ابن حماد: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲۵٬۸۰۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ آوریل ۲۰۱۷
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:


1- للّه ما صنعت فینا ید البین‌کم من حشا أقرحت منّا و من عین؟!
1- للّه ما صنعت فینا ید البین‌کم من حشا أقرحت منّا و من عین؟!
2- مالی و للبین؟! لا أهلّا بطلعته‌کم فرّق البین قدما بین الفین؟!
2- مالی و للبین؟! لا أهلّا بطلعته‌کم فرّق البین قدما بین الفین؟!
3- کانا کغصنین فی أصل غذاؤهماماء النعیم و فی التشبیه شکلین
3- کانا کغصنین فی أصل غذاؤهماماء النعیم و فی التشبیه شکلین
4- کأنّ روحیهما من حسن الفهماروح و قد قسّمت ما بین جسمین
4- کأنّ روحیهما من حسن الفهماروح و قد قسّمت ما بین جسمین
5- لا عذل بینهما فی حفظ عهدهماو لا یزیلهما لوم الغذولین 1- خدا را، جدائی به روزگار ما چه آورد، که دلها داغدیده و دیده‌ها اشکبار آمد؟!
 
2- مرا با جدائی چه کار؟ طلعتش ناخجسته باد! چگونه بین دوستان تفرقه انداخت؟!
5- لا عذل بینهما فی حفظ عهدهماو لا یزیلهما لوم الغذولین  
3- بسان دو شاخه تر از یک ریشه آب می‌خورند: شاداب و خرّم، با شمایل یکسان.
 
4- در اثر مهر و الفت گویا یک روح در دو پیکر باشند.
5- در حفظ عهد آن دو نکوهش هیچ نکوهشگری نمی‌تواند رابطه‌ی میان آن دو را از بین ببرد.
6- لا یطمع الدهر فی تغییر ودّهماو لا یمیلان من عهد إلی مین
6- لا یطمع الدهر فی تغییر ودّهماو لا یمیلان من عهد إلی مین
7- حتّی إذا أبصرت عین النوی بهماخلّین فی العیش من همّ خلیّین
7- حتّی إذا أبصرت عین النوی بهماخلّین فی العیش من همّ خلیّین
8- رماهما حسدا منه بداهیةفأصبحا بعد جمع الشمل ضدّین
8- رماهما حسدا منه بداهیةفأصبحا بعد جمع الشمل ضدّین
9- فی الشّرق هذا و ذا فی الغرب منتئیامشرّدین علی بعد شجیّین
9- فی الشّرق هذا و ذا فی الغرب منتئیامشرّدین علی بعد شجیّین
10- و الدهر أحسد شی‌ء للقریبین‌یرمی و صالهما بالبعد و البین 6- روزگار نتوانست با همه مکر و فسونش، تخم اختلاف در میان پاشد و نه آن دو عهد مودّت زیر پا گذاشتند.
 
7- آخر، چشم «سفر» به آن دو یار جانی افتاد که بی‌دغدغه و آرام به زندگی خود ادامه دهند.
10- و الدهر أحسد شی‌ء للقریبین‌یرمی و صالهما بالبعد و البین  
8- تیر بلایی در کمان نهاد و مصیبتی به بار آورد، بعد از سالها مهر و الفت آن دو را از هم جدا کرد.
 
9- یکی در شرق و دیگری در غرب، پراکنده و زار، رانده و اندوهبار.
10- آری روزگار، نسبت به دوستان یکدل حسودتر است که روز وصل را به شب فراق تبدیل کند.
11- لا تأمن الدّهر إنّ الدهر ذو غیرو ذو لسانین فی الدّنیا و وجهین
11- لا تأمن الدّهر إنّ الدهر ذو غیرو ذو لسانین فی الدّنیا و وجهین
12- أخنی علی عترة الهادی فشتّتهم‌فماتری جامعا منهم بشخصین
12- أخنی علی عترة الهادی فشتّتهم‌فماتری جامعا منهم بشخصین
13- کأنّما الدّهر آلا أن یبدّدهم‌کعاتب ذی عناد أو کذی دین
13- کأنّما الدّهر آلا أن یبدّدهم‌کعاتب ذی عناد أو کذی دین
14- بعض بطیبة مدفون و بعضهم‌بکربلاء و بعض بالغریّین
14- بعض بطیبة مدفون و بعضهم‌بکربلاء و بعض بالغریّین
15- و أرض طوس و سامرّا و قد ضمنت‌بغداد بدرین حلّا وسط قبرین 11- به روزگار دل مبند که رنگ‌ووارنگ و با دو چهره و دو زبان است.
 
12- جفا کرد بر خاندان محمد که به هر دیارشان پراکنده ساخت: دو تن در یکجا نباشند.
15- و أرض طوس و سامرّا و قد ضمنت‌بغداد بدرین حلّا وسط قبرین  
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌1،ص:183
 
13- گویا سوگند یاد کرده که آنان را تارومار سازد، مانند کینه‌وری سرسخت یا دشمنی خونخواه.
14- گروهی در مدینه مدفون گشته‌اند و جمعی به کربلاء و برخی در نجف.
15- و هم خاک طوس، و سامرا که چون بغداد، دو بدر تابان آن را در میان گرفته.
16- یا سادتی ألمن أبکی أسی؟! و لمن‌أبکی بجفنین من عینی قریحین؟!
16- یا سادتی ألمن أبکی أسی؟! و لمن‌أبکی بجفنین من عینی قریحین؟!
17- أبکی علی الحسن المسموم مضطلما؟!أم الحسین لقیّ بین الخمیسین؟!
17- أبکی علی الحسن المسموم مضطلما؟!أم الحسین لقیّ بین الخمیسین؟!
18- أبکی علیه خضیب الشیب من دمه‌معفّر الخدّ محزوز الوریدین
18- أبکی علیه خضیب الشیب من دمه‌معفّر الخدّ محزوز الوریدین
19- و زینب فی بنات الطّهر لاطمةو الدمع فی خدّها قد خدّ خدّین
19- و زینب فی بنات الطّهر لاطمةو الدمع فی خدّها قد خدّ خدّین
20- تدعوه: یا واحدا قد کنت آمله‌حتّی استبدّت به دونی ید البین 16- سروران من! بر کدامتان افسوس خورم و بر کدامتان با چشم خون‌چکان گریه کنم؟!
 
17- بر حسن مسموم مویه کنم که مظلوم ماند؟ یا بر حسین که پیکر عریانش میان دو لشکر به خاک افتاد.
20- تدعوه: یا واحدا قد کنت آمله‌حتّی استبدّت به دونی ید البین  
18- می‌گریم بر آن‌که محاسنش با خون خضاب گرفت، صورتش را بر خاک نهاده رگهای گردنش بریدند.
 
19- و زینب که در میان دختران حسین لطمه بر صورت می‌نواخت و اشک بر دو گونه‌اش شیار انداخته بود.
20- فریاد می‌زد: ای یگانه امید زینب! که دست جدائی از کفم ربود.
21- لا عشت بعدک ما إن عشت لا نعمت‌روحی و لا طعمت طعم الکراعینی
21- لا عشت بعدک ما إن عشت لا نعمت‌روحی و لا طعمت طعم الکراعینی
22- انظر إلیّ أخی قبل الفراق لقدأذکا فراقک فی قلبی حریقین
22- انظر إلیّ أخی قبل الفراق لقدأذکا فراقک فی قلبی حریقین
23- انظر إلی فاطم الصغرا أخی ترهاللیتم و السبی قد خصّت بذلّین
23- انظر إلی فاطم الصغرا أخی ترهاللیتم و السبی قد خصّت بذلّین
24- إذا دنت منک ظلّ الرّجس یضربهافتلتقی الضرب منها بالذّراعین
24- إذا دنت منک ظلّ الرّجس یضربهافتلتقی الضرب منها بالذّراعین
25- و تستغیث و تدعو: عمّتا تلفت‌روحی لرزئین فی قلبی عظیمین 21- بعد از تو روزگارم مباد، و اگر زنده مانم روی خوش نبینم و نه خواب به چشمانم راه یابد.
 
22- برادر جان! قبل از جدائی سوی من بنگر، به خدا سوگند که فراقت دل مرا به آتش کشید.
25- و تستغیث و تدعو: عمّتا تلفت‌روحی لرزئین فی قلبی عظیمین  
23- بنگر به این دخترت فاطمه که با ذلّت یتیمی و اسیری روبروست.
 
24- هرگاه به پیکر پر خونت نزدیک شود، آن پلید شوم با تازیانه‌اش بزند و او بازو سپر سازد.
25- پناه آورده و فریاد زند:" عمه جان! جانم به خاطر این دو مصیبت تباه شد.
26- ضرب علی الجسد البالی و فی کبدی‌للثکل ضرب فما أقوی لضربین
26- ضرب علی الجسد البالی و فی کبدی‌للثکل ضرب فما أقوی لضربین
27- انظر علیّا أسیرا لا نصیر له‌قد قیّدوه علی رغم بقیدین
27- انظر علیّا أسیرا لا نصیر له‌قد قیّدوه علی رغم بقیدین
28- و ارحمتا یا أخی من بعد فقدک بل‌و ارحمتا للأسیرین الیتیمین
28- و ارحمتا یا أخی من بعد فقدک بل‌و ارحمتا للأسیرین الیتیمین
29- و السبط فی غمرات الموت مشتغل‌ببسط کفّین أو تقبیض رجلین
29- و السبط فی غمرات الموت مشتغل‌ببسط کفّین أو تقبیض رجلین
30- لا یستطیع جوابا للنّداء سوی‌یومی بلحظین من تکسیر جفنین 26- ضرب تازیانه بر پیکر ناتوان و رنجورم، و داغ پدر که بر دل نشسته گرانبارتر و جانکاه‌تر."
 
27- به یگانه بازمانده‌ات علی بنگر که بی‌یاور است و با دو زنجیرش به غل بسته‌اند.
30- لا یستطیع جوابا للنّداء سوی‌یومی بلحظین من تکسیر جفنین  
28- کیست که بعد از تو به ما رحم کند، کیست به این دو اسیر یتیم شفقت آرد.
 
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج‌1،ص:184
29- و حسین سبط، در گرداب مرگ: گاهی دو دست به جلو افراشته و گاه به دو زانو می‌نشیند.
30- توان پاسخ ندارد، جز اینکه با چشم حسرت‌بار بدانها می‌نگرد.
31- لا زلت أبکی دما ینهلّ منسجماللسیّدین القتیلین الشهیدین
31- لا زلت أبکی دما ینهلّ منسجماللسیّدین القتیلین الشهیدین
32- ألسیّدین الشریفین اللذان هماخیر الوری من أب مجد و جدّین
32- ألسیّدین الشریفین اللذان هماخیر الوری من أب مجد و جدّین
33- ألضارعین إلی اللّه المنیبین‌ألمسرعین إلی الحقّ الشفیعین
33- ألضارعین إلی اللّه المنیبین‌ألمسرعین إلی الحقّ الشفیعین
34- ألعالمین بذی العرش الحکیمین‌ألعادلین ألحلیمین الرّشیدین
34- ألعالمین بذی العرش الحکیمین‌ألعادلین ألحلیمین الرّشیدین
35- ألصابرین علی البلوی الشکورین‌ألمعرضین عن الدنیا المنیبین 31- همواره چون ابر بهاران برای آن دو سرور شهید بگریم.
 
32- آن دو سرور شریف از حیث پدر و جد، بهترین جهانیانند.
35- ألصابرین علی البلوی الشکورین‌ألمعرضین عن الدنیا المنیبین  
33- نیاز بران به درگاه حق، پیشگامان به سوی خدا، دو شفیع روز جزا؛
 
34- عارف بمقام خالق، حکیم در میان خلق. دادگستر و فرزانه؛
35- شکیبا در نقمت، شاکر در نعمت، پشت کرده به دنیا، روآورده به خدا؛
36- ألشاهدین علی الخلق الإمامین‌ألصادقین عن اللّه الوفیّین
36- ألشاهدین علی الخلق الإمامین‌ألصادقین عن اللّه الوفیّین
37- ألعابدین التقیّین الزکیّین‌ألمؤمنین الشجاعین الجریّین
37- ألعابدین التقیّین الزکیّین‌ألمؤمنین الشجاعین الجریّین
38- ألحجّتین علی الخلق الأمیرین‌ألطیّبین الطهورین الزکیّین
38- ألحجّتین علی الخلق الأمیرین‌ألطیّبین الطهورین الزکیّین
39- نورین کانا قدیما فی الظّلال کماقال النبیّ لعرش اللّه قرطین
39- نورین کانا قدیما فی الظّلال کماقال النبیّ لعرش اللّه قرطین
40- تفّاحتی أحمد الهادی و قد جعلالفاطم و علیّ الطّهر نسلین 36- گواه بر خلق، پیشوای بر حق، راستگو از جانب خدا، وه چه باوفا؛
 
37- پارسا، پرهیزگار و پاک، با ایمان، شجاع و بی‌باک؛
40- تفّاحتی أحمد الهادی و قد جعلالفاطم و علیّ الطّهر نسلین  
38- حجّت بر خلق، فرمانروای پاک‌سیرت، پاک‌نهاد بادرایت؛
 
39- دو پرتو فروزان در عالم اشباح (ذر) و چونان‌که رسول (ص) فرمود: دو گوشواره عرش؛
40- دو سیب خوشبو بر دست احمد، و دو نسل گهربار برای علی و فاطمه؛
41- صلّی الإله علی روحیهما و سقاقبریهما أبدا نوء السماکین
41- صلّی الإله علی روحیهما و سقاقبریهما أبدا نوء السماکین
42- ما لابن حمّاد العبدی من عمل‌إلّا تمسّکه بالمیم و العین
42- ما لابن حمّاد العبدی من عمل‌إلّا تمسّکه بالمیم و العین
43- فالمیم غایة آمالی محمّدهاو العین أعنی علیّا قرّة العین
43- فالمیم غایة آمالی محمّدهاو العین أعنی علیّا قرّة العین
44- صلّی الإله علیهم کلما طلعت‌شمس و ما غربت عند العشائین «1» 41- درود خدا بر روح پاکشان، و سیراب باد تربتشان در پائیز و بهار.
 
44- صلّی الإله علیهم کلما طلعت‌شمس و ما غربت عند العشائین <ref> الغدیر؛ ج 4، ص 162- 164. ادب الطف؛ ج 2، ص 161- 163.</ref>
 
 
1- خدا را، جدائی به روزگار ما چه آورد، که دلها داغدیده و دیده‌ها اشکبار آمد؟!
 
2- مرا با جدائی چه کار؟ طلعتش ناخجسته باد! چگونه بین دوستان تفرقه انداخت؟!
 
3- بسان دو شاخه تر از یک ریشه آب می‌خورند: شاداب و خرّم، با شمایل یکسان.
 
4- در اثر مهر و الفت گویا یک روح در دو پیکر باشند.
 
5- در حفظ عهد آن دو نکوهش هیچ نکوهشگری نمی‌تواند رابطه‌ی میان آن دو را از بین ببرد.
 
6- روزگار نتوانست با همه مکر و فسونش، تخم اختلاف در میان پاشد و نه آن دو عهد مودّت زیر پا گذاشتند.
 
7- آخر، چشم «سفر» به آن دو یار جانی افتاد که بی‌دغدغه و آرام به زندگی خود ادامه دهند.
 
8- تیر بلایی در کمان نهاد و مصیبتی به بار آورد، بعد از سالها مهر و الفت آن دو را از هم جدا کرد.
 
9- یکی در شرق و دیگری در غرب، پراکنده و زار، رانده و اندوهبار.
 
10- آری روزگار، نسبت به دوستان یکدل حسودتر است که روز وصل را به شب فراق تبدیل کند.
 
11- به روزگار دل مبند که رنگ‌ووارنگ و با دو چهره و دو زبان است.
 
12- جفا کرد بر خاندان محمد که به هر دیارشان پراکنده ساخت: دو تن در یکجا نباشند.
 
13- گویا سوگند یاد کرده که آنان را تارومار سازد، مانند کینه‌وری سرسخت یا دشمنی خونخواه.
 
14- گروهی در مدینه مدفون گشته‌اند و جمعی به کربلاء و برخی در نجف.
 
15- و هم خاک طوس، و سامرا که چون بغداد، دو بدر تابان آن را در میان گرفته.
 
16- سروران من! بر کدامتان افسوس خورم و بر کدامتان با چشم خون‌چکان گریه کنم؟!
 
17- بر حسن مسموم مویه کنم که مظلوم ماند؟ یا بر حسین که پیکر عریانش میان دو لشکر به خاک افتاد.
 
18- می‌گریم بر آن‌که محاسنش با خون خضاب گرفت، صورتش را بر خاک نهاده رگهای گردنش بریدند.
 
19- و زینب که در میان دختران حسین لطمه بر صورت می‌نواخت و اشک بر دو گونه‌اش شیار انداخته بود.
 
20- فریاد می‌زد: ای یگانه امید زینب! که دست جدائی از کفم ربود.
 
21- بعد از تو روزگارم مباد، و اگر زنده مانم روی خوش نبینم و نه خواب به چشمانم راه یابد.
 
22- برادر جان! قبل از جدائی سوی من بنگر، به خدا سوگند که فراقت دل مرا به آتش کشید.
 
23- بنگر به این دخترت فاطمه که با ذلّت یتیمی و اسیری روبروست.
 
24- هرگاه به پیکر پر خونت نزدیک شود، آن پلید شوم با تازیانه‌اش بزند و او بازو سپر سازد.
 
25- پناه آورده و فریاد زند:" عمه جان! جانم به خاطر این دو مصیبت تباه شد.
 
26- ضرب تازیانه بر پیکر ناتوان و رنجورم، و داغ پدر که بر دل نشسته گرانبارتر و جانکاه‌تر."
 
27- به یگانه بازمانده‌ات علی بنگر که بی‌یاور است و با دو زنجیرش به غل بسته‌اند.
 
28- کیست که بعد از تو به ما رحم کند، کیست به این دو اسیر یتیم شفقت آرد.
 
29- و حسین سبط، در گرداب مرگ: گاهی دو دست به جلو افراشته و گاه به دو زانو می‌نشیند.
 
30- توان پاسخ ندارد، جز اینکه با چشم حسرت‌بار بدانها می‌نگرد.
 
31- همواره چون ابر بهاران برای آن دو سرور شهید بگریم.
 
32- آن دو سرور شریف از حیث پدر و جد، بهترین جهانیانند.
 
33- نیاز بران به درگاه حق، پیشگامان به سوی خدا، دو شفیع روز جزا.
 
34- عارف بمقام خالق، حکیم در میان خلق. دادگستر و فرزانه.
 
35- شکیبا در نقمت، شاکر در نعمت، پشت کرده به دنیا، روآورده به خدا.
 
36- گواه بر خلق، پیشوای بر حق، راستگو از جانب خدا، وه چه باوفا.
 
37- پارسا، پرهیزگار و پاک، با ایمان، شجاع و بی‌باک.
 
38- حجّت بر خلق، فرمانروای پاک‌سیرت، پاک‌نهاد بادرایت.
 
39- دو پرتو فروزان در عالم اشباح (ذر) و چونان‌که رسول (ص) فرمود: دو گوشواره عرش.
 
40- دو سیب خوشبو بر دست احمد، و دو نسل گهربار برای علی و فاطمه.
 
41- درود خدا بر روح پاکشان، و سیراب باد تربتشان در پائیز و بهار.
 
42- ابن حماد را عملی شایسته‌ی درگاه نباشد، جز اینکه به دامن «میم و عین» چنگ زده باشد.
42- ابن حماد را عملی شایسته‌ی درگاه نباشد، جز اینکه به دامن «میم و عین» چنگ زده باشد.
43- «میم» یعنی منتهای آرزویم محمّد. «عین» یعنی علی که نور چشم است.
43- «میم» یعنی منتهای آرزویم محمّد. «عین» یعنی علی که نور چشم است.
44- درود خدا بر ایشان باد، مادام که خورشید بدمد و سپس راه غروب گیرد.
44- درود خدا بر ایشان باد، مادام که خورشید بدمد و سپس راه غروب گیرد.




'''قصیده دیگری نیز در سوگ سید الشهداء (ع) دارد و از حدیث غدیر هم یاد می‌کند:'''
1- حیّ قبرا بکربلا مستنیراضمّ کنز التّقی و علما خطیرا
2- و أقم مأتم الشهید و أذرف‌منک دمعا فی الوجنتین غزیرا
3- و التثم تربة الحسین بشجوو أطل بعد لثمک التعفیرا
4- ثمّ قل: یا ضریح مولای سقّیت من الغیث هامیا جمهریرا
5- ته علی سایر القبور فقد أصبحت بالتّیه و الفخار جدیرا
6- فیک ریحانة النبیّ و من حلّ‌من المصطفی محلّا أثیرا
7- فیک یا قبر کلّ حلم و علم‌و حقیق بأن تکون فخورا
8- فیک من هدّقتله عمد الدین‌و قد کان بالهدی معمورا
9- فیک من کان جبرئیل یناغیه‌و میکال بالحباء صغیرا
10- فیک من لاذ فطرس فترقّی‌بجناحی رضی و کان حسیرا
11- یوم سارت إلیه جیش ابن هندلذحول أمست تحلّ الصدورا
12- آه وا حسرتی له و هو بالسیف‌نحیر أفدیت ذاک النّحیرا
13- آه إذ ظلّ طرفه یرمق الفسطاطخوفا علی النساء غیورا
14- آه إذ أقبل الجواد علی النسوان‌ینعاه بالصهیل عفیرا
15- فتبادرن بالعویل و هتکن‌الأقراط بارزات الشعورا
16- و تبادرن مسرعات من الخدرو من قبل مسبلات الستورا
17- و لطمن الخدود من ألم الثکل‌و غادرن بالنّیاح الخدورا
18- و بدا صوتهنّ بین عداهنّ‌و عفن الحجاب و التخفیرا
19- بارزات الوجوه من بعد ما غودرن‌صون الوجوه و التخفیرا
20- ثمّ لمّا رأین رأس حسین‌فوق رمح حکی الهلال المنیرا
21- صحن بالذل أیّها الناس لم نسبی‌و لم نأت فی الأنام نکیرا؟!
22- ما لنا لا نری لآل رسول اللّه‌فیکم یا هؤلاء نصیرا؟!
23- فعلی ظالمیهم سخط اللّه‌و لعن یبقی و یفنی الدهورا
24- قل لمن لام فی و دادی بنی‌أحمد: لا زلت فی لظی مدحورا
25- أعلی حبّ معشر أنت قد کنت‌عذولا و لا تکون عذیرا
26- و أبوهم أقامه اللّه فی «خمّ»إماما و هادیا و أمیرا
27- حین قد بایعوه أمرا عن‌اللّه فسائل دوحاته و الغدیرا
28- و أبوهم أفضی النبیّ إلیه‌علم ما کان اوّلا و أخیرا
29- و أبوهم علا علی العرش لمّاقد رقی کاهل النبیّ ظهیرا
30- و أماط الأصنام کلّا عن الکعبةلمّا هوی بها تکسیرا
31- قال: لو شئت ألمس النجم بالکف‌إذن کنت عند ذاک قدیرا
32- و أبوهم قد ردّ للشمس بیضاو هی کادت لوقتها أن تغورا
33- و قضی فرضه أداء و عادت‌لغروب و کوّرت تکویرا
34- و أبوهم یروی علی الحوض من والاهم و یردّ عنه الکفورا
35- و أبوهم یقاسم النار و الجنّةفی الحشر عادلا لن یجورا
36- و أبوهم برا الإله له شبهالأملاکه سمیعا بصیرا
37- فإذا اشتاقت الملائک زارته‌فناهیک زایرا و مزورا
38- و أبوهم أحیا لمیت بصرصربعد ما کان فی الثری مقبورا
39- و أبوهم قال النبیّ له قولابلیغا مکرّرا تکریرا
40- أنت خدنی و صاحبی و وزیری‌بعد موتی أکرم بذاک وزیرا
41- أنت منی کمثل هرون من موسی‌و لم أبتغی سواه ظهیرا
42- و أبوهم أودی بعمرو بن ودّحین لا قاه فی العجاج أسیرا
43- و أبوهم لباب خیبر أضحی‌قالعا لیس عاجزا بل جسورا
44- حامل الرایة التی ردّها بالأمس‌من لم یزل جبانا فرورا
45- خصّه ذو العلا بفاطمة عرساثمّ أعطاه شبّرا و شبیرا
46- و هم باب ذی الجلال علی آدم‌فارتدّ ذنبه مغفورا
47- و بهم قامت السّماء و لولاهم‌لکادت بأهلها أن تمورا
48- و بهم باهل النبیّ فقل لی‌ألهم فی الوری عرفت نظیرا؟!
49- فیهم أنزل المهیمن قرآناعظیما و ذاک جمّا خطیرا
50- فی الطواسین و الحوامیم و الرّحمن‌آیا ما کان فی الذّکر زورا
51- و خلقناه نطفة نبتلیه‌فجعلناه سامعا و بصیرا
52- لبیان إذا تأملّه العارف‌یبدی له المقام الکبیرا
53- ثمّ تفسیر هل أتی فیه یا صاح‌قل له إن کنت تفهم التفسیرا
54- إنّ الأبرار یشربون بکأس‌کان عندی مزاجها کافورا
55- فلهم أنشأ المهیمن عینافجّروها لدیهم تفجیرا
56- و هداهم و قال: یوفون بالنّذرفمن مثلهم یوفی النذورا؟!
57- و یخافون بعد ذلک یوماشرّه کان فی الوری مستطیرا
58- فوقاهم آلههم ذلک الیوم‌و یلقون نضرة و سرورا
59- و جزاهم بأنّهم صبروا فی السرّو الجهر جنّة و حریرا
60- فاتّکوا من علی الأرائک لایلقون فیها شمسا و لا زمهریرا
61- و أوان و قد أطیفت علیهم‌سلسبیل مقدّر تقدیرا
62- و بأکواب فضّة و قواریرقدّروها علیهم تقدیرا
63- و بکأس قد مازجت زنجبیلالذّة الشاربین تشفی الصدورا
64- و إذا ما رأیت ثمّ نعیمادائما عندهم و ملکا کبیرا
65- و علیهم فیها ثیاب من السندس‌خضر فی الحشر تلمع نورا
66- و یحلّون بالأساور فیهاو سقاهم ربّی شرابا طهورا
67- یا بنی أحمد علیکم عمادی‌و اتّکالی إذا أردت النشورا
68- و بکم یسعد الموالی و یشقی‌من یعادیکم و یصلی سعیرا
69- أنتم لی غدا و للشیعة الأبرارذخر أکرم به مذخورا
70- فاستمعها کالدرّ لیس تری فیهاملاهی کلّا و لا تعییرا
71- صاغ أبیاتها علیّ بن حمّادفزانت و حبّرت تحبیرا <ref> ادب الطف؛ ج 2، ص 163- 166. الغدیر؛ ج 4، ص 164- 168.</ref>
1- سلام بر آن بارگاهی که در کربلا می‌درخشد، و گنج پارسایی و جهان دانش در خود نهفته دارد.
2- محفل ماتم بپا کن و سیلاب اشک فرو ریز!
3- تربت پاکش با سوز دل ببوس و گونه‌ها بر خاک درش نه.
4- بگو! ای آرامگاه قدس که پیکر سرورم در بر تو است، سیراب باشی سیراب.
5- بناز بر تربت دگران که سزاوار هرگونه افتخار و نازی.
6- گل بوستان پیامبر در تو آرام گرفته: آن‌که در قلب و دیده مصطفی جای داشت.
7- کوه وقار و دریای دانش در تو جا ساخته، آری سرفرازی و بالیدن سزاوار توست.
8- پیکری در تو نهان است که با فروافتادنش ارکان دین فرو ریخت، با آنکه استوار بود.
9- آن‌که جبرئیلش با سرود شادی گهواره جنبان بود، و میکال با تحفه و ارمغان به درگاه.
10- آن‌که فطرس ملک به آستان همایون پناه جست و به آسمان نیلگون پر کشید.
11- آن روز که سپاه «پسر هند» به سویش شتافت تا کینه دل باز جوید.
12- آه، خداوندا! با شمشیر گلویش شکافتند، جانم فدایش باد.
13- با اندوهی جانکاه به خیمه‌ی زنان چشم دوخته از غیرت دل خون می‌خورد.
14- آن هنگام که سمندش با زین باژگون و غرقه در خون شیهه‌کشان جانب خیمه‌ها گرفت.
15- پردگیان مو پریشان و مویه‌کنان فریاد نوحه و زاری سر کردند.
16- از خیمه بیرون شتافتند، با آنکه جامه تقوی و پارسائی به تن داشتند.
17- از سوز دل سیلی به صورت نواختند، و با ناله و شیون برون تاختند.
18- آوایشان به ماتم و زاری در میان دشمنان بلند بود، چون دیوانگان.
19- چادر از سر فرو گذارده بیگانه و خویش از هم باز نشناسند.
20- و چون سر انور حسین را بر بالای نی دیدند، چون بدر تابان.
21- فریاد بی‌کسی برآوردند: ای قوم از چه‌رو اسیر باشیم؟ با آنکه جرمی نیاوردیم.
22- از چیست که در میان شما یک تن خاندان رسول را یار و یاور نیست؟!
23- بر این سیه‌کاران خشم و نفرین خدا نثار باد، و لعنتی پیوسته و همواره در همه روزگار.
24- به آنکه بر دوستی آل احمدم ملامت کند، برگو: پیوسته در آتش حسرت سرنگون باش.
25- در عوض تشویق و معذرت، زبان به ملامت گشوده‌ای آن هم در محبّت این خاندان.
26- که خدای کیهان، علی پدرشان را به روز «خم» بر جهانیان پیشوا و رهبر ساخت.
27- روزی‌که دست بیعت سپردند همگانی، گوئی نه؟ از غدیر خم پرس و جهاز شتران.
28- آنکه رسول خدا دانش اولین و آخرین را ویژه او ساخت.
29- همان که بر دوش پیامبر گام نهاد، بهتر گویم: بر عرش خدا پا نهاد.
30- و خانه‌ی کعبه را از لوث بتها پاک کرد: یک‌یک از بالا به زیر افکند.
31- می‌گفت: «اگر خواستمی، دست بر اختران آسمان سودمی، وه چه با اقتدار بودم آن دم.»
32- همان‌که خورشید مغرب برای او بازگشت، سفید و رخشان.
33- چون نماز پسین به وقت بگذاشت، روان شد به سوی مغرب شتابان.
34- همان‌که ساقی کوثر باشد، نوشاند دوست را و محروم سازد دشمنان.
35- فرماندار «حشر» که دوزخیان را در دوزخ و بهشتیان را در بهشت جاودان جای دهد.
36- خدای را فرشته‌ای است مقرب به صورت علی بر فراز کیهان.
37- فرشتگان که شوق لقایش دارند به زیارت شتابند، به‌به از زائر و میزبان.
38- همان‌که در «صرصر»<ref>صرصر: نزدیک تیسفون.</ref> مرده‌ای را زنده ساخت، از گورش برآمد لبیک‌زنان.
39- آن علی که پیامبر خدا، مکرر در مکررش فرمود: با بانگ بلند:
40- «توئی رفیق من! دمساز من! وزیر و خلیفه‌ی من، وه چه وزیری خردمند!
41- تویی جایگزین من همچو هارون جایگزین موسی. ازاین‌رو پشتیبان دیگر نخواهم.»
42- همان که در پهنه‌ی میدان «عمرو بن عبدود» را بر خاک هلاک افکند.
43- و در خیبر با دلیری و جسارت از جای برکند.
44- فاتحانه پرچم را بر دوش کشید که روز قبل به دست مردی زبون و ترسو نگون گشت.
45- آن‌که به فرمان حق جفت فاطمه شد و دیدگانش با میلاد شبّر و شبیر روشن گشت.
46- با شرافت این خاندان توبه‌ی آدم به درگاه حق پذیرا شد و گناه او بخشوده آمد.
47- به یمن وجودشان آسمان برجا ماند وگرنه با ساکنانش فرومی‌ریخت.
48- به همراه همین خاندان رسول حق به «مباهله» برخاست. در جهانیان شرافتی بدین پایه سترگ توان یافت؟
49- در شأن این خاندان آیاتی از جانب مقتدر مهیمن نازل گشت که بس فراوان و شایگان است.
50- در سوره‌های طس، حم و سوره‌ی رحمن و آیات دگر که دروغ و افترا نیست.
51- در این آیه که گوید: به صورت نطفه‌اش بیافریدیم تا بیازمائیم ازاین‌رو شنوا و بیناست.
52- لطیفه‌ای است که اگر شناسای حق تأمل کند، مقام ارجمندش دریابد.
53- ای دوست من! اگر از سوره‌ی «هل اتی» و تفسیر آن باخبری گوش فرا ده که گوید:
54- «نیکوکاران از جام شرابی سیراب شوند که چاشنی آن کافور است.»
55- ویژه‌ی آنان، قادر مهیمن چشمه‌ای برآورد که به هنگام نوش، در جوش و خروش است.
56- به نذرشان وفا کردند و خدایشان ستایش کرد، با آن شرائط کیست که به نذر خود بپاید.
57- آری، آنان از حساب و بازجویی رستاخیز بیمناکند، روزی‌که شرار شکنجه و عذابش در هوا پران است.
58- خدایشان از آسیب آن روز در پناه گرفت که جز خرّمی و نشاط نبینند.
59- به پاس صبر و شکیبایی در شدائد، بوستان بهشت و جامه‌های حریر پاداش گرفتند.
60- تکیه زنند بر تخت‌های زرّین در سایه انبوه درختان، نه خورشیدی پیدا و نه سوز سردی.
61- جام‌های شراب گوارا به چرخ افتد، شرابی که از چشمه‌ی قدرت پر شود.
62- در پیاله‌ی نقره و مینای بلور، وه چه زیبا و خوش‌تراش.
63- جامی دیگر از سلسبیل با عطر زنجبیل، که کام را شیرین و معطّر سازد و دل را شفا بخشد.
64- در عرصه‌ی بهشت به هر سو بنگری، نعمتی پایدار بینی با سلطنتی برقرار.
65- جامه‌ها از تافته‌ی سبز که پرتو آن دلرباست.
66- حلقه‌های نقره‌ی خام، زیور دست و گردن، از همه والاتر، شراب ناب که خمار از سرها بزداید.
67- ای زادگان احمد! به رستاخیز، پشت و پناه من شمائید.
68- به خاطر شما و به فرمان شماست که دوستان سعادت یابند و دشمنان شما در آتش سوزان جای کنند.
69- دوستی شما ذخیره‌ی فردای ماست وه چه ذخیره‌ی با برکت و گرامی.
70- به این قصیده چون درّ و گوهر گوش سپار که همه جد است نه شوخی، شایسته سپاس نه سرزنش.
71- ابیات آن پرداخته‌ی فکر و نتیجه‌ی احساس علی بن حمّاد است که چنین با زیب و زیور است.
'''رثای حسین شهید:'''
1- هنّ بالعید إن أردت سوائی‌أیّ عید لمستباح العزاء؟
2- إنّ فی مأتمی عن العید شغلافاله عنیّ و خلنّی بشجائی
3- فإذا عیّد الوری بسرورکان عیدی بزفرة و بکاء
4- و إذا جدّدوا ثیابهم جدّدت‌ثوبی من لوعتی و ضنائی
5- و إذا أدمنوا الشراب فشربی‌من دموع ممزوجة بدماء
6- و إذا استشعروا الفناء فنوحی‌و عویلی علی الحسین غنائی
7- و قلیل لومتّ همّا و وجدالمصاب الغریب فی کربلاء
8- أیهمنی بعیده من موالیه‌أبادتهم ید الأعداء؟!
9- آه یا کربلاء کم فیک من‌کرب لنفس شجیّة و بلاء؟!
10- أ ألذّ الحیاة بعد قتیل الطفّ‌ظلما؟! إذن لقلّ حیائی
11- کیف ألتذّ شوب ماء و قد جرّع کاس لرّدی بکرب الظماء؟!
12- کیف لا أسلب العزاء اذامثّلته عاریا سلیب الرّداء؟!
13- کیف لا تسکب الدموع عیونی‌بعد تضریج شیبه بالدّماء؟!
14- تطأ الخیل جسمه فی ثری الطف‌و جسمی یلتذّ لین الوطاء؟!
15- بأبی زینب و قد سبیت بالذلّ من خدرها کسبی الإماء
16- فإذا عاینته ملقی علی الترب معرّی مجدّلا بالعراء
17- أقبلت نحوه فیسمعها الشّمرفتدعو فی خیفة و خفاء
18-: أیّها الشّمر خلّنی أتزوّدنظرة منه فهی أقصی منائی
19- أفما للرّسول حقّ فلم تنظرنی جاهرا بسوء المراء؟!
20- ثم تدعوا الحسین: لم یا شقیقی‌و ابن أمّی خلّفتنی بشقائی؟
21- یا أخی یومک العظیم بری عظمی‌و أضنی جسمی و أوهی قوائی
22- یا أخی کنت أرتجیک لموتی‌و حیاتی فخاب منّی رجائی
23- یا أخی لو فدی من الموت شخص‌کنت أفدیک بی و قلّ فدائی
24- یا أخی لا حبیب بعدک بل لاعشت إلّا بمقلة عمیاء
25- آه واحسرتی لفاطمة الصغری‌و قد أبرزت بذلّ السباء
26- کفها فوق رأسها من جوی الثکل‌و کفّ اخری علی الأحشاء
27- فإذا أبصرت أباها صریعافاحصا بالیدین فی الرّمضاء
28- لم تطق نهضة إلیه من الضعف‌فنادته فی خفیّ النداء
29-: یا أبی من تری لیتمی و ضعفی‌أو تراه لمحنتی و ابتلائی؟!
30- فإذا لم تجد جوابا لها إلّابکسر الجفون و الأیماء
31- أقبلت نحو عمّیتها و قالت: ما أری والدی من الأحیاء
32- فإذا کان لم جفانی و ما کان‌له قطّ عادة بالجفاء
33- یا بنی أحمد السّلام علیکم‌ما أنارت کواکب الجوزاء
34- أنتم صفوة الإله من الخلق‌و من بعد خاتم الأنبیاء
35- و نجوم الهدی بنورکم تهدی‌البرایا فی حندس الظلماء
36- أنا مولاکم ابن حمّاد أعددتکم فی غد لیوم جزائی
37- و رجائی أن لا أخیب لدیکم‌و اعتقادی بکم بلوغ الرجاء <ref>الغدیر؛ ج 4، ص 168 و 169.</ref>
1- برای تهنیت عید سراغ دیگران گیر! آن‌که پرچم عزا افراشته عیدش کدام است؟
2- در این سوگ و ماتم از هرچه عید است، بیگانه‌ام، مرا با سوز دلم واگذار و بگذر.
3- همگان سال نو را با شادی و سرور استقبال کنند، عید من با فریاد زاری شروع شود.
4- و چون جامه نو در پوشند، من جامه‌ی اندوه و مصیبت به تن بیارایم.
5- دگران شراب ناب نوشند، شراب من سرشکی باشد که همراه خون از دیده روان است.
6- و چون از وجد و سرور، شادی آغاز کنند، من با شیون و زاری بر حسین! ترانه غم ساز کنم.
7- اگر بار غمی که از مصیبت او بر دل نشسته، تاروپود وجودم را بر باد دهد، کم است.
8- آیا سزاوار تهنیت و مبارکباد است، آنکه سرورانش به دست دشمن نابود و کشته شدند؟
9- آه، ای کربلاء! چه غبار غمی که در تو، بر دلهای داغدار نشست؟
10- بعد از کشته‌ی کربلا که به جور و سیه‌کاری شهید شد، باز هم از زندگی برخوردار باشم؟ چه بی‌حیایی؟
11- چگونه شربت آبم گوارا شود، با آنکه حسین، با تشنگی جام بلا را سرکشید؟
12- چگونه صبر و قرار گیرم که پیکر شریفش عریان و بی‌ردا در برابر چشم باشد؟
13- چگونه سرشکم چون سیل روان نباشد، که محاسنش از خون خضاب گرفت؟
14- پیکر او در بیابان «طف» پامال سمّ ستوران گشت، و پیکر من بر بستر نرم آرمیده؟
15- پدرم فدای زینب باد که چون کنیزانش، از پرده‌ی عزّت به‌در آورده به اسیری بردند.
16- و چون بر شهدا گذر کرد و پیکر برادر را عریان و پرخون بر خاک دید.
17- شتابان به سویش دوید. شمر با دشنام و ستیزش برشمرد، و او آرام و لرزان گفت:
18- ای شمر! بگذار تا توشه‌ای از دیدار برادرم برگیرم. این آخرین آرزوی یک اسیر است.
19- آیا جدّمان رسول خدا را پاس نمی‌دارید که اینگونه بی‌آزرم، به ستیز من برخاسته‌ای؟
20- و بعد رو ببرادر گفت: ای برادر عزیزم! از چه مرا در گرداب بلا یکّه و تنها رها کردی؟
21- در این غم جانکاه استخوانم آب شد، پیکرم رنجور و توانم سستی گرفت.
22- ای برادر! امیدم بود که در مرگ و زندگی غمگسار من باشی، امیدم ناامید گشت.
23- اگر می‌پذیرفتند، جان خود را فدای تو می‌ساختم، گرچه ناقابل است.
24- ای برادر! بعد از تو به کسی دل نبندم، کور شوم، که دیگر روی جهانیان نبینم.
25- آه! چه حسرت‌بار، این فاطمه دخترک تو است که جامه‌ی اسیری به تن دارد.
26- از سوز ماتم دستی بر سر و دستی دگر بر دل گرفته می‌نالد.
27- می‌نگرد که پدر تا جدارش در خون طپیده، ریگهای تفتیده کربلا را در مشت می‌فشارد.
28- از شدّت ضعف، توان در پای نمانده که سوی پدر خیزد، ناچار با ناله‌ی دردناک می‌گوید:
29- پدر جان! روز یتیمی و ناتوانی به چه‌کسی پناه برم؟ درد اندوه و محنت مرا که دوا خواهد کرد؟
30- و چون دید که لبهای پدر بی‌حرکت و تنها چشم اندوهبارش به حسرت نگران است.
31- جانب عمه دویده گفت: عمه جان، خاک غم بر سرم باد که یتیم شدم.
33- ای خاندان احمد! درود خدا بر شما باد، تا روزگار باقی است و اختران جوزا پرتوافشان.
34- شما از میان خلق، برگزیده‌ی خدایید، چنانکه جدّتان خاتم پیامبران.
35- شما اختران هدایتید، با پرتو شماست که خلق جهان از حیرت و گمراهی برهند.
36- من «ابن حمّادم» خودباخته‌ی آن خاندان که مهر شما ذخیره‌ی فردای من است.
37- امیدم اینکه سرافکنده نمانم، و به آرزوهای خود کامیاب باشم.
'''ابن حمّاد، انتقام حقیقی را در ظهور موعود، لحظه‌شماری می‌کند:'''
1- فیا غائبا فی حظیرة القدس حاضراو یا ناظرا من حیث ندری و لا ندری
2- متّی ینجز الوعد الّذی قد وعدته‌و تأتی به الاوقات من زاهر العصر
3- حقیق علی الرّحمان إنجاز وعده‌و تبلیغه حتّی نری رایة النّصر
4- لعلّ ابن حماد یجرّد سیفه‌و تقتصّ من اعداء سادته الغرّ
5- فإن قصّرت کفّی بیومی فانّنی‌سأقتلهم باللّعن فی محکم الشّعر <ref>واقعة کربلاء فی الوجدان الشعبی؛ ص 177.</ref>
1- ای غائبی که در اطراف قدس حاضری و ای کسی‌که از جایی‌که ما نمی‌دانیم نظاره‌گر هستی.
2- کی وعده‌ای را که داده‌ای محقّق خواهد شد و با حضور تو زمان شکوفا می‌شود.
3- خداوند رحمان حقیقتا وعده‌اش را محقّق خواهد کرد و محقّق کردن وعده‌اش به این‌گونه خواهد بود.
4- کی شمشیر پیروزی تو را خواهیم دید و ابن حمّاد شمشیر خود را در کنار آن حضرت به انتقام خواهد کشید.


5- و اکنون که دستش کوتاه است با لعن بنی امیّه در اشعارش، آنان را به قتل می‌رساند.




خط ۲۵۸: خط ۸۱۵:
==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:180
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:180-193.


==پی نوشت==
==پی نوشت==
۱۰٬۰۷۲

ویرایش

منوی ناوبری