مسلم بن عقیل: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۷۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۵: خط ۹۵:


===ورود به کوفه===
===ورود به کوفه===
مسلم بن عقیل، در پنجم شوال سال 60 وارد کوفه‌ شد<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص248.</ref> و در خانه‌ [[مختار ثقفی|مختار]] بن ابی ‌عبیده‌ ثقفی‌ اقامت گزید.<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ الطبری، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.</ref> بنا به نقلی امام‌ حسین‌(ع) از او خواسته ‌بود تا بر [[هانی بن عروه|هانی‌ بن عروه‌]] وارد شود.<ref>ترجمة الامام الحسین (ع)، ص64.</ref> براساس‌ برخی‌ اخبار ابتدا نزد هانی‌ آمد. اما اخبار دیگری‌ اشاره‌ دارد که‌ بر مختار وارد شد.<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ الطبری، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.</ref> خبر دیگر حکایت‌ دارد که‌ بر [[مسلم بن عوسجه‌]] وارد گردید.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص463؛ ارشاد القلوب، ج2، ص382؛ الفتوح، ج5، ص34.</ref> قاعدتا برای‌ این‌که‌ محل‌ وی‌ چندان‌ مشخص‌ نباشد، ممکن‌ است‌ چندین‌ خانه‌ را به‌ عنوان‌ محل‌ استقرار خود معین‌ کرده‌ باشد.
مسلم بن عقیل، در پنجم شوال سال 60 وارد کوفه‌ شد<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص248.</ref> و در خانه‌ [[مختار ثقفى|مختار]] بن ابی ‌عبیده‌ ثقفی‌ اقامت گزید.<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ الطبری، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.</ref> بنا به نقلی امام‌ حسین‌(ع) از او خواسته ‌بود تا بر [[هانی بن عروه|هانی‌ بن عروه‌]] وارد شود.<ref>ترجمة الامام الحسین (ع)، ص64.</ref> براساس‌ برخی‌ اخبار ابتدا نزد هانی‌ آمد. اما اخبار دیگری‌ اشاره‌ دارد که‌ بر مختار وارد شد.<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ الطبری، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.</ref> خبر دیگر حکایت‌ دارد که‌ بر [[مسلم بن عوسجه|مسلم بن عوسجه‌]] وارد گردید.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص463؛ ارشاد القلوب، ج2، ص382؛ الفتوح، ج5، ص34.</ref> قاعدتا برای‌ این‌که‌ محل‌ وی‌ چندان‌ مشخص‌ نباشد، ممکن‌ است‌ چندین‌ خانه‌ را به‌ عنوان‌ محل‌ استقرار خود معین‌ کرده‌ باشد.
به‌ محض ورود مسلم‌، جلسه‌ای‌ در منزل‌ [[سلیمان‌ بن صرد خزاعی]]برگزار شد که‌ به‌ خاطر سری‌ بودن‌ مذاکرات‌ در این‌ مرحله‌، تنها رهبران‌ نهضت‌ در آن‌ حضور یافتند و در پاسخ‌ به‌ نامه‌ امام‌ حسین(ع) که‌ در برابر حاضرین‌ قرائت‌ شد، رهبران‌ شیعیان ‌چون‌ [[عابس‌ بن ‌ابی‌ شبیب‌ شاکری‌|عابس بن ابی شبیب‌ شاکری‌]]، [[حبیب بن مظاهر|حبیب‌ بن مظاهر اسدی‌]] و [[سعید بن‌ عبدالله حنفی‌|سعید بن عبدالله]]، سخنان‌ شورانگیزی‌ ایراد کردند و از صمیم‌ قلب‌، حمایت‌ خود را تا آخرین‌ نفس،‌ نسبت‌ به‌ امام حسین(ع) اعلام‌ داشتند.<ref>تاریخ طبری، ج5، ص355؛ الفتوح، ج5، ص35؛ البدایه و النهایه، ج8، ص152.</ref>
به‌ محض ورود مسلم‌، جلسه‌ای‌ در منزل‌ [[سلیمان بن صرد خزاعى|سلیمان‌ بن صرد خزاعی‌]] برگزار شد که‌ به‌ خاطر سری‌ بودن‌ مذاکرات‌ در این‌ مرحله‌، تنها رهبران‌ نهضت‌ در آن‌ حضور یافتند و در پاسخ‌ به‌ نامه‌ امام‌ حسین(ع) که‌ در برابر حاضرین‌ قرائت‌ شد، رهبران‌ شیعیان ‌چون‌ [[عابس‌ بن ‌ابی‌ شبیب‌ شاکری‌|عابس بن ابی شبیب‌ شاکری‌]]، [[حبیب بن مظاهر|حبیب‌ بن مظاهر اسدی‌]] و [[سعید بن‌ عبدالله حنفی‌|سعید بن عبدالله]]، سخنان‌ شورانگیزی‌ ایراد کردند و از صمیم‌ قلب‌، حمایت‌ خود را تا آخرین‌ نفس،‌ نسبت‌ به‌ امام حسین(ع) اعلام‌ داشتند.<ref>تاریخ طبری، ج5، ص355؛ الفتوح، ج5، ص35؛ البدایه و النهایه، ج8، ص152.</ref>


===بیعت مردم کوفه===
===بیعت مردم کوفه===
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:


===نامه‌ به امام‌ حسین‌ (ع)===
===نامه‌ به امام‌ حسین‌ (ع)===
مسلم بن عقیل، که‌ مسلمانی‌ پرهیزکار و پاک‌دل‌ بود؛ مسلمانی‌ که‌ رعایت‌ مقررات‌ دین‌ و گفته‌ پیامبر(ص) را از هر چیز مهم‌تر می‌شمرد و خود هرگز با نفاق‌ و دورنگی‌ زندگی‌ نکرده‌ بود، گمان‌ نمی‌کرد که‌ مسلمانی‌ پیمان ‌ببندد و سپس‌ به‌ عهدی‌ که‌ بسته‌ است،‌ وفا نکند. او باور نمی‌کرد که‌ این‌ چندین‌ هزار نفر که‌ چنین‌ مشتاقانه‌ و با هیجان‌ به‌ خاطر بیعت‌ با او یکدیگر را کنار می‌زنند، روزی‌ از گرد وی‌ پراکنده‌ شوند.
مسلم بن عقیل، گمان‌ نمی‌کرد که‌ مسلمانی‌ پیمان ‌ببندد و‌ وفا نکند. به‌ همین‌ سبب‌ وقتی‌ استقبال‌ مردم‌ شهر را دید، طی نامه‌ای که توسط‌ یکی‌ از رهبران‌ مورد اعتماد شیعیان‌ کوفه‌ یعنی‌ [[عابس‌ بن ‌ابی‌ شبیب‌ شاکری‌|عابس ‌بن ابی شبیب‌ شاکری]] به‌ امام‌ حسین(ع) فرستاد، امام را به کوفه فراخواند<ref>تاریخ طبری، ج5، ص375؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ج1، ص80؛ شهداء اهل البیت(ع)، ص15.</ref> و از هماهنگی آنان برای ورود امام حسین(ع) نوشت.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص342؛ تاریخ الطبری، ج5، ص347-348؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، 248.</ref> متن نامه مسلم ن عقیل چنین است:  
به‌ همین‌ سبب‌ وقتی‌ استقبال‌ مردم‌ شهر را دید، طی نامه‌ای که توسط‌ یکی‌ از رهبران‌ مورد اعتماد شیعیان‌ کوفه‌ یعنی‌ [[عابس‌ بن ‌ابی‌ شبیب‌ شاکری‌|عابس ‌بن ابی شبیب‌ شاکری]] به‌ امام‌ حسین(ع) فرستاد، امام را به کوفه فراخواند<ref>تاریخ طبری، ج5، ص375؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ج1، ص80؛ شهداء اهل البیت(ع)، ص15.</ref> و از هماهنگی آنان برای ورود امام حسین(ع) نوشت.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص342؛ تاریخ الطبری، ج5، ص347-348؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، 248.</ref> متن نامه مسلم ن عقیل چنین است:  
 
«هیچ‌گاه‌ نماینده‌ یک‌ گروه‌ به ‌همراهان‌ خودش‌ دروغ‌ نمی‌گوید. تمام‌ مردم‌ کوفه‌ با شمایند و تاکنون‌ هجده‌ هزار نفر از آنان‌ با من‌ دست‌ بیعت ‌فشرده‌اند. به‌ محض‌ این‌که‌ نامه‌ من‌ را دریافت‌ داشتید، با شتاب‌ تمام‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ حرکت‌ کنید.»<ref>تاریخ طبری، ج5، ص375.</ref>
«هیچ‌گاه‌ نماینده‌ یک‌ گروه‌ به ‌همراهان‌ خودش‌ دروغ‌ نمی‌گوید. تمام‌ مردم‌ کوفه‌ با شمایند و تاکنون‌ هجده‌ هزار نفر از آنان‌ با من‌ دست‌ بیعت ‌فشرده‌اند. به‌ محض‌ این‌که‌ نامه‌ من‌ را دریافت‌ داشتید، با شتاب‌ تمام‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ حرکت‌ کنید.»<ref>تاریخ طبری، ج5، ص375.</ref>
مسلم‌ روز پانزدهم‌ ماه رمضان‌ عازم‌ کوفه‌ شد و روز پنجم‌ شوال‌ وارد کوفه‌ گشت‌ و یک‌ ماه‌ و هفت‌ روز وقت ‌صرف‌ کرد و پس‌ از بررسی‌های‌ طولانی‌ و همه‌ جانبه‌ در دوازدهم‌ ذی‌القعده‌ یعنی‌ 27 روز قبل‌ از شهادتش‌ به ‌امام‌ حسین(ع) نامه‌ نوشت‌. نامه‌ در روز هشتم‌ ذی‌حجه‌ به‌ دست‌ آن حضرت رسید و امام که‌ از احساسات‌ عمیق‌ کوفیان‌ مطمئن ‌شده‌ بود، تصمیم‌ به‌ حرکت‌ به‌ سوی‌ عراق‌ گرفت‌. طبیعی‌ است‌ که‌ امام به گزارش‌ مامور مورد اعتمادش‌ اطمینان‌ کند.
مسلم‌ روز پانزدهم‌ ماه رمضان‌ عازم‌ کوفه‌ شد و روز پنجم‌ شوال‌ وارد کوفه‌ گشت‌ و یک‌ ماه‌ و هفت‌ روز وقت ‌صرف‌ کرد و پس‌ از بررسی‌های‌ طولانی‌ و همه‌ جانبه‌ در دوازدهم‌ ذی‌القعده‌ یعنی‌ 27 روز قبل‌ از شهادتش‌ به ‌امام‌ حسین(ع) نامه‌ نوشت‌. نامه‌ در روز هشتم‌ ذی‌حجه‌ به‌ دست‌ آن حضرت رسید و امام که‌ از احساسات‌ عمیق‌ کوفیان‌ مطمئن ‌شده‌ بود، تصمیم‌ به‌ حرکت‌ به‌ سوی‌ عراق‌ گرفت‌. طبیعی‌ است‌ که‌ امام به گزارش‌ مامور مورد اعتمادش‌ اطمینان‌ کند.


===نامه یزید به عبیدالله بن زیاد===
===نامه یزید به عبیدالله بن زیاد===
نعمان‌ بن بشیر حاکم‌ کوفه‌ گفت‌: «من‌ جز با کسی‌ که‌ با من‌ پیکار کند، جنگ‌ نخواهم‌ کرد و جز بر کسی‌ که‌ بر من ‌حمله‌ کند، حمله‌ نخواهم‌ کرد و کسی‌ را به‌ تهمت‌ و سوءظنی‌ نمی‌گیرم‌، ولی‌ هر کس‌ بیعت‌ خود را بشکند و آشکارا رویاروی‌ من‌ قرار گیرد، تا هنگامی‌ که‌ دسته‌ شمشیرم‌ در دستم‌ باشد، با او جنگ‌ خواهم‌ کرد، هر چند تنها باشم‌. او همچنین مردم‌ را از آشوب‌ و فتنه‌ برحذر داشت‌.»<ref>تاریخ طبری، ج5، ص356؛ الفتوح، ج5، ص35.</ref>
نعمان‌ بن بشیر حاکم‌ کوفه‌ گفت‌:
 
«من‌ جز با کسی‌ که‌ با من‌ پیکار کند، جنگ‌ نخواهم‌ کرد و جز بر کسی‌ که‌ بر من ‌حمله‌ کند، حمله‌ نخواهم‌ کرد و کسی‌ را به‌ تهمت‌ و سوءظنی‌ نمی‌گیرم‌، ولی‌ هر کس‌ بیعت‌ خود را بشکند و آشکارا رویاروی‌ من‌ قرار گیرد، تا هنگامی‌ که‌ دسته‌ شمشیرم‌ در دستم‌ باشد، با او جنگ‌ خواهم‌ کرد، هر چند تنها باشم‌. او همچنین مردم‌ را از آشوب‌ و فتنه‌ برحذر داشت‌.»<ref>تاریخ طبری، ج5، ص356؛ الفتوح، ج5، ص35.</ref>
 
طرفداران‌ بنی ‌امیه‌ مانند [[عمر بن سعد]]، [[محمد بن اشعث|محمد بن اشعث‌]]، عبدالله بن ‌مسلم‌ بن سعید حضرمی طی‌ نامه‌ای اوضاع کوفه را به اطلاع‌ [[یزید]] رساندند و اقدامات مسلم و ناتوانی نعمان بن بشیر‌ را خبر دادند.<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ الفتوح، ج5، ص35.</ref> ‌یزید نیز در پی درخواست طرفداران بنی ‌امیه و شامیان<ref>الامامه و السیاسه، ج2، ص4.</ref> و نیز صلاحدید مشاور رومی خود سرجون، نعمان بن بشیر را عزل و عبیدالله بن زیاد را که‌ والی‌ بصره‌ بود، هم‌زمان به‌ حکومت کوفه‌ منصوب‌ و او را مامور ساخت تا مسلم را از کوفه بیرون راند یا بکشد.<ref>الاخبار الطوال، ص231-232؛ تاریخ الطبری، ج5، ص356-357؛ الفتوح، ج5، ص36-37.</ref> متن نامه یزید چنین است‌:  
طرفداران‌ بنی ‌امیه‌ مانند [[عمر بن سعد]]، [[محمد بن اشعث|محمد بن اشعث‌]]، عبدالله بن ‌مسلم‌ بن سعید حضرمی طی‌ نامه‌ای اوضاع کوفه را به اطلاع‌ [[یزید]] رساندند و اقدامات مسلم و ناتوانی نعمان بن بشیر‌ را خبر دادند.<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ الفتوح، ج5، ص35.</ref> ‌یزید نیز در پی درخواست طرفداران بنی ‌امیه و شامیان<ref>الامامه و السیاسه، ج2، ص4.</ref> و نیز صلاحدید مشاور رومی خود سرجون، نعمان بن بشیر را عزل و عبیدالله بن زیاد را که‌ والی‌ بصره‌ بود، هم‌زمان به‌ حکومت کوفه‌ منصوب‌ و او را مامور ساخت تا مسلم را از کوفه بیرون راند یا بکشد.<ref>الاخبار الطوال، ص231-232؛ تاریخ الطبری، ج5، ص356-357؛ الفتوح، ج5، ص36-37.</ref> متن نامه یزید چنین است‌:  
«طرفداران‌ من‌ در کوفه‌، به‌ من‌ گزارش‌ داده‌اند که‌ مسلم بن عقیل، در کوفه‌ مردم‌ را گرد آورده‌ و می‌خواهد پیوند وحدت‌ مسلمین‌ را برهم‌ زند. بنابراین‌ پس‌ از قرائت‌ این‌ نامه‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ رهسپار شو و مسلم‌ را به‌ هر حیله‌ که‌ مقدور باشد دستگیر کرده‌، سپس‌ وی‌ را به‌ بند افکن‌ یا به‌ قتل‌ برسان‌ و یا از کوفه‌ اخراج‌ نما. والسلام.»<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ الطبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ ارشاد القلوب، ج2، ص42-43.</ref>
«طرفداران‌ من‌ در کوفه‌، به‌ من‌ گزارش‌ داده‌اند که‌ مسلم بن عقیل، در کوفه‌ مردم‌ را گرد آورده‌ و می‌خواهد پیوند وحدت‌ مسلمین‌ را برهم‌ زند. بنابراین‌ پس‌ از قرائت‌ این‌ نامه‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ رهسپار شو و مسلم‌ را به‌ هر حیله‌ که‌ مقدور باشد دستگیر کرده‌، سپس‌ وی‌ را به‌ بند افکن‌ یا به‌ قتل‌ برسان‌ و یا از کوفه‌ اخراج‌ نما. والسلام.»<ref>الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ الطبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ ارشاد القلوب، ج2، ص42-43.</ref>


===ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه===
===ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه===
عبیدالله بن زیاد در حالی‌که چهره خود را پوشانده بود، به‌طور ناشناس وارد کوفه شد و مردم که چشم انتظار ورود امام حسین(ع)‌ بودند، او را امام حسین(ع) پنداشتند و به او خوش‌آمد گفتند و بدین‌گونه توانست بدون مزاحمتی وارد دارالاماره شود.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص335-336؛ الاخبار الطوال، ص232؛ تاریخ الطبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص251؛ ارشاد القلوب، ج2، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص96.</ref> عبیدالله بن زیاد با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنان تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدین‌ وسیله دیگران را سر جای خود نشاند. او معتقد بود صراحت لهجه از تهدیدها بهتر می‌تواند مردم را به وظیفه‌شان آشنا سازد.<ref>ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص96-97.</ref>
عبیدالله بن زیاد در حالی‌که چهره خود را پوشانده بود، به‌طور ناشناس وارد کوفه شد و مردم که چشم انتظار ورود امام حسین(ع)‌ بودند، او را امام حسین(ع) پنداشتند و به او خوش‌آمد گفتند و بدین‌گونه توانست بدون مزاحمتی وارد دارالاماره شود.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص335-336؛ الاخبار الطوال، ص232؛ تاریخ الطبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص251؛ ارشاد القلوب، ج2، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص96.</ref>  
 
عبیدالله بن زیاد با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنان تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدین‌ وسیله دیگران را سر جای خود نشاند. او معتقد بود صراحت لهجه از تهدیدها بهتر می‌تواند مردم را به وظیفه‌شان آشنا سازد.<ref>ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص96-97.</ref>


===رفتن به خانه هانی بن عروه===
===رفتن به خانه هانی بن عروه===
مسلم بن عقیل، مقرم، پس‌ از آگاهی‌ از آمدن‌ عبیدالله بن زیاد و سخنان‌ تهدید آمیز وی‌، خانه‌ مختار را ترک‌ گفت‌ و به‌ منزل ‌هانی ‌بن عروه‌ مرادی‌ که‌ از بزرگان و چهره‌های سرشناس‌ کوفه‌ بود، رفت<ref>انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطوال، ص233؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص252؛ الفتوح، ج5، ص40.</ref> و به‌طور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطوال، ص233؛ الفخری، ص117.</ref> و خانه او را مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی خویش قرار داد.<ref>مقاتل الطالبیین، ص96-97.</ref> دوستان‌ و یاران‌ وی‌ با هوشیاری‌ تمام‌ مراقب ‌اوضاع‌ بودند و تلاششان‌ این‌ بود که‌ عبیدالله به‌ مخفی‌گاه‌ مسلم‌ پی‌ نبرد. انتخاب خانه هانی شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.
مسلم بن عقیل، مقرم، پس‌ از آگاهی‌ از آمدن‌ عبیدالله بن زیاد و سخنان‌ تهدید آمیز وی‌، خانه‌ مختار را ترک‌ گفت‌ و به‌ منزل ‌هانی ‌بن عروه‌ مرادی‌ که‌ از بزرگان و چهره‌های سرشناس‌ کوفه‌ بود، رفت<ref>انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطوال، ص233؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص252؛ الفتوح، ج5، ص40.</ref> و به‌طور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطوال، ص233؛ الفخری، ص117.</ref> و خانه او را مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی خویش قرار داد.<ref>مقاتل الطالبیین، ص96-97.</ref> دوستان‌ و یاران‌ وی‌ با هوشیاری‌ تمام‌ تلاششان‌ این‌ بود که‌ عبیدالله به‌ مخفی‌گاه‌ مسلم‌ پی‌ نبرد. انتخاب خانه هانی شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.


===عیادت عبیدالله بن زیاد از شریک ‌بن اعور===
===عیادت عبیدالله بن زیاد از شریک ‌بن اعور===
در همان زمان شریک ‌بن اعور که از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در‌ خانه‌ هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید. <ref>انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص233-234؛ تاریخ الطبری، ج5، ص360.</ref> هنگامی که عبیدالله بن زیاد برای عیادت ‌شریک‌ به‌ خانه‌ هانی‌ رفت، فرصت‌ مناسبی برای مسلم پیش آمد تا به پیشنهاد شریک بن اعور، عبیدالله را به طور غافلگیرانه بکشد.‌ اما مسلم‌ از انجام‌ چنین‌ عملی‌ امتناع‌ ورزید و آن‌ را با اصول‌ اسلام‌ ناسازگار خواند و بعد از این‌که‌ عبیدالله بن زیاد از خانه‌ هانی‌ رفت‌، مسلم‌ در جواب‌ شریک‌ که‌ پرسید: «چرا این‌ فرصت‌ را از دست‌ دادی‌؟» پاسخ ‌داد:
در همان زمان شریک ‌بن اعور که از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در‌ خانه‌ هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید. <ref>انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص233-234؛ تاریخ الطبری، ج5، ص360.</ref> هنگامی که عبیدالله بن زیاد برای عیادت ‌شریک‌ به‌ خانه‌ هانی‌ رفت، فرصت‌ مناسبی برای مسلم پیش آمد تا به پیشنهاد شریک بن اعور، عبیدالله را به طور غافلگیرانه بکشد.‌ اما مسلم‌ از انجام‌ چنین‌ عملی‌ امتناع‌ ورزید و آن‌ را با اصول‌ اسلام‌ ناسازگار خواند و بعد از این‌که‌ عبیدالله بن زیاد از خانه‌ هانی‌ رفت‌، مسلم‌ در جواب‌ شریک‌ که‌ پرسید: «چرا این‌ فرصت‌ را از دست‌ دادی‌؟» پاسخ ‌داد:
«به‌ دو علت: نخست‌ این‌که‌ هانی‌ مایل نبود مهمانش در خانه‌اش‌ کشته‌ شود و دیگر یادآوری حدیثی‌ از پیامبر (ص) که‌: اَلایمان‌ُ قَیدُ الفَتْک،‌ مومن کسی را غافلگیرانه نمی‌کشد.»<ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص234-235؛ تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ ج5، ص42-43. قس الامامه و السیاسه، ج2، ص4؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص243 معتقدند هانی بن عروه بیمار بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت او آمده بود.</ref>  
«به‌ دو علت: نخست‌ این‌که‌ هانی‌ مایل نبود مهمانش در خانه‌اش‌ کشته‌ شود و دیگر یادآوری حدیثی‌ از پیامبر (ص) که‌: اَلایمان‌ُ قَیدُ الفَتْک،‌ مومن کسی را غافلگیرانه نمی‌کشد.»<ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص234-235؛ تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ ج5، ص42-43. قس الامامه و السیاسه، ج2، ص4؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص243 معتقدند هانی بن عروه بیمار بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت او آمده بود.</ref>  
به‌ این‌ ترتیب‌ بزرگ‌ترین‌ دشمن‌ مسلم بن عقیل،‌ و امام حسین(ع) از چنان‌ مهلکه‌ای‌ که‌ به‌ پای‌ خود به‌ آن‌جا آمده‌ بود، بیرون‌ جست‌. تنها به‌ خاطر این‌که‌ مسلمانی‌ پاک‌ دین‌ و پاک‌ اعتقاد که‌ جز به‌ اجرای‌ درست‌ احکام‌ دین‌ به‌ چیزی‌ دیگر نمی‌اندیشید، نخواست‌ به‌ خاطر سلامت‌ خود و پیروزی‌ در مأموریتی‌ که‌ به‌ عهده‌ داشت‌، حکمی‌ از احکام‌ دین‌ را نقض‌ کند، هر چند با رعایت‌ این‌ حکم‌، آینده‌ او و کسی‌ که‌ او را فرستاده‌ است‌ به‌ خطر افتد. امام‌ و نماینده‌اش‌ مسلم بن عقیل، به ‌قدرت‌ و پیروزی‌ به‌ هر قیمت‌ و از هر راهی‌ اعتقاد نداشتند.
به‌ این‌ ترتیب‌ بزرگ‌ترین‌ دشمن‌ مسلم بن عقیل،‌ و امام حسین(ع) از چنان‌ مهلکه‌ای‌ که‌ به‌ پای‌ خود به‌ آن‌جا آمده‌ بود، بیرون‌ جست‌. تنها به‌ خاطر این‌که‌ مسلمانی‌ پاک‌ دین‌ و پاک‌ اعتقاد که‌ جز به‌ اجرای‌ درست‌ احکام‌ دین‌ به‌ چیزی‌ دیگر نمی‌اندیشید، نخواست‌ به‌ خاطر سلامت‌ خود و پیروزی‌ در مأموریتی‌ که‌ به‌ عهده‌ داشت‌، حکمی‌ از احکام‌ دین‌ را نقض‌ کند، هر چند با رعایت‌ این‌ حکم‌، آینده‌ او و کسی‌ که‌ او را فرستاده‌ است‌ به‌ خطر افتد. امام‌ و نماینده‌اش‌ مسلم بن عقیل، به ‌قدرت‌ و پیروزی‌ به‌ هر قیمت‌ و از هر راهی‌ اعتقاد نداشتند.


===افشای مخفی‌گاه===
===افشای مخفی‌گاه===
عبیدالله بن زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جست‌وجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود‌ به‌ نام‌ مَعقِل‌ با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه‌ هزار درهم‌ به‌ معقل داد و گفت‌:  
عبیدالله بن زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جست‌وجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود‌ به‌ نام‌ مَعقِل‌ با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه‌ هزار درهم‌ به‌ معقل داد و گفت‌:  
«کوشش‌ کن‌ تا با پیروان‌ مسلم‌ آشنا شوی‌ و چون‌ چنین‌ کسی‌ را یافتی‌، به‌ او بگو که‌ مردی‌ از شیعیان هستم‌ و می‌دانم‌ مسلم‌ در چنین‌ روزها به‌ کمک‌ مالی‌ محتاج‌ است‌. می‌خواهم‌ این‌ پول‌ را به‌ او بدهم‌ تا آن‌ را در جنگ‌ با دشمن‌ خود مصرف‌ کند.»
«کوشش‌ کن‌ تا با پیروان‌ مسلم‌ آشنا شوی‌ و چون‌ چنین‌ کسی‌ را یافتی‌، به‌ او بگو که‌ مردی‌ از شیعیان هستم‌ و می‌دانم‌ مسلم‌ در چنین‌ روزها به‌ کمک‌ مالی‌ محتاج‌ است‌. می‌خواهم‌ این‌ پول‌ را به‌ او بدهم‌ تا آن‌ را در جنگ‌ با دشمن‌ خود مصرف‌ کند.»
این‌ ماموریت‌ برای ‌چنان‌ جاسوسی‌ چندان‌ دشوار نبود. چند تن‌ از بزرگان‌ شیعه‌ در کوفه‌ مشهور بودند و او برای‌ انجام‌ ماموریت‌ خود، مسلم ‌بن عوسجه‌ را که‌ مردی‌ زاهد و پارسا بود، انتخاب‌ کرد و بدین‌ وسیله‌ توانست‌ مخفی‌گاه‌ مسلم بن عقیل، را بداند و درخانه‌ هانی ‌بن عروه‌ با مسلم‌ دیدار کند و هر روز پیش‌ از دیگران‌ وارد خانه‌ هانی‌ می‌شد و پس‌ از همه‌ از آن‌جا خارج‌ می‌گشت‌. بدین‌ ترتیب‌ از کار مسلم بن عقیل، و شیعیان‌ و تعداد آنان و تصمیماتی‌ که‌ می‌گرفتند، اطلاع‌ کامل‌ پیدا می‌کرد و این‌ خبرها را به‌ عبیدالله بن زیاد می‌داد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص336-337؛ الاخبار الطوال، ص235-236؛ تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43؛ ارشاد القلوب، ج2، ص45-46.</ref>  
این‌ ماموریت‌ برای ‌چنان‌ جاسوسی‌ چندان‌ دشوار نبود. چند تن‌ از بزرگان‌ شیعه‌ در کوفه‌ مشهور بودند و او برای‌ انجام‌ ماموریت‌ خود، مسلم ‌بن عوسجه‌ را که‌ مردی‌ زاهد و پارسا بود، انتخاب‌ کرد و بدین‌ وسیله‌ توانست‌ مخفی‌گاه‌ مسلم بن عقیل، را بداند و درخانه‌ هانی ‌بن عروه‌ با مسلم‌ دیدار کند و هر روز پیش‌ از دیگران‌ وارد خانه‌ هانی‌ می‌شد و پس‌ از همه‌ از آن‌جا خارج‌ می‌گشت‌. بدین‌ ترتیب‌ از کار مسلم بن عقیل، و شیعیان‌ و تعداد آنان و تصمیماتی‌ که‌ می‌گرفتند، اطلاع‌ کامل‌ پیدا می‌کرد و این‌ خبرها را به‌ عبیدالله بن زیاد می‌داد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص336-337؛ الاخبار الطوال، ص235-236؛ تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43؛ ارشاد القلوب، ج2، ص45-46.</ref>  
جاسوسی‌ او ضربه‌ بسیار سختی‌ به‌ نهضت‌ مسلم بن عقیل، در کوفه‌ زد. عبیدالله بن زیاد با دانستن‌ مخفی‌گاه‌ مسلم بن عقیل، و اطلاع‌ از سران‌ و یاران‌ و هواداران‌ او به‌ کار پرداخت‌. هانی بن عروه را که به مسلم بن عقیل، پناه داده بود، دستگیر و شکنجه نمود.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref>
جاسوسی‌ او ضربه‌ بسیار سختی‌ به‌ نهضت‌ مسلم بن عقیل، در کوفه‌ زد. عبیدالله بن زیاد با دانستن‌ مخفی‌گاه‌ مسلم بن عقیل، و اطلاع‌ از سران‌ و یاران‌ و هواداران‌ او به‌ کار پرداخت‌. هانی بن عروه را که به مسلم بن عقیل، پناه داده بود، دستگیر و شکنجه نمود.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref>


==آغاز نبرد==
==آغاز نبرد==
مسلم که به وفاداری و حُسن نیت مردم شک نداشت، <ref>تاریخ الیعقوبی، ج2، ص243.</ref> همین‌که‌ خبر دستگیری‌ و زندانی‌ شدن‌ هانی را شنید،‌ دانست‌ که‌ دیگر درنگ‌ جایز نیست‌ و باید از نهان‌گاه‌ خود بیرون‌ آید و جنگ‌ را آغاز کند. پس‌ جارچیان‌ خود را فرستاد تا مردم‌ را آگاه‌ سازند. نوشته‌اند از هجده‌ هزار نفری‌ که‌ با او بیعت‌ کرده‌ بودند، تنها چهار هزار تن‌ در اطراف‌ خانه‌ هانی‌ و خانه‌های‌ نزدیک‌ گرد آمدند و در روز هشتم یا نهم و به قولی سوم ذی‌حجه با شعار «یا مَنْصورُ امت» <ref>شعار هواداران مسلم بن عقیل، در کوفه که شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. معنایش این است: «ای یاری شده بمیران! این نوعی پیشگویی و فال نیک به مرگ دشمن است. ر.ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص58.</ref> قیام کرد.<ref>ر.ک: الاخبار الطوال، ص242؛ تاریخ الطبری، ج5، ص381؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252؛ ارشاد القلوب، ج2، ص66،52؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30 البدایه و النهایه، ج8، ص158؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> روز هشتم از اعتبار بیشتری برخوردار است.  
مسلم که به وفاداری و حُسن نیت مردم شک نداشت، <ref>تاریخ الیعقوبی، ج2، ص243.</ref> همین‌که‌ خبر دستگیری‌ و زندانی‌ شدن‌ هانی را شنید،‌ دانست‌ که‌ دیگر درنگ‌ جایز نیست‌ و باید از نهان‌گاه‌ خود بیرون‌ آید و جنگ‌ را آغاز کند. پس‌ جارچیان‌ خود را فرستاد تا مردم‌ را آگاه‌ سازند. نوشته‌اند از هجده‌ هزار نفری‌ که‌ با او بیعت‌ کرده‌ بودند، تنها چهار هزار تن‌ در اطراف‌ خانه‌ هانی‌ و خانه‌های‌ نزدیک‌ گرد آمدند و در روز هشتم یا نهم و به قولی سوم ذی‌حجه با شعار «یا مَنْصورُ امت» <ref>شعار هواداران مسلم بن عقیل، در کوفه که شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. معنایش این است: «ای یاری شده بمیران! این نوعی پیشگویی و فال نیک به مرگ دشمن است. ر.ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص58.</ref> قیام کرد.<ref>ر.ک: الاخبار الطوال، ص242؛ تاریخ الطبری، ج5، ص381؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252؛ ارشاد القلوب، ج2، ص66،52؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30 البدایه و النهایه، ج8، ص158؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> روز هشتم از اعتبار بیشتری برخوردار است.  
مسلم‌ ابتدا آنان‌ را به‌ دسته‌هایی‌ تقسیم‌ کرده‌ و برای هر قبیله فرماندهی تعیین نمود<ref>الاخبار الطوال، ص238؛ ارشاد القلوب، ج2، ص66؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30.</ref> و آن‌گاه همگی‌ به‌ سمت‌ قصر ابن زیاد حرکت کرده و عبیدالله بن زیاد و یارانش را که حدود 200 نفر از اشراف کوفه و نگهبانان بودند، در دارالاماره به محاصره درآوردند. اگر این‌ مردمی‌ که‌ قصر را محاصره‌ کرده‌ بودند، مردان‌ جنگ‌ و مطیع‌ مسلم بن عقیل، بودند یا اگر از عاقبت‌اندیشی‌ و تدبیر بهره‌ای‌ داشتند، همان‌ موقع‌ قصر را می‌گرفتند و پسر زیاد را از پای‌ در می‌آوردند.
مسلم‌ ابتدا آنان‌ را به‌ دسته‌هایی‌ تقسیم‌ کرده‌ و برای هر قبیله فرماندهی تعیین نمود<ref>الاخبار الطوال، ص238؛ ارشاد القلوب، ج2، ص66؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30.</ref> و آن‌گاه همگی‌ به‌ سمت‌ قصر ابن زیاد حرکت کرده و عبیدالله بن زیاد و یارانش را که حدود 200 نفر از اشراف کوفه و نگهبانان بودند، در دارالاماره به محاصره درآوردند. اگر این‌ مردمی‌ که‌ قصر را محاصره‌ کرده‌ بودند، مردان‌ جنگ‌ و مطیع‌ مسلم بن عقیل، بودند یا اگر از عاقبت‌اندیشی‌ و تدبیر بهره‌ای‌ داشتند، همان‌ موقع‌ قصر را می‌گرفتند و پسر زیاد را از پای‌ در می‌آوردند.


===پیمان‌شکنی مردم کوفه===
===پیمان‌شکنی مردم کوفه===
پسر زیاد چون‌ خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوبگر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌. پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از قبیل‌ [[کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین مذحجی|کثیر بن شهاب]]‌، [[قعقاع‌ بن‌ شور ذهلی|قعقاع‌ بن شور]]، [[حجار بن‌ ابجر عجلی|حجار بن ابجر]]، [[محمد بن اشعث]] و [[شمر بن ذی الجوشن]]‌ از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ پرچم‌ها وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252.</ref> شمر بن ذی‌الجوشن در سخنانش، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.<ref>ر.ک: وقعة الطف، ص123-124؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص30-31؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245.</ref>
پسر زیاد چون‌ خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، چند نفر را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوبگر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌.
کثیر بن شهاب‌ که‌ از سران‌ قبیله مذحج بود، به‌ داخل‌ شهر کوفه‌ رفت‌ و از طایفه‌ مذحج عده‌ای‌ را که‌ مطیع‌ او بودند، گرد آورد و در پناه‌ نیروی‌ جمعیت‌ خویش‌ در کوچه‌ها و خیابان‌های‌ کوفه‌ گردش‌ کرد و با سخنرانی‌ و تبلیغات‌ زبانی‌ مردم‌ را از کمک‌ کردن‌ به‌ مسلم بن عقیل، بر حذر داشت‌ و از مخالفت‌ با حکومت‌ و جنگ‌ با نیروهای‌ دولتی‌ ترساند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص348؛ ارشاد القلوب، ج2، ص52-55.</ref> به این ترتیب در طی یک روز هجده‌ هزار نفر مردمی‌ که‌ بر سر جان‌ خود با مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  پیمان‌ بسته‌ بودند، از گرد او پراکنده شدند و‌ هنوز تاریکی شب فرا نرسیده بود که فقط سی‌ نفر با او ماندند و چون‌ نماز شام‌ را خواند یک‌ تن‌ از یاران‌ خود را همراه‌ نداشت‌. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج2، ص336-338؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص49-50.</ref>
 
پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از قبیل‌ [[کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین مذحجی‌|کثیر بن شهاب‌]]، [[قعقاع‌ بن‌ شور ذهلی|قعقاع‌ بن شور]]، [[حجار بن‌ ابجر عجلی|حجار بن ابجر]]، [[محمد بن اشعث]] و [[شمر بن ذی الجوشن]]‌ از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ پرچم‌ها وارد شود.  
 
بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252.</ref> شمر بن ذی‌الجوشن در سخنانش، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.<ref>ر.ک: وقعة الطف، ص123-124؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص30-31؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245.</ref>
 
کثیر بن شهاب‌ که‌ از سران‌ قبیله مذحج بود، به‌ داخل‌ شهر کوفه‌ رفت‌ و از طایفه‌ مذحج عده‌ای‌ را که‌ مطیع‌ او بودند، گرد آورد و در پناه‌ نیروی‌ جمعیت‌ خویش‌ در کوچه‌ها و خیابان‌های‌ کوفه‌ گردش‌ کرد و با سخنرانی‌ و تبلیغات‌ زبانی‌ مردم‌ را از کمک‌ کردن‌ به‌ مسلم بن عقیل، بر حذر داشت‌ و از مخالفت‌ با حکومت‌ و جنگ‌ با نیروهای‌ دولتی‌ ترساند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص348؛ ارشاد القلوب، ج2، ص52-55.</ref> به این ترتیب در طی یک روز هجده‌ هزار نفر مردمی‌ که‌ بر سر جان‌ خود با مسلم بن عقیل، پیمان‌ بسته‌ بودند، از گرد او پراکنده شدند و‌ هنوز تاریکی شب فرا نرسیده بود که فقط سی‌ نفر با او ماندند و چون‌ نماز شام‌ را خواند یک‌ تن‌ از یاران‌ خود را همراه‌ نداشت‌. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج2، ص336-338؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص49-50.</ref>
 
از این‌جا معلوم‌ می‌شود که‌ مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق. ‌ هرگز کوتاهی‌ نکرد و حزم‌ و دوراندیشی‌ را از دست‌ نداد، اما شکست‌ او به‌ سبب‌ بی‌وفایی‌ و ناجوانمردی‌ مردم‌ کوفه‌ بود. یک‌باره‌ اوضاع‌ کوفه‌ دگرگون‌ شد. فعالیت‌های‌ توأم‌ با خشم‌ و خشونت‌ بر ضد مسلم‌ کار خود را کرد و وقتی‌ که‌ بحران‌ به‌ منتهای‌ اوج‌ خود رسید، چرخ‌ حوادث‌ به‌ نفع‌ عبیدالله به‌ گردش‌ درآمد. همان شب عبیدالله به منبر رفت و ضمن تهدید و تطمیع حاضران و دشنام به مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  از اینکه کسی به مسلم پناه دهد، آنان را ترساند و از آنان خواست ملتزم اطاعت و بیعت خویش باشند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص372؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص56؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص51-52.</ref>  
از این‌جا معلوم‌ می‌شود که‌ مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق. ‌ هرگز کوتاهی‌ نکرد و حزم‌ و دوراندیشی‌ را از دست‌ نداد، اما شکست‌ او به‌ سبب‌ بی‌وفایی‌ و ناجوانمردی‌ مردم‌ کوفه‌ بود. یک‌باره‌ اوضاع‌ کوفه‌ دگرگون‌ شد. فعالیت‌های‌ توأم‌ با خشم‌ و خشونت‌ بر ضد مسلم‌ کار خود را کرد و وقتی‌ که‌ بحران‌ به‌ منتهای‌ اوج‌ خود رسید، چرخ‌ حوادث‌ به‌ نفع‌ عبیدالله به‌ گردش‌ درآمد. همان شب عبیدالله به منبر رفت و ضمن تهدید و تطمیع حاضران و دشنام به مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  از اینکه کسی به مسلم پناه دهد، آنان را ترساند و از آنان خواست ملتزم اطاعت و بیعت خویش باشند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص372؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص56؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص51-52.</ref>  
مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  یکه‌ و تنها، بی‌ یار و یاور در کوچه‌های‌ کوفه‌ سرگردان‌ بود و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برد و سرپناهی ‌نداشت‌. وارد محله قبیله کنده شد و در کنار خانه‌ پیر زنی‌ بنام‌ طَوْعَه‌ <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص104.</ref> از موالی اشعث بن قیس کندی نشست‌. <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> پیر زن‌ پسری‌ به‌ نام‌ بلال‌ داشت‌ و اکنون ‌در آن‌ لحظات‌ چشم‌ به‌ راه‌ آمدن‌ او بود. مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  بر وی‌ سلام‌ کرد و از او آب‌ خواست‌. پیر زن‌ فوراً به‌ او آب‌ داد. اما دید که‌ این‌ مرد هم‌چنان‌ نشسته‌ و گویی‌ قصد رفتن‌ ندارد. به‌ او گفت‌: چرا به‌ سوی‌ خانواده‌ات‌ نمی‌روی‌؟ مسلم ‌سکوت‌ کرد و پس‌ از دو بار پرسیدن‌، جواب‌ داد: ای‌ بانو! من‌ در این‌ شهر سرپناهی‌ ندارم‌ و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برم‌. آیا ممکن‌ است‌ به‌ من‌ پناهی‌ بدهی؟ زن‌ از او پرسید: تو مسلم‌ هستی‌؟ گفت‌: آری‌! زن‌، مسلم‌ را به‌ درون‌ خانه ‌برد و اطاقی‌ در اختیار او گذاشت و به مسلم پناه داد. <ref>الاخبار الطوال، ص240.</ref> بلال‌ که‌ به‌ خانه‌ آمد، متوجه‌ شد مادرش‌ به‌ اطاق‌ دیگر رفت‌ و آمد دارد. بر خاطرش‌ گذشت‌ که‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ است‌ و بالاخره‌ مادرش‌ به‌ وی‌ آمدن‌ مسلم‌ را اطلاع‌ داد. او پس از با خبر شدن از پنهان شدن مسلم در خانه‌شان جریان را به عبدالرحمن پسر محمد بن اشعث‌ ‌بن قیس‌ کندی خبر داد.‌ بلال‌ با ‌خانواده‌ اشعث ارتباط‌ نزدیک‌ داشت‌. عبدالرحمن‌ نیز به‌ پدرش اطلاع‌ داد و به این ترتیب عبیدالله به مخفیگاه مسلم پی برد. <ref>همانجا.</ref>
مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  یکه‌ و تنها، بی‌ یار و یاور در کوچه‌های‌ کوفه‌ سرگردان‌ بود و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برد و سرپناهی ‌نداشت‌. وارد محله قبیله کنده شد و در کنار خانه‌ پیر زنی‌ بنام‌ طَوْعَه‌ <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص104.</ref> از موالی اشعث بن قیس کندی نشست‌. <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> پیر زن‌ پسری‌ به‌ نام‌ بلال‌ داشت‌ و اکنون ‌در آن‌ لحظات‌ چشم‌ به‌ راه‌ آمدن‌ او بود. مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  بر وی‌ سلام‌ کرد و از او آب‌ خواست‌. پیر زن‌ فوراً به‌ او آب‌ داد. اما دید که‌ این‌ مرد هم‌چنان‌ نشسته‌ و گویی‌ قصد رفتن‌ ندارد. به‌ او گفت‌: چرا به‌ سوی‌ خانواده‌ات‌ نمی‌روی‌؟ مسلم ‌سکوت‌ کرد و پس‌ از دو بار پرسیدن‌، جواب‌ داد: ای‌ بانو! من‌ در این‌ شهر سرپناهی‌ ندارم‌ و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برم‌. آیا ممکن‌ است‌ به‌ من‌ پناهی‌ بدهی؟ زن‌ از او پرسید: تو مسلم‌ هستی‌؟ گفت‌: آری‌! زن‌، مسلم‌ را به‌ درون‌ خانه ‌برد و اطاقی‌ در اختیار او گذاشت و به مسلم پناه داد. <ref>الاخبار الطوال، ص240.</ref> بلال‌ که‌ به‌ خانه‌ آمد، متوجه‌ شد مادرش‌ به‌ اطاق‌ دیگر رفت‌ و آمد دارد. بر خاطرش‌ گذشت‌ که‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ است‌ و بالاخره‌ مادرش‌ به‌ وی‌ آمدن‌ مسلم‌ را اطلاع‌ داد. او پس از با خبر شدن از پنهان شدن مسلم در خانه‌شان جریان را به عبدالرحمن پسر محمد بن اشعث‌ ‌بن قیس‌ کندی خبر داد.‌ بلال‌ با ‌خانواده‌ اشعث ارتباط‌ نزدیک‌ داشت‌. عبدالرحمن‌ نیز به‌ پدرش اطلاع‌ داد و به این ترتیب عبیدالله به مخفیگاه مسلم پی برد. <ref>همانجا.</ref>
کاربر ناشناس