خسرو احتشامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''خسرو احتشامی هونه گانی''' (زاده 1325 در سمیرم) از شاعران معاصر ایرانی است.
'''خسرو احتشامی هونه گانی''' (۱۳۲۵ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = خسرو احتشامی
| نام                    = خسرو احتشامی
خط ۷: خط ۷:
| زمینه فعالیت          =شعر و ادبیات
| زمینه فعالیت          =شعر و ادبیات
| ملیت                  =ایرانی
| ملیت                  =ایرانی
| تاریخ تولد            =1325
| تاریخ تولد            =۱۳۲۵ ه. ش
| محل تولد                =هونه‌گان (از توابع اصفهان)
| محل تولد                =هونه‌گان (از توابع اصفهان)
| والدین                =  علی محمد
| والدین                =  علی محمد
خط ۲۵: خط ۲۵:
| سال‌های نویسندگی        = سبک عراقی و اصفهانی
| سال‌های نویسندگی        = سبک عراقی و اصفهانی
|سبک نوشتاری            =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                =
|کتاب‌ها                =«در کوچه باغ زلف»، «زین نقرۀ واژگون»، «اصفهان در شعر صائب»، «امشب صدای تیشه»، «باغ‌های چوبی»، «افسانه اصفهان آبی»، «غزل بانو»، «شکوه علوی در تغزل صفوی»، «غزل مردان اصفهان»
|مقاله‌ها                =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|نمایشنامه‌ها            =
خط ۴۸: خط ۴۸:
}}
}}
==زندگینامه==
==زندگینامه==
خسرو احتشامی در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را در اصفهان گذراند. وی بخشی از تحصیلات عالیه‌ خود را در کشور هندوستان و مابقی را در شهرستان اصفهان در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ به اتمام رساند. احتشامی سرودن شعر را از دوران دبیرستان شروع نمود و تحت تأثیر آموزش‌های پدر بزرگ مادری خود که فردی شاعر و هنرمند بود نخستین جوانه‌های اشتیاق به شعر در وجودش شکوفا شد. بیشتر همّ این غزلسرای فرهیخته مصروف شناخت شعر پژوهش هنری و تحقیق ادبی گردیده است. علاوه بر غزلیاتی که در جُنگ‌های معاصر به چاپ رسیده مقالات پراکنده‌ای هم در مطبوعات کشور از وی نشر یافته است. خسرو احتشامی به عنوان مدرس در دانشگاه شیخ بهایی اصفهان مشغول است.
خسرو احتشامی در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را در اصفهان گذراند. وی بخشی از تحصیلات عالیه‌ خود را در کشور هندوستان و مابقی را در شهرستان اصفهان در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ به اتمام رساند. احتشامی سرودن شعر را از دوران دبیرستان شروع نمود و تحت تأثیر آموزش‌های پدر بزرگ مادری خود که فردی شاعر و هنرمند بود. بیشتر فعالیت‌های او در زمینه شناخت شعر پژوهش هنری و تحقیق ادبی بوده و به عنوان مدرس در دانشگاه شیخ بهایی اصفهان مشغول است.


==آثارشاعر==
==آثار==
وی از شاعران غزلسرا محسوب می‌شود که گاهی قصیده نیز می‌گوید و در کنار آن در شعر نو نیز طبع‌آزمایی نموده است. استفادۀ کارآمد و به هنگام از آرایه‌هاى لفظى و معنوى، آفرینش ترکیب‌هاى ناب و بدیع، خلق مضامین رنگین، نگاه تازه به آفاق شعر آیینى و کلام فاخر او، احتشامى را در شمار شاعران موفق روزگار ما قرار داده است و غزل مرثیه‌هاى عاشورایى او، در زمرۀ بهترین اشعار ماتمى زمانۀ ماست.
احتشامی از شاعران غزلسرا محسوب می‌شود که گاهی قصیده می‌گوید و در کنار آن در شعر نو نیز اشعاری سروده‌است. استفادۀ کارآمد و به هنگام از آرایه‌هاى لفظى و معنوى، آفرینش ترکیب‌هاى ناب و بدیع، خلق مضامین رنگین، نگاه تازه به آفاق شعر آیینى و غزل مرثیه‌هاى عاشورایى او قابل توجه است.
===منظوم===
===منظوم===


*«در کوچه باغ زلف»
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=708106&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author در کوچه باغ زلف]»
*«زین نقرۀ واژگون» <ref>مجموعه شعر آئینی</ref>
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=711690&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author زین نقرۀ واژگون]» <ref>مجموعه شعر آئینی</ref>
*«اصفهان در شعر صائب»
*«اصفهان در شعر صائب»
*«امشب صدای تیشه»<ref>درآمدی است بر خسرو و شیرین نظامی</ref>
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1295728&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author امشب صدای تیشه]»<ref>درآمدی است بر خسرو و شیرین نظامی</ref>
*«باغ‌های چوبی»<ref>جمال شناسی پنجره‌های رنگین ایرانی</ref>
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=587063&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author باغ‌های چوبی]»<ref>جمال شناسی پنجره‌های رنگین ایرانی</ref>
*«افسانه اصفهان آبی»<ref>مثنوی بلندی است که به همراه یک آلبوم از معاریف بزرگ اصفهان چاپ شده است.</ref>
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=578269&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author افسانه اصفهان آبی]»<ref>مثنوی بلندی است که به همراه یک آلبوم از معاریف بزرگ اصفهان چاپ شده است.</ref>
*«غزل بانو»<ref>سرگذشت تغزل در تاریخ ادبیات ایران.</ref>
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=613569&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author غزل بانو]»<ref>سرگذشت تغزل در تاریخ ادبیات ایران.</ref>
*«شکوه علوی در تغزل صفوی»<ref>14 قصیده از شاعران نامدار دوره صفوی درباره حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین است.</ref>
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=679876&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author شکوه علوی در تغزل صفوی]»<ref>۱۴ قصیده از شاعران نامدار دوره صفوی درباره حضرت مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین است.</ref>
*«غزل مردان اصفهان»<ref>غزلیات 53 نفر از شاعران اصفهان از قرن ششم تا زمان حاضر جمع‌آوری شده است.</ref>
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=679909&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author غزل مردان اصفهان]»<ref>غزلیات ۵۳ نفر از شاعران اصفهان از قرن ششم تا زمان حاضر جمع‌آوری شده است.</ref>


===اشعار===
==اشعار==
====روح تشنگی====
{{شعر}}
 
 
{{ب| ای بسته بر زیارت قدّ تو، قامت آب‌|شرمنده‌ی محبت تو، تا قیامت آب }}


{{ب| در ظهر عشق، عکس تو لغزید در فرات‌|شد چشمه‌ی حماسه ز جوش شهامت آب }}
===آفتاب شعله پوش===
 
{{ب| دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت‌|اوج گذشت دید و کمال کرامت آب }}
 
{{ب| بر دفتر زلالی شط، خطّ لا کشید|لعلی که خورده بود، ز جام امامت آب }}
 
{{ب| ترجیع درد را، ز گریزی که از تو داشت‌|سر می‌زند هنوز به سنگ ندامت آب }}
 
{{ب| سوگ تو را ز صخره چکد، قطره‌قطره رود|زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب }}
 
{{ب| از ساغر سقایت فضلت، قلم چشید|گسترد، تا حریم تغزّل ز عامت آب }}
 
{{ب| زینب حسین را به گل سرخ خون شناخت‌|بر تربت تو بود نشان و علامت آب }}
 
{{ب| از جوهر شفاعت تیغت، بعید نیست‌|گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت آب }}
 
{{ب| آمد به آستان تو گریان و عذرخواه‌|با عزم پای بوسی و قصد اقامت آب }}
 
{{ب| می‌خوانمت به نام ابو الفضل و، شوق را|در دیدگان منتظرم، بسته قامت آب <ref> بال سرخ قنوت؛ ص 167.</ref> }}
{{پایان شعر}}
<br />
====آفتاب شعله پوش====
{{شعر}}
{{شعر}}


{{ب| گیسوی خورشید می‌لغزید روی خیمه‌ها|خون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌ها }}
{{ب| گیسوی خورشید می‌لغزید روی خیمه‌ها|خون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌ها }}
خط ۱۱۰: خط ۸۳:
{{ب| اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه‌|خاک شد با گام رجعت آرزوی خیمه‌ها }}
{{ب| اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه‌|خاک شد با گام رجعت آرزوی خیمه‌ها }}


{{ب| ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند|بال می‌زد بغض عصمت در گلوی خیمه‌ها <ref>آینه در کربلاست؛ ص 16.</ref> }}
{{ب| ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند|بال می‌زد بغض عصمت در گلوی خیمه‌ها <ref>آینه در کربلاست؛ ص ۱۶.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
 


===شمشیرهاى برهنه===
===شمشیرهاى برهنه===
خط ۱۲۶: خط ۹۸:
{{ب| ره مى‌سپرد قافلۀ عشق و راستى | بر کاروانیان، گل آتش حریر بود }}
{{ب| ره مى‌سپرد قافلۀ عشق و راستى | بر کاروانیان، گل آتش حریر بود }}


{{ب| تا بر حریم میکدۀ دوست سر نهند | جانها در آن مقام به گلبانگ پیر بود }}
{{ب| تا بر حریم میکدۀ دوست سر نهند | جان‌ها در آن مقام به گلبانگ پیر بود }}


{{ب| پیرى که در کمال طریقت چراغ داشت | پیرى که بر جهان حقیقت سفیر بود }}
{{ب| پیرى که در کمال طریقت چراغ داشت | پیرى که بر جهان حقیقت سفیر بود }}
خط ۱۳۲: خط ۱۰۴:
{{ب| قامتْ قصیده‌اى که به دیباچۀ وجود | از خویشتن گزیر و، ز حق ناگزیر بود }}
{{ب| قامتْ قصیده‌اى که به دیباچۀ وجود | از خویشتن گزیر و، ز حق ناگزیر بود }}


{{ب| مشتى درشت بر دهن دیوسیرتان | سروى سترگ در گذر زمهریر بود }}
{{ب| مشتى درشت بر دهن دیو سیرتان | سروى سترگ در گذر زمهریر بود }}


{{ب| در عاشقى، یگانۀ دنیاى نیستى | در دوستى، ز جاه و زر و مال سیر بود }}
{{ب| در عاشقى، یگانۀ دنیاى نیستى | در دوستى، ز جاه و زر و مال سیر بود }}


{{ب| «ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم» <ref>وامى از لسان الغیب حافظ شیرازى.</ref> | سیمرغ قاف آینه‌ها را صفیر بود }}
{{ب| «ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم» <ref>وامى از لسان‌الغیب حافظ شیرازى.</ref> | سیمرغ قاف آینه‌ها را صفیر بود }}


{{ب| آیینه‌هاى خون، که به ظهر ضمیرشان | بر نیزه‌ها شکفته شدن دلپذیر بود }}
{{ب| آیینه‌هاى خون، که به ظهر ضمیرشان | بر نیزه‌ها شکفته شدن دلپذیر بود }}
خط ۱۵۶: خط ۱۲۸:
{{ب| در موج‌خیز حادثه، در ساحل فرات | آنجا که حق به پنجۀ باطل اسیر بود }}
{{ب| در موج‌خیز حادثه، در ساحل فرات | آنجا که حق به پنجۀ باطل اسیر بود }}


{{ب| «استاده‌ام چو شمع، مترسان ز آتشم» <ref>همان.</ref> | پاسخ گزار خنجر و شمشیر و تیر بود <ref>زین نقرۀ واژگون، خسرو احتشامى (هونه‌گانى)، سال 1382، قم، الطّیار، ص 35 تا 37.</ref> }}
{{ب| «استاده‌ام چو شمع، مترسان ز آتشم» <ref>همان.</ref> | پاسخ‌گزار خنجر و شمشیر و تیر بود <ref>زین نقرۀ واژگون، خسرو احتشامى (هونه‌گانى)، سال 1382، قم، الطّیار، ص ۳۵ تا ۳۷.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />


===شطّ شقایق===
===شطّ شقایق===
خط ۱۷۳: خط ۱۴۵:
{{ب| شیهه‌اى خونین شنید و از حرم بیرون دوید | شوق را عرشىْ غزالِ آیهْ بوى خیمه‌ها }}
{{ب| شیهه‌اى خونین شنید و از حرم بیرون دوید | شوق را عرشىْ غزالِ آیهْ بوى خیمه‌ها }}


{{ب| اسب رنگین یال و تنها بود،تنهاتر ز کوه | خاک شد با گام رجعت آرزوى خیمه‌ها }}
{{ب| اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه | خاک شد با گام رجعت آرزوى خیمه‌ها }}


{{ب| ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند | بال مى‌زد بغض غیرت در گلوى خیمه‌ها }}
{{ب| ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند | بال مى‌زد بغض غیرت در گلوى خیمه‌ها }}


{{ب| کاروان، آلاله‌ها را برد و شب مهتاب دید | نخل سبز بى‌سرى در جستجوى خیمه‌ها <ref>همان، ص 39 و 40.</ref> }}
{{ب| کاروان، آلاله‌ها را برد و شب مهتاب دید | نخل سبز بى‌سرى در جستجوى خیمه‌ها <ref>همان، ص ۳۹ و ۴۰.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
===برگریز عشق===
===برگریز عشق===
{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۱۹۱: خط ۱۶۵:
{{ب| سرخ غروب بود و، چو آغوش آسمان | ماه و ستاره بر سرِ نى در خرام بود }}
{{ب| سرخ غروب بود و، چو آغوش آسمان | ماه و ستاره بر سرِ نى در خرام بود }}


{{ب| سرخ غروب بود و،زمان گنگ مى‌گذشت | در برگریز عشق نه جاى کلام بود }}
{{ب| سرخ غروب بود و، زمان گنگ مى‌گذشت | در برگریز عشق نه جاى کلام بود }}


{{ب| سرخِ غروب بود و، زمین مانده بود مات | تا در میانه، لالۀ زهرا کدام بود؟ <ref>همان، ص 41.</ref> }}
{{ب| سرخِ غروب بود و، زمین مانده بود مات | تا در میانه، لالۀ زهرا کدام بود؟ <ref>همان، ص ۴۱.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
===عاشق‌ترین سوار===
===عاشق‌ترین سوار===
{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۲۱۷: خط ۱۹۱:
{{ب| آواز خون سرود و به خواب عدم غُنود | مرغى که بر درخت ولایت پناه داشت }}
{{ب| آواز خون سرود و به خواب عدم غُنود | مرغى که بر درخت ولایت پناه داشت }}


{{ب| هر دشنه‌اى، علامت سرخ سؤال داشت | هر خنجرى خمید که: آیا گناه داشت؟! <ref>همان، ص 43 و 44.</ref> }}
{{ب| هر دشنه‌اى، علامت سرخ سؤال داشت | هر خنجرى خمید که: آیا گناه داشت؟! <ref>همان، ص ۴۳ و ۴۴.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
 
===یک گوش و یک گوشواره!===
===یک گوش و یک گوشواره!===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{م| خورشید،خورشید،خورشید، آیینه‌اى پاره پاره }}
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه‌اى پاره پاره }}


{{م| شمشیر، شمشیر، شمشیر، رنگین ز خون ستاره }}
{{م| شمشیر، شمشیر، شمشیر، رنگین ز خون ستاره }}
خط ۲۲۸: خط ۲۰۱:
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه آتش گرفته }}
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه آتش گرفته }}


{{م| مى‌بارد از آسمان: آه، مى‌جوشد از شن:شراره}}
{{م| مى‌بارد از آسمان: آه، مى‌جوشد از شن: شراره}}


{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه بیتاب و آب‌ست}}
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه بیتاب و آب است}}


{{م| با تشنگانش ترنّم، بر کشتگانش نظاره}}
{{م| با تشنگانش ترنّم، بر کشتگانش نظاره}}
خط ۲۴۲: خط ۲۱۵:
{{م| قاموس قرآن پیاده، اشباح شیطان سواره}}
{{م| قاموس قرآن پیاده، اشباح شیطان سواره}}


{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه در کاروان‌ست}}
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه در کاروان است}}


{{م| گویى تراشیده ابلیس این مردمان را ز خاره}}
{{م| گویى تراشیده ابلیس این مردمان را ز خاره}}
خط ۲۵۶: خط ۲۲۹:
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه طاقت ندارد}}
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه طاقت ندارد}}


{{م| مردى نهان کرده در مشت یک گوش و یک گوشواره! <ref>همان، ص 45 تا 47.</ref>}}
{{م| مردى نهان کرده در مشت یک گوش و یک گوشواره! <ref>همان، ص ۴۵ تا ۴۷.</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
===آفتابى پشت زین===
===آفتابى پشت زین===
{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۲۷۴: خط ۲۴۷:
{{ب| نخل‌ها دیدند مثل کوه بر خاک اوفتاد | آن علمدارى که مى‌شد بو ترابى پشت زین }}
{{ب| نخل‌ها دیدند مثل کوه بر خاک اوفتاد | آن علمدارى که مى‌شد بو ترابى پشت زین }}


{{ب| نخل‌ها دیدند اى افسوس از این نخل‌ها | سوگواران غروبِ ماهتابى پشت زین <ref>همان،ص 48.</ref> }}
{{ب| نخل‌ها دیدند اى افسوس از این نخل‌ها | سوگواران غروبِ ماهتابى پشت زین <ref>همان،ص ۴۸.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />


===مى‌وزید مرگ:سرخ،سرخ،سرخ===
===مى‌وزید مرگ:سرخ، سرخ، سرخ===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{م| مى‌وزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ مى‌گذشت روز: زرد، زرد، زرد}}
{{ب| مى‌وزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ |مى‌گذشت روز: زرد، زرد، زرد}}


{{م| آتش گناه: گرم، گرم، گرم، شعلۀ نگاه: سرد، سرد، سرد}}
{{ب| آتش گناه: گرم، گرم، گرم | شعلۀ نگاه: سرد، سرد، سرد}}


{{م| سینۀ کویر: داغ، داغ، داغ، نه خیال گل، نه هواى باغ}}
{{ب| سینۀ کویر: داغ، داغ، داغ| نه خیال گل، نه هواى باغ}}


{{م| خاک و آفتاب، تابش و سراب، باد، باد، باد، گرد، گرد، گرد}}
{{ب| خاک و آفتاب، تابش و سراب| باد، باد، باد، گرد، گرد، گرد}}


{{م| خادمان مال: گنگ، مات، لال، قیل، قیل، قیل، قال، قال، قال}}
{{ب| خادمان مال: گنگ، مات، لال| قیل، قیل، قیل، قال، قال، قال}}


{{م| بردۀ هوا: خیل، خیل، خیل، بندۀ هوس: فرد، فرد، فرد}}
{{ب| بردۀ هوا: خیل، خیل، خیل| بندۀ هوس: فرد، فرد، فرد}}


{{م| راهیان کفر بسته راه شط، پر نمى‌زند در فرات بط}}
{{ب| راهیان کفر بسته راه شط| پر نمى‌زند در فرات بط}}


{{م| فکر کودکان: آب، آب، آب، ذکر هر زبان: درد، درد، درد}}
{{ب| فکر کودکان: آب، آب، آب| ذکر هر زبان: درد، درد، درد}}


{{م| ناگهان کشید روى ماسه‌ها، دست کوچکى مشک خشک را}}
{{ب| ناگهان کشید روى ماسه‌ها| دست کوچکى مشک خشک را}}


{{م| هرچه درد دل، هرچه آرزو: گفت، گفت، گفت، کرد، کرد، کرد}}
{{ب| هرچه درد دل، هرچه آرزو: |گفت، گفت، گفت، کرد، کرد، کرد}}


{{م| لحظه‌اى دگر تیغ ذو الفقار، آسمان‌شکن، آسمان‌گداز}}
{{ب| لحظه‌اى دگر تیغ ذو الفقار| آسمان‌شکن، آسمان‌گداز}}


{{م| پشت مى‌شکست:کوه،کوه،کوه،جار مى‌کشید:مرد،مرد،مرد}}
{{ب| پشت مى‌شکست: کوه، کوه، کوه| جار مى‌کشید: مرد، مرد، مرد}}


{{م| گرگهاى هار، روبهان پیر، نعره مى‌زدند: شیر، شیر، شیر}}
{{ب| گرگ‌هاى هار، روبهان پیر| نعره مى‌زدند: شیر، شیر، شیر}}


{{م| در گریز ازو سخت ناگزیر، خالى از خروش، خسته از نبرد}}
{{ب| در گریز از او سخت ناگزیر| خالى از خروش، خسته از نبرد}}


{{م| با گل غروب، آن دو دست پاک، اوفتاده بود بر فراز خاک}}
{{ب| با گل غروب، آن دو دست پاک| اوفتاده بود، بر فراز خاک}}


{{م| مى‌وزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ، مى‌گذشت روز: زرد، زرد، زرد <ref>همان،ص 52.</ref>}}
{{ب| مى‌وزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ| مى‌گذشت روز: زرد، زرد، زرد <ref>همان،ص ۵۲.</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />


===در عظمت وجودى علمدار کربلا===
===روح تشنگی===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت، آب | شرمنده محبّت تو تا قیامت، آب }}
{{ب| اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت، آب | شرمنده محبّت تو تا قیامت، آب }}
خط ۳۱۹: خط ۲۹۲:
{{ب| بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت | لعلى که خورده بود ز جام امامت آب }}
{{ب| بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت | لعلى که خورده بود ز جام امامت آب }}
{{ب| لب تر نکردى از ادب اى روح تشنگى! | آموخت درس عاشقى و استقامت، آب }}
{{ب| لب تر نکردى از ادب اى روح تشنگى! | آموخت درس عاشقى و استقامت، آب }}
{{ب| ترجیع درد را-ز گریزى که از تو داشت | سر مى‌زند هنوز به سنگ ندامت، آب }}
{{ب| ترجیع درد را ز گریزى که از تو داشت | سر مى‌زند هنوز به سنگ ندامت، آب }}
{{ب| از نقش سجده کردۀ نخل بلند تو | آیینه‌اى است خفته در آه سلامت، آب }}
{{ب| از نقش سجده کردۀ نخل بلند تو | آیینه‌اى است خفته در آه سلامت، آب }}
{{ب| سوگ تو را ز صخره چکد قطره قطره، رود | زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب }}
{{ب| سوگ تو را ز صخره چکد قطره قطره، رود | زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب }}
{{ب| از ساغر سقایت فضلت قلم چشید | گسترد تا حریم تعزّل زعامت، آب }}
{{ب| از ساغر سقایت فضلت قلم چشید | گسترد تا حریم تعزّل زعامت، آب }}
{{ب| زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت | بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! }}
{{ب| [[زینب (س)|زینب]]، [[حسین]] را به گل سرخ خون شناخت | بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! }}
{{ب| از جوهر شفاعت تیغت بعید نیست | گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب }}
{{ب| از جوهر شفاعت تیغت بعید نیست | گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب }}
{{ب| آمد به آستان تو گریان و عذرخواه | با عزم پاى بوسى و قصد اقامت، آب }}
{{ب| آمد به آستان تو گریان و عذرخواه | با عزم پاى بوسى و قصد اقامت، [[آب]] }}
{{ب| مى‌خوانمت به نام ابو الفضل و، شوق را | در دیدگان منتظرم بسته قامت، آب <ref>همان، ص 54 و 55.</ref> }}
{{ب| مى‌خوانمت به نام [[عباس ابن علی(ع)|ابوالفضل]] و، شوق را | در دیدگان منتظرم بسته قامت، آب <ref>همان، ص ۵۴ و ۵۵.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


==منابع==
==منابع==


*[[دانشنامه‌ شعر عاشورایی‌ انقلاب‌ حسینی‌ در شعر شاعران‌ عرب‌ و عجم‌|دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ص: 1424-1425.]]
*[[دانشنامه‌ شعر عاشورایی‌ انقلاب‌ حسینی‌ در شعر شاعران‌ عرب‌ و عجم‌|دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۱۴۲۴-۱۴۲۵.]]
*[[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج1، ص 537-542.]]
*[[کاروان شعر عاشورا|محمدعلی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج۱، ص ۵۳۷-۵۴۲.]]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۳۳۹: خط ۳۱۱:
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
<references />
<references />{{شاعران}}
[[رده:شاعران ایرانی]]
[[رده:شاعران ایرانی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۳

خسرو احتشامی هونه گانی (۱۳۲۵ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

خسرو احتشامی
خسرو احتشامی.jpg
نام اصلی خسرو احتشامی هونه گانی
زمینهٔ کاری شعر و ادبیات
زادروز ۱۳۲۵ ه. ش
هونه‌گان (از توابع اصفهان)
پدر و مادر علی محمد
ملیت ایرانی
سال‌های نویسندگی سبک عراقی و اصفهانی
کتاب‌ها «در کوچه باغ زلف»، «زین نقرۀ واژگون»، «اصفهان در شعر صائب»، «امشب صدای تیشه»، «باغ‌های چوبی»، «افسانه اصفهان آبی»، «غزل بانو»، «شکوه علوی در تغزل صفوی»، «غزل مردان اصفهان»

زندگینامهویرایش

خسرو احتشامی در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را در اصفهان گذراند. وی بخشی از تحصیلات عالیه‌ خود را در کشور هندوستان و مابقی را در شهرستان اصفهان در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ به اتمام رساند. احتشامی سرودن شعر را از دوران دبیرستان شروع نمود و تحت تأثیر آموزش‌های پدر بزرگ مادری خود که فردی شاعر و هنرمند بود. بیشتر فعالیت‌های او در زمینه شناخت شعر پژوهش هنری و تحقیق ادبی بوده و به عنوان مدرس در دانشگاه شیخ بهایی اصفهان مشغول است.

آثارویرایش

احتشامی از شاعران غزلسرا محسوب می‌شود که گاهی قصیده می‌گوید و در کنار آن در شعر نو نیز اشعاری سروده‌است. استفادۀ کارآمد و به هنگام از آرایه‌هاى لفظى و معنوى، آفرینش ترکیب‌هاى ناب و بدیع، خلق مضامین رنگین، نگاه تازه به آفاق شعر آیینى و غزل مرثیه‌هاى عاشورایى او قابل توجه است.

منظومویرایش

اشعارویرایش

آفتاب شعله پوشویرایش

گیسوی خورشید می‌لغزید روی خیمه‌ها خون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌ها
آب، پشت تپّه‌ها، می‌شست زخم دشت را از شرار تشنگی پر بو جوی خیمه‌ها
آسمان، آرام در شطّ شقایق می‌نشست‌ ارغوان می‌ریخت در جام وضوی خیمه‌ها
شهریار عشق، در گرم بیابان خفته بود اسب، با زین تهی می‌رفت سوی خیمه‌ها
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد آفتابی شعله‌پوش از روبروی خیمه‌ها
شیهه‌ی خونین شنید و از حرم بیرون دوید شوق را، عرشی غزال آیه بوی خیمه‌ها
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه‌ خاک شد با گام رجعت آرزوی خیمه‌ها
ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند بال می‌زد بغض عصمت در گلوی خیمه‌ها [۸]


شمشیرهاى برهنهویرایش

از هُرم آفتاب،زمین در نفیر بود هستى گداز سینۀ گرم کویر بود
نه شاخه از شکوفه سپیداب مى‌نُمود نه قامت درخت نشسته به شیر بود
جاى نسیم، باد تب‌آلود مى‌وزید نه نکهت بهار، نه بوى عبیر بود
خورشید، در نهایت بیداد مى‌گداخت صحرا، به ژرفناى حرارت اسیر بود
ره مى‌سپرد قافلۀ عشق و راستى بر کاروانیان، گل آتش حریر بود
تا بر حریم میکدۀ دوست سر نهند جان‌ها در آن مقام به گلبانگ پیر بود
پیرى که در کمال طریقت چراغ داشت پیرى که بر جهان حقیقت سفیر بود
قامتْ قصیده‌اى که به دیباچۀ وجود از خویشتن گزیر و، ز حق ناگزیر بود
مشتى درشت بر دهن دیو سیرتان سروى سترگ در گذر زمهریر بود
در عاشقى، یگانۀ دنیاى نیستى در دوستى، ز جاه و زر و مال سیر بود
«ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم» [۹] سیمرغ قاف آینه‌ها را صفیر بود
آیینه‌هاى خون، که به ظهر ضمیرشان بر نیزه‌ها شکفته شدن دلپذیر بود
آیینه نه، تسلسل حریّت حَرا آیینه نه، تداوم روز غدیر بود
با ساز صولت اسد الله دشت عشق نیزار نینوا، شرفْ آهنگ شیر بود
افتاده در محاق خدایان زور و زر ماهى که در سپهر فتوت منیر بود
دانست تیغ مرگ بِهْ از بندِ بندگى‌ست افراشت قامتى که نه ذلّت‌پذیر بود
شمشیرها! برهنه طواف تنم کنید راز حماسه کارى مردى دلیر بود
مردى که مى‌نوشت خط سرنوشت را مردى که چون خداى جهان بى‌نظیر بود
مردى که با تولّد خود، آفتاب را بر مُنجیان خفتۀ عالم بشیر بود
در موج‌خیز حادثه، در ساحل فرات آنجا که حق به پنجۀ باطل اسیر بود
«استاده‌ام چو شمع، مترسان ز آتشم» [۱۰] پاسخ‌گزار خنجر و شمشیر و تیر بود [۱۱]


شطّ شقایقویرایش

گیسوى خورشید مى‌لغزید روى خیمه‌ها خون و آتش مى‌تراوید از سبوى خیمه‌ها
آبِ پاى تپّه‌ها مى‌شست زخم دشت را از شرار تشنگى پر بود جوى خیمه‌ها
آسمان، آرام در شطّ شقایق مى‌نشست ارغوان مى‌ریخت در جام وضوى خیمه‌ها
شهریار عشق در گرم بیابان خفته بود اسب با زین تهى مى‌رفت سوى خیمه‌ها
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد آفتابى شعله‌پوش از رو به روى خیمه‌ها
شیهه‌اى خونین شنید و از حرم بیرون دوید شوق را عرشىْ غزالِ آیهْ بوى خیمه‌ها
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه خاک شد با گام رجعت آرزوى خیمه‌ها
ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند بال مى‌زد بغض غیرت در گلوى خیمه‌ها
کاروان، آلاله‌ها را برد و شب مهتاب دید نخل سبز بى‌سرى در جستجوى خیمه‌ها [۱۲]


برگریز عشقویرایش

سرخِ غروب بود و حریق خیام بود آغاز زنگ قافله در راه شام بود
سرخِ غروب بود و شهیدان و هُرم خاک روز نبرد نور و سیاهى تمام بود
سرخ غروب بود و سکوت سوارها اسب امیر آینه‌ها بى‌لگام بود
سرخ غروب بود و، عطش آه مى‌کشید در دیده، خوابِ آب هم آنجا حرام بود
سرخ غروب بود و، چو آغوش آسمان ماه و ستاره بر سرِ نى در خرام بود
سرخ غروب بود و، زمان گنگ مى‌گذشت در برگریز عشق نه جاى کلام بود
سرخِ غروب بود و، زمین مانده بود مات تا در میانه، لالۀ زهرا کدام بود؟ [۱۳]


عاشق‌ترین سوارویرایش

مى‌رفت بارۀ شب و، بار گناه داشت مى‌آمد آفتاب و، غمى در نگاه داشت
پیراهن سپیده، سیاهى گرفته بود خورشید، داغ شرم ز پیر پگاه داشت
تا دوردست، نیزه پسِ نیزه مى‌دمید آغوش دشت، حسرت سبز گیاه داشت
این سو، حیات آینه بى‌آب مى‌شکست آن سو، فراتْ خنده به لب قاه قاه داشت
در رزمگاه نور که ایزدْ سرشت بود اهریمن ضلالت و ظلمت سپاه داشت
توفان تیغ بازى مستانه مى‌وزید از پهنه‌اى که خون خدا بارگاه داشت
در نیمروز عشق که عاشق‌ترین سوار بر مِهردوست حاجت مُهر گواه داشت
آورد حجّتى که ز گهواره تا مصاف زنجیر شیون و، زِره اشک و آه داشت
بر دوش صلحْ‌پوش امامت نشانه رفت تیر قضا، که تا حرم وحى راه داشت
آواز خون سرود و به خواب عدم غُنود مرغى که بر درخت ولایت پناه داشت
هر دشنه‌اى، علامت سرخ سؤال داشت هر خنجرى خمید که: آیا گناه داشت؟! [۱۴]


یک گوش و یک گوشواره!ویرایش

خورشید، خورشید، خورشید، آیینه‌اى پاره پاره
شمشیر، شمشیر، شمشیر، رنگین ز خون ستاره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه آتش گرفته
مى‌بارد از آسمان: آه، مى‌جوشد از شن: شراره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه بیتاب و آب است
با تشنگانش ترنّم، بر کشتگانش نظاره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مى‌سوزد از داغ
خون مى‌چکد قطرهْ قطره از جنبش گاهواره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مى‌بارد آن دور
قاموس قرآن پیاده، اشباح شیطان سواره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه در کاروان است
گویى تراشیده ابلیس این مردمان را ز خاره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مى‌خواند از دوست
تقدیر، تقدیر، تقدیر، از این سفر نیست چاره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه چشم انتظارست
از پاى خارى تراود اشکى ز برق اشاره
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه طاقت ندارد
مردى نهان کرده در مشت یک گوش و یک گوشواره! [۱۵]


آفتابى پشت زینویرایش

نخل‌ها دیدند او را فتح بابى پشت زین اوجْ گردى، عرشْ پروازى، عقابى پشت زین
نخل‌ها دیدند او را بر بلنداى شکوه مُلتقاى قلّه‌اى با آفتابى پشت زین
نخل‌ها دیدند او را در غبار رزمگاه چون چراغ صبح از پشت سحابى، پشت زین
نخل‌ها دیدند او را روح دریا در خرام با کمال تشنگى، موج شتابى پشت زین
نخل‌ها دیدند او را خونْ‌چکان و خشکْ‌لب در هواى خیمه‌ها با مشک آبى پشت زین
نخل‌ها دیدند او را دست شسته از دو دست داشت با داور دعاى مستجابى، پشت زین
نخل‌ها دیدند مثل کوه بر خاک اوفتاد آن علمدارى که مى‌شد بو ترابى پشت زین
نخل‌ها دیدند اى افسوس از این نخل‌ها سوگواران غروبِ ماهتابى پشت زین [۱۶]


مى‌وزید مرگ:سرخ، سرخ، سرخویرایش

مى‌وزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ مى‌گذشت روز: زرد، زرد، زرد
آتش گناه: گرم، گرم، گرم شعلۀ نگاه: سرد، سرد، سرد
سینۀ کویر: داغ، داغ، داغ نه خیال گل، نه هواى باغ
خاک و آفتاب، تابش و سراب باد، باد، باد، گرد، گرد، گرد
خادمان مال: گنگ، مات، لال قیل، قیل، قیل، قال، قال، قال
بردۀ هوا: خیل، خیل، خیل بندۀ هوس: فرد، فرد، فرد
راهیان کفر بسته راه شط پر نمى‌زند در فرات بط
فکر کودکان: آب، آب، آب ذکر هر زبان: درد، درد، درد
ناگهان کشید روى ماسه‌ها دست کوچکى مشک خشک را
هرچه درد دل، هرچه آرزو: گفت، گفت، گفت، کرد، کرد، کرد
لحظه‌اى دگر تیغ ذو الفقار آسمان‌شکن، آسمان‌گداز
پشت مى‌شکست: کوه، کوه، کوه جار مى‌کشید: مرد، مرد، مرد
گرگ‌هاى هار، روبهان پیر نعره مى‌زدند: شیر، شیر، شیر
در گریز از او سخت ناگزیر خالى از خروش، خسته از نبرد
با گل غروب، آن دو دست پاک اوفتاده بود، بر فراز خاک
مى‌وزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ مى‌گذشت روز: زرد، زرد، زرد [۱۷]


روح تشنگیویرایش

اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت، آب شرمنده محبّت تو تا قیامت، آب
افتاد سایه‌اى ز سمند تو در فرات پیچید و رنگ باخت ز شور شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت دید و کمال کرامت، آب
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت لعلى که خورده بود ز جام امامت آب
لب تر نکردى از ادب اى روح تشنگى! آموخت درس عاشقى و استقامت، آب
ترجیع درد را ز گریزى که از تو داشت سر مى‌زند هنوز به سنگ ندامت، آب
از نقش سجده کردۀ نخل بلند تو آیینه‌اى است خفته در آه سلامت، آب
سوگ تو را ز صخره چکد قطره قطره، رود زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب
از ساغر سقایت فضلت قلم چشید گسترد تا حریم تعزّل زعامت، آب
زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!
از جوهر شفاعت تیغت بعید نیست گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب
آمد به آستان تو گریان و عذرخواه با عزم پاى بوسى و قصد اقامت، آب
مى‌خوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در دیدگان منتظرم بسته قامت، آب [۱۸]

منابعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. مجموعه شعر آئینی
  2. درآمدی است بر خسرو و شیرین نظامی
  3. جمال شناسی پنجره‌های رنگین ایرانی
  4. مثنوی بلندی است که به همراه یک آلبوم از معاریف بزرگ اصفهان چاپ شده است.
  5. سرگذشت تغزل در تاریخ ادبیات ایران.
  6. ۱۴ قصیده از شاعران نامدار دوره صفوی درباره حضرت مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین است.
  7. غزلیات ۵۳ نفر از شاعران اصفهان از قرن ششم تا زمان حاضر جمع‌آوری شده است.
  8. آینه در کربلاست؛ ص ۱۶.
  9. وامى از لسان‌الغیب حافظ شیرازى.
  10. همان.
  11. زین نقرۀ واژگون، خسرو احتشامى (هونه‌گانى)، سال 1382، قم، الطّیار، ص ۳۵ تا ۳۷.
  12. همان، ص ۳۹ و ۴۰.
  13. همان، ص ۴۱.
  14. همان، ص ۴۳ و ۴۴.
  15. همان، ص ۴۵ تا ۴۷.
  16. همان،ص ۴۸.
  17. همان،ص ۵۲.
  18. همان، ص ۵۴ و ۵۵.