سید حیدر حلی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سید حیدر بن سلیمان حلی
زادروز 15 شعبان، 1246 قمری
حله
درگذشت 9 ربیع‌الثانی، 1304 قمری
حله
آرامگاه حرم امام علی
محل زندگی حله
پیشه شاعر
مذهب شیعه
آثار دمیه القصر فی شعراء العصر، الاشجان فی مراثی خیر انسان
فرزندان سلیمان، حسن، علی

سید حیدر حلی از شعرای اواخر قرن سیزدهم می‌باشد و شعرش سرآمد بسیاری از اشعار حسینی است. او طلیعه‌دار حرکت‌های نو در شعر معاصر حسینی می‌باشد. [۱]

زندگینامه

سیّد حیدر حلّی در شعبان سال 1246 ه. ق در شهر حلّه متولد شد. نسب او به امام حسین (ع) می‌رسد. او در کودکی یتیم شد و تحت سرپرستی عمویش سیّد مهدی قرار گرفت و به سال 1304 ه. ق در حلّه وفات یافت و در نجف اشرف در صحن مرتضوی به خاک سپرده شد.

نمونه اشعار

سیّد حیدر در اشعارش ابو سفیان را خطاب قرار می‌دهد و حسن سلوک پیامبر را با او متذکّر می‌شود. او از اینکه خون پاکان اهل بیت (ع) در جواب رفتار نیک پیامبر (ص) بر زمین می‌ریزد، متعجّب است.


1- و قل لأبی سفیان أنت ناقم‌أ أمنک یوم الفتح ذنب محمّد

2- فکیف جزیتم أحمدا عن صنیعه‌بسفک دم الأطهار من آل أحمد [۲]


1- به ابو سفیان بگو! این جواب پیامبر بود که در روز فتح مکّه با تو رفتار کرد و به تو و خاندانت امان داد؟!

2- آیا گناه رسول اللّه این بود که شما با ریختن خون پاک‌ترین از خاندانش پاسخ دادید.


1- تعثّر حتّی مات الهام حدّه‌و قائمه فی کفّه ما تعثّرا

2- کأن اخاه السیف أعطی صبره‌فلم یبرح الهیجاء حتی تکسرا

3- له اللّه مفطور منا الصّبر قلبه‌و لو کان من صمّ الصّفا لتفطرا

4- و منعطفا اهوی لتقبیل طفله‌فقبّل منه قبله السّهم منحرا

5- لقد ولدا فی ساعة هو و الرّدی‌و من قبله فی نحره السّهم کبرّا [۳]


1- شمشیرش آنقدر بر سرها فرود آمد تا کند شد، امّا قبضه‌ی شمشیر هم‌چنان در دست توانای او استوار ماند.

2- گویی شمشیر، برادر وفادار او بود که قطعه‌قطعه نشد از یاری او در جنگ دست نکشید.

3- خدای من، گویی دل او یکپارچه شکیبایی بود که اگر سنگ هم در برابر این مصائب قرار می‌گرفت، می‌ترکید.

4- برای بوسیدن طفلش خم شد، اما قبل از او تیر گردن طفل را بوسید.

5- آن طفل و مرگ همزادند. قبل از اینکه پدر در گوشش اذان بگوید، تیر در گوش او تکبیر گفت.


1- مالی أسالم قوما عندهم ترتی‌لا سالمتنی ید الأیّام إن سلمو

2- الخیل عندک ملتها مرابطهاو البیض منها عری أغمادها السّأم

3- اعیذ سیفک أن تصدی حدیدته‌و لم تکن فیه تجلی هذه الغمم

4- و لا غضاضة یوم الطّف أن قتلواصبرا بهیجاء لم تثبت لها قدم

5- فالحرب تعلم إن ماتوا بها فلقدماتت بها منهم الاسیاف لا الهمم [۴]


1- چگونه با گروهی مسالمت کنم که خونی ایشانم و باید از آنان خونخواهی کنم؟! روزگار مرا به سلامت نگذارد اگر آنان را به سلامت رها کنم و از آنان انتقام نگیرم.

2- اسبها از ماندن در اصطبل خود بیزار و غلّاف شمشیرها از پوشاندن آنها خسته شده‌اند.

3- پناه به خدا می‌برم که شمشیر تو زنگ بگیرد و همّ و غم را با آن از بین نبری.

4- برای آنها ننگ نبود که در جنگ با شکیبایی کشته شوند و تا آخر باقی نمانند.

5- این جنگ خود نیز می‌داند که اگر آنها کشته شدند، همّت‌هایشان پابرجا مانده است.


1- کفانی ضنا أن تری الحسین‌شفت آل مروان اضغاتها

2- غریبا أری یا غریب الطّفوف‌توسّد خدک کثبانها

3- و قتلک صبرا باید أبوک‌ثناها و کسّر أوثانها [۵]


1- همین درد برای من کافی است که با قتل امام حسین (ع) دلهای پرکینه‌ی آل مروان شفا یافته است.

2- ای غریب طف! چه شگفت است که می‌بینم گونه‌ی تو بر روی شن‌ها قرار گرفته.

3- و کشته شدن صبورانه‌ی تو به خاطر مجاهدات پدرت بود که کمر آنها را خم کرد و بت‌های آنها را شکست.


1- یلقی الکتیبة مفردافتفرّ دامیة الجراح

2- و بهامها اعتصمت مخافة بأسه بیض الصّفاح

3- و تسترت منه حیاء فی الحشا سمر الرّماح

4- مازال یورد رمحه‌فی القلب منها و الجناح

5- و حسامه فی اللّه یسفح من دماء بنی السّفاح

6- حتّی دعاه الیه أن‌یغدو فلبّی بالرّواح [۶]


1- به تنهایی با یک لشکر مبارزه می‌کرد و همه‌ی آن لشکر مجروح می‌شدند و می‌گریختند.

2- و شمشیرها از ترس او خود را در داخل سرها مخفی می‌کردند.

3- و نیزه‌ها از شرم او در داخل شکم‌ها مخفی می‌شدند.

4- نیزه‌ی او پیوسته در دل و پهلوهای آنان فرومی‌رفت.

5- و شمشیر او در راه خدا خون زنازادگان را می‌ریخت.

6- تا زمانی‌که خدا او را خوانده و او اجابت کرد و به سوی خدا رفت.


1- عفیرا متی عاینته الکماةنحتطف الرّعب ألوانها

2- فما أجلت الحرب عن مثله‌قتیلا یجبن شجعانها [۷]


1- هنگامی‌که قهرمانان، این کشته را بر روی زمین به خاک‌آلوده دیدند، از ترس رنگ از چهره‌شان پرید.

2- هیچ‌گاه در پایان جنگ دیده نمی‌شود کسی‌که کشته شده، شجاعان را بترساند.

منابع

پی نوشت

  1. ادب الطف؛ ج 8، ص 8.
  2. همان؛ ص 30.
  3. همان؛ ص 7 و 8.
  4. همان؛ ص 25 و 26.
  5. همان؛ ص 28 و 29.
  6. اعیان الشیعه؛ ج 6، ص 266.
  7. همان؛ ج 1، ص 582.