خسرو قاسمیان
خسرو قاسمیان متخلص به «حامد» به سال 1336 ه. ش در «فراشبند» فارس به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود و جهرم و شیراز به انجام رسانید و به خدمت آموزش و پرورش درآمد و در سال 1372 موفق به دریافت دانشنامهی فوق لیسانس در زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز شد و اکنون عضو هیأت علمی بخش فارس دانشگاه علوم پزشکی شیراز میباشد. او دارای قریحهی شاعری است. [۱] از سال 1361 شمسی و با تأثیرپذیری از نصر اللّه مردانی به صورت جدّی به سرودن پرداخت. شعرهای او به صورت پراکنده در نشریات مختلف و برخی از مجموعه شعرهای گردآوری شده انتشار یافته است.
آسمان آکنده بود از بوی غم | داشت گردون در بغل زانوی غم | |
رنگ از رخسار هستی میپرید | عالمی را غصه در خون میکشید | |
چهرهی خندان گل پژمرده بود | باغ و راغ و بوستان افسرده بود | |
مرغ آزادی فتاده در قفس | کس نبودش در جهان فریادرس | |
از حقیقت در جهان نامی نبود | خلق را از ظلم آرامی نبود | |
کار با زور و زر و تزویر بود | زندگانی پای در زنجیر بود | |
چرخ میزد سکه با نام ستم | دور گردون بود بر کام ستم | |
سینه مالامال آه سرد بود | درد بود و درد بود و درد بود | |
تا عیان شد آفتاب مشرقین | جلوهی نور خدا یعنی حسین (ع) | |
سرور آزادگان روزگارسرخ | پوش عرصههای کارزار | |
داشت در اندیشه طرح انقلاب | تا کند نقش ستم نقش بر آب | |
سر به پیش انداخت در شام سیاه | راه رفتن باز شد بر آن سپاه | |
چون سخن از کشتن آمد در میان | گشت خلوت دور آن سرو روان | |
هرکسی در خلوت آن شام تار | فرصتی مییافت از بهر فرار | |
دشمنان از دوستان باید شناخت | هر که را در امتحان باید شناخت | |
ننگتان ای کوفیان بیوفا | عهد و پیمان و جفاکاری چرا؟ | |
بیوفایان، زان جفا کاری چه سود؟ | نامهها بهر وفاداری چه سود؟ | |
غیر هفتاد و دو تن پروانهوار | کس نماند از آن گروه بیشمار | |
شمع را پروانه گیرد در میان | عاشقان را نیست پروائی ز جان | |
جام صبر عاشقان لبریز بود | شوق وصل دوست شورانگیز بود | |
هرکسی شور شهادت در سرش | شاهد فردا گرفته در برش | |
در کف مردانگی شمشیر داشت | در زبانش شعله تکبیر داشت | |
کوفیان بهر هواداری او | نامهها دادند در یاری او | |
تا به سامان آورد دین خدا | کعبه را بگذاشت آمد کربلا | |
حج خود را میگذارد ناتمام | عالمی را میدهد درس قیام | |
شوق یارش میکشاند تا خطر | میکند خود را مهیّای سفر | |
شیعیان قصد سفر دارد حسین | شور جان بازی به سر دارد حسین | |
کاروان شد رهسپار نینوا | وای من، ای وای من تا نینوا | |
کاروان منزل به منزل میرود | تا به دشت کربلا دل میرود | |
بوی غم دارد غبار کاروان | نیست غیر از داغ بار کاروان | |
کاروان سالار دور از کوفیان | داد فرمان نزول کاروان | |
در شب آخر به گردش حلقهوار | فوج مردم موج میزد بیشمار | |
خطبهی اتمام حجّت یاد کرد | جمع را در انتخاب آزاد کرد | |
تا نگردد شرم دامن گیرشان | تا شوند آزاد در تدبیرشان | |
تا سحر شد طبل میدان را زدند | عاشقان قید سر و جان را زدند | |
چون نوای نینوای بنواختند | شورشی در ماسوی انداختند | |
شور جان بازی به سر افکند عشق | داشت بر لب غنچهی لبخند عشق | |
روز عاشورا سواران حسین | عاشقان و بیقراران حسین | |
جانشان از شوق حق لبریز شد | هرچه شد از عشق شورانگیز شد | |
هرکسی بند تعلق میبرید | پیرهن از شوق رفتن میدرید | |
نوبت میدان هرکس میرسید | بنداز بند لئیمان میبرید | |
توسن دل را به میدان تاختند | لرزه در بنیان ظلم انداختند | |
سیل خون از سینهی هامون گذشت | کاروان کربلا از خون گذشت | |
راه سرخ عشقبازی باز شد | عاشقی با نام خون آغاز شد | |
خون خوبان جوش زد، طغیان نمود | کاخ استبداد را ویران نمود | |
روز عاشورا به پا شد در جهان | هر زمینی کربلا شد در جهان | |
جنبش عدل و امامت شد بپا | جلوهی روز قیامت شد بپا | |
کربلا را عشق پاکان آفرید | آفرین بر عشق پاکان شهید | |
عشق آمد خوف مردن کشته شد | هرکه عاشق شد به خون آغشته شد | |
ای بنازم عشق یاران حسین | عاشقان و جاننثاران حسین | |
هرچه داریم از حسین و کربلاست | کربلا شیرازهی آئین ماست [۲] |
زمانه داشت به دل اضطراب عاشورا | شکست خواب زمین در شتاب عاشورا | |
شفق دمید و گریبان صبحدم زد چاک | شکفت در دل خون، آفتاب عاشورا | |
غبار حادثه پیچید در هوای خطر | گرفت دامن پرپیچ و تاب عاشورا | |
در آن دیار که طوفان فتنه برمیخاست | به خون نشست گل انقلاب عاشورا | |
فغان که لرزه در ارکان آسمان افکند | صدای العطش و آب آب عاشورا | |
هنوز لالهی دل بوی سوختن دارد | ز داغ تشنه لبِ دل کباب عاشورا | |
درون پردهی غم داشت نالهی جان سوز | به تیر حادثه قلب رباب عاشورا | |
به شوق شاهد فردا شهید حجلهی عشق | گرفت در کف هستی خضاب عاشورا | |
گرفت رنگ ابد در نگارخانهی غیب | شکوه نقش شهیدان به قاب عاشورا | |
به یاد ساقی لب تشنه جوش خون دارد | درون ساغر دلها شراب عاشورا | |
در این معامله تدبیر عشق میخندد | به عقل مات شده در حساب عاشورا | |
صدای شیههی اسبان بیسوار آید | کجاست آن که بگیرد رکاب عاشورا | |
به رنگ حادثه بنوشت خامهی «حامد» | چکامههای بلند کتاب عاشورا [۳] |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1524-1526.