۱۰٬۰۷۲
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
به دستور او سر امام را از تن جدا کردند<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص421؛ انساب الاشراف، ج2، ص500-501؛ الفتوح، ج5، ص119. </ref> و همان شب توسط خولیبن یزید و حُمَیدبن مسلم برای عبیدالله به کوفه فرستاد.<ref>- ر.ک : کتاب نسب قریش، ص40؛ انساب الاشراف، ج2، ص503؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> | به دستور او سر امام را از تن جدا کردند<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص421؛ انساب الاشراف، ج2، ص500-501؛ الفتوح، ج5، ص119. </ref> و همان شب توسط خولیبن یزید و حُمَیدبن مسلم برای عبیدالله به کوفه فرستاد.<ref>- ر.ک : کتاب نسب قریش، ص40؛ انساب الاشراف، ج2، ص503؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.</ref> | ||
بنا بر فرمان عبیداللهبن زیاد و به دستور عمربن سعد چند تن بر بدن امام اسب تاختند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص502؛ تاریخ طبری، ج5، ص454-455؛ ارشاد، ج2، ص111؛ مروج الذهب، ج3، ص258-259؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12؛ نهایة الارب، ج7. ص185.</ref> عمربن سعد فرمان عبیداللهبن زیاد را با دقت تمام و طبق اوامر مستقیم و صریح انجام داد. | بنا بر فرمان عبیداللهبن زیاد و به دستور عمربن سعد چند تن بر بدن امام اسب تاختند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص502؛ تاریخ طبری، ج5، ص454-455؛ ارشاد، ج2، ص111؛ مروج الذهب، ج3، ص258-259؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12؛ نهایة الارب، ج7. ص185.</ref> عمربن سعد فرمان عبیداللهبن زیاد را با دقت تمام و طبق اوامر مستقیم و صریح انجام داد. | ||
==رفتار عمربن سعد با خاندان پیامبر (ص)== | |||
پس از حمله به خیمهها و غارت اموال امام، چون عمربن سعد خود را به خیمهها رساند و خاندان پیامبر (ص) را آشفته دید، دستور داد دیگر کسی متعرض خیمه زنان و غارت پوشش و مال و متاع آنان نشود و عدهای را نیز مأمور خیمههای غارت شده و زنان و علیبن الامام حسین (ع) قرار داد تا کاملاً از آنان مواظبت و محافظت شود و صدمهای به آنان وارد نشود.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص501؛ الامامه و السیاسه، ص258؛ المعارف، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص453-454؛ ارشاد، ج2، ص468-469؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص79؛ البدایه و النهایه، ج8، ص188. </ref> | پس از حمله به خیمهها و غارت اموال امام، چون عمربن سعد خود را به خیمهها رساند و خاندان پیامبر (ص) را آشفته دید، دستور داد دیگر کسی متعرض خیمه زنان و غارت پوشش و مال و متاع آنان نشود و عدهای را نیز مأمور خیمههای غارت شده و زنان و علیبن الامام حسین (ع) قرار داد تا کاملاً از آنان مواظبت و محافظت شود و صدمهای به آنان وارد نشود.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص501؛ الامامه و السیاسه، ص258؛ المعارف، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص453-454؛ ارشاد، ج2، ص468-469؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص79؛ البدایه و النهایه، ج8، ص188. </ref> | ||
==اجساد کشتگان== | |||
در بامداد یازدهم محرم، عمربن سعد دستور داد کشتگان اموی را در نقطهای جمع و پس از برگزاری نماز میت، آنان را دفن کردند.<ref>- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص36. </ref> اما اجساد شهیدان خانواده پیامبر (ص) در برابر دیدگان زنان و کودکان عریان، همچنان در صحرا بر خاک افتاده بودند. | در بامداد یازدهم محرم، عمربن سعد دستور داد کشتگان اموی را در نقطهای جمع و پس از برگزاری نماز میت، آنان را دفن کردند.<ref>- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص36. </ref> اما اجساد شهیدان خانواده پیامبر (ص) در برابر دیدگان زنان و کودکان عریان، همچنان در صحرا بر خاک افتاده بودند. | ||
==به سوی کوفه== | |||
عمربن سعد بی آنکه حداقل حمیت انسانی خویش را با دفن جنازهها نشان دهد، سپاه خویش را برگرفت و همراه زنان و کودکان و بازماندگان کاروان حسینی و سرهای شهدای کربلا که بر نیزه کرده بودند، کربلا را به سوی کوفه ترک کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ الاخبار الطوال، ص259-260؛ تاریخ طبری، ج5، ص455-456؛ ارشاد، ج2، ص113-114 .</ref> | عمربن سعد بی آنکه حداقل حمیت انسانی خویش را با دفن جنازهها نشان دهد، سپاه خویش را برگرفت و همراه زنان و کودکان و بازماندگان کاروان حسینی و سرهای شهدای کربلا که بر نیزه کرده بودند، کربلا را به سوی کوفه ترک کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ الاخبار الطوال، ص259-260؛ تاریخ طبری، ج5، ص455-456؛ ارشاد، ج2، ص113-114 .</ref> | ||
==پس از پایان یافتن واقع کربلا== | |||
با پایان یافتن واقعه کربلا، دیگر عمربن سعد روی آسایش ندید. خود میگفت: هیچکس بدتر از من به خانه خویش برنگشته است، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع نموده و مرتکب گناه بزرگی شدم.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص507؛ الاخبار الطوال، ص260.</ref> | با پایان یافتن واقعه کربلا، دیگر عمربن سعد روی آسایش ندید. خود میگفت: هیچکس بدتر از من به خانه خویش برنگشته است، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع نموده و مرتکب گناه بزرگی شدم.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص507؛ الاخبار الطوال، ص260.</ref> | ||
==نامه عبیدالله به عمربن سعد== | |||
عبیدالله پس از آشفته شدن اوضاع کوفه، نامهای را که به عمربن سعد نوشته و دستور قتل امام را صادر کرده بود، از عمربن سعد مطالبه نمود، اما ابن سعد از دادن آن خودداری کرد و گفت: آن نامه از بین رفته است.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص211؛ تاریخ طبری، ج5، ص467؛ البدایه و النهایه، ج8، ص208.</ref> | |||
==پس از عاشورا== | |||
عمربن سعد پس از عاشورا نیز در خدمت حکومت اموی بود و بر تحرکات شیعیان در کوفه نظارت داشت. | |||
===امارت کوفه=== | |||
در سال 64 و با مرگ یزید و فرار عبیداللهبن زیاد از کوفه و عزل جانشین او عمروبن حُرَیث مخزومی، مردم کوفه قصد داشتند عمربن سعد را به امارت بردارند که با ممانعت زنان قبایل هَمدان، کَهلان، ربیعه و نَخَع روبهرو گشتند.<ref>- ر.ک : مروج الذهب، ج3، ص283-284.</ref> | |||
===قیام سلیمانبن صُرَد=== | |||
عمربن سعد به هنگام قیام سلیمانبن صُرَد خُزاعی کوفی در سال 65، از بیم کشته شدن به دست مردم، شبها در دارالاماره کوفه میخوابید.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص586-587.</ref> | |||
===قیام توابین=== | |||
در هنگام قیام توابین به رهبری سلیمانبن صرد، عمربن سعد، شبثبن ربعی و یزیدبن حارثبن رویم ستاد تبلیغاتی درست کردند و بر این مهم اصرار داشتند و تبلیغ میکردند و تودهها را به سوی سلیمانبن صرد دعوت میکردند. آنان میگفتند: سلیمان میخواهد با دشمنانتان (شامیها) درافتد، ولی مختار میخواهد خود شما را نابود کند و شهرتان را تصرف نماید.<ref>- الکامل فی التاریخ، ج4، ص67. </ref> این سخن نشاندهنده این است که آنان در ارزیابی بسیار دقیق بودهاند. | |||
===پس از تسلط زبیریان=== | |||
پس از تسلط زبیریان بر کوفه، او به همراهی شبثبن ربعی و یزیدبن حارثبن رُوَیم، در تشویق عبداللهبن یزید خطمی انصاری حاکم زبیری کوفه، در دستگیری مختار ثقفی و زندانی شدن او نقش داشت. او به عبداللهبن یزید گفت: مختار در نظر دارد فتنهانگیزی کند. به من خبر رسیده که گروهی از پیروان ابوتراب به او دل بستهاند و من از وی ایمن نیستم. هماکنون دنبالش بفرست و دستگیرش کن و به زندانش افکن.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص580؛ الفتوح، ج6، ص76. </ref> | |||
===درخواست از والی جدید کوفه=== | |||
عمربن سعد یکبار دیگر نیز از ابنمطیع والی زبیری جدید کوفه خواست تا مختار را دستگیر و زندانی نماید اما ابنمطیع ابتدا برای اینکه به خواستههای اشراف کوفه و طرفداران ابنزبیر پاسخ مثبت دهد، به گونهای رفتار کرد که قصد دستگیری مختار را دارد، ولی در اینکار جدی نبود.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج6، ص60-61؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص88.</ref> | |||
ویرایش