خسرو احتشامی: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''خسرو احتشامی''' از شاعران معاصر ایرانی است. | '''خسرو احتشامی هونه گانی''' (۱۳۲۵ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است. | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = خسرو احتشامی | | نام = خسرو احتشامی | ||
| تصویر = خسرو احتشامی.jpg | | تصویر = خسرو احتشامی.jpg | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = | ||
| نام اصلی = | | نام اصلی = خسرو احتشامی هونه گانی | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت =شعر و ادبیات | ||
| ملیت = | | ملیت =ایرانی | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد =۱۳۲۵ ه. ش | ||
| محل تولد = | | محل تولد =هونهگان (از توابع اصفهان) | ||
| والدین = | | والدین = علی محمد | ||
| تاریخ مرگ = | | تاریخ مرگ = | ||
| محل مرگ = | | محل مرگ = | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
| پیشه = | | پیشه = | ||
| سالهای نویسندگی = | | سالهای نویسندگی = سبک عراقی و اصفهانی | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها =«در کوچه باغ زلف»، «زین نقرۀ واژگون»، «اصفهان در شعر صائب»، «امشب صدای تیشه»، «باغهای چوبی»، «افسانه اصفهان آبی»، «غزل بانو»، «شکوه علوی در تغزل صفوی»، «غزل مردان اصفهان» | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
}} | }} | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
خسرو احتشامی | خسرو احتشامی در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را در اصفهان گذراند. وی بخشی از تحصیلات عالیه خود را در کشور هندوستان و مابقی را در شهرستان اصفهان در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ به اتمام رساند. احتشامی سرودن شعر را از دوران دبیرستان شروع نمود و تحت تأثیر آموزشهای پدر بزرگ مادری خود که فردی شاعر و هنرمند بود. بیشتر فعالیتهای او در زمینه شناخت شعر پژوهش هنری و تحقیق ادبی بوده و به عنوان مدرس در دانشگاه شیخ بهایی اصفهان مشغول است. | ||
احتشامی | ==آثار== | ||
احتشامی از شاعران غزلسرا محسوب میشود که گاهی قصیده میگوید و در کنار آن در شعر نو نیز اشعاری سرودهاست. استفادۀ کارآمد و به هنگام از آرایههاى لفظى و معنوى، آفرینش ترکیبهاى ناب و بدیع، خلق مضامین رنگین، نگاه تازه به آفاق شعر آیینى و غزل مرثیههاى عاشورایى او قابل توجه است. | |||
===منظوم=== | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=708106&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author در کوچه باغ زلف]» | |||
== | *«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=711690&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author زین نقرۀ واژگون]» <ref>مجموعه شعر آئینی</ref> | ||
از | *«اصفهان در شعر صائب» | ||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1295728&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author امشب صدای تیشه]»<ref>درآمدی است بر خسرو و شیرین نظامی</ref> | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=587063&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author باغهای چوبی]»<ref>جمال شناسی پنجرههای رنگین ایرانی</ref> | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=578269&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author افسانه اصفهان آبی]»<ref>مثنوی بلندی است که به همراه یک آلبوم از معاریف بزرگ اصفهان چاپ شده است.</ref> | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=613569&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author غزل بانو]»<ref>سرگذشت تغزل در تاریخ ادبیات ایران.</ref> | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=679876&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author شکوه علوی در تغزل صفوی]»<ref>۱۴ قصیده از شاعران نامدار دوره صفوی درباره حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین است.</ref> | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=679909&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author غزل مردان اصفهان]»<ref>غزلیات ۵۳ نفر از شاعران اصفهان از قرن ششم تا زمان حاضر جمعآوری شده است.</ref> | |||
==اشعار== | |||
===آفتاب شعله پوش=== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| گیسوی خورشید میلغزید روی خیمهها|خون و آتش میتراوید از سبوی خیمهها }} | |||
{{ب| آب، پشت تپّهها، میشست زخم دشت را|از شرار تشنگی پر بو جوی خیمهها }} | |||
{{ب| آسمان، آرام در شطّ شقایق مینشست|ارغوان میریخت در جام وضوی خیمهها }} | |||
{{ب| شهریار عشق، در گرم بیابان خفته بود|اسب، با زین تهی میرفت سوی خیمهها }} | |||
{{ب| گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد|آفتابی شعلهپوش از روبروی خیمهها }} | |||
{{ب| شیههی خونین شنید و از حرم بیرون دوید|شوق را، عرشی غزال آیه بوی خیمهها }} | |||
{{ب| اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه|خاک شد با گام رجعت آرزوی خیمهها }} | |||
{{ب| ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند|بال میزد بغض عصمت در گلوی خیمهها <ref>آینه در کربلاست؛ ص ۱۶.</ref> }} | |||
{{پایان شعر}}<br /> | |||
== | ===شمشیرهاى برهنه=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| از هُرم آفتاب،زمین در نفیر بود | هستى گداز سینۀ گرم کویر بود }} | |||
{{ب| نه شاخه از شکوفه سپیداب مىنُمود | نه قامت درخت نشسته به شیر بود }} | |||
{{ب| جاى نسیم، باد تبآلود مىوزید | نه نکهت بهار، نه بوى عبیر بود }} | |||
{{ب| خورشید، در نهایت بیداد مىگداخت | صحرا، به ژرفناى حرارت اسیر بود }} | |||
{{ب| ره مىسپرد قافلۀ عشق و راستى | بر کاروانیان، گل آتش حریر بود }} | |||
{{ب| تا بر حریم میکدۀ دوست سر نهند | جانها در آن مقام به گلبانگ پیر بود }} | |||
{{ب| پیرى که در کمال طریقت چراغ داشت | پیرى که بر جهان حقیقت سفیر بود }} | |||
{{ب| قامتْ قصیدهاى که به دیباچۀ وجود | از خویشتن گزیر و، ز حق ناگزیر بود }} | |||
{{ب| مشتى درشت بر دهن دیو سیرتان | سروى سترگ در گذر زمهریر بود }} | |||
{{ب| در عاشقى، یگانۀ دنیاى نیستى | در دوستى، ز جاه و زر و مال سیر بود }} | |||
{{ب| «ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم» <ref>وامى از لسانالغیب حافظ شیرازى.</ref> | سیمرغ قاف آینهها را صفیر بود }} | |||
{{ب| آیینههاى خون، که به ظهر ضمیرشان | بر نیزهها شکفته شدن دلپذیر بود }} | |||
{{ب| آیینه نه، تسلسل حریّت حَرا | آیینه نه، تداوم روز غدیر بود }} | |||
{{ب| با ساز صولت اسد الله دشت عشق | نیزار نینوا، شرفْ آهنگ شیر بود }} | |||
{{ب| افتاده در محاق خدایان زور و زر | ماهى که در سپهر فتوت منیر بود }} | |||
{{ب| دانست تیغ مرگ بِهْ از بندِ بندگىست | افراشت قامتى که نه ذلّتپذیر بود }} | |||
{{ب| شمشیرها! برهنه طواف تنم کنید | راز حماسه کارى مردى دلیر بود }} | |||
{{ب| مردى که مىنوشت خط سرنوشت را | مردى که چون خداى جهان بىنظیر بود }} | |||
{{ب| مردى که با تولّد خود، آفتاب را | بر مُنجیان خفتۀ عالم بشیر بود }} | |||
{{ب| | {{ب| در موجخیز حادثه، در ساحل فرات | آنجا که حق به پنجۀ باطل اسیر بود }} | ||
{{ب| | {{ب| «استادهام چو شمع، مترسان ز آتشم» <ref>همان.</ref> | پاسخگزار خنجر و شمشیر و تیر بود <ref>زین نقرۀ واژگون، خسرو احتشامى (هونهگانى)، سال 1382، قم، الطّیار، ص ۳۵ تا ۳۷.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}}<br /> | |||
{{ب| | ===شطّ شقایق=== | ||
{{شعر}} | |||
{{ب| گیسوى خورشید مىلغزید روى خیمهها | خون و آتش مىتراوید از سبوى خیمهها }} | |||
{{ب| | {{ب| آبِ پاى تپّهها مىشست زخم دشت را | از شرار تشنگى پر بود جوى خیمهها }} | ||
{{ب| | {{ب| آسمان، آرام در شطّ شقایق مىنشست | ارغوان مىریخت در جام وضوى خیمهها }} | ||
{{ب| | {{ب| شهریار عشق در گرم بیابان خفته بود | اسب با زین تهى مىرفت سوى خیمهها }} | ||
{{ب| از | {{ب| گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد | آفتابى شعلهپوش از رو به روى خیمهها }} | ||
{{ب| | {{ب| شیههاى خونین شنید و از حرم بیرون دوید | شوق را عرشىْ غزالِ آیهْ بوى خیمهها }} | ||
{{ب| | {{ب| اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه | خاک شد با گام رجعت آرزوى خیمهها }} | ||
{{ب| | {{ب| ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند | بال مىزد بغض غیرت در گلوى خیمهها }} | ||
{{ب| | {{ب| کاروان، آلالهها را برد و شب مهتاب دید | نخل سبز بىسرى در جستجوى خیمهها <ref>همان، ص ۳۹ و ۴۰.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===برگریز عشق=== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| سرخِ غروب بود و حریق خیام بود | آغاز زنگ قافله در راه شام بود }} | |||
{{ب| سرخِ غروب بود و شهیدان و هُرم خاک | روز نبرد نور و سیاهى تمام بود }} | |||
{{ب| سرخ غروب بود و سکوت سوارها | اسب امیر آینهها بىلگام بود }} | |||
{{ب| سرخ غروب بود و، عطش آه مىکشید | در دیده، خوابِ آب هم آنجا حرام بود }} | |||
{{ب| سرخ غروب بود و، چو آغوش آسمان | ماه و ستاره بر سرِ نى در خرام بود }} | |||
{{ب| سرخ غروب بود و، زمان گنگ مىگذشت | در برگریز عشق نه جاى کلام بود }} | |||
{{ب| سرخِ غروب بود و، زمین مانده بود مات | تا در میانه، لالۀ زهرا کدام بود؟ <ref>همان، ص ۴۱.</ref> }} | |||
{{پایان شعر}}<br /> | |||
===عاشقترین سوار=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| مىرفت بارۀ شب و، بار گناه داشت | مىآمد آفتاب و، غمى در نگاه داشت }} | |||
{{ب| پیراهن سپیده، سیاهى گرفته بود | خورشید، داغ شرم ز پیر پگاه داشت }} | |||
{{ب| تا دوردست، نیزه پسِ نیزه مىدمید | آغوش دشت، حسرت سبز گیاه داشت }} | |||
{{ب| این سو، حیات آینه بىآب مىشکست | آن سو، فراتْ خنده به لب قاه قاه داشت }} | |||
{{ب| در رزمگاه نور که ایزدْ سرشت بود | اهریمن ضلالت و ظلمت سپاه داشت }} | |||
{{ب| توفان تیغ بازى مستانه مىوزید | از پهنهاى که خون خدا بارگاه داشت }} | |||
{{ب| در نیمروز عشق که عاشقترین سوار | بر مِهردوست حاجت مُهر گواه داشت }} | |||
{{ب| | {{ب| آورد حجّتى که ز گهواره تا مصاف | زنجیر شیون و، زِره اشک و آه داشت }} | ||
{{ب| بر دوش صلحْپوش امامت نشانه رفت | تیر قضا، که تا حرم وحى راه داشت }} | |||
{{ب| آواز خون سرود و به خواب عدم غُنود | مرغى که بر درخت ولایت پناه داشت }} | |||
{{ب| هر دشنهاى، علامت سرخ سؤال داشت | هر خنجرى خمید که: آیا گناه داشت؟! <ref>همان، ص ۴۳ و ۴۴.</ref> }} | |||
{{پایان شعر}}<br /> | |||
===یک گوش و یک گوشواره!=== | |||
{{شعر}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینهاى پاره پاره }} | |||
{{م| شمشیر، شمشیر، شمشیر، رنگین ز خون ستاره }} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه آتش گرفته }} | |||
{{م| مىبارد از آسمان: آه، مىجوشد از شن: شراره}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه بیتاب و آب است}} | |||
{{م| با تشنگانش ترنّم، بر کشتگانش نظاره}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مىسوزد از داغ}} | |||
{{م| خون مىچکد قطرهْ قطره از جنبش گاهواره}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مىبارد آن دور}} | |||
{{م| قاموس قرآن پیاده، اشباح شیطان سواره}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه در کاروان است}} | |||
{{م| گویى تراشیده ابلیس این مردمان را ز خاره}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مىخواند از دوست}} | |||
{{م| تقدیر، تقدیر، تقدیر، از این سفر نیست چاره}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه چشم انتظارست}} | |||
{{م| از پاى خارى تراود اشکى ز برق اشاره}} | |||
{{م| خورشید، خورشید، خورشید، آیینه طاقت ندارد}} | |||
{{م| مردى نهان کرده در مشت یک گوش و یک گوشواره! <ref>همان، ص ۴۵ تا ۴۷.</ref>}} | |||
{{پایان شعر}}<br /> | |||
===آفتابى پشت زین=== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| نخلها دیدند او را فتح بابى پشت | زین اوجْ گردى، عرشْ پروازى، عقابى پشت زین }} | |||
{{ب| نخلها دیدند او را بر بلنداى شکوه | مُلتقاى قلّهاى با آفتابى پشت زین }} | |||
{{ب| نخلها دیدند او را در غبار رزمگاه | چون چراغ صبح از پشت سحابى، پشت زین }} | |||
{{ب| نخلها دیدند او را روح دریا در خرام | با کمال تشنگى، موج شتابى پشت زین }} | |||
{{ب| نخلها دیدند او را خونْچکان و خشکْلب | در هواى خیمهها با مشک آبى پشت زین }} | |||
{{ب| نخلها دیدند او را دست شسته از دو دست | داشت با داور دعاى مستجابى، پشت زین }} | |||
{{ب| نخلها دیدند مثل کوه بر خاک اوفتاد | آن علمدارى که مىشد بو ترابى پشت زین }} | |||
{{ب| نخلها دیدند اى افسوس از این نخلها | سوگواران غروبِ ماهتابى پشت زین <ref>همان،ص ۴۸.</ref> }} | |||
{{پایان شعر}}<br /> | |||
===مىوزید مرگ:سرخ، سرخ، سرخ=== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| مىوزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ |مىگذشت روز: زرد، زرد، زرد}} | |||
{{ب| آتش گناه: گرم، گرم، گرم | شعلۀ نگاه: سرد، سرد، سرد}} | |||
{{ب| سینۀ کویر: داغ، داغ، داغ| نه خیال گل، نه هواى باغ}} | |||
{{ب| خاک و آفتاب، تابش و سراب| باد، باد، باد، گرد، گرد، گرد}} | |||
{{ب| خادمان مال: گنگ، مات، لال| قیل، قیل، قیل، قال، قال، قال}} | |||
{{ب| بردۀ هوا: خیل، خیل، خیل| بندۀ هوس: فرد، فرد، فرد}} | |||
{{ب| راهیان کفر بسته راه شط| پر نمىزند در فرات بط}} | |||
{{ب| آب، | {{ب| فکر کودکان: آب، آب، آب| ذکر هر زبان: درد، درد، درد}} | ||
{{ب| | {{ب| ناگهان کشید روى ماسهها| دست کوچکى مشک خشک را}} | ||
{{ب| | {{ب| هرچه درد دل، هرچه آرزو: |گفت، گفت، گفت، کرد، کرد، کرد}} | ||
{{ب| | {{ب| لحظهاى دگر تیغ ذو الفقار| آسمانشکن، آسمانگداز}} | ||
{{ب| | {{ب| پشت مىشکست: کوه، کوه، کوه| جار مىکشید: مرد، مرد، مرد}} | ||
{{ب| | {{ب| گرگهاى هار، روبهان پیر| نعره مىزدند: شیر، شیر، شیر}} | ||
{{ب| | {{ب| در گریز از او سخت ناگزیر| خالى از خروش، خسته از نبرد}} | ||
{{ب| با گل غروب، آن دو دست پاک| اوفتاده بود، بر فراز خاک}} | |||
{{ب| مىوزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ| مىگذشت روز: زرد، زرد، زرد <ref>همان،ص ۵۲.</ref>}} | |||
{{پایان شعر}}<br /> | |||
===روح تشنگی=== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت، آب | شرمنده محبّت تو تا قیامت، آب }} | |||
{{ب| افتاد سایهاى ز سمند تو در فرات | پیچید و رنگ باخت ز شور شهامت، آب }} | |||
{{ب| دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت | اوج گذشت دید و کمال کرامت، آب }} | |||
{{ب| بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت | لعلى که خورده بود ز جام امامت آب }} | |||
{{ب| لب تر نکردى از ادب اى روح تشنگى! | آموخت درس عاشقى و استقامت، آب }} | |||
{{ب| ترجیع درد را ز گریزى که از تو داشت | سر مىزند هنوز به سنگ ندامت، آب }} | |||
{{ب| از نقش سجده کردۀ نخل بلند تو | آیینهاى است خفته در آه سلامت، آب }} | |||
{{ب| سوگ تو را ز صخره چکد قطره قطره، رود | زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب }} | |||
{{ب| از ساغر سقایت فضلت قلم چشید | گسترد تا حریم تعزّل زعامت، آب }} | |||
{{ب| [[زینب (س)|زینب]]، [[حسین]] را به گل سرخ خون شناخت | بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! }} | |||
{{ب| از جوهر شفاعت تیغت بعید نیست | گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب }} | |||
{{ب| آمد به آستان تو گریان و عذرخواه | با عزم پاى بوسى و قصد اقامت، [[آب]] }} | |||
{{ب| مىخوانمت به نام [[عباس ابن علی(ع)|ابوالفضل]] و، شوق را | در دیدگان منتظرم بسته قامت، آب <ref>همان، ص ۵۴ و ۵۵.</ref> }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج | *[[دانشنامه شعر عاشورایی انقلاب حسینی در شعر شاعران عرب و عجم|دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۴۲۴-۱۴۲۵.]] | ||
*[[کاروان شعر عاشورا|محمدعلی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج۱، ص ۵۳۷-۵۴۲.]] | |||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | |||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران | <references />{{شاعران}} | ||
[[رده:شاعران ایرانی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۳
خسرو احتشامی هونه گانی (۱۳۲۵ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خسرو احتشامی در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را در اصفهان گذراند. وی بخشی از تحصیلات عالیه خود را در کشور هندوستان و مابقی را در شهرستان اصفهان در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ به اتمام رساند. احتشامی سرودن شعر را از دوران دبیرستان شروع نمود و تحت تأثیر آموزشهای پدر بزرگ مادری خود که فردی شاعر و هنرمند بود. بیشتر فعالیتهای او در زمینه شناخت شعر پژوهش هنری و تحقیق ادبی بوده و به عنوان مدرس در دانشگاه شیخ بهایی اصفهان مشغول است.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
احتشامی از شاعران غزلسرا محسوب میشود که گاهی قصیده میگوید و در کنار آن در شعر نو نیز اشعاری سرودهاست. استفادۀ کارآمد و به هنگام از آرایههاى لفظى و معنوى، آفرینش ترکیبهاى ناب و بدیع، خلق مضامین رنگین، نگاه تازه به آفاق شعر آیینى و غزل مرثیههاى عاشورایى او قابل توجه است.
منظوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- «در کوچه باغ زلف»
- «زین نقرۀ واژگون» [۱]
- «اصفهان در شعر صائب»
- «امشب صدای تیشه»[۲]
- «باغهای چوبی»[۳]
- «افسانه اصفهان آبی»[۴]
- «غزل بانو»[۵]
- «شکوه علوی در تغزل صفوی»[۶]
- «غزل مردان اصفهان»[۷]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آفتاب شعله پوش[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گیسوی خورشید میلغزید روی خیمهها | خون و آتش میتراوید از سبوی خیمهها | |
آب، پشت تپّهها، میشست زخم دشت را | از شرار تشنگی پر بو جوی خیمهها | |
آسمان، آرام در شطّ شقایق مینشست | ارغوان میریخت در جام وضوی خیمهها | |
شهریار عشق، در گرم بیابان خفته بود | اسب، با زین تهی میرفت سوی خیمهها | |
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد | آفتابی شعلهپوش از روبروی خیمهها | |
شیههی خونین شنید و از حرم بیرون دوید | شوق را، عرشی غزال آیه بوی خیمهها | |
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه | خاک شد با گام رجعت آرزوی خیمهها | |
ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند | بال میزد بغض عصمت در گلوی خیمهها [۸] |
شمشیرهاى برهنه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از هُرم آفتاب،زمین در نفیر بود | هستى گداز سینۀ گرم کویر بود | |
نه شاخه از شکوفه سپیداب مىنُمود | نه قامت درخت نشسته به شیر بود | |
جاى نسیم، باد تبآلود مىوزید | نه نکهت بهار، نه بوى عبیر بود | |
خورشید، در نهایت بیداد مىگداخت | صحرا، به ژرفناى حرارت اسیر بود | |
ره مىسپرد قافلۀ عشق و راستى | بر کاروانیان، گل آتش حریر بود | |
تا بر حریم میکدۀ دوست سر نهند | جانها در آن مقام به گلبانگ پیر بود | |
پیرى که در کمال طریقت چراغ داشت | پیرى که بر جهان حقیقت سفیر بود | |
قامتْ قصیدهاى که به دیباچۀ وجود | از خویشتن گزیر و، ز حق ناگزیر بود | |
مشتى درشت بر دهن دیو سیرتان | سروى سترگ در گذر زمهریر بود | |
در عاشقى، یگانۀ دنیاى نیستى | در دوستى، ز جاه و زر و مال سیر بود | |
«ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم» [۹] | سیمرغ قاف آینهها را صفیر بود | |
آیینههاى خون، که به ظهر ضمیرشان | بر نیزهها شکفته شدن دلپذیر بود | |
آیینه نه، تسلسل حریّت حَرا | آیینه نه، تداوم روز غدیر بود | |
با ساز صولت اسد الله دشت عشق | نیزار نینوا، شرفْ آهنگ شیر بود | |
افتاده در محاق خدایان زور و زر | ماهى که در سپهر فتوت منیر بود | |
دانست تیغ مرگ بِهْ از بندِ بندگىست | افراشت قامتى که نه ذلّتپذیر بود | |
شمشیرها! برهنه طواف تنم کنید | راز حماسه کارى مردى دلیر بود | |
مردى که مىنوشت خط سرنوشت را | مردى که چون خداى جهان بىنظیر بود | |
مردى که با تولّد خود، آفتاب را | بر مُنجیان خفتۀ عالم بشیر بود | |
در موجخیز حادثه، در ساحل فرات | آنجا که حق به پنجۀ باطل اسیر بود | |
«استادهام چو شمع، مترسان ز آتشم» [۱۰] | پاسخگزار خنجر و شمشیر و تیر بود [۱۱] |
شطّ شقایق[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گیسوى خورشید مىلغزید روى خیمهها | خون و آتش مىتراوید از سبوى خیمهها | |
آبِ پاى تپّهها مىشست زخم دشت را | از شرار تشنگى پر بود جوى خیمهها | |
آسمان، آرام در شطّ شقایق مىنشست | ارغوان مىریخت در جام وضوى خیمهها | |
شهریار عشق در گرم بیابان خفته بود | اسب با زین تهى مىرفت سوى خیمهها | |
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد | آفتابى شعلهپوش از رو به روى خیمهها | |
شیههاى خونین شنید و از حرم بیرون دوید | شوق را عرشىْ غزالِ آیهْ بوى خیمهها | |
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه | خاک شد با گام رجعت آرزوى خیمهها | |
ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند | بال مىزد بغض غیرت در گلوى خیمهها | |
کاروان، آلالهها را برد و شب مهتاب دید | نخل سبز بىسرى در جستجوى خیمهها [۱۲] |
برگریز عشق[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سرخِ غروب بود و حریق خیام بود | آغاز زنگ قافله در راه شام بود | |
سرخِ غروب بود و شهیدان و هُرم خاک | روز نبرد نور و سیاهى تمام بود | |
سرخ غروب بود و سکوت سوارها | اسب امیر آینهها بىلگام بود | |
سرخ غروب بود و، عطش آه مىکشید | در دیده، خوابِ آب هم آنجا حرام بود | |
سرخ غروب بود و، چو آغوش آسمان | ماه و ستاره بر سرِ نى در خرام بود | |
سرخ غروب بود و، زمان گنگ مىگذشت | در برگریز عشق نه جاى کلام بود | |
سرخِ غروب بود و، زمین مانده بود مات | تا در میانه، لالۀ زهرا کدام بود؟ [۱۳] |
عاشقترین سوار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مىرفت بارۀ شب و، بار گناه داشت | مىآمد آفتاب و، غمى در نگاه داشت | |
پیراهن سپیده، سیاهى گرفته بود | خورشید، داغ شرم ز پیر پگاه داشت | |
تا دوردست، نیزه پسِ نیزه مىدمید | آغوش دشت، حسرت سبز گیاه داشت | |
این سو، حیات آینه بىآب مىشکست | آن سو، فراتْ خنده به لب قاه قاه داشت | |
در رزمگاه نور که ایزدْ سرشت بود | اهریمن ضلالت و ظلمت سپاه داشت | |
توفان تیغ بازى مستانه مىوزید | از پهنهاى که خون خدا بارگاه داشت | |
در نیمروز عشق که عاشقترین سوار | بر مِهردوست حاجت مُهر گواه داشت | |
آورد حجّتى که ز گهواره تا مصاف | زنجیر شیون و، زِره اشک و آه داشت | |
بر دوش صلحْپوش امامت نشانه رفت | تیر قضا، که تا حرم وحى راه داشت | |
آواز خون سرود و به خواب عدم غُنود | مرغى که بر درخت ولایت پناه داشت | |
هر دشنهاى، علامت سرخ سؤال داشت | هر خنجرى خمید که: آیا گناه داشت؟! [۱۴] |
یک گوش و یک گوشواره![ویرایش | ویرایش مبدأ]
خورشید، خورشید، خورشید، آیینهاى پاره پاره | ||
شمشیر، شمشیر، شمشیر، رنگین ز خون ستاره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه آتش گرفته | ||
مىبارد از آسمان: آه، مىجوشد از شن: شراره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه بیتاب و آب است | ||
با تشنگانش ترنّم، بر کشتگانش نظاره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مىسوزد از داغ | ||
خون مىچکد قطرهْ قطره از جنبش گاهواره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مىبارد آن دور | ||
قاموس قرآن پیاده، اشباح شیطان سواره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه در کاروان است | ||
گویى تراشیده ابلیس این مردمان را ز خاره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه مىخواند از دوست | ||
تقدیر، تقدیر، تقدیر، از این سفر نیست چاره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه چشم انتظارست | ||
از پاى خارى تراود اشکى ز برق اشاره | ||
خورشید، خورشید، خورشید، آیینه طاقت ندارد | ||
مردى نهان کرده در مشت یک گوش و یک گوشواره! [۱۵] |
آفتابى پشت زین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نخلها دیدند او را فتح بابى پشت | زین اوجْ گردى، عرشْ پروازى، عقابى پشت زین | |
نخلها دیدند او را بر بلنداى شکوه | مُلتقاى قلّهاى با آفتابى پشت زین | |
نخلها دیدند او را در غبار رزمگاه | چون چراغ صبح از پشت سحابى، پشت زین | |
نخلها دیدند او را روح دریا در خرام | با کمال تشنگى، موج شتابى پشت زین | |
نخلها دیدند او را خونْچکان و خشکْلب | در هواى خیمهها با مشک آبى پشت زین | |
نخلها دیدند او را دست شسته از دو دست | داشت با داور دعاى مستجابى، پشت زین | |
نخلها دیدند مثل کوه بر خاک اوفتاد | آن علمدارى که مىشد بو ترابى پشت زین | |
نخلها دیدند اى افسوس از این نخلها | سوگواران غروبِ ماهتابى پشت زین [۱۶] |
مىوزید مرگ:سرخ، سرخ، سرخ[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مىوزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ | مىگذشت روز: زرد، زرد، زرد | |
آتش گناه: گرم، گرم، گرم | شعلۀ نگاه: سرد، سرد، سرد | |
سینۀ کویر: داغ، داغ، داغ | نه خیال گل، نه هواى باغ | |
خاک و آفتاب، تابش و سراب | باد، باد، باد، گرد، گرد، گرد | |
خادمان مال: گنگ، مات، لال | قیل، قیل، قیل، قال، قال، قال | |
بردۀ هوا: خیل، خیل، خیل | بندۀ هوس: فرد، فرد، فرد | |
راهیان کفر بسته راه شط | پر نمىزند در فرات بط | |
فکر کودکان: آب، آب، آب | ذکر هر زبان: درد، درد، درد | |
ناگهان کشید روى ماسهها | دست کوچکى مشک خشک را | |
هرچه درد دل، هرچه آرزو: | گفت، گفت، گفت، کرد، کرد، کرد | |
لحظهاى دگر تیغ ذو الفقار | آسمانشکن، آسمانگداز | |
پشت مىشکست: کوه، کوه، کوه | جار مىکشید: مرد، مرد، مرد | |
گرگهاى هار، روبهان پیر | نعره مىزدند: شیر، شیر، شیر | |
در گریز از او سخت ناگزیر | خالى از خروش، خسته از نبرد | |
با گل غروب، آن دو دست پاک | اوفتاده بود، بر فراز خاک | |
مىوزید مرگ: سرخ، سرخ، سرخ | مىگذشت روز: زرد، زرد، زرد [۱۷] |
روح تشنگی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت، آب | شرمنده محبّت تو تا قیامت، آب | |
افتاد سایهاى ز سمند تو در فرات | پیچید و رنگ باخت ز شور شهامت، آب | |
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت | اوج گذشت دید و کمال کرامت، آب | |
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت | لعلى که خورده بود ز جام امامت آب | |
لب تر نکردى از ادب اى روح تشنگى! | آموخت درس عاشقى و استقامت، آب | |
ترجیع درد را ز گریزى که از تو داشت | سر مىزند هنوز به سنگ ندامت، آب | |
از نقش سجده کردۀ نخل بلند تو | آیینهاى است خفته در آه سلامت، آب | |
سوگ تو را ز صخره چکد قطره قطره، رود | زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب | |
از ساغر سقایت فضلت قلم چشید | گسترد تا حریم تعزّل زعامت، آب | |
زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت | بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! | |
از جوهر شفاعت تیغت بعید نیست | گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب | |
آمد به آستان تو گریان و عذرخواه | با عزم پاى بوسى و قصد اقامت، آب | |
مىخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را | در دیدگان منتظرم بسته قامت، آب [۱۸] |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۴۲۴-۱۴۲۵.
- محمدعلی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج۱، ص ۵۳۷-۵۴۲.
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ مجموعه شعر آئینی
- ↑ درآمدی است بر خسرو و شیرین نظامی
- ↑ جمال شناسی پنجرههای رنگین ایرانی
- ↑ مثنوی بلندی است که به همراه یک آلبوم از معاریف بزرگ اصفهان چاپ شده است.
- ↑ سرگذشت تغزل در تاریخ ادبیات ایران.
- ↑ ۱۴ قصیده از شاعران نامدار دوره صفوی درباره حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین است.
- ↑ غزلیات ۵۳ نفر از شاعران اصفهان از قرن ششم تا زمان حاضر جمعآوری شده است.
- ↑ آینه در کربلاست؛ ص ۱۶.
- ↑ وامى از لسانالغیب حافظ شیرازى.
- ↑ همان.
- ↑ زین نقرۀ واژگون، خسرو احتشامى (هونهگانى)، سال 1382، قم، الطّیار، ص ۳۵ تا ۳۷.
- ↑ همان، ص ۳۹ و ۴۰.
- ↑ همان، ص ۴۱.
- ↑ همان، ص ۴۳ و ۴۴.
- ↑ همان، ص ۴۵ تا ۴۷.
- ↑ همان،ص ۴۸.
- ↑ همان،ص ۵۲.
- ↑ همان، ص ۵۴ و ۵۵.