شیداى گراشى
شیدای گراشی (زاده 1296 ه.ق در فارس- درگذشته 1338 در فارس) شاعر و مداح ایرانی بود.
زندگینامه
محمد جعفر خان متخلص به «شیدا» و ملقب به «مقتدر الممالک»، نام پدرش حاج رستم خان گراشى و نام نیایش فتحعلى خان گراشى بیگلر بیگى لارستان و بنادر بوده است. او خود نوحه مىسروده و در روزهاى عزادارى خود سر و پا برهنه در میان مردم گراش به سینهزنى و نوحهخوانى مىپرداخته و خود نوحهخوانى براى دستههاى سینهزنى را با اشعار خود به عهده مىگرفته است و مردمان گراش با سروده و نوحهها و نواهاى او آشنا بودهاند. در ایام سوگوارى خانهاش و خانه دامادش -مرحوم قهرمان خان اقتدارى- در گراش محل روضهخوانى بوده است و دستههاى سینهزنى را اطعام مىکرده است. شیدا همچنین آشنا به موسیقى بوده است. وی در اخلاق و آداب اجتماعى، مردمى خلیق و مهربان بوده و با دلسوزى به حال مردم و حراست آنها و نگهدارى حقوق مردم و شرکت در غم و شادى مردمان نهایت علاقهمندى به آنها را نشان مىداده است...» [۱]
آثار
شیداى گراشى داراى طبع توانا و روانى بوده و در انواع قالبهاى شعرى طبعآزمایى مىکرده ولى به سرودن غزل علاقه بیشترى داشته است و غزلیات پرشور او از بخشهاى خواندنى دیوان اوست. وى با پیروى از سبک عراقى و شیوه بیانى ساده و عارى از غموضى که داشته، موفق به آفرینش آثارى شده است. صفا و اخلاص و ارادت بىشایبه شیداى گراشى به ساحت سالار شهیدان و شهداى کربلا و بیقرارىهاى او در ایام سوگوارى و همراهىاش با مردم عزادار از وجود او چهرهاى مردمى و دوست داشتنى در خاطر مردم زادگاهش باقى گذارده است.
دیوان چاپى شیداى گراشى
این دیوان در هفت بخش تدوین یافته است:
- غزلیات
- مراثى و نوحه[۲]
- قصاید و مدایح
- ترجیعبند
- ترکیببند
- قطعات
- پند و اندرز
مرثیه عاشورایى به شیوه قاآنى
گرید که؟ شیعه، بهر که؟ مظلوم کربلا | نور خدا شفیع امم، شاه اولیا | |
جدّش که بُد؟ رسول خدا، مام؟ فاطمه | نامش بگو که بود؟ حسین خامس عبا | |
مقصود حق، شهید عدو، سومین امام | بابش که بُد؟ على ولى، شاه لافتى | |
چون شد بگو؟ شهید بشد او چه رو؟ ز کین | بر حکم که؟ یزید مر آن نطفه زنا | |
آوخ کجا شهید بشد؟ دشت ماریه | پنهان شهید گشت؟ نه و اللّه برملا | |
همراه داشت او سپه و جیش و لشکرى؟ | آرى که بود؟ قاسم و اصحاب و اقربا | |
دیگر برادر و پسرى داشتى؟ بلى | عباس و عون و اکبر و عثمان باوفا | |
همراه او بُدند به دشت بلا؟ نعم | بر جانِشان بگو که کسى رحم کرد؟ لا | |
پس چون شدند؟ راست بگو خاک بر سرم: | گشتند جمله کشته به شمشیر اشقیا | |
چون کشته شد؟ چه وقت؟ که او کشت؟ وقت ظهر | ببرید شمر رأس همایونش از قفا | |
دیگر پسر نداشت؟ چرا داشتى، دو تن | اصغر که خورد آب ز سر چشمه فنا | |
دیگر که بود؟ سید سجاد، آنکه بود | غمدیده و علیل و به هر رنج مبتلا | |
بر جاى تعزیت غُلِ جامع به گردنش | بنهاد شمر آن سگ برگشته از خدا | |
کس سر سلامتیش به سوگ پدر بگفت؟ | آرى که گفت؟ خولىِ بیدین بیحیا | |
دیگر که؟ ابن سعد که بُد بر سپه امیر | بعد از عمر که؟ شمر ستمکار پرجفا | |
گفتند سر سلامتى؟ آرى، چسان؟ بگو: | آتش زدند خیمه سلطان نینوا | |
در کربلا بماند؟ نه و اللّه ابن سعد | بر سوى شام برد اسیرانه از جفا | |
دیگر کسى اسیر نشد غیر او؟ چرا | هشتاد و چار زن همه با نوحه و بُکا | |
دیگر که بود همرهش؟ اطفال خردسال | دیگر که بود؟ زینب و کلثوم بینوا | |
بردندشان به کوفه اسیرانه و غریب | نزدِ که؟ نزد زاده مرجانه دغا | |
«شیدا» تو خون ببار ز چشمان و دم مزن | که آنش فتاد بر همه ارکان ما سوا [۳] |
به مناسبت تقارن ماه محرم با نوروز
این چه شادى است که با درد و غم آمیختهاند | روز نوروز به ماه الم آمیختهاند | |
حالیا اى دل شوریده چه واقع شده است | غم و شادى ز چه این سان به هم آمیختهاند؟ | |
باد نوروز بُدى تلخى دى را تریاق | از چه امساله به تریاق سم آمیختهاند؟ | |
جاى تبریک چنین روز، چرا خلق همه | شعله آه به هم دم به دم آمیختهاند | |
عوض تهنیت و چشم تو روشن بادا | دیده خلق ز حسرت بدنم آمیختهاند | |
قمرى و سار و چکاوک ز چه امساله چنین | نالههاى الم از زیر و بم آمیختهاند | |
به دل لاله چرا داغ گرفته است ز غم؟ | چشم نرگس ز چه این سان دژم آمیختهاند؟ | |
صور ماتم بدمیده است مگر؟ کاین نوروز | ماتمش از نفس صبحدم آمیختهاند | |
مگر این عید خبر داشته از قتل حسین؟ | که چنین روز و شبش را به غم آمیختهاند | |
لب فروبند تو «شیدا» سپس دم درکش | که به عالم ز جهان مدح و ذم آمیختهاند [۴] |
قصیده عاشورایى
باز این چه شیون است که در دور عالم است؟ | هر محفلى که مىروى اسباب ماتم است | |
باز این چه شورش است؟ که ارکان ماسوا | روز و شبان به ناله و فریاد همدم است | |
غوغا و شور و ولوله بر عرش اکبر است | فریاد و آه و غلغله بر هفت طارم است | |
عالم چرا ز غلغله چون روز محشر است؟ | خاک غم از چه بر سر اولاد آدم است؟ | |
نوحهکنان به کوچه دوان مرد و زن به هم | گیسوىِشان تمام پریشان و درهم است | |
گویا شده است موسم جانبازى حسین | روزى که وعده کرد به حقگویى این دم است | |
گویا که روز عمر على اکبر است ختم | کاندر دهان اکبر ناشاد خاتم است | |
گویا که روز بیکسى شاه عالم است | گویا که روز تشنگى فخر زمزم است | |
گویا که عیش قاسم ناشاد شد عزا | کاسباب درد و غم به همهجا فراهم است | |
گویا هلال نو بدمیده است در جهان | کز دل فغان برآمده کاین مه محرم است | |
«شیدا» بنال در غم اولاد مصطفى | کاین نالهها نعیم بهشتش مسلم است [۵] |
غزل مرثیه کربلا
خون شو دلا ز داغ جوانان کربلا | غربت گزیدگان بیابان کربلا | |
در حیرتم که با چه زبانى کنم بیان | حال سهى قدان گلستان کربلا | |
خورشید سر برهنه شد از خاوران پدید | تا دید سر برهنه اسیران کربلا | |
تاج تقرّب از سر خود برگرفت زار | روح الامین شنید چو افغان | |
آه از دمى که رفت سرِ نعشِ اکبرش | لیلاى غمپژوهِ پریشان کربلا | |
شد ناله و فغان ز دل انس و جان بلند | اصغر چو آب خورد ز پیکان کربلا | |
چون برکشید ناله هل ناصر از جگر | گلگون قباى عرصه میدان کربلا | |
جنّ و ملک وحوش طیور آمدند جمع | لبیّک گو به خسروِ خوبان کربلا | |
«شیدا» به این مراثى جانسوز روز حشر | مىکن شفیع خویش تو سلطان کربلا [۶] |
منابع
پی نوشت
- ↑ دیوان شیداى گراشى، با مقدمه و تصحیح و تحشیه احمد اقتدارى، قم، موسسه فرهنگى همسایه، چاپ اول، سال 1376، ص 8 تا 10.
- ↑ مراثى پرشورى که شیدا درباره واقعه کربلا و شهداى عاشورا دارد از آثار موفق عاشورایى در سده اخیر به شمار مىرود.
- ↑ همان، ص 216.
- ↑ همان، ص 199 و 200.
- ↑ همین،ص 209 تا 211.
- ↑ همان،ص 230 و 231.