مهدی جوادی‌

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۲:۳۸ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «مهدی جوادی متخلّص به «نوبهار» در سال 1321 ه. ش در شهر ری متولّد شد. وی در محضر اس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مهدی جوادی متخلّص به «نوبهار» در سال 1321 ه. ش در شهر ری متولّد شد. وی در محضر استاد ابو الحسن طوطی همدانی روشهای مختلف و فنون ظریف شاعری را آموخت و تخلّصش را از او دریافت کرد. سروده‌های او شامل قصیده، چکامه، ترجیع‌بند، رباعی، مرثیه و اشعار متفرقه می‌باشد. [۱]


سینه آتشکده‌ی سوز و گداز است هنوز عشق در خلوت اسرار نماز است هنوز
خطّ خونی که بر رخسار تو محبوب نوشت‌ نقش چشم شفق از خط طراز است هنوز
تا به سر سلسله‌ی عشق نوشتند حسین‌ رسم جان باختن اینگونه مجاز است هنوز
روح افلاکی تو هست سراپا توحید که به میدان وفا در تک و تاز است هنوز
قصّه‌ی زمزم و کوثر چو فراتند سبیل‌ این لب تشنه‌ی تو هست که راز است هنوز
گر، ز طوفان ستم باغ ولایت پژمرد چمن عشق تو از لاله طراز است هنوز
قصّه، بی‌غصه‌ی تو هیچ به پایان نرسد تا که زلف شب هجر تو دراز است هنوز
غم تو گوهر تشریف زمان شد به رثا چون دل شیفته در سوز و گداز است هنوز
رشته‌ی نظم عواطف چو زهم بگسستند در غمت چشمه‌ی اشکم به نیاز است هنوز
ارمغان تو خروش است علیه ظالم‌ نقش خون تو بر این امر جواز است هنوز
خون تو خطبه‌ی توحید مجرد می‌گفت‌ که به شریان زمان روح نواز است هنوز
خون اگر موج زد از سینه‌ی تو بر سر خاک‌ خاک آشفته از آن جلوه‌ی راز است هنوز
سجده بر تربت پاک تو به سودای نماز اقتدا بر خطّ خونت نیاز است هنوز
مشعل راه به ره گم شدگانی تو، حسین‌ راه باریک در این بادیه باز است هنوز
سَر تو واسطه‌ی عقد نهانکاری بود پوششی بهر خطاهای مجاز است هنوز
نهی از منکر اگر بود ترا امر قیام‌ امر معروف تو هم نغمه‌ی ساز است هنوز [۲]


عطش جز تشنگی معنا ندارد در این گل واژه معنا جا ندارد
عطش معراج استعلای روح است‌ که تصویری ز هر انشا ندارد
عطش موج خروشان تولّی است‌ بدان وسعت که هر دریا ندارد
عطش نور تجلّای حضور است‌ که در خلوت دلی تنها ندارد
عطش سرمست استغنای شوق است‌ همان شوقی که استثنا ندارد
عطش راز خلوص عاشقانه است‌ که معشوقی جز آن یکتا ندارد
عطش محو جمال دوست بودن‌ جمالی را که خود همتا ندارد
عطش طنّازی معشوق باشد که هر زیبای نازیبا ندارد
عطش عشق است و طغیان و شهادت‌ که معراجی چو عاشورا ندارد
عطش گلبانگ خون آلود تکبیر که در جان شهید آوا ندارد
عطش ذات هویّت در نیاز است‌ نیازی را که هر شیدا ندارد
عطش نور تشهد در نماز است‌ که سبحان الذّی اسرا ندارد
عطش روح مجرد از صفات است‌ زلال جاری احیا ندارد
عطش قلب فرات و چشم خورشید که رنگی چون شفق زیبا ندارد
عطش گهواره‌ی شش ماهه طفلی است‌ که تاب و طاقت هیجا ندارد
عطش باید شکوه رزم قاسم‌ که در جنگاوری همتا ندارد
عطش آشفتگی حال اکبر کز آن آشفتی پروا ندارد
عطش چشم ابو الفضل است و دستش‌ که دیگر جا در آن اعضا ندارد
عطش آن خاتم دست حسین است‌ که راز خویش را افشا ندارد
عطش بیماری فرزند زهراست‌ مشیّت غیر از آن سودا ندارد
عطش طفل یتیم بی‌پناهیست‌ که جا در خیمه‌ی صحرا ندارد
عطش در سجده در خون موج می‌زد که خون بی‌نام او غوغا ندارد
عطش پیرایه‌ی شمع وصال است‌ مکان در قُرب یا ادنی ندارد



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1375-1376.

پی نوشت

  1. سیمای مداحان و شاعران؛ ج 2، ص 283.
  2. همان؛ ص 288- 291.