سها
ملک الادباء و الشعراء میرزا محی الدّین محمد سهای اصفهانی شیرازی الاصل (1262 ه. ق.- 1338 ه. ق.) از شعرای ایرانی معاصر است.
زندگینامه
سها دومین فرزند هنرمند همای شیرازی است که در سال 1262 ه. ق. در اصفهان متولد شد. سها فنون ادب فارسی و عربی را نزد پدرش و دیگر اساتید آن زمان تحصیل کرد و تمام شعب و فروع این فنون را نیک آموخته بود در قواعد و رموز شعر و شاعری، فن تاریخ و انساب، معرفة الکتب و تراجم رجال بخصوص شعر و ادب و عرفان تسلّط کافی داشت و شعرای اصفهان در برابر وی خاضع بودند و نکات فنّی را از او میآموختند و او را «شعر مجسّم» میگفتند ودر تراجم احوال شعرای فارس اعم از قدیم و معاصر به منزلهی تذکرهای ناطق بود.
سها در شاعری طبعا غزلسرا بود و در دیگر انواع شعر به تفنّن طبع آزمایی میکرد و در شیوهی غزلگویی با رعایت طرز عراقی جدید پیرو مکتب سعدی و حافظ بود. یکی از خصوصیات شعر «سها» این است که در رعایت مناسبات لفظی شامل صنعت مراعات نظیر و تضاد و تجنیس و توریه و ابهام تناسب و امثال آن که مجموع را در عرف شعرا «اسباب» میگویند تقیّد و اهتمام فوق العاده داشت، چندان که هیچ شعری را بدون جمع اسباب نمیگذاشت. در انجمن شعرای اصفهان از انجمن ابو الفقراء تا انجمن شیدا جزو اعضای ثابت همیشگی محسوب میشد. حکمران اصفهان پس از وفات برادرش عنقا به او لقب ملک الشعرائی داد امّا او از این امر کراهت داشت و راضی نبود که لقب برادر بزرگتر را به وی دهند و به همین سبب او را «ملک الادباء» نامیدند. [۱]
او سرانجام روز دوشنبه 23 صفر 1338 هجری به مرض «باد سرخ» از دنیا رفت و در مقبرهی تخت فولاد به خاک سپرده شد.
اشعار
مدح امام حسین (ع):
رسید عید همایون سیّد الشهداء | به سوم مه شعبان ز مهر بار خدا | |
امام سوم، سبط دوم وجود نخست | که هست خسرو ایجاد و شاه هر دو سرا | |
شفیع روز جزا قبلهگاه جنّ و بشر | امام ملک و ملک دادخواه شاه و گدا | |
چو آفتاب عیان شد به سوم شعبان | ز آسمان ولایت به ساحت غبرا | |
دُر ثمین رسول و گل ریاض بتول | که از وجودش موجود گشت ارض و سما | |
شب ولادت آن آفتاب چرخ شرف | زمین منوّر از شوق گشت سر تا پا | |
یگانه گوهر و تابنده اختری سر زد | ز درج حیدر و ز برج زهرهی زهرا | |
مهی که دامن زهرا است خانهی شرفش | شهی که قابلهاش آمد از جنان لعیا | |
چو شخص احمد شخص وی است بیمانند | چو ذات یکتا ذات وی است بیهمتا | |
رسول نیست و لیکن بود رسول صفات | خدای نیست و لیکن بود خدای نما | |
لقای حضرت باری که هیچ دیده ندید | پدید گشت چو خورشید زان خجسته لقا | |
به بارگاهش فرمانبری بود بهرام | بر آستانش کمر بستهیی بود جوزا | |
جمال یاسین شمس یقین امام مبین | فروغ یزدان مرآت حقّ ولّی خدا | |
قفا نکرد به دشمن اگر چه خصم شریر | ز کین نمود سر انورش جدا از قفا | |
به شهربند رضا تا نهاد پای شکیب | شد از رضای خدا شاه شهربند رضا | |
غزا چو کرد به راه خدا به یاری دین | در آن غزا قدر آمد مطیع او چو قضا | |
ز مدح آن شه این بندهی کم از ذرّه | چو آفتاب بود در میانهی شعرا | |
اگر که شعر «سها» به درش شود مقبول | شود به روشنی آفتاب شعر سها [۲] |
رباعی
در ماه محرّم و صفر ای دل من | در خانهنشین با غم و اندوه و محن | |
آنگاه ز سوز سینه در سرّ و علن | گاهی به حسین گریه کن گه به حسن [۳] |