قیصر امین پور
| نام = قیصر امین پور | تصویر = | توضیح تصویر = قیصر امین پور | نام اصلی = | زمینه فعالیت =شعر و ادبیات | ملیت = ایرانی | تاریخ تولد = 2 اردیبهشت 1338 | محل تولد = شهرستان شوشتر (روستای گتوند= شهرستان امروزی) | والدین = | تاریخ مرگ = 8 آبان 1386 | محل مرگ = تهران | علت مرگ = | محل زندگی = | مختصات محل زندگی = | مدفن = |در زمان حکومت = |اتفاقات مهم = | نام دیگر = |لقب = |بنیانگذار = | پیشه = شاعر، ترانهسرا | سالهای نویسندگی = |سبک نوشتاری = |کتابها = |مقالهها = |نمایشنامهها = |فیلمنامهها = |دیوان اشعار = |تخلص = |فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)= | همسر = | شریک زندگی = | فرزندان = |تحصیلات = |دانشگاه = |حوزه = |شاگرد = |استاد = |علت شهرت = | تأثیرگذاشته بر = | تأثیرپذیرفته از = | وبگاه = | imdb_id = | جوایز = |گفتاورد = |امضا = }} قیصر امین پور (زاده 1338 در دزفول- درگذشته 1386 در تهران) از چهرههاى نامدار و ماندگار شعر فارسى بود.
زندگینامه
امین پور پس از طى تحصیلات دورۀ ابتدایى و متوسطه، در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت و به اخذ درجۀ دکترى در رشته ادبیات فارسى نایل آمد. شعرهایش را برای اولین بار در سال 1359 شمسی از طریق حوزه هنری اندیشه اسلامی منتشر ساخت و به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد. وى از جمله بنیانگذاران حوزه هنر و اندیشه اسلامى و از نقّادان خوب سخن است». [۱]
آثار
وی در قالب غزل، غزلهای زیبایی را با ترکیبات کم سابقه یا بیسابقه پدید آورده است. وی از شاعرانی است که در شعر نو از پیروان شیوه نیماست. اشعار نو او که غالبا مضامین اجتماعی دارند از نگاهی تیزبین و ژرف و هنرمندانه حکایت میکنند. کشفهای کلامی و ایجاد ترکیبات بدیع و نو از ویژگیهای شاخص اشعار نو اوست. قیصر امین پور در زمینه رباعی نیز از نوآوران به شمار میآید؛ تا جایی که «رباعى متکامل» به نام قیصر و حسن حسینى ثبت خواهد شد. قیصر در زمینه شعر برای کودکان و نوجوانان نیز سرودههای قابل توجه و ارزشمندی آفریده که برخی از آنها نیز به کتابهای درسی راه یافتهاند. در مجموع قیصر امین پور از معدود شاعرانی است که پس از انقلاب اسلامی ضمن گرایش به شعر کلاسیک در قالب غزل و رباعی همگام با حوادث انقلاب، ساخت نیمایی شعر را پیگرفته و اشعاری با درون مایه نو و زبانی ساده و بیپیرایه و صمیمی و دلنشین سروده است.
مجموعه شعر
- «در کوچه آفتاب»[۲]
- «تنفّس صبح»
- «آینههای ناگهان»
- «منظومه ظهر روز دهم»
- «مثل چشمه، مثل رود»
- «به قول پرستو»
نثر ادبی
«طوفان در پرانتز»
«بیبال پریدن». [۳]
اشعار
نی نامه
خوشا از دل نم اشکی فشاندن | به آبی آتش دل را نشاندن | |
خوشا زان عشقبازان یاد کردن | زبان را زخمهی فریاد کردن | |
خوشا از نی، خوشا از سر سرودن | خوشا نی نامهای دیگر سرودن | |
نوای نی، نوایی آتشین است | بگو از سر بگیرد، دلنشین است | |
نوای نی، نوای بینوایی است | هوای نالههایش، نینوایی است | |
نوای نی، دوای هر دل تنگ | شفای خواب گل، بیماری سنگ | |
قلم تصویر جانکاهی است از نی | علم، تمثیل کوتاهی است از نی | |
خدا چون دست بر لوح و قلم زد | سر او را به خط نی رقم زد | |
دل نی نالهها دارد از آن روز | از آن روز است نی را ناله پرسوز | |
چه رفت آن روز در اندیشهی نی | که اینسان شد پریشان بیشهی نی؟ | |
سری سرمست شور و بیقراری | چون مجنون در هوای نی سواری | |
پر از عشق نیستان سینهی او | غم غربت، غم دیرینهی او | |
غم نی بندبند پیکر اوست | هوای آن نیستان در سر اوست | |
دلش را با غریبی، آشنایی است | به هم اعضای او وصل از جدایی است | |
سرش بر نی، تنش در قعر گودال | ادب را گه الف گردید، گه دال | |
ره نی پیچ و خم بسیار دارد | نوایش زیر و بم بسیار دارد | |
سری بر نیزهای منزل به منزل | به همراهش هزاران کاروان دل | |
چگونه پا ز گل بردارد اشتر | که با خود باری از سر دارد اشتر؟ | |
گران باری به محمل بود بر نی | نه از سر، باری از دل بود بر نی | |
چو از جان پیش پای عشق سر داد | سرش بر نی، نوای عشق سر داد | |
به روی نیزه و شیرین زبانی | عجب نبود ز نی شکر فشانی | |
اگر نی پردهای دیگر بخواند | نیستان را به آتش میکشاند | |
سزد گر چشمها در خون نشینند | چو دریا را به روی نیزه بینند | |
شگفتا بیسر و سامانی عشق! | به روی نیزه سرگردانی عشق! | |
ز دست عشق در عالم هیاهوست | تمام فتنهها زیر سر اوست [۴] |
نامی برای تو...
صدایی به رنگ صدای تو نیست | به جز عشق، نامی برای تو نیست | |
شب و روز تصویر موعود من | در آئینه جز چشمهای تو نیست | |
تن جاده از رفتنت جان گرفت | رگ راه، جز ردّپای تو نیست | |
مزار تو، بیمرز و بیانتهاست | تو پاکیّ و این خاک، جز جای تو نیست | |
به تشییع زخم تو آمد بهار | که جز سبز، رخت عزای تو نیست | |
کسی کز پی اهل مرهم رود | دگر شیعهی زخمهای تو نیست | |
به آن زخمهای مقدس قسم | که جز زخم، مرهم برای تو نیست |
لشکر عشق
چند وقت است دلم میگیرد | دلم از شوق حرم میگیرد | |
مثل یک قرن شب تاریک است | دو سه روزی که دلم میگیرد | |
مثل این است که دارد کمکم | هستی ام رنگ عدم میگیرد | |
دستهی سینهزنی در دل من | نوحه میخواند و دم میگیرد | |
گریهام، یعنی باران بهار | هم نمیگیرد و هم میگیرد | |
بس که دلتنگی من بسیار است | دلم از وسعت کم میگیرد | |
لشکر عشق حرم را به خدا | به خود عشق قسم میگیرد |