنی‌فتیان به مسلم بپیوندد. کثیر بن شهاب که از قبیله مذحج بود، او را دستگیر کرد و نزد عبیدالله‌ بن زیاد آورد. عبیدالله او را به زندان افکند و پس از شهادت مسلم و هانی دستور داد تا او را به ”جبانة السبیع“<ref>- نام یک بلندی در حومه شهر کوفه.</ref> برده و گردنش را بزنند.<ref>-  تاریخ طبری، ج5، ص370.</ref>  
 
پس از شکست نهضت مسلم، عبیدالله‌ بن زیاد فرمان دستگیری عبدالله‌ بن حارث‌ بن نوفل نواده عبدالمطلب، را صادر کرد و برای دستگیری او جایزه هم در نظر گرفت. پس از دستگیری او را به زندان انداختند. عبیدالله سپس به کثیر بن شهاب دستور داد تا او را از زندان به دارالاماره بیاورند، آنگاه از او پرسید که آیا تو صاحب پرچم سرخ نیستی و تو نبودی که برای مسلم بیعت می‌گرفتی؟ او پاسخ نداد. عبیدالله دستور داد او را به میان قبیله‌اش ببرند و گردنش را بزنند.<ref>- برای تفصیل بیشتر ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص232،172؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج5، ص8-9؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص180-181؛ معجم رجال الحدیث، ج10، ص154؛ وسیله الدارین، ص167؛ نقد الرجال، ج3، ص96؛ قاموس الرجال، ج6، ص305؛ فرسان الهیجاء، ج1، ص237؛ ذخیرة الدارین، ص285.</ref>
 
==نقش در واقعه کربلا==
عبدالاعلی‌بن یزید کلبی عُلَیمی کوفی در هنگامی که مسلم قیام خود را اعلام کرد، لباس رزم پوشید و سلاح خود را حمل نمود و از خانه بیرون آمد تا در محله بنی‌فتیان به مسلم بپیوندد. کثیربن شهاب که از قبیله مذحج بود، او را دستگیر کرد و نزد عبیدالله‌بن زیاد آورد. عبیدالله او را به زندان افکند و پس از شهادت مسلم و هانی دستور داد تا او را به ”جبانة السبیع“<ref>- نام یک بلندی در حومه شهر کوفه.</ref> برده و گردنش را بزنند.<ref>-  تاریخ طبری، ج5، ص370.</ref>  
پس از شهادت مسلم و چند تن از یارانش، او همراه نیروهای عبیدالله‌ بن زیاد به رهبری عمر بن سعد به کربلا آمد و در جنگ با امام حسین (ع) شرکت کرد.
 
==مرگ==
 
کثیر اندکی پیش از خروج مختار ثقفی و یا در آغاز امرِ وی مُرد. مختار در سخنان سجع‌آمیز خود، از او به عنوان مظهر کفر و نفاق یاد کرد و گفت: به آن پدیدآورنده ابرها و به آن خدایی که عقوبتش سخت است و حساب سریع دارد و کتاب از آسمان آرد، سوگند که قبر کثیر بن‌ شهاب آن حرامی نابکار و دروغگوی فریبکار را خواهم شکافت و او را از گور درآرم.<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص403؛ فتوح البلدان، ص301.</ref>  
پس از شکست نهضت مسلم، عبیدالله‌بن زیاد فرمان دستگیری عبدالله‌بن حارث‌بن نوفل نواده عبدالمطلب، را صادر کرد و برای دستگیری او جایزه هم در نظر گرفت. پس از دستگیری او را به زندان انداختند. عبیدالله سپس به کثیربن شهاب دستور داد تا او را از زندان به دارالاماره بیاورند، آنگاه از او پرسید که آیا تو صاحب پرچم سرخ نیستی و تو نبودی که برای مسلم بیعت می‌گرفتی؟ او پاسخ نداد. عبیدالله دستور داد او را به میان قبیله‌اش ببرند و گردنش را بزنند.<ref>- برای تفصیل بیشتر ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص232،172؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج5، ص8-9؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص180-181؛ معجم رجال الحدیث، ج10، ص154؛ وسیله الدارین، ص167؛ نقد الرجال، ج3، ص96؛ قاموس الرجال، ج6، ص305؛ فرسان الهیجاء، ج1، ص237؛ ذخیرة الدارین، ص285.</ref>
 
 
پس از شهادت مسلم و چند تن از یارانش، او همراه نیروهای عبیدالله‌بن زیاد به رهبری عمربن سعد به کربلا آمد و در جنگ با امام حسین(ع) شرکت کرد.
کثیر اندکی پیش از خروج مختار ثقفی و یا در آغاز امرِ وی مُرد. مختار در سخنان سجع‌آمیز خود، از او به عنوان مظهر کفر و نفاق یاد کرد و گفت: به آن پدیدآورنده ابرها و به آن خدایی که عقوبتش سخت است و حساب سریع دارد و کتاب از آسمان آرد، سوگند که قبر کثیربن‌ شهاب آن حرامی نابکار و دروغگوی فریبکار را خواهم شکافت و او را از گور درآرم.<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص403؛ فتوح البلدان، ص301.</ref>  
 
 
کثیر از دوپا زمینگیر بود و به بیماری قعاد دچار شده بود.<ref>- فتوح البلدان، ص310.</ref>
 
 
کثیربن‌ شهاب بسیار بخیل بود. هنگام خوردن، کاسه‌ای بزرگ را در برابر خود می‌نهاد و چون کسی بر وی وارد می‌شد، می‌گفت هان ای فلان مگر جاسوس بر ما گمارده بودی که هنگام طعام رسیدی؟<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص196؛ فتوح البلدان، ص300،255.</ref>
 
 
==منبع==
==منبع==
مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 213-217.
مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 213-217.
==پی نوشت==
==پی نوشت==
[[رده: تاریخ]]
[[رده: تاریخ]]
[[رده: افراد]]
[[رده: قاتلان کربلا]]
[[رده: قاتلان کربلا]]
[[رده: قاتلان اصحاب و خاندان]]
[[رده: قاتلان اصحاب و خاندان]]
۱۰٬۰۷۲

ویرایش

منوی ناوبری