جلوه اصفهانى
جلوه اصفهانی (۱۲۳۸ ه. ق-۱۳۱۴ ه.ق) از شاعران ایرانی و از چهرههاى فلسفه و حکمت قرن سیزدهم است.
زندگینامهویرایش
میرزا ابوالحسن طباطبائى[۱] متخلص به «جلوه» زادگاهش احمد آباد از توابع گجرات واقع در هند بوده ولى اصالتا نایینى بود. او از نوادگان حکیم مشهور دوره صفوی، میرزارفیعالدین نائینی (م ۱۰۸۳ ه. ق) بود. پدرش میر سید محمد طباطبائى متخلص به «مظهر» در جوانى از راه قندهار و کابل به حیدرآباد هند مىرود و در همان جا ازدواج مىکند؛ اما بر اثر حوادثى که پیش مىآید، بعد از چند سال به ایران بازمىگردد و در اواخر عمر در زواره زندگى مىکرد و سرانجام در همان شهر از دنیا رفت. میرزا ابوالحسن طباطبائى پس از آموختن مقدمات به تحصیل علوم عقلى و الهیات مىپرداخت و براى تکمیل معلومات خود به تهران سفر کرد و به نگارش حواشى بر حکمت متعالیه (معروف به اسفار) و اشعار جلالالدین مولوى پرداخت.
جلوه کتابهای فلسفی و متون عرفان نظری، از جمله تمهیدالقواعد (ترکه اصفهانی، خاندان)، را تدریس میکرد. او به دلیل درد چشم و رنج فراوانى که از بیمارى چشم خود کشیده و از مداوا نتیجهای نمیگیرد، براى طلب شفا به امام حسین(ع) متوسل شد و بهبود بیمارى چشم خود را از آن حضرت خواست و در برخی اشعارش به بیماری چشم خود اشاره دارد و ضمن توسل به امام حسین(ع) به مرثیه آن حضرت مىپرداخت.
او در تمام عمر همسرى برنگزید و سرانجام در ذیقعده سال ۱۳۱۴ ه. ق در تهران از دنیا رفت و در ابن بابویه به خاک سپرده شد.
آثارویرایش
جلوه اصفهانى بیشتر در قالب قصیده شعر سروده و به شیوه متقدمین از سبک خراسانى[۲] پیروی کرده است. دیوان اشعارش به اهتمام آقاى على عبدالرسولى و با مقدمه آقاى احمد سهیلى خوانسارى به چاپ رسیدهاست.[۳]
اشعارویرایش
بر من آمد آن ماه وى به حال خراب | ز دیده داشت روان اشک چون مُطَرَّز سحاب | |
مگر تو گفتى چشمش رهى به دریا داشت | که نیست ممکن آید ز دیده این همه آب | |
برفت از برم آن آفتاب و از گریه | تن چو نقره خامش به لرزه چون سیماب | |
به حال زار همى رفت و خلقى از دنبال | همه به حسرت کاین حال را کجاست مآب ؟ [۴] | |
شنید آنکه چو زین جا برفت خانه نرفت | برفت مسجد و افکند خویش در محراب | |
میان گریه با صد هزار سوز بکرد | دعا و آمین گفتند جمعى از احباب | |
پى شفاى من آن ماه من توسل جست | به سید الشهدا آن شفیع روز حساب | |
چه گفت؟ گفت: خدایا به حق این مظلوم | که دوستدار مرا وارهان ازین غرقاب | |
حسین آنکه عنایات بىحدود و حصرش | به کارخانه آمرزش آمده دولاب | |
شهى که ماند در آن دشت فرد تا گفتند | گه سوار شدن زینباش گرفت رکاب | |
سواره یک تنه زد خود به لشکرى انبوه | که دید ساز شفاعت به نغمه زین مضراب | |
ز کشته پشته همى کرد اندر آن صحرا | ز زخم تشنگىاش تا نماند طاقت و تاب | |
فرود آمد و با شوق کرد اجابت زود | هر آن چه در حق او کرده بود حق ایجاب | |
عیان چو دید که این عالم است تنگ بر او | از آن به سوى شهادت به شوق کرد شتاب | |
بسوختند همه خیمهها، و دخت و زنان | به حال زار بماندند بى حفاظ و نقاب | |
چه قُبّهها که شد افراشته به آمرزش | اگرچه سوخته شد خیمه و گسسته طناب | |
چو فارغ آمد زین کار رفت خانه و نیز | بدان امام توسل بجست با آداب | |
نرفت جز دو سه روزى که چشم من شد به | عجب مکن که نه اینجاست جاى استعجاب | |
از آنکه قدرت حق است و هرچه در امکان | رهین قدرت و نبود ز قدرت این اعجاب [۵] | |
چو دیدگان من نگرفتند اعتبار | در خونِشان کشیده از آن دست روزگار | |
چشم از براى عبرت و کسب سعادت است | این دو گرت نباشد از دیده خون ببار | |
چشم آفرین مگر کند و اولیاى او | دفع گزند دشمن ازین خسته نزار | |
من خسته و نزارم لیکن به گرد خویش | بینم به چشم غیب یکى آهنین حصار | |
آن آهنین حصار چه گریه است بر حسین | آن گوهرى که گشت به دوش نبى سوار | |
چونین سوار با شرف و عز و سرورى | آخر پیاده ماند در آن دشت کارزار | |
تنها و فرد ماند به غیر از خدا ندید | هرچ او نگاه سوى یمین کرد یا یسار | |
چون روى دوست دید عیان بىدرنگ و خوف | مشغول شد به رزم و فرو شد به گیرودار | |
با قدرتى که داشت همه عجز بود و بس | یعنى که: عجز نیکو در عین اقتدار | |
گویند: جفت غم شد و فرد از تبار و قوم | دل گوید: این سخن را باور همى مدار | |
او صرف عشق گشت و ندارد امیر عشق | غیر از بلا و رنج دگر طایفه تبار | |
زان نالهها ز زخم و عطش از چه رو نشد | این کارگاه گیتى گسسته پود و تار | |
گویى به چشم بنگرم آن زخمهاى تن | گویى به گوش بشنوم آن نالههاى زار | |
مىخواست حق که صبر مجسم کند پدید | کرد آن خجسته ذات همایونش آشکار | |
بر جورها نکردى اگر صبر پس نبود | والا وجود او را از صبر پود و تار | |
بودند منتظر همه قدسیان به شوق | تا زین دیار رختکشى سوى آن دیار | |
از رفتن تو شاها زین تیره تنگ جاى | با شوق نز [۶] کراهت از روى اختیار | |
از جنت مثالى تا بارگاه قدس | یکبارگى برستند از رنج انتظار | |
اى عاشق خداى سزاوار جاه توست | اى بیش ز آفرینش و کم ز آفریدگار | |
از تو شفا همى طلبم با حنین [۷] و آه | کاکنون نیَم به جز تو من از کس امیدوار [۸] |
منابعویرایش
پینوشتویرایش
- ↑ نَسبش با سی واسطه به امام حسن مجتبی علیهالسلام میرسد.
- ↑ سبک ناصرخسرو قبادیانی
- ↑ تذکره مدینة الادب محمد على مصاحبى نائینى (عبرت)، تهران،کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى،چاپ اول،سال ۱۳۷۶ ج ۱،ص ۶۰۰ تا ۶۰۳،و سخنوران نمامى معاصر ایران،ج ۲،ص ۹۹۴.و تذکره انجمن خاقان،ص ۶۱۹.
- ↑ مرجع و بازگشت
- ↑ تذکره مدینةالادب، ج ۱، ص ۶۰۵ و ۶۰۶.
- ↑ مخفف نه از.
- ↑ ناله و زارى.
- ↑ همان، ص 608 و ۶۰۹.