ناصر الدین شاه قاجار
ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۱۰ ه. ش - ۱۲۷۵ ه. ش) چهارمین پادشاه شاه از دودمان قاجار، از مرثیه سریان ایرانی است.
زندگینامهویرایش
ناصرالدین شاه معروف به «قبلهٔ عالم»، «سلطان صاحبقران» و بعد «شاهِشهید» در 25 تیر ماه ۱۲۱۰ ه. ش در توابع اسکو در تبریز به دنیا آمد. وی از جمله شاعرانی بود که به نقاشی هم علاقهمند بود و دیوانی از او برجای ماندهاست. او به رسم تفنن در این دو رده هنرى آثارى پدید آوردهاست.ناصرالدین شاه اشعاری درباره امام حسین(ع) نیز سرودهاست. وى در هفدهم ذیقعدۀ سال ۱۳۱۳ ه. ق توسط میرزا رضا کرمانى کشتهشد.[۱]
آثارویرایش
آثار منظوم معدودى که از وى در تذکرههاى فارسى آمدهاست عموما در سبک عراقى سروده شده و از ضوابط این سبک شعرى پیروى مىکند. به جز مثنوى ماتمى او در رثاى حضرت على اصغر(ع) که بازتاب نسبتا فراگیرى داشتهاست، اثر منظوم دیگرى از او به ثبت نرسیدهاست. با این حال رویکرد امثال او که در رأس هرم قدرت و حکومت قرار داشتهاند به مقولههاى آیینى، موجب پدید آمدن آثار منظوم بسیارى در دو زمینۀ ماتمى و مناقبى شده و در طول دورۀ ناصرى نیز (حدود ۵۰ سال) اشعار آیینى فراوانى به ثبت رسیده که سرایندگان آنها غالبا با دربار ناصرى بىارتباط نبودهاند.
تذکرهنویسان این رباعى را به او نسبت دادهاند که به هنگام تشرف به حرم امام حسین(ع) بالبداهه سرودهاست:
اسکندر و من، اى شه معبود صفات | در سیر جهان صرف نمودیم اوقات | |
بر همت من کجا رسد همت او؟ | من خاک درت جستم و او آب حیات[۲] |
اشعارویرایش
تنها مرثیۀ عاشورایى که از وى در اختیار داریم، مثنوى کوتاهى است که در رثاى حضرت على اصغر(ع) سروده شده که داراى صبغۀ بیدلانه و عرفانى است:
عشقبازى کار هر شیاد نیست | این شکار دام هر صیاد نیست | |
عاشقى را قابلیت لازم است | طالب حق را، حقیقت لازم است | |
عشق از معشوق اول سرزند | تا به عاشق جلوۀ دیگر کند | |
تا به حدى که برد هستى از او | سر زند صد شورش و مستى از او | |
شاهد این مدعا خواهى اگر | بر حسین و حالت او کن نظر | |
روز عاشورا در آن میدان عشق | کرد رو را جانب سلطان عشق | |
بار الها! این سرم، این پیکرم | این علمدار رشید، این اکبرم | |
این سکینه، این رقیه، این رباب | این عروس دست و پا در خون خضاب | |
این من و این ذکر یا رب یا ربم | این من و این نالههاى زینبم | |
پس خطاب آمد ز حق کاى شاه عشق | اى حسین، اى یکه تاز راه عشق | |
گر تو بر من عاشقى اى محترم | پرده برکش من به تو عاشقترم | |
غم مخور که من خریدار توام | مشترى بر جنس بازار توام | |
هرچه بودت دادهاى در راه ما | مرحبا صد مرحبا خود هم بیا | |
خود بیا که مىکشم من ناز تو | عرش و فرشم جمله پاانداز تو | |
لیک خود تنها میا در بزم یار | خود بیا و اصغرت را هم بیار | |
خوش بود در بزم یاران بلبلى | خاصه در منقار او برگ گلى | |
خود تو: بلبل، گل: على اصغرت | زودتر بشتاب سوى داورت |