شمر بن ذی الجوشن: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۸۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ مارس ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''شمربن ذی‌الجوشن،''' از تابعان و از رؤسای قبیله هوازن و از فرماندهان بی‌رحم و جنایتکار سپاه کوفه بود.
'''شمر بن ذی‌ الجوشن،''' از تابعان و از رؤسای قبیله هوازن و از فرماندهان بی‌رحم و جنایتکار سپاه کوفه در واقعه عاشورا بود.




خط ۶: خط ۶:
| تصویر        =
| تصویر        =
| توضیح تصویر  =
| توضیح تصویر  =
| نام کامل    =شمر بن شُرَحبیل (ذی الجوشن) بن اَعْوَر بن عمرو
| نام کامل    =شمر بن شُرَحبیل (ذی الجوشن) بن اَعْوَر بن عمرو
| کنیه        = ابوسابغه
| کنیه        = ابوسابغه
| لقب          =شِمر
| لقب          =شِمر
| زادروز/زادگاه =
| زادروز/زادگاه =
| محل زندگی    =
| محل زندگی    =
| نسب/قبیله    =قبیله بنی‌عامربن صَعصَعَه، هَوازِن ، خاندان ضِباب بن کلاب
| نسب/قبیله    =قبیله بنی‌ عامر بن صَعصَعَه، هَوازِن، خاندان ضِباب بن کلاب
| خویشاوندان سرشناس  =
| خویشاوندان سرشناس  =
| تاریخ و مکان درگذشت=66ق
| تاریخ و مکان درگذشت=66ق
| نحوه درگذشت=به دست یاران مختار
| نحوه درگذشت=به دست یاران مختار
| مدفن =
| مدفن =
| اقدامات = پراکنده کردن مردم از اطراف مسلم بن عقیل • قطع کردن سخنان امام حسین(ع) در روز عاشورا • پرتاب تیر به سوی زهیر بن قین • شهادت نافع بن هلال • نقش داشتن در شهادت امام حسین(ع) • تصمیم به شهادت رساندن امام سجاد(ع) و آتش زدن خیمه‌ها • دستور به شهادت رساندن همسر عبدالله بن عمیر کلبی
| اقدامات = پراکنده کردن مردم از اطراف مسلم بن عقیل • قطع کردن سخنان امام حسین (ع) در روز عاشورا • پرتاب تیر به سوی زهیر بن قین • شهادت نافع بن هلال • نقش داشتن در شهادت امام حسین (ع) • تصمیم به شهادت رساندن امام سجاد (ع) و آتش زدن خیمه‌ها • دستور به شهادت رساندن همسر عبدالله بن عمیر کلبی
| انگیزه    =
| انگیزه    =
| نقش‌های برجسته    =فرماندهی جناح چپ لشکر عمر بن سعد • از حاملان سرهای شهدای کربلا نزد ابن زیاد و یزید
| نقش‌های برجسته    =فرماندهی جناح چپ لشکر عمر بن سعد • از حاملان سرهای شهدای کربلا نزد ابن زیاد و یزید
خط ۲۴: خط ۲۴:
==زندگینامه==
==زندگینامه==
===نسب===
===نسب===
وی از قبیله بنی‌عامربن صَعصَعَه و از خاندان ضِباب‌بن کِلاب می‌باشد.<ref>- ر.ک : العقد الفرید، ج3، ص318-320.</ref> از این‌رو، از وی با نسب‌هایی چون عامری، ضبابی<ref>- تاریخ دمشق، ج23، ص186؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180.</ref> و کلابی<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص482؛ قس الفتوح، ج3، ص33، السلولی. </ref> یاد کرده‌اند.
وی از قبیله بنی‌عامر بن صَعصَعَه و از خاندان ضِباب‌ بن کِلاب می‌باشد.<ref>- ر.ک : العقد الفرید، ج3، ص318-320.</ref> از این‌رو، از وی با نسب‌هایی چون عامری، ضبابی<ref>- تاریخ دمشق، ج23، ص186؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180.</ref> و کلابی<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص482؛ قس الفتوح، ج3، ص33، السلولی. </ref> یاد کرده‌اند.
===معنای واژه شمر===
===معنای واژه شمر===
در کتاب‌های لغت نام او به صورت شَمِر آمده، اما در نزد عامه مردم به شِمر معروف است. گفته می‌شود شمر واژه‌ای عبری است و اصل آن شامر به معنی سامر (افسانه‌سرای، هم صحبت در شب‌نشینی) است.<ref>- وقعة الطف، ص124، پاورقی3.</ref> کُنیه شمر را ابوسابغه نوشته‌اند.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46-47؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280.</ref>
در کتاب‌های لغت نام او به صورت شَمِر آمده، اما در نزد عامه مردم به شِمر معروف است. گفته می‌شود شمر واژه‌ای عبری است و اصل آن شامر به معنی سامر (افسانه‌سرای، هم صحبت در ش بنشینی) است.<ref>- وقعة الطف، ص124، پاورقی3.</ref> کُنیه شمر را ابوسابغه نوشته‌اند.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46-47؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280.</ref>
===پدر===
===پدر===
پدرش ذوالجوشن، شُرَحبیل‌بن اَعوَربن عمرو نام داشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46.</ref>درباره سبب نامگذاری او به ذوالجوشن گفته شده است که وی نخستین مرد عرب بود که زره بر تن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود، یا از آن‌رو که سینه‌اش برآمده بود.<ref>- ترتیب القاموس المحیط، ذیل جشن.</ref> به قولی نیز نام او جَوشَن‌بن ربیعه بود.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46؛ تاریخ دمشق، ج23، ص186.</ref> ذوالجوشن به خواسته پیامبر (ص) در اسلام آوردن وقعی ننهاد، اما پس از فتح مکه که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکان شد، اسلام آورد.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46-47؛ تاریخ دمشق، ج23، ص187-188.</ref>
پدرش ذوالجوشن، شُرَحبیل‌ بن اَعوَر بن عمرو نام داشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46.</ref>درباره سبب نامگذاری او به ذوالجوشن گفته شده است که وی نخستین مرد عرب بود که زره بر تن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود، یا از آن‌رو که سینه‌اش برآمده بود.<ref>- ترتیب القاموس المحیط، ذیل جشن.</ref> به قولی نیز نام او جَوشَن‌ بن ربیعه بود.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46؛ تاریخ دمشق، ج23، ص186.</ref> ذوالجوشن به خواسته پیامبر (ص) در اسلام آوردن وقعی ننهاد، اما پس از فتح مکه که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکان شد، اسلام آورد.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46-47؛ تاریخ دمشق، ج23، ص187-188.</ref>
===مادر===
===مادر===
از مادر شمر نیز به پلیدی یاد می‌کنند تا جایی که گویند وی هنگام جابجایی گوسفندانش از جایی به جای دیگر، دامنش به گناه آلوده گشت و فرزندش شمر از راه نامشروع به دنیا آمد.<ref>- منتهی الآمال، ج1، ص714 به نقل از مثالب العرب هشام کلبی.</ref> امام‌ حسین (ع) نیز در واقعه کربلا او را پسر زن بزچران خطاب کرده است.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص487؛ ارشاد، ج2، ص96.</ref>
از مادر شمر نیز به پلیدی یاد می‌کنند تا جایی که گویند وی هنگام جابجایی گوسفندانش از جایی به جای دیگر، دامنش به گناه آلوده گشت و فرزندش شمر از راه نامشروع به دنیا آمد.<ref>- منتهی الآمال، ج1، ص714 به نقل از مثالب العرب هشام کلبی.</ref> امام‌ حسین (ع) نیز در واقعه کربلا او را پسر زن بزچران خطاب کرده است.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص487؛ ارشاد، ج2، ص96.</ref>
==جنگ صفین==
==جنگ صفین==
در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست. وی در ابتدا از یاران امام‌ علی (ع) بود. در جنگ صفین آن حضرت را یاری کرد و در مبارزه با اَدهَم‌بن مُحرِز باهلی از سپاه شام، ضربت شمشیر سختی به صورتش وارد شد و مجروح گشت<ref>- وقعة صفین، ص267-268؛ تاریخ طبری، ج5، ص28.</ref> اما بعداً از امام‌ علی (ع) روی گرداند و از دشمنان پر کینه آن حضرت و خاندانش گردید.
در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست. وی در ابتدا از یاران امام‌ علی (ع) بود. در جنگ صفین آن حضرت را یاری کرد و در مبارزه با اَدهَم‌ بن مُحرِز باهلی از سپاه شام، ضربت شمشیر سختی به صورتش وارد شد و مجروح گشت<ref>- وقعة صفین، ص267-268؛ تاریخ طبری، ج5، ص28.</ref> اما بعداً از امام‌ علی (ع) روی گرداند و از دشمنان پر کینه آن حضرت و خاندانش گردید.
==جنگ نهروان==
شمر سپس به‌ خوارج‌ پیوست‌ و از معدود نفراتی‌ بود که‌ در جنگ‌ نهروان‌ جان‌ به‌ سلامت‌ به‌ در برد.        
شمر سپس به‌ خوارج‌ پیوست‌ و از معدود نفراتی‌ بود که‌ در جنگ‌ نهروان‌ جان‌ به‌ سلامت‌ به‌در برد.  
==در زمان‌ خلافت امام‌ حسن (ع)==
==در زمان‌ خلافت امام‌ حسن (ع)==
در زمان‌ خلافت امام‌ حسن (ع) به‌ ظاهر در سپاه‌ آن حضرت بود، اما دل با معاویه داشت و سپس علناً‌ به ‌معاویه‌ پیوست‌.
در زمان‌ خلافت امام‌ حسن (ع) به‌ ظاهر در سپاه‌ آن حضرت بود، اما دل با معاویه داشت و سپس علناً‌ به ‌معاویه‌ پیوست‌.
==دستگیری حُجربن عَدی==
شمر در هنگام دستگیری حُجر بن عَدی به سال 51 هجری جزو کسانی بود که به دروغ نزد زیاد بن ابیه شهادت داد که حجر کافر و مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است و در نتیجه همین شهادت‌های ناحق بود که حجر و یارانش در ”مرج‌ عذراء“ به شهادت رسیدند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص269-270.</ref>
شمر در هنگام دستگیری حُجربن عَدی به سال 51 هجری جزو کسانی بود که به دروغ نزد زیادبن ابیه شهادت داد که حجر کافر و مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است و در نتیجه همین شهادت‌های ناحق بود که حجر و یارانش در ”مرج‌ عذراء“ به شهادت رسیدند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص269-270.</ref>
==قیام مسلم‌ بن عقیل==
==شرارت زندگی==
شرارت زندگی شمر با حادثه کربلا به شدت افزون گشت. او از قاتلان و مسببان اصلی شهادت امام‌ حسین (ع) بود. اقدامات و اعمال جنایتکارانه‌اش را مورخان و مقتل‌نویسان یادآور شده‌اند. از زمان قیام مسلم‌ بن عقیل تا ورود اسرا به شام از او چنین یاد می‌شود:
شرارت زندگی شمر با حادثه کربلا به شدت افزون گشت. او از قاتلان و مسببان اصلی شهادت امام‌ حسین (ع) بود. اقدامات و اعمال جنایتکارانه‌اش را مورخان و مقتل‌نویسان یادآور شده‌اند. از زمان قیام مسلم‌بن عقیل تا ورود اسرا به شام از او چنین یاد می‌شود:
چون مسلم‌ بن عقیل در سال 60 هجری در کوفه قیام کرد و کاخ دارالاماره را به محاصره درآورد، عبیدالله‌ بن زیاد وقتی خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوب‌گر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌.  
==قیام مسلم‌بن عقیل==
پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از جمله شمر بن‌ ذی‌الجوشن‌ از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ پرچم‌ها وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب، ج2، ص252. </ref> شمر در سخنانش، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص123-124؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30-31؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245. </ref>
چون مسلم‌بن عقیل در سال 60 هجری در کوفه قیام کرد و کاخ دارالاماره را به محاصره درآورد، عبیدالله‌بن زیاد وقتی خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوب‌گر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌.  
پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از جمله شمربن‌ ذی‌الجوشن‌ از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ پرچم‌ها وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب، ج2، ص252. </ref> شمر در سخنانش، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص123-124؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ طبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30-31؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245. </ref>
==افکار و روحیات متفاوت سپاه عمربن‌ سعد==
شمر حرکت امام‌ حسین (ع) را به سوی عراق، توسط جاسوسان خود دقیقاً پیگیری می‌کرد.
شمر حرکت امام‌ حسین (ع) را به سوی عراق، توسط جاسوسان خود دقیقاً پیگیری می‌کرد.
در کربلا سپاه‌ عمربن‌ سعد از حیث‌ افکار و روحیه‌، متفاوت‌ بودند. یک گروه‌ از دشمنان‌ قسم‌ خورده‌ و کینه‌توز امام‌ علی (ع) و فرزندانش بودند مانند شمربن‌ ذی‌الجوشن ‌که‌ گر چه‌ در اوایل‌ سابقه‌ همراهی‌ با امیرالمؤمنین‌ را داشت،‌ ولی‌ وقتی‌ که‌ از امام منحرف‌ شد، دشمنی‌ سختی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ پیدا کرد. شمر و دیگر دوستان هم‌پیمانش چون شبث‌بن‌ ربعی‌ ، قیس‌بن‌ اشعث‌، حجاربن‌ ابجر انسان‌های‌ ماجراجویی بودند‌ که‌ از تهور نیز بی‌بهره ‌نبودند و صرفاً سود شخصی‌ خود را در این‌ گونه‌ حوادث‌ دنبال‌ می‌کردند و برای‌ نیل‌ به‌ آن‌ نیز از هیچ‌ عملی‌ روی‌گردان‌ نبودند. مردمی که امام‌ علی (ع) از دست آنان می‌نالید و امام‌ حسن (ع) از شرّ آنان گوشه‌گیری را اختیار کرد.  
==کربلا==
==پیشنهاد امام به عمربن سعد==
در کربلا سپاه‌ عمر بن‌ سعد از حیث‌ افکار و روحیه‌، متفاوت‌ بودند. یک گروه‌ از دشمنان‌ قسم‌ خورده‌ و کینه‌توز امام‌ علی (ع) و فرزندانش بودند مانند شمر بن‌ ذی‌الجوشن ‌که‌ گر چه‌ در اوایل‌ سابقه‌ همراهی‌ با امیرالمؤمنین‌ را داشت،‌ ولی‌ وقتی‌ که‌ از امام منحرف‌ شد، دشمنی‌ سختی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ پیدا کرد. شمر و دیگر دوستان هم‌پیمانش چون شبث‌ بن‌ ربعی‌ ، قیس‌ بن‌ اشعث‌، حجار بن‌ ابجر انسان‌های‌ ماجراجویی بودند‌ که‌ از تهور نیز بی‌بهره ‌نبودند و صرفاً سود شخصی‌ خود را در این‌ گونه‌ حوادث‌ دنبال‌ می‌کردند و برای‌ نیل‌ به‌ آن‌ نیز از هیچ‌ عملی‌ روی‌گردان‌ نبودند. مردمی که امام‌ علی (ع) از دست آنان می‌نالید و امام‌ حسن (ع) از شرّ آنان گوشه‌گیری را اختیار کرد.  
پس از آنکه امام‌ حسین (ع) وارد کربلا شد، عمربن سعد، فرمانده لشکر کوفه قصد جلوگیری از جنگ و خونریزی داشت. گفته شده چون امام به عمربن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد.  
===پیشنهاد امام به عمر بن سعد===
==ممانعت شمر==
پس از آنکه امام‌ حسین (ع) وارد کربلا شد، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه قصد جلوگیری از جنگ و خونریزی داشت. گفته شده چون امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد.  
عمر نیز که به دنبال راه حل مسالمت‌آمیزی بود تا جنگ رخ ندهد و کار به صلح بیانجامد، با امام در این باره توافق کرد و در نامه‌ای به عبیدالله‌بن زیاد از عباراتی استفاده کرد تا او را آرام سازد و حتی نوشت که پیشنهادات حسین‌بن علی موجب رضایت تو و مصلحت این امت است. پیشنهاد امام‌ به‌ قدری‌ خیرخواهانه‌ و از روی‌ حُسن‌ نیت‌ بود که‌ در روح‌ سرکش‌ حاکم‌ دیکتاتور نرمشی ‌ایجاد کرد و او را نیز تحت‌ تأثیر قرار داد و با همه عنادی‌ که‌ داشت‌ در اول‌ امر، رأی‌ موافق‌ داد و گفت‌: این‌ نامه ‌مردی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ امیر خود خیرخواه‌ و نسبت‌ به‌ خویشاوندان‌ خود مهربان‌ است‌ و شایسته‌ است‌ مطابق‌ با مضمون‌ آن‌ رفتار شود. اما شمر که‌ حضور داشت‌ برخاست‌ و گفت‌: آیا ‌ پیشنهاد حسین‌ را می‌پذیری با این‌که‌ او در حوزه‌ فرمانروایی‌ تو وارد شده‌ است‌؟ به‌ خدا سوگند اگر تسلیم‌ تو نشود و از سرزمین‌ تو برود، مسلماً تواناتر و عزیزتر خواهد شد و در مقابل‌، تو ضعیف‌تر و بیچاره‌تر خواهی‌ گردید. هرگز صلاح‌ نیست‌ این‌ پیشنهاد را بپذیری‌.
عمر نیز که به دنبال راه حل مسالمت‌آمیزی بود تا جنگ رخ ندهد و کار به صلح بیانجامد، با امام در این باره توافق کرد و در نامه‌ای به عبیدالله‌ بن زیاد از عباراتی استفاده کرد تا او را آرام سازد و حتی نوشت که پیشنهادات حسین‌ بن علی موجب رضایت تو و مصلحت این امت است. پیشنهاد امام‌ به‌ قدری‌ خیرخواهانه‌ و از روی‌ حُسن‌ نیت‌ بود که‌ در روح‌ سرکش‌ حاکم‌ دیکتاتور نرمشی ‌ایجاد کرد و او را نیز تحت‌ تأثیر قرار داد و با همه عنادی‌ که‌ داشت‌ در اول‌ امر، رأی‌ موافق‌ داد و گفت‌: این‌ نامه ‌مردی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ امیر خود خیرخواه‌ و نسبت‌ به‌ خویشاوندان‌ خود مهربان‌ است‌ و شایسته‌ است‌ مطابق‌ با مضمون‌ آن‌ رفتار شود. اما شمر که‌ حضور داشت‌ برخاست‌ و گفت‌: آیا ‌ پیشنهاد حسین‌ را می‌پذیری با این‌که‌ او در حوزه‌ فرمانروایی‌ تو وارد شده‌ است‌؟ به‌ خدا سوگند اگر تسلیم‌ تو نشود و از سرزمین‌ تو برود، مسلماً تواناتر و عزیزتر خواهد شد و در مقابل‌، تو ضعیف‌تر و بیچاره‌تر خواهی‌ گردید. هرگز صلاح‌ نیست‌ این‌ پیشنهاد را بپذیری‌.
==نامه پسر مرجانه به عمربن سعد==
===نامه تهدیدآمیز عبیدالله به عمر بن سعد===
باید او و یارانش‌ تسلیم‌ بی قید و شرط‌ تو گردند. آن‌گاه‌ در مورد مجازات‌ و یا بخشش‌ آن‌ خود تصمیم ‌خواهی‌ گرفت‌. به‌ من‌ خبر رسیده‌ که‌ حسین‌ و پسر سعد تمام‌ شب‌ را میان‌ دو لشکر می‌نشینند و سخن‌ می‌گویند. سخنان‌ این‌  عنصر فاسد چون‌ با طبیعت‌ تجاوزکار پسر مرجانه‌ موافق‌ بود، در وی‌ اثر کرد و بی‌ درنگ‌ گفت‌: این ‌نظر صحیح‌ است و نامه‌ای‌ نوشت‌ و به‌ دست‌ شمر‌ داد و گفت‌: به‌ نزد ابن‌سعد برو و به‌ او بگو که ‌هر چه‌ زودتر باید حسین‌ و یارانش‌ را به‌ فرمان‌ من‌ درآوری‌! اگر پذیرفتند ایشان‌ را نزد من‌ بفرست‌ و اگر از حکم‌ من‌ سر باز زدند، بی‌درنگ‌ با آنان‌ نبرد کن‌. حال‌ اگر ابن‌سعد دستور مرا پذیرفت‌، تو به‌ فرمان‌ او درآی‌ و در غیر این‌ صورت‌ تو خود فرمانروای‌ لشکر خواهی‌ شد. در نامه‌ای‌ هم‌ به‌ ابن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با امام بجنگد و نوشت‌ که اگر دستور ما را اجرا می‌کنی‌، به‌ تو پاداش‌ شنونده‌ و فرمان‌بردار خواهیم‌ داد و اگر از اجرای‌ آن‌ خودداری‌ کنی‌، از شغل‌ و لشکر کناره‌ بگیر و آن را به‌ شمر واگذار کن‌ که‌ ما دستور خود را به‌ او داده‌ایم‌.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص187-188؛ الطبقات الکبری، ج5، ص97-98؛ انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص413-414؛ ارشاد، ج2، ص87-89؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص183؛ البدایه و النهایه، ج8، ص175. </ref>
باید او و یارانش‌ تسلیم‌ بی قید و شرط‌ تو گردند. آن‌گاه‌ در مورد مجازات‌ و یا بخشش‌ آن‌ خود تصمیم ‌خواهی‌ گرفت‌. به‌ من‌ خبر رسیده‌ که‌ حسین‌ و پسر سعد تمام‌ شب‌ را میان‌ دو لشکر می‌نشینند و سخن‌ می‌گویند. سخنان‌ این‌  عنصر فاسد چون‌ با طبیعت‌ تجاوزکار پسر مرجانه‌ موافق‌ بود، در وی‌ اثر کرد و بی‌ درنگ‌ گفت‌: این ‌نظر صحیح‌ است و نامه‌ای‌ نوشت‌ و به‌ دست‌ شمر‌ داد و گفت‌: به‌ نزد ا بن‌سعد برو و به‌ او بگو که ‌هر چه‌ زودتر باید حسین‌ و یارانش‌ را به‌ فرمان‌ من‌ درآوری‌! اگر پذیرفتند ایشان‌ را نزد من‌ بفرست‌ و اگر از حکم‌ من‌ سر باز زدند، بی‌درنگ‌ با آنان‌ نبرد کن‌. حال‌ اگر ا بن‌سعد دستور مرا پذیرفت‌، تو به‌ فرمان‌ او درآی‌ و در غیر این‌ صورت‌ تو خود فرمانروای‌ لشکر خواهی‌ شد. در نامه‌ای‌ هم‌ به‌ ا بن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با امام بجنگد و نوشت‌ که اگر دستور ما را اجرا می‌کنی‌، به‌ تو پاداش‌ شنونده‌ و فرمان‌بردار خواهیم‌ داد و اگر از اجرای‌ آن‌ خودداری‌ کنی‌، از شغل‌ و لشکر کناره‌ بگیر و آن را به‌ شمر واگذار کن‌ که‌ ما دستور خود را به‌ او داده‌ایم‌.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص187-188؛ الطبقات الکبری، ج5، ص97-98؛ انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص413-414؛ ارشاد، ج2، ص87-89؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص183؛ البدایه و النهایه، ج8، ص175. </ref>
 
===ورود شمر به کربلا===
 
عصر روز نهم محرم شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیز عبیدالله برای عمر بن‌ سعد وارد کربلا شد.<ref>- الفتوح، ج5، ص89. </ref> عمر بن سعد با دیدن نامه خطاب به او گفت‌: کاری را که امید صلاح بود تباه ساختی سوگند به‌ خدا حسین کسی‌ نیست‌ که‌ تسلیم‌ عبیدالله شود، چرا که‌ او از خصلت‌های‌ پدرش‌ برخوردار است‌. شمر گفت‌: به‌ فرمان‌ امیر گوش‌ می‌کنی‌؟ اگر نمی‌پذیری‌ از فرماندهی‌ کناره‌ بگیر. عمر بن‌ سعد که شمر را رقیب خود می‌دید، دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام‌ حسین (ع) یا جنگ با او را پذیرفت و به شمر گفت‌: فرمان‌ را اجرا می‌کنم‌ و چیزی‌ نصیب‌ تو نمی‌شود. تو کرامت‌ و حرمتی‌ نداری‌. پس همچنان‌ فرمانده‌ گروه‌ پیادگان‌ را بر عهده‌ بگیر!<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص483؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ الفتوح، ج5، ص89-90؛ تذکرة الخواص، ص223-224.  </ref> به این ترتیب شمر سردار بزرگ سپاه عمر بن سعد گردید.<ref>- کتاب البرصان و العرجان، ص129. </ref> نقش‌ شمر در بازگرداندن‌ عقیده‌ ابن‌زیاد مورد تأیید همه‌ منابع‌ است‌.  
 
===امان‌نامه شمر برای عباس و برادرانش===
 
شمر برای حفظ سنت‌های قبیله‌ای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که با امّ‏‌البنین‌ مادر عباس‌ بن علی (ع) و برادران‌ او (جعفر، عبدالله و عثمان‌) هم قبیله بود‌ (قبیله‌ بنی‌کلاب‌ که شمر و عبدالله بن‌ ابی‏محل‌ که‌ نزد عمر بن‌ سعد بودند، از این‌ قبیله‌ بودند)، از ابن‌ زیاد امان‌ نامه‌ای‌ برای‌ پسران‌ امّ‌البنین‌ گرفتند<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص416؛ ارشاد، ج2، ص440.</ref> و عصر روز‌ نهم‌ محرم‌، به‌ سوی ‌خیمه‌گاه‌ امام‌ حسین (ع) آمد و بانگ‌ زد: فرزندان‌ خواهر من‌ کجایند؟ کسی‌ به‌ شمر پاسخ‌ نداد. امام فرمود: ”اَجیبوه‌ُ وَ اِن‌ کان‌َ فاسِقاً“ گر چه‌ انسان‌ تبه‌کاری‌ است‌، اما پاسخش‌ گویید!
 
پاسخ‌ دادند: چه‌ می‌گویی‌ و چه‌ می‌خواهی‌؟ شمر گفت‌: شماها در امان‌ هستید! خودتان‌ را با حسین‌ به‌ کشتن‌ ندهید. از امیرالمؤمنین‌ یزید اطاعت‌ کنید! عباس (ع) فرمود: خداوند تو و امان‌ نامه‌ات‌ را لعنت‌ کند. به‌ ما امان‌ می‌دهی ‌در حالی‏که‌ فرزند پیامبرخدا در امان‌ نیست‌؟ از ما می‌خواهی‌ که‌ در حلقه‌ اطاعت‌ لعنت‌شدگان‌ و فرزندان ‌لعنت‌‌شدگان‌ درآییم‌؟ نیازی‌ به‌ امان‌ تو نیست‌. امان‌ خدا بهترین‌ و برترین‌ امان‌هاست‌. شمر تحقیر شد و خشمگین‌ بازگشت‌.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص483-484؛ ارشاد، ج2، ص89؛ اعلام الوری، ج2، ص324؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص56؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33.    </ref>
 
===روز عاشورا===
 
عمر بن سعد صبح روز عاشورا، میسره سپاه‌ را به‌ شمر بن‌ ذی‌الجوشن‌ سپرد.<ref>-  انساب الاشراف، ج2، ص487؛ الاخبار الطوال، ص256؛ تاریخ طبری، ج4، ص334؛ ارشاد، ج2، ص95؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص59-60. </ref>
 
صبح‌ عاشورا پس از اینکه امام ارتش خود را سان دید و فرماندهان را مشخص کرد، ‌فرمود تا نی‌ و هیزم‌ گرد آورده‌ و در خندقی‌ که‌ شبانه‌ در پشت‌ خیمه‌ها حفر شده‌ بود ریخته‌ و آتش‌ زدند، تا دشمن‌ نتواند از پشت‌ به‌ خیمه‌ها حمله‌ کند و زنان‌ و کودکان‌ از امنیت‌ و حفاظت‌ بیشتری‌ برخوردار باشند و در نتیجه‌ تنها راه‌ ورود دشمن‌ به‌ سمت‌ خیام‌، جایگاهی‌ باشد که‌ سپاه‌ امام‌ با دقت‌ تمام‌ از آن‌ مراقبت‌ می‌نمود. شعله‌های‌ آتش‌ هیزم‌های‌ افروخته‌شده‌ از میانه‌ میدان‌ پیدا بود‌. افرادی‌ از لشکر عمر بن‌ سعد در اطراف ‌خیام‌ امام جولان‌ کرده‌، ولی‌ با خندق‌ و آتش‌ افروخته‌ رو به‌ رو شدند و چون‌ دیدند به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌شود تعرضی‌ به‌ خیمه‌ها کرد، بازگشتند، اما‌ شمر با امام گستاخانه سخن گفت که‌: ای‌ حسین‌! در همین‌ جهان‌ و پیش‌ از روز رستاخیز، به‌ سوی‌ آتش‌ شتاب‌ گرفته‌ای‌؟ امام‌ فرمود: ای‌ پسر زن‌ بز چران‌! تو به‌ آتش‌ دوزخ‌ سزاوارتری.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص205؛ انساب الاشراف، ج2، ص487؛ ارشاد، ج2، ص96.</ref> مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ عرض‌ کرد: شمر در موقعیت‌ مناسبی‌ قرار گرفته‌ است‌. اجازه‌ بدهید به‌ خاطر این‌ توهین‌ او را هدف‌ تیر قرار دهم‌. او از جمله‌ تبه‌کارترین‌ افراد این‌ گروه‌ است‌ امام‌ فرمود: ”لا تَرمِه‌ِ فَاِنّی‌ اَکرَه‌ُ اَن اَبْدَاَهُم “<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص205؛ انساب الاشراف، ج2، ص487؛ تاریخ طبری، ج5، ص422؛ ارشاد، ج2، ص96.    </ref> تیر میانداز که‌ من‌ از این‌که‌ شروع‌ کننده‌ جنگ‌ باشم‌، اکراه‌ دارم‌.
 
===خطبه امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا===
 
پس از آنکه امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا برای بیداری سپاه کوفه از خواب غفلت، خطبه‌ای در سابقه درخشان خاندانش و بیاناتی از پیامبر (ص) در مورد دوستی اهل بیت (ع) آغاز نمود، شمر که بیش از همه اشتیاق افروختن شعله‌های جنگ را داشت و بر کشتن امام‌ حسین (ع) حریص بود و در هر فرصتی که پیش می‌آمد با ناسزاهای خویش یاران امام را به خشم می‌آورد، در این زمان چون از تأثیر سخنان امام در برخی از عناصر سپاه کوفه بیمناک شد، قدم پیش گذاشت و کلام امام را قطع کرد و سخنانی جسارت آمیز بر زبان آورد که: ”خدا را بر باطل پرستنده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی؟“ شمر که نه از شناخت دین خدا بهره‌ای داشت و نه از گوهر دانایی نصیبی، مانند هم‌طرازان خویش در تاریخ که در جهل مرکب خویش، دینداران راستین را بی‌دین می‌شمارند، با وقاحت و بی‌هیچ آزرمی، خویشتن را عارف دین و امام‌ حسین (ع) را مردی با قلت معرفت بر آیین الهی می‌شمرد. این سخن عمق اندیشه و قلب صحابی رسول‌الله حبیب‌ بن مظاهر را به درد آورد و پاسخ صریح او را در پی داشت و گفت: ”ای‌ شمر، به‌ خدا قسم‌ من‌ تو را می‌بینم‌ که‌ خدا را از هفتاد طریق‌ غیر مستقیم‌ با شک‌ و تردید عبادت‌ می‌کنی‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو راست‌ گفته‌ای‌ و نمی‌فهمی‌ امام‌ چه‌ می‌گوید، زیرا بر قلب‌ تو مُهر خورده‌ و حق‌ را به‌ آن‌ راهی‌ نیست.“<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص424-425؛ ارشاد، ج2، ص98؛ الفتوح، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص358.</ref>  
 
===خطبه زُهَیر بن قَین===
 
یک‌بار دیگر و پیش از شروع جنگ، زمانی که زُهَیر بن قَین از یاران امام‌ حسین (ع) به پند و اندرز کوفیان پرداخت و خطبه‌ای حاکی از نصیحت ایراد کرد و ایشان را به زمین گذاشتن شمشیر پند داد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص488-489؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص244-245؛ تاریخ طبری، ج5، ص426. </ref> شمر تیری‌ به‌ سوی‌ او پرتاب‌ کرد و گفت‌: چند لحظه‌ دیگر تو و پیشوایت‌ به‌ دست‌ خدای‌ توانا کشته‌ خواهید شد. زهیر گفت‌: ”اَفبِاْلمَوْت‌ِ تُخَوِّفُنی‌ فَوَاللهِ لِلْمَوْت‌ِ مَعَه‌ُ اَحَب‌ُّ اِلَی‌َّ مِن‌َ الْخُلْدِ مَعَکم“<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص245؛ لواعج الاشجان، ص264-265؛ نهایة الارب، ج7، ص183-184. </ref> آیا مرا از مرگ‌ می‌ترسانی‌؟ به‌ خدا سوگند، مرگ‌ با او را بیشتر دوست‌ دارم‌ تا زندگی‌ همیشگی‌ با شما را. زهیر سپس او را پسر کسی دانست که بر پاشنه‌های خود ادرار می‌کند و او را حیوان و چارپایی دانست که از کتاب خداوند بیش از دو آیه نمی‌داند و به خواری و ذلت در قیامت بشارت داد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص488-489؛ تاریخ طبری، ج5، ص426. </ref>  
عصر روز نهم محرم شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیز عبیدالله برای عمربن‌ سعد وارد کربلا شد.<ref>- الفتوح، ج5، ص89. </ref> عمربن سعد با دیدن نامه خطاب به او گفت‌: کاری را که امید صلاح بود تباه ساختی سوگند به‌ خدا حسین کسی‌ نیست‌ که‌ تسلیم‌ عبیدالله شود، چرا که‌ او از خصلت‌های‌ پدرش‌ برخوردار است‌. شمر گفت‌: به‌ فرمان‌ امیر گوش‌ می‌کنی‌؟ اگر نمی‌پذیری‌ از فرماندهی‌ کناره‌ بگیر. عمربن‌ سعد که شمر را رقیب خود می‌دید، دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام‌ حسین (ع) یا جنگ با او را پذیرفت و به شمر گفت‌: فرمان‌ را اجرا می‌کنم‌ و چیزی‌ نصیب‌ تو نمی‌شود. تو کرامت‌ و حرمتی‌ نداری‌. پس همچنان‌ فرمانده‌ گروه‌ پیادگان‌ را بر عهده‌ بگیر!<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص483؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ الفتوح، ج5، ص89-90؛ تذکرة الخواص، ص223-224.  </ref> به این ترتیب شمر سردار بزرگ سپاه عمربن سعد گردید.<ref>- کتاب البرصان و العرجان، ص129. </ref> نقش‌ شمر در بازگرداندن‌ عقیده‌ ابن‌زیاد مورد تایید همه‌ منابع‌ است‌.  
===شهادت عبدالله‌ بن عُمَیر کلبی===
 
پس از شهادت عبدالله‌ بن عُمَیر کلبی، همسرش اُمّ‌وهب‌ بر سر بالینش نشست و چهره‌ او را که‌ خاک‌ و‌ خون‌ پوشانده‌ بود، با دست‌ پاک‌ می‌کرد و می‌گفت‌: عبدالله! بهشت‌ بر تو گوارا باد. از خدایی که بهشت را بر تو ارزانی داشت، می‌خواهم مرا نیز در آنجا مصاحب تو گرداند. چون مشاهده شجاعت، دلیری و عشق ام‌وهب به امام‌ حسین (ع) و راه همسرش ممکن بود برخی از سپاه کوفیان را دگرگون کند، شمر بیدرنگ به‌ یکی‌ از غلامانش‌ به‌ نام‌ رستم‌ دستور داد تا با نیزه‌ای او را به‌ شهادت‌ رساند و او در کنار شوهرش‌ برخاک‌ افتاد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص493؛ تاریخ طبری، ج5، ص430؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص65،13، 68-69، 202؛ البدایه و النهایه، ج8، ص181-182؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص16. </ref>
 
===نافع‌ بن هلال جَمَلی===
شمر برای حفظ سنت‌های قبیله‌ای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که با امّ‏‌البنین‌ مادر عباس‌بن علی (ع) و برادران‌ او (جعفر، عبدالله وعثمان‌) هم قبیله بود‌ (قبیله‌ بنی‌کلاب‌ که شمر و عبدالله بن‌ ابی‏محل‌ که‌ نزد عمربن‌ سعد بودند، از این‌ قبیله‌ بودند)، از ابن‌ زیاد امان‌ نامه‌ای‌ برای‌ پسران‌ امّ‌البنین‌ گرفتند<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص416؛ ارشاد، ج2، ص440.</ref> و عصر روز‌ نهم‌ محرم‌، به‌ سوی ‌خیمه‌گاه‌ امام‌ حسین (ع) آمد و بانگ‌ زد: فرزندان‌ خواهر من‌ کجایند؟ کسی‌ به‌ شمر پاسخ‌ نداد. امام فرمود: ”اَجیبوه‌ُ وَ اِن‌ کان‌َ فاسِقاً“ گر چه‌ انسان‌ تبه‌کاری‌ است‌، اما پاسخش‌ گویید!
شمر، نافع‌ بن هلال جَمَلی یار دلاور امام‌ حسین (ع) را پس از جنگی سخت در حالی‌که دو بازویش‌ شکسته شده بود، اسیر کرد و او را به نزد عمر بن‌ سعد برد.‌ عمر فرمان قتل او را داد. وقتی‌ شمر خواست‌ سرش را از تن جدا سازد، نافع‌ گفت‌: به‌ خدا سوگند اگر تو مسلمان‌ بودی‌، برای‌ تو دشوار بود که‌ پاسخ‌ خون‌ ما را در درگاه‌ خداوند بدهی‌، ستایش‌ خدای‌ را که‌ آرزوی (شهادت‌)‌ ما را برای‌ اجرا در دست‌ بدترین‌ِ خلق‌ خود قرار داد. پس‌ از آن‌ شمر وی‌ را به‌ شهادت‌ رساند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص441-442.</ref>  
 
===حمله شمر به خیمه امام حسین (ع)===
 
با شهید شدن بسیاری از اصحاب امام‌ حسین (ع)، دشمنان به سوی خیمه‌های آن حضرت حمله بردند. شمر نیزه خویش را در خیمه امام‌ حسین (ع) فرو برد و فریاد زد آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد که: ای شمر خداوند تو را به آتش بسوزاند. کار وی آن چنان وقیحانه بود که دوستش شبث‌ بن ربعی نیز او را سرزنش نمود و به او گفت که ترساننده زنان شده‌ای.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص493؛ تاریخ طبری، ج5، ص438؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص69؛ البدایه و النهایه، ج8، ص181. </ref>
پاسخ‌ دادند: چه‌ می‌گویی‌ و چه‌ می‌خواهی‌؟ شمر گفت‌: شماها در امان‌ هستید! خودتان‌ را با حسین‌ به‌ کشتن‌ ندهید. از امیرالمؤمنین‌ یزید اطاعت‌ کنید! عباس (ع) فرمود: خداوند تو و امان‌ نامه‌ات‌ را لعنت‌ کند. به‌ ما امان‌ می‌دهی ‌در حالی‏که‌ فرزند پیامبرخدا در امان‌ نیست‌ ؟ از ما می‌خواهی‌ که‌ در حلقه‌ اطاعت‌ لعنت‌شدگان‌ و فرزندان ‌لعنت‌ شدگان‌ درآییم‌؟ نیازی‌ به‌ امان‌ تو نیست‌. امان‌ خدا بهترین‌ و برترین‌ امان‌هاست‌. شمر تحقیر شد و خشمگین‌ بازگشت‌.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص483-484؛ ارشاد، ج2، ص89؛ اعلام الوری، ج2، ص324؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص56؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33.    </ref>
یک‌ بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام‌ حسین (ع)، شمر قصد داشت ‌به خیمه و خرگاه امام که بار و بنه و خاندانش در‌ آن بودند، حمله کند. او فریاد زد بین حسین و خیمه‌ها حائل‌ شوید و به‌ خیمه‌ها حمله برید. روح‌ بزرگ‌ و آزاده‌ امام‌ هرگز اجازه‌ نمی‌داد تا موقعی‌ که‌ زنده‌ است‌ به فرزندان‌ و زنان‌ و افراد خاندانش‌ آسیبی وارد‌ شود، پس‌ با فریادی‌ رسا خصم‌ را مورد خطاب‌ قرار داد: ”وَیحَکم یا شیعَة‌َ آل‌ِ اَبی‌ سُفْیان‌َ! اِن‌ْ لَم‌ْ یکن‌ْ لَکم‌ْ دین‌ٌ وَ کنْتُم‌ْ لا تَخافوُن‌َ یوْم‌َ الْمَعادَ فَکوُنوُا اَحْراراً فی‌ دُنْیاکم‌ْ هذِه ‌ِوَارْجِعوُا اِلی اَحْسابِکم‌ْ اِن‌ْ کنْتُم‌ْ عَرَباً کما تَزْعُموُن“‌ وای‌ بر شما ای‌ پیروان‌ خاندان‌ ابوسفیان‌! اگر دین‌ ندارید و از معاد نمی‌هراسید، در دنیای‌ خود آزاده‌ باشید و اگر شما چنانچه‌ می‌پندارید عربید، به‌ آیین‌ نژادی‌ خود رفتار کنید. شمر خجالت زده بازگشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص101؛ انساب الاشراف، ج2، ص499؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ البدایه و النهایه، ج8، ص187؛ مقاتل الطالبیین، ص118. </ref>
 
===مجروح کردن امام حسین (ع)===
 
عمربن سعد صبح روز عاشورا، میسره سپاه‌ را به‌ شمربن‌ ذی‌الجوشن‌ سپرد.<ref>-  انساب الاشراف، ج2، ص487؛ الاخبار الطوال، ص256؛ تاریخ طبری، ج4، ص334؛ ارشاد، ج2، ص95؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص59-60. </ref>
 
 
صبح‌ عاشورا پس از اینکه امام ارتش خود را سان دید و فرماندهان را مشخص کرد، ‌فرمود تا نی‌ و هیزم‌ گرد آورده‌ و در خندقی‌ که‌ شبانه‌ در پشت‌ خیمه‌ها حفر شده‌ بود ریخته‌ و آتش‌ زدند، تا دشمن‌ نتواند از پشت‌ به‌ خیمه‌ها حمله‌ کند و زنان‌ و کودکان‌ از امنیت‌ و حفاظت‌ بیشتری‌ برخوردار باشند و در نتیجه‌ تنها راه‌ ورود دشمن‌ به‌ سمت‌ خیام‌، جایگاهی‌ باشد که‌ سپاه‌ امام‌ با دقت‌ تمام‌ از آن‌ مراقبت‌ می‌نمود. شعله‌های‌ آتش‌ هیزم‌های‌ افروخته‌شده‌ از میانه‌ میدان‌ پیدا بود‌. افرادی‌ از لشکر عمربن‌ سعد در اطراف ‌خیام‌ امام جولان‌ کرده‌، ولی‌ با خندق‌ و آتش‌ افروخته‌ رو به‌ رو شدند و چون‌ دیدند به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌شود تعرضی‌ به‌ خیمه‌ها کرد، باز گشتند، اما‌ شمر با امام گستاخانه سخن گفت که‌: ای‌ حسین‌! در همین‌ جهان‌ و پیش‌ از روز رستاخیز، به‌ سوی‌ آتش‌ شتاب‌ گرفته‌ای‌؟ امام‌ فرمود: ای‌پسر زن‌ بز چران‌! تو به‌ آتش‌ دوزخ‌ سزاوارتری.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص205؛ انساب الاشراف، ج2، ص487؛ ارشاد، ج2، ص96.       </ref> مسلم‌بن‌ عوسجه‌ عرض‌ کرد: شمر در موقعیت‌ مناسبی‌ قرار گرفته‌ است‌. اجازه‌ بدهید به‌ خاطر این‌ توهین‌ او را هدف‌ تیر قرار دهم‌. او از جمله‌ تبه‌کارترین‌ افراد این‌ گروه‌ است‌ امام‌ فرمود: ” لا تَرمِه‌ِ فَاِنّی‌ اَکرَه‌ُ اَن ْاَبْدَاَهُم “<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص205؛ انساب الاشراف، ج2، ص487؛ تاریخ طبری، ج5، ص422؛ ارشاد، ج2، ص96.    </ref> تیر میانداز که‌ من‌ از این‌که‌ شروع‌ کننده‌ جنگ‌ باشم‌، اکراه‌ دارم‌.
 
 
پس از آنکه امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا برای بیداری سپاه کوفه از خواب غفلت، خطبه‌ای در سابقه درخشان خاندانش و بیاناتی از پیامبر (ص) در مورد دوستی اهل بیت (ع) آغاز نمود، شمر که بیش از همه اشتیاق افروختن شعله‌های جنگ را داشت و بر کشتن امام‌ حسین (ع) حریص بود و در هر فرصتی که پیش می‌آمد با ناسزاهای خویش یاران امام را به خشم می‌آورد، در این زمان چون از تأثیر سخنان امام در برخی از عناصر سپاه کوفه بیمناک شد، قدم پیش گذاشت و کلام امام را قطع کرد و سخنانی جسارت آمیز بر زبان آورد که: ” خدا را بر باطل پرستنده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی؟“ شمر که نه از شناخت دین خدا بهره‌ای داشت و نه از گوهر دانایی نصیبی، مانند هم‌طرازان خویش در تاریخ که در جهل مرکب خویش، دینداران راستین را بی‌دین می‌شمارند، با وقاحت و بی‌هیچ آزرمی، خویشتن را عارف دین و امام‌ حسین (ع) را مردی با قلت معرفت بر آیین الهی می‌شمرد. این سخن عمق اندیشه و قلب صحابی رسول‌الله حبیب‌بن مظاهر را به درد آورد و پاسخ صریح او را در پی داشت و گفت: ”ای‌ شمر، به‌ خدا قسم‌ من‌ تو را می‌بینم‌ که‌ خدا را از هفتاد طریق‌ غیر مستقیم‌ با شک‌ و تردید عبادت‌ می‌کنی‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو راست‌ گفته‌ای‌ و نمی‌فهمی‌ امام‌ چه‌ می‌گوید، زیرا بر قلب‌ تو مُهر خورده‌ و حق‌ را به‌ آن‌ راهی‌ نیست.“<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص424-425؛ ارشاد، ج2، ص98؛ الفتوح، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص358.</ref>  
 
 
یک‌بار دیگر و پیش از شروع جنگ، زمانی که زُهَیربن قَین از یاران امام‌ حسین (ع) به پند و اندرز کوفیان پرداخت و خطبه‌ای حاکی از نصیحت ایراد کرد و ایشان را به زمین گذاشتن شمشیر پند داد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص488-489؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص244-245؛ تاریخ طبری، ج5، ص426. </ref> شمر تیری‌ به‌ سوی‌ او پرتاب‌ کرد و گفت‌: چند لحظه‌ دیگر تو و پیشوایت‌ به‌ دست‌ خدای‌ توانا کشته‌ خواهید شد. زهیر گفت‌: ”اَفبِاْلمَوْت‌ِ تُخَوِّفُنی‌ فَوَاللهِ لِلْمَوْت‌ِ مَعَه‌ُ اَحَب‌ُّ اِلَی‌َّ مِن‌َ الْخُلْدِ مَعَکم“<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص245؛ لواعج الاشجان، ص264-265؛ نهایة الارب، ج7، ص183-184. </ref> آیا مرا از مرگ‌ می‌ترسانی‌؟ به‌ خدا سوگند، مرگ‌ با او را بیشتر دوست‌ دارم‌ تا زندگی‌ همیشگی‌ با شما را. زهیر سپس او را پسر کسی دانست که بر پاشنه‌های خود ادرار می‌کند و او را حیوان و چارپایی دانست که از کتاب خداوند پیش از دو آیه نمی‌داند و به خواری و ذلت در قیامت بشارت داد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص488-489؛ تاریخ طبری، ج5، ص426. </ref>  
 
 
پس از شهادت عبدالله‌بن عُمَیرکلبی، همسرش اُمّ‌وهب‌ بر سر بالینش نشست و چهره‌ او را که‌ خاک‌ و‌ خون‌ پوشانده‌ بود، با دست‌ پاک‌ می‌کرد و می‌گفت‌: عبدالله! بهشت‌ بر تو گوارا باد. از خدایی که بهشت را بر تو ارزانی داشت، می‌خواهم مرا نیز در آنجا مصاحب تو گرداند. چون مشاهده شجاعت، دلیری و عشق ام‌وهب به امام‌ حسین (ع) و راه همسرش ممکن بود برخی از سپاه کوفیان را دگرگون کند، شمر بیدرنگ به‌ یکی‌ از غلامانش‌ به‌ نام‌ رستم‌ دستور داد تا با نیزه‌ای او را به‌ شهادت‌ رساند و او در کنار شوهرش‌ برخاک‌ افتاد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص493؛ تاریخ طبری، ج5، ص430؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص65،13، 68-69، 202؛ البدایه و النهایه، ج8، ص181-182؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص16. </ref>
 
 
شمر، نافع‌بن هلال جَمَلی یار دلاور امام‌ حسین (ع) را پس از جنگی سخت در حالی‌که دو بازویش‌ شکسته شده بود، اسیر کرد و او را به نزد عمربن‌ سعد برد.‌ عمر فرمان قتل او را داد. وقتی‌ شمر خواست‌ سرش را از تن جدا سازد، نافع‌ گفت‌: به‌ خدا سوگند اگر تو مسلمان‌ بودی‌، برای‌ تو دشوار بود که‌ پاسخ‌ خون‌ ما را در درگاه‌ خداوند بدهی‌، ستایش‌ خدای‌ را که‌ آرزوی (شهادت‌)‌ ما را برای‌ اجرا در دست‌ بدترین‌ِ خلق‌ خود قرار داد. پس‌ از آن‌ شمر وی‌ را به‌ شهادت‌ رساند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص441-442.</ref>  
 
 
با شهید شدن بسیاری از اصحاب امام‌ حسین (ع)، دشمنان به سوی خیمه‌های آن حضرت حمله بردند. شمر نیزه خویش را در خیمه امام‌ حسین (ع) فرو برد و فریاد زد آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد که: ای شمر خداوند تو را به آتش بسوزاند. کار وی آن چنان وقیحانه بود که دوستش شبث‌بن ربعی نیز او را سرزنش نمود و به او گفت که ترساننده زنان شده‌ای.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص493؛ تاریخ طبری، ج5، ص438؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص69؛ البدایه و النهایه، ج8، ص181. </ref>
 
 
یک‌بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام‌ حسین (ع)، شمر قصد داشت ‌به خیمه و خرگاه امام که بار و بنه و خاندانش در‌ آن بودند، حمله کند. او فریاد زد بین حسین و خیمه‌ها حائل‌ شوید و به‌ خیمه‌ها حمله برید. روح‌ بزرگ‌ و آزاده‌ امام‌ هرگز اجازه‌ نمی‌داد تا موقعی‌ که‌ زنده‌ است‌ به فرزندان‌ و زنان‌ و افراد خاندانش‌ آسیبی وارد‌ شود، پس‌با فریادی‌ رسا خصم‌ را مورد خطاب‌ قرار داد: ”وَیحَکم یا شیعَة‌َ آل‌ِ اَبی‌ سُفْیان‌َ! اِن‌ْ لَم‌ْ یکن‌ْ لَکم‌ْ دین‌ٌ وَ کنْتُم‌ْ لا تَخافوُن‌َ یوْم‌َ الْمَعادَ فَکوُنوُا اَحْراراً فی‌ دُنْیاکم‌ْ هذِه ‌ِوَارْجِعوُا اِلی اَحْسابِکم‌ْ اِن‌ْ کنْتُم‌ْ عَرَباً کما تَزْعُموُن“‌ وای‌ بر شما ای‌ پیروان‌ خاندان‌ ابوسفیان‌! اگر دین‌ ندارید و از معاد نمی‌هراسید، در دنیای‌ خود آزاده‌ باشید و اگر شما چنانچه‌ می‌پندارید عربید، به‌ آیین‌ نژادی‌ خود رفتار کنید. شمر خجالت زده بازگشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص101؛ انساب الاشراف، ج2، ص499؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ البدایه و النهایه، ج8، ص187؛ مقاتل الطالبیین، ص118. </ref>
 
 
شمر که‌ دید به‌ سادگی‌ نمی‌تواند بر امام دست‌ یابد، سواره‌ها را به‌ کمک‌ خواند و آنان را پشت‌ سر پیاده‌ها قرار داد و به‌ تیراندازان‌ نیز دستور داد تا بدن امام را هدف‌ تیر قرار دهند. سپس با فرمان او همه به سوی امام حمله آوردند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص424-425؛ ارشاد، ج2، ص111-112؛ الفتوح، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص358.</ref>
شمر که‌ دید به‌ سادگی‌ نمی‌تواند بر امام دست‌ یابد، سواره‌ها را به‌ کمک‌ خواند و آنان را پشت‌ سر پیاده‌ها قرار داد و به‌ تیراندازان‌ نیز دستور داد تا بدن امام را هدف‌ تیر قرار دهند. سپس با فرمان او همه به سوی امام حمله آوردند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص424-425؛ ارشاد، ج2، ص111-112؛ الفتوح، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص358.</ref>
 
درحالی‌که‌ زخم‌ها یکی‌ پس‌ از دیگری‌ بر پیکر امام‌، فرود می‌آمد و خون‌ از بدنش‌ می‌رفت،‌ صالح‌ بن‌ وهب‌ یزنی‌ با نیزه‌ به‌ امام‌ حمله‌ کرد و لگن‌ خاصره‌ او را شکست‌ و امام‌ از اسب‌ به‌ زیر افتاد<ref>- الفتوح، ج5، ص117-118؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref> و‌ پیاده‌ به‌ جنگ‌ ادامه‌ ‌داد و بر دشمن‌ می‌تاخت‌ و خود را از نیزه‌ها و تیرهای‌ آنان‌ دور نگاه‌ می‌داشت‌. چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. آن‌گاه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفی، خَولی بن یزید اصبحی، زُرعَة بن شَریک، عمرو بن طلحه جُعفی، قشعم (قثعم) بن عمرو جعفی، صالح بن وَهب یزنی و سِنان بن اَنس نخعی، امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد. آنان ضربه‌های نهایی را بر امام وارد و همگی در قتل آن حضرت مشارکت کردند.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص104؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref>  
 
===به شهادت رساندن امام حسین (ع)===
درحالی‌که‌ زخم‌ها یکی‌ پس‌ از دیگری‌ بر پیکر امام‌، فرود می‌آمد و خون‌ از بدنش‌ می‌رفت،‌ صالح‌بن‌ وهب‌ یزنی‌ با نیزه‌ به‌ امام‌ حمله‌ کرد و لگن‌ خاصره‌ او را شکست‌ و امام‌ از اسب‌ به‌ زیر افتاد<ref>- الفتوح، ج5، ص117-118؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref> و‌ پیاده‌ به‌ جنگ‌ ادامه‌ ‌داد و بر دشمن‌ می‌تاخت‌ و خود را از نیزه‌ها و تیرهای‌ آنان‌ دور نگاه‌ می‌داشت‌. چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. آن‌گاه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفی، خَولی بن یزید اصبحی، زُرعَة بن شَریک، عمرو بن طلحه جُعفی، قشعم (قثعم) بن عمرو جعفی، صالح بن وَهب یزنی و سِنان بن اَنس نخعی، امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد. آنان ضربه‌های نهایی را بر امام وارد و همگی در قتل آن حضرت مشارکت کردند.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص104؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref>  
درباره کسی که امام را به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را از تن جدا کرد، روایات گوناگون است. به گفته واقدی، شمر امام‌ حسین (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص512؛ نیز تاریخ خلیفة بن خیاط، ص146؛ مقاتل الطالبیین، ص119؛ جمهرة انساب العرب، ص287.  </ref> برخی روایات جدا کردن سر آن حضرت را نیز به شمر نسبت داده‌اند. گفته شده وی بر سینه امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص500-501؛ الاخبار الطوال، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص41-42؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص14؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180؛ لسان المیزان، ج4، ص259؛ جمهرة انساب العرب، ص287.</ref> بعضی به سنان بن انس اشاره کرده‌اند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ العقد الفرید، ج4، ص356.</ref>  
 
===پس از شهادت امام‌ حسین (ع)===
 
پس از شهادت امام‌ حسین (ع) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت علی‌ بن الحسین (ع) تنها فرزند ذکور باقی مانده از نسل امام‌ حسین (ع) را که به علت بیماری شدید نتوانسته بود در جنگ شرکت کند، به قتل رساند، اما مانع او شدند. بنا به نقلی زینب (س) او را در کنار خود قرار داد و بدین وسیله جانش را محافظت کرد. بنا به نقل دیگر از قول حُمَید بن مسلم، لشکریان به سر وقت علی‌ بن الحسین (ع) رفتند. شمر خواست وی را بکشد. به او گفتم سبحان الله! شما کودکان را هم می‌کشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت کسی به خیمه زنان نرود و به این کودک بیمار هم آسیب نرساند. او همچنین عده‌ای را مأمور خیمه‌های غارت شده و زنان و علی‌ بن الحسین (ع) قرار داد تا از آنان محافظت شود و صدمه‌ای به آنان وارد نشود. حمید بن مسلم گوید: علی‌ بن الحسین (ع) به من گفت: خیر ببینی. به خدا سوگند که خدا با گفته تو شرّی را از سر من باز کرد.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج5، ص212؛ المعارف، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص454؛ ارشاد، ج2، ص112-113؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص79.</ref>
درباره کسی که امام را به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را از تن جدا کرد، روایات گوناگون است. به گفته واقدی، شمر امام‌ حسین (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص512؛ نیز تاریخ خلیفة بن خیاط، ص146؛ مقاتل الطالبیین، ص119؛ جمهرة انساب العرب، ص287.  </ref> برخی روایات جدا کردن سر آن حضرت را نیز به شمر نسبت داده‌اند. گفته شده وی بر سینه امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص500-501؛ الاخبار الطوال، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص41-42؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص14؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180؛ لسان المیزان، ج4، ص259؛ جمهرة انساب العرب، ص287.</ref> بعضی به سنان بن انس اشاره کرده‌اند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ العقد الفرید، ج4، ص356.</ref>  
===سرهای شهدا===
 
روز یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد سرهای 72 تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و آنها را به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه نزد عبیدالله‌ بن زیاد به کوفه برند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> قبیله‌هایی که در جنگ شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابن‌زیاد سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیله هوازن به رهبری شمر 20 سر<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص504؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> و بنا به نقل ابن‌طاووس 12 سر<ref>- اللهوف، ص62-63.</ref> را به نزد ابن‌زیاد بردند. گفته شده است شمر پیشاپیش عمر بن سعد سرهای شهدا را حرکت می‌داد.<ref>- الاخبار الطوال، ص260.</ref>
 
عبیدالله‌ بن زیاد اسرای کربلا و سرهای شهدا را به فرمان یزید بن معاویه به وسیله شمر و تنی چند به نزد وی به شام فرستاد.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص260؛ تاریخ طبری، ج5، ص460.</ref>
پس از شهادت امام‌ حسین (ع) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت علی‌بن الحسین (ع) تنها فرزند ذکور باقی مانده از نسل امام‌ حسین (ع) را که به علت بیماری شدید نتوانسته بود در جنگ شرکت کند، به قتل رساند، اما مانع او شدند. بنا به نقلی زینب (س) او را در کنار خود قرار داد و بدین وسیله جانش را محافظت کرد. بنا به نقل دیگر از قول حُمَیدبن مسلم، لشکریان به سر وقت علی‌بن الحسین (ع) رفتند. شمر خواست وی را بکشد. به او گفتم سبحان الله! شما کودکان را هم می‌کشید؟ در این هنگام عمربن سعد رسید و گفت کسی به خیمه زنان نرود و به این کودک بیمار هم آسیب نرساند. او همچنین عده‌ای را مأمور خیمه‌های غارت شده و زنان و علی‌بن الحسین (ع) قرار داد تا از آنان محافظت شود و صدمه‌ای به آنان وارد نشود. حمید بن مسلم گوید: علی‌بن الحسین (ع) به من گفت: خیر ببینی. به خدا سوگند که خدا با گفته تو شرّی را از سر من باز کرد.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج5، ص212؛ المعارف، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص454؛ ارشاد، ج2، ص112-113؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص79.</ref>
چون به نزد یزید رسیدند، شمر سر امام را پیش یزید انداخت و سخنان جسارت‌آمیزی درباره امام و دیگر شهدای کربلا بیان نمود.<ref>- الاخبار الطوال، ص260؛ الفتوح، ج5، ص115. قس تاریخ طبری، ج5، ص459؛ ارشاد، ج2، ص118 که این سخنان را به زحر بن قیس نسبت داده‌اند.</ref>   
 
==پس از واقعه کربلا==
 
روز یازدهم محرم، عمربن سعد دستور داد سرهای 72 تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و آنها را به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه نزد عبیدالله‌بن زیاد به کوفه برند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> قبیله‌هایی که در جنگ شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابن‌زیاد سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیله هوازن به رهبری شمر 20 سر<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص504؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> و بنا به نقل ابن‌طاووس 12 سر<ref>- اللهوف، ص62-63.</ref> را به نزد ابن‌زیاد بردند.گفته شده است شمر پیشاپیش عمربن سعد سرهای شهدا را حرکت می‌داد.<ref>- الاخبار الطوال، ص260.</ref>
 
 
عبیدالله‌بن زیاد اسرای کربلا و سرهای شهدا را به فرمان یزیدبن معاویه به وسیله شمر و تنی چند به نزد وی به شام فرستاد.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص260؛ تاریخ طبری، ج5، ص460.</ref>
چون به نزد یزید رسیدند، شمر سر امام را پیش یزید انداخت و سخنان جسارت‌آمیزی درباره امام و دیگر شهدای کربلا بیان نمود.<ref>- الاخبار الطوال، ص260؛ الفتوح، ج5، ص115. قس تاریخ طبری، ج5، ص459؛ ارشاد، ج2، ص118 که این سخنان را به زحر بن قیس نسبت داده‌اند.</ref>   
 
 
پس از واقعه کربلا و بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت و تا قیام مختار ثقفی در آنجا ماند. گفته شده است او نماز می‌خواند و از خداوند طلب بخشش می‌کرد و در توجیه شرکت در قتل امام‌ حسین (ع) می‌گفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص117؛ تاریخ دمشق، ج23، ص280؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260.</ref>
پس از واقعه کربلا و بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت و تا قیام مختار ثقفی در آنجا ماند. گفته شده است او نماز می‌خواند و از خداوند طلب بخشش می‌کرد و در توجیه شرکت در قتل امام‌ حسین (ع) می‌گفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص117؛ تاریخ دمشق، ج23، ص280؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260.</ref>
شمر در کوفه کرسی حدیث دایر کرد و به روایت حدیث پرداخت. او از پدرش و ابواسحاق سبیعی روایت نموده است، اما منابع اهل سنت از او با نکوهش یاد کرده و گفته‌اند که او از قاتلان امام‌ حسین (ع) بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.<ref>- میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180.</ref>  
شمر در کوفه کرسی حدیث دایر کرد و به روایت حدیث پرداخت. او از پدرش و ابواسحاق سبیعی روایت نموده است، اما منابع اهل سنت از او با نکوهش یاد کرده و گفته‌اند که او از قاتلان امام‌ حسین (ع) بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.<ref>- میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180.</ref>  
 
==قیام مختار==
 
در آغاز قیام مختار و در نبردی که بین نیروهای ابن‌مطیع عامل عبدالله‌ بن زبیر در کوفه و نیروهای مختار صورت گرفت او از فرماندهان ابن‌مطیع بود و مسئولیت کنترل میدان سالم را بر عهده داشت.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص18؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص217.  </ref>   
در آغاز قیام مختار و در نبردی که بین نیروهای ابن‌مطیع عامل عبدالله‌بن زبیر در کوفه و نیروهای مختار صورت گرفت او از فرماندهان ابن‌مطیع بود و مسئولیت کنترل میدان سالم را بر عهده داشت.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص18؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص217.  </ref>   
 
 
با قیام مختار ثقفی در سال 66، شمر بار دیگر در جنگ علیه سپاه مختار شرکت کرد و از سرکرده‌های شورشیان بود. مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد؛<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص58-59؛ تاریخ طبری، ج6، ص29،18.  </ref> و شمر به همراه چند تن از قاتلین کربلا  از کوفه گریخت.  
با قیام مختار ثقفی در سال 66، شمر بار دیگر در جنگ علیه سپاه مختار شرکت کرد و از سرکرده‌های شورشیان بود. مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد؛<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص58-59؛ تاریخ طبری، ج6، ص29،18.  </ref> و شمر به همراه چند تن از قاتلین کربلا  از کوفه گریخت.  
مختار جمعی را به همراه غلام خود زِربی در پی آنان فرستاد. چون نزدیک شدند، شمر با حیله‌ای زربی را به دنبال خود کشاند و چون زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و غلام مختار کشته شد.<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص65؛ الاخبار الطوال، ص301-302؛ تاریخ طبری، ج6، ص52.</ref>  
مختار جمعی را به همراه غلام خود زِربی در پی آنان فرستاد. چون نزدیک شدند، شمر با حیله‌ای زربی را به دنبال خود کشاند و چون زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و غلام مختار کشته شد.<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص65؛ الاخبار الطوال، ص301-302؛ تاریخ طبری، ج6، ص52.</ref>  
 
شمر سپس به قریه‌ای موسوم به ساتیدَما گریخت و از آنجا به قریه‌ای به نام کَلتانیه (بین شوش و صَمیره از روستاهای خوزستان که در کنار فرات بود) رفت.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص52.</ref> شمر از آنجا نامه‌ای توسط غلامی به مصعب‌ بن زبیر که آماده جنگ با مختار بود، فرستاد، اما برخی از سپاهیان مختار به فرماندهی ابوعمره او را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را از تن جدا کرده به نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند.<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص65-66؛ الاخبار الطوال، ص305،302؛ تاریخ طبری، ج6، ص52-53؛ معجم البلدان، ذیل کلتانیه.</ref> مختار نیز سر وی را برای محمد بن حنفیه فرستاد.<ref>- الاخبار الطوال، ص305. </ref>
 
==خصوصیات شمر==
شمر سپس به قریه‌ای موسوم به ساتیدَما گریخت و از آنجا به قریه‌ای به نام کَلتانیه (بین شوش و صَمیره از روستاهای خوزستان که در کنار فرات بود) رفت.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص52.</ref> شمر از آنجا نامه‌ای توسط غلامی به مصعب‌بن زبیر که آماده جنگ با مختار بود، فرستاد، اما برخی از سپاهیان مختار به فرماندهی ابوعمره او را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را از تن جدا کرده به نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند.<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص65-66؛ الاخبار الطوال، ص305،302؛ تاریخ طبری، ج6، ص52-53؛ معجم البلدان، ذیل کلتانیه.</ref> مختار نیز سر وی را برای محمدبن حنفیه فرستاد.<ref>- الاخبار الطوال، ص305. </ref>
شمر مردی ابرص (آبله‌رو) و زشت‌روی بود. <ref>- تاریخ طبری، ج6، ص53؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص41؛ تاریخ دمشق، ج23، ص280؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180.</ref> امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا به او فرمود: پیامبر (ص) راست گفت که گویا سگ سیاه و سفیدی را می‌بینم که خون اهل بیتم را می‌آشامد.<ref>- البرصان و العرجان، ص128-129؛ انساب الاشراف، ج3، ص401؛ تاریخ طبری، ج6، ص53؛ تاریخ دمشق، ج23، ص190؛ وفیات الاعیان، ج3، ص68؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180؛ البدایه و النهایه، ج8، ص188.</ref>  
 
 
شمر مردی ابرص (آبله‌رو) و زشت‌روی بود. <ref>- تاریخ طبری، ج6، ص53؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص41؛ تاریخ دمشق، ج23، ص280؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180.</ref> امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا به او فرمود: پیامبر (ص) راست گفت که گویا سگ سیاه وسفیدی را می‌بینم که خون اهل بیتم را می‌آشامد.<ref>- البرصان و العرجان، ص128-129؛ انساب الاشراف، ج3، ص401؛ تاریخ طبری، ج6، ص53؛ تاریخ دمشق، ج23، ص190؛ وفیات الاعیان، ج3، ص68؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180؛ البدایه و النهایه، ج8، ص188.</ref>  
 
 
در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است.<ref>- کامل الزیارات، ص329.</ref>
در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است.<ref>- کامل الزیارات، ص329.</ref>
 
==نسل شمر==
 
صُمَیل‌ بن حاتم‌ بن شمر، نواده شمر در اندلس به ریاستی دست یافت که او نیز در سال 142 و به دست عبدالرحمن‌ بن معاویه نواده عبدالملک بن مروان کشته شد و نسلش نابود گردید.<ref>- جمهرة انساب العرب، ص287؛ تاریخ الدولة الامویة فی الاندلس، ص126.</ref>
صُمَیل‌بن حاتم‌بن شمر، نواده شمر در اندلس به ریاستی دست یافت که او نیز در سال 142 و به دست عبدالرحمن‌بن معاویه نواده عبدالملک بن مروان کشته شد و نسلش نابود گردید.<ref>- جمهرة انساب العرب، ص287؛ تاریخ الدولة الامویة فی الاندلس، ص126.</ref>




۱۰٬۰۷۲

ویرایش