خروج مختار

نسخهٔ تاریخ ‏۶ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۰ توسط Rahdar (بحث | مشارکت‌ها)

خروج مختار بن ابى عبیدۀ ثقفى، پنج سال پس از حادثۀ کربلا و یک سال پس از نهضت توّابین، در سال ۶۶ هجرى در کوفه اتفاق افتاد و برای خونخواهی شهدای کربلا قیام کرد.

هدف قیام مختار

هدف نهضت او خونخواهى حسین(ع) و انتقام از قاتلان شهداى کربلا و جنایتکاران حادثۀ عاشورا بود.قیام او و خونخواهى‌اش موجب خرسندى ائمّه بود. از امام باقر(ع) روایت شده که: «لا تسبّوا المختار فانّه قد قتل قتلتنا و طلب بثأرنا». [۱] مختار را ناسزا نگویید،چرا که او قاتلان ما را کشت و به خونخواهى ما برخاست.

خلاصه‌ای از قیام مختار

خلاصه‌اى از قیام او طبق نفس المهموم چنین است:

مختار،در ۱۴ ربیع الاول سال ۶۶ در کوفه قیام کرد و عبدالله بن مطیع را که کارگزار عبدالله بن زبیر بود بیرون نمود. آغاز قیامشان با شعار «یا منصور امت» و «یا لثارات الحسین»بود. درگیریهاى سختى در محلّه‌ها و میدانهاى کوفه پیش آمد.گروههایى کشته و گروههایى تسلیم شدند و مختار وارد قصر شد و فردایش براى مردم سخنرانى کرد، اشراف کوفه با او بیعت کردند.مختار پس از استیلا بر اوضاع، یکایک قاتلان حسین(ع) را دستگیر مى‌کرد و مى‌کشت. نیروهایى هم به اطراف مى‌فرستاد تا هم بر آن مناطق استیلا یابد و هم جنایتکاران را گرفته و به کیفر رساند. مدّتها این تحرّکات و دستگیریها و نبرد با مقاومت کنندگان از طرفداران بنى امیّه ادامه داشت. مختار موفق شد کسانى چون عمر سعد، شمر، ابن زیاد، خولى، سنان، حرمله، حکیم بن طفیل، منقذ بن مرّه، زید بن رقاد، زیاد بن مالک، مالک بن بشر، عبدالله بن اسید، عمرو بن حجّاج و بسیارى از کسان را که در کربلا دستشان به خون شهدا آلوده بود از دم تیغ گذراند و پیکرشان را بسوزاند و یا در مقابل سگها بیندازد. [۲]

مختار،سر«ابن زیاد»را به مدینه نزد محمد حنفیه فرستاد، او هم آن سر را پیش امام سجاد(ع) آورد. آن حضرت مشغول غذا خوردن بود. با دیدن این صحنه، سجدۀ شکر به جاى آورد و فرمود: «الحمد للّه الذی ادرک لى ثارى من عدوّى و جزى اللّه المختار خیرا...». [۳] مختار،هجده ماه حکومت کرد(تا ۱۴ رمضان سال ۶۷)و در سنّ ۶۷ سالگى در درگیرى با سپاهیان عبدالله بن زبیر به شهادت رسید.

منبع

  • جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، معارف، ج۱، ص ۱۵۹-۱۶۰.

پی‌نوشت

  1. بحار الأنوار،ج ۴۵،ص ۳۴۳.
  2. برگرفته و تلخیص شده از:در کربلا چه گذشت(ترجمۀ نفس المهموم)،ص ۷۷۶ به بعد.
  3. معالى السبطین،ج ۲،ص ۲۶۰.