على انسانى
علی انسانی (زاده 1326 در کاشان) شاعر ایرانی است.
زندگینامه
علی انسانی در سال 1333 همراه با افراد خانواده خود به تهران عزیمت کرد و تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در همین شهر به پایان برد و با حضور مستمر خود در محافل ادبى و مذهبى از محضر اساتید فن بهرهها برد. وی از اوان جوانى با شیوۀ ستایشگرى آل اللّه و آفرینش آثار آیینى آشنا شد و به تدریج با تجربههایى که در این دو مقوله کسب کرد، توانست در انجمنهاى ادبى و محافل آیینى حضور موفقى داشته باشد تا جایى که امروز از چهرههاى ممتاز و برتر جامعۀ مدّاحان و از شعراى مطرح و نامآشناى آیینى به شمار مىرود. او طبعا به سبک اصفهانى (هندى) متمایل است و شیوۀ بیانى او غالبا آمیزهاى از دو سبک اصفهانى و عراقى است.
آثار
مجموعه اشعار
- تصحیح و مقابلۀ منظومۀ حماسى عاشورایى «چهار خیابان باغ فردوس» سرودۀ الهامى کرمانشاهى از شعراى تواناى دورۀ قاجاریّه.
- مجموعۀ «چراغ صاعقه» حاوى اشعار برگزیدۀ عاشورایى شاعران.
- مجموعۀ شعرى «یک عمر» حاوى غزلهاى برگزیدۀ صائب تبریزى در زمینههاى اخلاقى، عرفانى و مذهبى، و نیز استقبالهاى او از برخى از غزلیات لسانالغیب حافظ شیرازى.
- مجموعۀ شعر (دل سنگ آب شد) حاوى اشعار آیینى وى.
- مجموعۀ شعرى «یک دم» که سوگ سرودهها و نوحههاى او را در بر دارد.
اشعار
راندۀ خوانده
اگر بر آستان خوانى مرا،خاک درت گردم | و گر از در برانى، خاک پاى لشکرت گردم | |
به دامانت غبارآسا نشستم، برنمىخیزم | وگر بفشانىام، خیزم ولى گرد سرت گردم | |
على- شیر خدا، باب تو- شیر خود به قاتل داد | تویى دلبند او مپسند بىفیض از درت گردم | |
دل و جانم ز تاب شرم همچون شمع مىسوزد | بده پروانه، تا پروانهسان خاکسترت گردم | |
به دربارت اگر بارى دهى بارم، زهى عزّت | ولیکن با چه رویى رو به رو با خواهرت گردم؟ | |
ببین از کردۀ خود سر به پیشم، سربلندم کن | مرا رخصت بده تا پیشْ مرگِ اکبرت گردم | |
اگر باشد به دستم اختیارى، بعدِ سر دادن | سرم گیرم به دست و، باز بر گرد سرت گردم | |
وضو گیرم ز آب کوثر و نامش به لب آرم | که شاید رستگار از فیض نام مادرت گردم | |
اگر بر جانفشانى نیستم قابل، اجازت بخش | به خیمه مهدْ جنبانِ علىِ اصغرت گردم [۱] |
سجود عشق
بیا از خاک بردار و به دامانت سرم بگذار | به پیش چشم دشمن، پاى بر چشم ترم بگذار | |
اگر چشمم پر از خونست و جایى بهر پایت نیست بیا | چشم انتظارم، پا به چشم دیگرم بگذار | |
مرا در کودکى مادر بلاگرد تو گردانید | به پاداش خلوصش منّتى بر مادرم بگذار | |
به شکر اینکه گشتم کشتهات، بر سجده افتادم | بیا و مُهر مِهرت بر نماز آخرم بگذار | |
سجود عشق، طولانىست من سر برنمىدارم | اگر خواهى سرافرازم، بیا پا بر سرم بگذار | |
علَم افتاده سویى، مشک سویى،دستها سویى | ز هم پاشیده شد، شیرازهاى بر دفترم بگذار | |
به دوش خود، عَلمآسا نهادم بار عشقت را | پس از من همچو بار غم به دوش خواهرم بگذار | |
بیا پروانۀ پروانه را اى شمع امضا کن سرافرازم کن | و پا بر سر خاکسترم بگذار [۲] |
دشت شراره
بیش از ستاره زخم و، فلک در نظاره بود | دامان آسمان ز غمش پرستاره بود | |
لازم نبود آتش سوزان به خیمهها | دشتى ز سوز سینۀ زینب شراره بود | |
مىخواست تا ببوسد و برگیردش ز خاک | قرآن او ورقْ ورق و پاره پاره بود | |
یک خیمه نیم سوخته، شد جاى صد اسیر | چیزى که ره نداشت در آن خیمه، چاره بود |