هادی خورشاهیان: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
برنمیداشت قدم از قدم امّا اسبش دیده بود آنطرف رود چه آیا اسبش؟ رود سهل است، نمیرفت دو گام آنسوتر بود اگر آنطرف حادثه، دریا، اسبش خیره میشد به لب آب ببیند، او را دوست میداشت به اندازه دنیا، اسبش مرد میدید که در خلوت و تنهایی شب فکر میکرد به تنهایی فردا، اسبش مرد با داغی لب، گردن او را بوسید حرف میزد چقَدَر با هیجان با اسبش خواهرش چشم به آنسوی جهان دوخته است مرد میآید از آن رود روان یا اسبش؟ | برنمیداشت قدم از قدم امّا اسبش دیده بود آنطرف رود چه آیا اسبش؟ رود سهل است، نمیرفت دو گام آنسوتر بود اگر آنطرف حادثه، دریا، اسبش خیره میشد به لب آب ببیند، او را دوست میداشت به اندازه دنیا، اسبش مرد میدید که در خلوت و تنهایی شب فکر میکرد به تنهایی فردا، اسبش مرد با داغی لب، گردن او را بوسید حرف میزد چقَدَر با هیجان با اسبش خواهرش چشم به آنسوی جهان دوخته است مرد میآید از آن رود روان یا اسبش؟ | ||
قرنها قرنها قرنها | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۶ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۱۴
هادی خورشاهیان در نیمه شهریور ماه 1352 شمسی در گنبدکاووس به دنیا آمد، ولی به خاطر اصالت خراسانی و سالهای رشد و نمویش در نیشابور، او را باید شاعری خراسانی دانست.
از سال 1370 تا به امروز از ایشان آثار بسیاری در مطبوعات به چاپ رسیده است و تا کنون شصت عنوان از کتابهایش نیز به زیور طبع آراسته شده است. در حوزههای شعر، داستان، نقد ادبی، ترجمه، تحقیق و ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد و در این حوزهها جوایزی نیز دریافت کرده است.
خورشاهیان دانشجوی کارشناسی ارشد زبان شناسی همگانی است و سالهاست در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول خدمت است. [۱]
٭ ٭ ٭
تَرَکهای لبهای تواند: من که بلندتر از نام تو سروی نشنیدهام. درهها ترکهای لبهای تواند. میخواستم بیایم دستهایت را ببوسم امّا سوارها آمدند. نیزهها در برابر آفتاب ایستاده بودند. من هنوز پشت همان تخته سنگ
پنهان شدهام. ٭ ٭ ٭
نگاه کرد، وَ چشمش به آن سپاه افتاد نگاه مرد به آن سایه سیاه افتاد دلش گرفت و به یاد پدر که در دل شب سپرده بود غم خویش را به چاه افتاد نگاه کرد وَ دستی به یال اسب کشید وَ بعد رو به سپاهِ سیاه راه افتاد شب سیاه به پایان رسید و چادر شب درست اول وقت از سر پگاه افتاد نگاه کرد، به سمتی که خیمه غمزده بود به یاد خاطره خوب گاهگاه افتاد صلواه ظهر زمین خورد اسب او در دشت به روی خاک در آن لحظه قرص ماه افتاد
٭ ٭ ٭
برنمیداشت قدم از قدم امّا اسبش دیده بود آنطرف رود چه آیا اسبش؟ رود سهل است، نمیرفت دو گام آنسوتر بود اگر آنطرف حادثه، دریا، اسبش خیره میشد به لب آب ببیند، او را دوست میداشت به اندازه دنیا، اسبش مرد میدید که در خلوت و تنهایی شب فکر میکرد به تنهایی فردا، اسبش مرد با داغی لب، گردن او را بوسید حرف میزد چقَدَر با هیجان با اسبش خواهرش چشم به آنسوی جهان دوخته است مرد میآید از آن رود روان یا اسبش؟
برنمیداشت قدم از قدم امّا اسبش دیده بود آنطرف رود چه آیا اسبش؟ رود سهل است، نمیرفت دو گام آنسوتر بود اگر آنطرف حادثه، دریا، اسبش خیره میشد به لب آب ببیند، او را دوست میداشت به اندازه دنیا، اسبش مرد میدید که در خلوت و تنهایی شب فکر میکرد به تنهایی فردا، اسبش مرد با داغی لب، گردن او را بوسید حرف میزد چقَدَر با هیجان با اسبش خواهرش چشم به آنسوی جهان دوخته است مرد میآید از آن رود روان یا اسبش؟
قرنها قرنها قرنها
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1013-1014.
پی نوشت
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.