قیس‌ بن اشعث: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۷ مارس ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''قیس بن أشعث بن قِیس بن مَعدی کَرب اَشجَ کِندی اَزدی کوفی،''' معروف به قیس قَطیفه از سپاهیان عمر بن سعد در واقعه کربلا بود. قیس، از کسانی بود که قبل از واقعه کربلا به امام حسین (ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید، اما با تسلط عبیدالله بن زیاد بر کوفه تغییر موضع داد. او در روز عاشورا در سپاه عمر بن سعد بود و در غارت خیمه‌ها نقش داشت و زره امام حسین (ع) را به غارت برد. وی از کسانی است که سرهای شهدای کربلا را نزد عبیدالله بن زیاد بردند.  
'''قیس بن أشعث بن قِیس بن مَعدی کَرب اَشجَ کِندی اَزدی کوفی،''' معروف به قیس قَطیفه از سپاهیان [[عمر بن سعد]] در واقعه کربلا بود. قیس، از کسانی بود که قبل از واقعه کربلا به امام حسین (ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید، اما با تسلط عبیدالله بن زیاد بر کوفه تغییر موضع داد. او در روز عاشورا در سپاه عمر بن سعد بود و در غارت خیمه‌ها نقش داشت و زره امام حسین (ع) را به غارت برد. وی از کسانی است که سرهای شهدای کربلا را نزد عبیدالله بن زیاد بردند.  


{{جعبه اطلاعات قاتل شهدای کربلا
{{جعبه اطلاعات قاتل شهدای کربلا
خط ۲۸: خط ۲۸:
اشعث در زمان خلیفه دوم و به هنگام فتح عراق به یاری سعد بن ابی‌ وقّاص فرستاده شد.<ref>- فتوح البلدان، ص257. </ref> با فتح عراق مجالی مناسب برای فعالیت به‌دست آورد. در قادسیه شرکت داشت و در یرموک یک چشم خود را از دست داد.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص122،120؛ المعارف، ص586؛ تاریخ طبری، ج3، ص487؛ بغیة الطلب، ج4، ص1890. </ref> اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای کوفه در آنجا اقامت گزید.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص129. </ref> در دوره عثمان عامل آذربایجان شد.<ref>- فتوح البلدان، ص273-274؛ الاخبار الطوال، ص156.</ref> چون امام علی (ع) به خلافت رسید بر ولایت آذربایجان و ارمنیه باقی ماند.<ref>- فتوح البلدان، ص327،205. </ref> پس از واقعه جمل امام بدو امر فرمود تا اموال آذربایجان را تسلیم کند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص200؛ و نیز ر.ک : نهج البلاغه، نامه5. </ref> گویند از همان زمان با معاویه بنای مکاتبه را گذاشت و قصد داشت که به او بپیوندد، اما چون با یارانش رایزنی کرد، آنان پیوستن به شامیان را تقبیح کردند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ انساب الاشراف، ج2، ص296.  </ref> در صفین حضور داشت<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص296؛ تاریخ طبری، ج4، ص561.</ref> اما امام و پیروان صادق آن حضرت به وی اعتمادی نداشتند، با این وجود امام او را به فرماندهی بخشی از سپاه گماشت.<ref>- وقعة صفین، ص137؛ الاخبار الطوال، ص224.  </ref> اگر چه در این جنگ از خود رشادت نشان داد اما در شب ”لیلةالهریر“ که نزدیک بود سپاهیان امام کار جنگ را یکسره کنند، اشعث در جمع کندیان با لحنی مصلحت‌جویانه خواستار ترک خونریزی بیشتر شد. بنابراین روایات تا این خبر به معاویه رسید، دستور داد تا قرآن‌ها را فراز نیزه‌ها کنند.<ref>- وقعة صفین، ص480-480؛ الاخبار الطوال، ص188-189.  </ref> در روایت یعقوبی صریحاً از مکاتبه و ارتباط اشعث و معاویه در این‌باره یاد شده است.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص188-189.  </ref> پس از این ماجرا اشعث از امیرالمؤمنین به تأکید خواست که پیشنهاد ”دعوت به کتاب‌الله“ را بپذیرد و گفته‌اند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار ترک مخاصمه بودند.<ref>- وقعة صفین، ص482-484.  </ref> همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حکم از شام و یک حکم از عراق پسندید و همراه کندیان، ابوموسی اشعری را برگزید و با حکمیت ابن‌ عباس یا مالک اشتر به عنوان نماینده از سوی امام و عراقیان مخالفت کرد.<ref>- وقعة صفین، ص 499-500؛ انساب الاشراف، ج2، ص332؛ الفتوح، ج3، ص325، ج4، ص2-4؛ المعیار و الموازنه، ص172.  </ref> به روایت یعقوبی، وقتی بر سر لقب امیرالمؤمنین برای امام علی (ع) هنگام نوشتن صلح‌نامه میان نمایندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن نامه شد و مالک اشتر سخت به او اعتراض کرد.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص189.  </ref>
اشعث در زمان خلیفه دوم و به هنگام فتح عراق به یاری سعد بن ابی‌ وقّاص فرستاده شد.<ref>- فتوح البلدان، ص257. </ref> با فتح عراق مجالی مناسب برای فعالیت به‌دست آورد. در قادسیه شرکت داشت و در یرموک یک چشم خود را از دست داد.<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص122،120؛ المعارف، ص586؛ تاریخ طبری، ج3، ص487؛ بغیة الطلب، ج4، ص1890. </ref> اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای کوفه در آنجا اقامت گزید.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص129. </ref> در دوره عثمان عامل آذربایجان شد.<ref>- فتوح البلدان، ص273-274؛ الاخبار الطوال، ص156.</ref> چون امام علی (ع) به خلافت رسید بر ولایت آذربایجان و ارمنیه باقی ماند.<ref>- فتوح البلدان، ص327،205. </ref> پس از واقعه جمل امام بدو امر فرمود تا اموال آذربایجان را تسلیم کند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص200؛ و نیز ر.ک : نهج البلاغه، نامه5. </ref> گویند از همان زمان با معاویه بنای مکاتبه را گذاشت و قصد داشت که به او بپیوندد، اما چون با یارانش رایزنی کرد، آنان پیوستن به شامیان را تقبیح کردند.<ref>- وقعة صفین، ص20-21؛ انساب الاشراف، ج2، ص296.  </ref> در صفین حضور داشت<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص296؛ تاریخ طبری، ج4، ص561.</ref> اما امام و پیروان صادق آن حضرت به وی اعتمادی نداشتند، با این وجود امام او را به فرماندهی بخشی از سپاه گماشت.<ref>- وقعة صفین، ص137؛ الاخبار الطوال، ص224.  </ref> اگر چه در این جنگ از خود رشادت نشان داد اما در شب ”لیلةالهریر“ که نزدیک بود سپاهیان امام کار جنگ را یکسره کنند، اشعث در جمع کندیان با لحنی مصلحت‌جویانه خواستار ترک خونریزی بیشتر شد. بنابراین روایات تا این خبر به معاویه رسید، دستور داد تا قرآن‌ها را فراز نیزه‌ها کنند.<ref>- وقعة صفین، ص480-480؛ الاخبار الطوال، ص188-189.  </ref> در روایت یعقوبی صریحاً از مکاتبه و ارتباط اشعث و معاویه در این‌باره یاد شده است.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص188-189.  </ref> پس از این ماجرا اشعث از امیرالمؤمنین به تأکید خواست که پیشنهاد ”دعوت به کتاب‌الله“ را بپذیرد و گفته‌اند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار ترک مخاصمه بودند.<ref>- وقعة صفین، ص482-484.  </ref> همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حکم از شام و یک حکم از عراق پسندید و همراه کندیان، ابوموسی اشعری را برگزید و با حکمیت ابن‌ عباس یا مالک اشتر به عنوان نماینده از سوی امام و عراقیان مخالفت کرد.<ref>- وقعة صفین، ص 499-500؛ انساب الاشراف، ج2، ص332؛ الفتوح، ج3، ص325، ج4، ص2-4؛ المعیار و الموازنه، ص172.  </ref> به روایت یعقوبی، وقتی بر سر لقب امیرالمؤمنین برای امام علی (ع) هنگام نوشتن صلح‌نامه میان نمایندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن نامه شد و مالک اشتر سخت به او اعتراض کرد.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص189.  </ref>
==خوارج==
==خوارج==
با ظهور گرایش خوارج که امیرالمؤمنین تا سر حدّ ممکن کوشید با ایشان مدارا کند، اشعث از کسانی بود که اعتقاد داشتند باید پیش از آغاز دوباره جنگ با معاویه، نخست با خوارج نهروان جنگید.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص368؛ تاریخ طبری، ج5، ص82.  </ref> پس از نبرد نهروان، امام یاران را به جنگ با معاویه خواند، اما اشعث خستگی از جنگ را بهانه آورد و سخنان او نیز در سپاهیان تأثیر بسزایی داشت و امام راهی کوفه شد.<ref>- الاخبار الطوال، ص211؛ بغیة الطلب، ج4، ص1911؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص349.  </ref> امام علی (ع) به او اعتمادی نداشت حتی یک‌بار امام بر فراز منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت.<ref>- ر.ک : نهج البلاغه، خطبه 19؛ الاغانی، ج 8، ص159؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص297،291؛ الکامل مبرد، ج2، ص579.</ref> همچنین گفته‌اند یک‌بار اشعث، امام را تهدید به مرگ کرد.<ref>- ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص34؛ بغیة الطلب، ج4، ص1914؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص40-41. </ref>  
با ظهور گرایش خوارج که امام علی (ع) تا سر حدّ ممکن کوشید با ایشان مدارا کند، اشعث از کسانی بود که اعتقاد داشتند باید پیش از آغاز دوباره جنگ با معاویه، نخست با خوارج نهروان جنگید.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص368؛ تاریخ طبری، ج5، ص82.  </ref> پس از نبرد نهروان، امام یاران را به جنگ با معاویه خواند، اما اشعث خستگی از جنگ را بهانه آورد و سخنان او نیز در سپاهیان تأثیر بسزایی داشت و امام راهی کوفه شد.<ref>- الاخبار الطوال، ص211؛ بغیة الطلب، ج4، ص1911؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص349.  </ref> امام علی (ع) به او اعتمادی نداشت حتی یک‌بار امام بر فراز منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت.<ref>- ر.ک : نهج البلاغه، خطبه 19؛ الاغانی، ج 8، ص159؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص297،291؛ الکامل مبرد، ج2، ص579.</ref> همچنین گفته‌اند یک‌بار اشعث، امام را تهدید به مرگ کرد.<ref>- ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص34؛ بغیة الطلب، ج4، ص1914؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص40-41. </ref>  
==ارتباط با عبدالرحمن بن ملجم مرادی==
==ارتباط با عبدالرحمن بن ملجم مرادی==
واپسین نکته در زندگی اشعث، ارتباط او با عبدالرحمن بن ملجم مرادی و نقش او در توطئه شهادت امام علی (ع) است. ابن‌ ملجم چون از طرف مادر با قبیله کنده ارتباط داشت،<ref>- نسب معد و الیمن و الکبیر، ج1، ص121؛ انساب الاشراف، ج2، ص489،402؛ تاریخ طبری، ج6، ص346.  </ref> به همین سبب وقتی از مصر به کوفه آمد، در منزل اشعث سکنی گزید.<ref>- البلدان ابن‌فقیه، ص252؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص212.  </ref> در غالب روایات آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به مسجد کوفه، به ابن‌ ملجم جمله‌ای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود شتاب کند. این جمله را حجر بن عدی کندی که در مسجد حضور داشت، شنید و همان موقع توطئه شهادت امام را به او نسبت دادند و البته اشعث انکار کرد.<ref>- مقتل امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع)، ص94؛ الطبقات الکبری، ج3، ص36؛ انساب الاشراف، ج2، ص493-494؛ مقاتل الطالبیین، ص34؛ ارشاد، ج1، ص19؛ مروج الذهب، ج3، ص165-166.  </ref> بنا بر روایات اشعث از توطئه آگاهی داشته و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رساله‌ای از یکی از اباضیان (خوارج) معاصر چندان تبلور یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت می‌دهد و به گمان او، ابن‌ ملجم، کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبوده‌اند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص193 به بعد؛ و نیز ر.ک : تاریخ تحلیلی اسلام، ص134.</ref> او همچنین با توجه به پاره‌ای از روایت‌های تاریخی، کل ماجرای حکمیت را ساخته و پرداخته اشعث، معاویه و عمرو بن‌ عاص می‌داند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص81 به بعد.</ref>
واپسین نکته در زندگی اشعث، ارتباط او با عبدالرحمن بن ملجم مرادی و نقش او در توطئه شهادت امام علی (ع) است. ابن‌ ملجم چون از طرف مادر با قبیله کنده ارتباط داشت،<ref>- نسب معد و الیمن و الکبیر، ج1، ص121؛ انساب الاشراف، ج2، ص489،402؛ تاریخ طبری، ج6، ص346.  </ref> به همین سبب وقتی از مصر به کوفه آمد، در منزل اشعث سکنی گزید.<ref>- البلدان ابن‌فقیه، ص252؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص212.  </ref> در غالب روایات آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به مسجد کوفه، به ابن‌ ملجم جمله‌ای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود شتاب کند. این جمله را حجر بن عدی کندی که در مسجد حضور داشت، شنید و همان موقع توطئه شهادت امام را به او نسبت دادند و البته اشعث انکار کرد.<ref>- مقتل امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع)، ص94؛ الطبقات الکبری، ج3، ص36؛ انساب الاشراف، ج2، ص493-494؛ مقاتل الطالبیین، ص34؛ ارشاد، ج1، ص19؛ مروج الذهب، ج3، ص165-166.  </ref> بنا بر روایات اشعث از توطئه آگاهی داشته و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رساله‌ای از یکی از اباضیان (خوارج) معاصر چندان تبلور یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت می‌دهد و به گمان او، ابن‌ ملجم، کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبوده‌اند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص193 به بعد؛ و نیز ر.ک : تاریخ تحلیلی اسلام، ص134.</ref> او همچنین با توجه به پاره‌ای از روایت‌های تاریخی، کل ماجرای حکمیت را ساخته و پرداخته اشعث، معاویه و عمرو بن‌ عاص می‌داند.<ref>- الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، ص81 به بعد.</ref>
==مرگ اشعث==
==مرگ اشعث==
به هر حال زندگی اشعث پس از شهادت امام علی (ع) دیری نپایید و مرگ او اندکی پس از آن به فاصله چهل روز و در 63 سالگی در رسید، او احتمالاً در ذی‌ الحجه سال40 درگذشت،<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص228؛ بغیة الطلب، ج4، ص1918-1919؛ تاریخ بغداد، ج1، ص197؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص42. </ref> اگر چه در برخی مآخذ از سال 42 هجری و پس از صلح امام حسن (ع) به عنوان تاریخ مرگ او یاد شده است.<ref>- ر.ک : فتوح البلدان، ص102؛ اسد الغابه، ج1، ص98؛ الاستیعاب، ج1، ص134. </ref>         
به هر حال زندگی اشعث پس از شهادت امام علی (ع) دیری نپایید و مرگ او اندکی پس از آن به فاصله چهل روز و در 63 سالگی در رسید، او احتمالاً در ذی‌ الحجه سال 40 درگذشت،<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص228؛ بغیة الطلب، ج4، ص1918-1919؛ تاریخ بغداد، ج1، ص197؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص42. </ref> اگر چه در برخی مآخذ از سال 42 هجری و پس از صلح امام حسن (ع) به عنوان تاریخ مرگ او یاد شده است.<ref>- ر.ک : فتوح البلدان، ص102؛ اسد الغابه، ج1، ص98؛ الاستیعاب، ج1، ص134. </ref>         
==روابط با امامان (ع)==
==روابط با امامان (ع)==
روابط اشعث و فرزندان وی با خاندان امام علی (ع) و شیعیان در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به خصومت گرایید.
روابط اشعث و فرزندان وی با خاندان امام علی (ع) و شیعیان در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به خصومت گرایید.
خط ۵۳: خط ۵۳:
پس از شهادت امام حسین (ع)، قطیفه‌ (جامه‌ پرزدار ـ روپوش‌) خز امام‌ را قیس بن ‌اشعث‌ ربود و از آن زمان به ”قیس قطیفه“ مشهور شد.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص479؛ انساب الاشراف، ج3، ص397؛ الاخبار الطوال، ص301؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مروج الذهب، ج3، ص62؛ ارشاد، ج2، ص468؛ اللهوف، ص53؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص78. </ref>
پس از شهادت امام حسین (ع)، قطیفه‌ (جامه‌ پرزدار ـ روپوش‌) خز امام‌ را قیس بن ‌اشعث‌ ربود و از آن زمان به ”قیس قطیفه“ مشهور شد.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص479؛ انساب الاشراف، ج3، ص397؛ الاخبار الطوال، ص301؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مروج الذهب، ج3، ص62؛ ارشاد، ج2، ص468؛ اللهوف، ص53؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص78. </ref>
===جدا کردن سرهای شهدا===
===جدا کردن سرهای شهدا===
پس از شهادت امام حسین (ع)، سرهای شهدا را از تن جدا کردند و به کوفه نزد عبیدالله بن‌ زیاد بردند. قبیله‌ کنده‌ به‌ ریاست‌ قیس بن‌ اشعث‌ 13 سر را حمل‌ می‌کردند<ref>-  ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص412؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص468؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص91؛ المنتظم، ج5، ص341؛ بحار الانوار، ج45، ص62؛ مثیر الاحزان، ص65. </ref> و از او جایزه‌ ناچیزی‌ گرفت.
پس از شهادت امام حسین (ع)، سرهای شهدا را از تن جدا کردند و به کوفه نزد عبیدالله بن‌ زیاد بردند. قبیله‌ کنده‌ به‌ ریاست‌ قیس بن‌ اشعث‌ 13 سر را حمل‌ می‌کردند<ref>-  ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص412؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص468؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص91؛ المنتظم، ج5، ص341؛ بحار الانوار، ج45، ص62؛ مثیر الاحزان، ص65. </ref> و از او جایزه‌ ناچیزی‌ گرفت.
==مرگ==
==مرگ==
در هنگام قیام مختار، قیس بن‌ اشعث‌ به همراه برادرش محمد بن اشعث و عمر بن سعد و شمر بن ذی‌ الجوشن و عمرو بن حجاج، همراه گروهی از اشراف کوفه، راه بصره را پیش گرفتند تا به مصعب بن زبیر بپیوندند، اما از ترس شماتت مردم بصره از رفتن به آن شهر خودداری کرد و به کوفه برگشت و به عبدالله بن کامل که نزدیک‌ترین مردم به مختار بود، پناهنده شد. عبدالله بن‌ کامل پیش مختار آمد و گفت: ای امیر! قیس بن‌ اشعث‌ به من پناهنده شده است و من او را پناه داده‌ام. امان مرا درباره او بپذیر. مختار سر به زیر انداخت و سکوت کرد و سپس با سخنان دیگر عبدالله را سرگرم کرد و به او گفت انگشترت را به من بده و آن را در انگشت خود کرد و مدتی نگه‌ داشت. آنگاه ابو عمره را احضار کرد و انگشتر را به او داد و پوشیده به او گفت: پیش همسر عبدالله برو و به او بگو این انگشتر شوهرت نشانه این است که مرا پیش قیس بن‌ اشعث‌ ببری که لازم است با او برای خلاصی او از چنگ مختار مذاکره کنم، آن زن ابو عمره را پیش قیس‌ برد و ابو عمره شمشیر کشید و گردن او را زد و سرش را برداشت و آورد و پیش مختار انداخت. مختار گفت این پاداش برداشتن قطیفه امام حسین (ع)  بود. عبدالله بن‌ کامل گفت تو پناه‌ دهنده مرا، میهمان و یار قدیمی مرا کشتی؟ مختار گفت: وای بر تو آرام باش آیا روا می‌داری که کشندگان پسر دختر پیامبرت را پناه دهی؟<ref>- الاخبار الطوال، ص301-302.</ref>   
در هنگام قیام مختار، قیس بن‌ اشعث‌ به همراه برادرش محمد بن اشعث و عمر بن سعد و شمر بن ذی‌ الجوشن و عمرو بن حجاج، همراه گروهی از اشراف کوفه، راه بصره را پیش گرفتند تا به مصعب بن زبیر بپیوندند، اما از ترس شماتت مردم بصره از رفتن به آن شهر خودداری کرد و به کوفه برگشت و به عبدالله بن کامل که نزدیک‌ترین مردم به مختار بود، پناهنده شد. عبدالله بن‌ کامل پیش مختار آمد و گفت: ای امیر! قیس بن‌ اشعث‌ به من پناهنده شده است و من او را پناه داده‌ام. امان مرا درباره او بپذیر. مختار سر به زیر انداخت و سکوت کرد و سپس با سخنان دیگر عبدالله را سرگرم کرد و به او گفت انگشترت را به من بده و آن را در انگشت خود کرد و مدتی نگه‌ داشت. آنگاه ابو عمره را احضار کرد و انگشتر را به او داد و پوشیده به او گفت: پیش همسر عبدالله برو و به او بگو این انگشتر شوهرت نشانه این است که مرا پیش قیس بن‌ اشعث‌ ببری که لازم است با او برای خلاصی او از چنگ مختار مذاکره کنم، آن زن ابو عمره را پیش قیس‌ برد و ابو عمره شمشیر کشید و گردن او را زد و سرش را برداشت و آورد و پیش مختار انداخت. مختار گفت این پاداش برداشتن قطیفه امام حسین (ع)  بود. عبدالله بن‌ کامل گفت تو پناه‌ دهنده مرا، میهمان و یار قدیمی مرا کشتی؟ مختار گفت: وای بر تو آرام باش آیا روا می‌داری که کشندگان پسر دختر پیامبرت را پناه دهی؟<ref>- الاخبار الطوال، ص301-302.</ref>