ابو الحسن الخلیعی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «ابو الحسن جمال الدّین علی بن عبد العزیز بن محمّد خلعی یا خلیعی موصلی حلّی شاع...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    =  ابو الحسن الخلیعی‌
| تصویر                  =
| توضیح تصویر            =
| نام اصلی              =
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            =
| محل تولد                =
| والدین                = 
| تاریخ مرگ              = 750 هجری
| محل مرگ                = حلّه
| علت مرگ                =
| محل زندگی              = حلّه
| مختصات محل زندگی        =
| مدفن                  =
|مذهب                  =
|در زمان حکومت          =
|اتفاقات مهم            =
| نام دیگر              =
|لقب                    =
|بنیانگذار              =
| پیشه                  = شاعر
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|فیلم‌نامه‌ها              =
|دیوان اشعار            =
|تخلص                    = خلعی
|فیلم ساخته بر اساس اثر=
| همسر                    =
| شریک زندگی            =
| فرزندان                =
|تحصیلات                  =
|دانشگاه                =
|حوزه                  =
|شاگرد                  =
|استاد                  =
|علت شهرت              =
| تأثیرگذاشته بر        =
| تأثیرپذیرفته از        =
| وب‌گاه                  =
|گفتاورد                =
|امضا                  =
}}
ابو الحسن جمال الدّین علی بن عبد العزیز بن محمّد خلعی یا خلیعی موصلی حلّی شاعر و سراینده‌ی خاندان رسالت علیهم السّلام است که درباره ایشان اشعار بسیار سروده و آنان را ستایش نموده است. وی در حلّه زندگی می‌کرد و مردی فاضل بود و شعری روان و ساده دارد. دیوان اشعارش 1656 بیت است. او به سال 750 هجری در حلّه وفات یافت و در همان جا دفن شد. علت تخلّصش به خلعی این بود که روزی در حرم حضرت سید الشهداء شعری را که در مدح حضرت سروده بود می‌خواند که یکی از پرده‌های درب حرم از طرف آن حضرت بر شانه او افتاد. <ref>ادب الطف؛ ج 4، ص 210.</ref>
ابو الحسن جمال الدّین علی بن عبد العزیز بن محمّد خلعی یا خلیعی موصلی حلّی شاعر و سراینده‌ی خاندان رسالت علیهم السّلام است که درباره ایشان اشعار بسیار سروده و آنان را ستایش نموده است. وی در حلّه زندگی می‌کرد و مردی فاضل بود و شعری روان و ساده دارد. دیوان اشعارش 1656 بیت است. او به سال 750 هجری در حلّه وفات یافت و در همان جا دفن شد. علت تخلّصش به خلعی این بود که روزی در حرم حضرت سید الشهداء شعری را که در مدح حضرت سروده بود می‌خواند که یکی از پرده‌های درب حرم از طرف آن حضرت بر شانه او افتاد. <ref>ادب الطف؛ ج 4، ص 210.</ref>


خط ۵۵: خط ۱۰۴:
25- أین قلب الشجیّ و الفارغ البال؟ و أین المحقّ و المستریب؟  
25- أین قلب الشجیّ و الفارغ البال؟ و أین المحقّ و المستریب؟  


26- لا هنا لی عیشی و مبسمک الدرّی باد و قد علاه قضیب
26- لا هنا لی عیشی و مبسمک الدرّی باد و قد علاه [[قضیب]]


27- لیت انّی فداک لو کان بالعبدیفدی المولی الحسیب النسیب
27- لیت انّی فداک لو کان بالعبدیفدی المولی الحسیب النسیب
خط ۴۸۲: خط ۵۳۱:


41- او حامی و نگهبانی است که آهوانش فرار نمی‌کنند.
41- او حامی و نگهبانی است که آهوانش فرار نمی‌کنند.




خط ۴۹۴: خط ۵۴۲:
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران عرب]]
[[رده:شاعران عرب]]
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۶

ابو الحسن الخلیعی‌
مرگ 750 هجری
حلّه
محل زندگی حلّه
پیشه شاعر
تخلص خلعی


ابو الحسن جمال الدّین علی بن عبد العزیز بن محمّد خلعی یا خلیعی موصلی حلّی شاعر و سراینده‌ی خاندان رسالت علیهم السّلام است که درباره ایشان اشعار بسیار سروده و آنان را ستایش نموده است. وی در حلّه زندگی می‌کرد و مردی فاضل بود و شعری روان و ساده دارد. دیوان اشعارش 1656 بیت است. او به سال 750 هجری در حلّه وفات یافت و در همان جا دفن شد. علت تخلّصش به خلعی این بود که روزی در حرم حضرت سید الشهداء شعری را که در مدح حضرت سروده بود می‌خواند که یکی از پرده‌های درب حرم از طرف آن حضرت بر شانه او افتاد. [۱]


در سوگ حسین (ع):


1- أی عذر لمهجة لا تذوب‌وحشی لا یشبّ فیها لهیب؟

2- و لقلب یضیق من ألم الحزن‌و عین دموعها لا تصوب؟

3- و ابن بنت النبیّ بالطّفّ مطروح لقی و الجبین منه تریب

4- حوله من بنی أبیه شباب‌صرعتهم أیدی المنایا و شیب

5- و حریم النبیّ من الثکل‌و حسری خمارها منهوب

6- تلک تدعو أخی و تلک تنادی‌یا أبی و هو شاخص لا یجیب

7- لهف قلبی و طفله فی یدیه‌یتلظّی و النحر منه خضیب

8- لهف قلبی لاخته زینب تأوی الیتامی و دمعها مسکوب

9- لهف قلبی لفاطم خیفة السبّی‌تخفّت و قلبها مرعوب

10- لهف قلبی لام کلثوم و الخدّان منها قد خدّدتها النّدوب

11- و هی تدعو یا واحدی یا شقیقی‌یا مغیثی قد برّحتنی الخطوب

12- ثمّ تشکو إلی النبی و دمع العین‌فی خدّها الأسیل صبیب

13- جدّ یا جدّ لو ترانا سبایاقد عرتنا بکربلاء الکروب

14- جدّ یا جدّ لم یفد ذلک النصح‌و ذاک الترهیب و الترغیب

15- جدّ لم تقبل الوصیّة فی الأهل و لم یرحم الوحید الغریب

16- یصبح الجاهد البعید من الحقّ‌قریبا منهم و یقصی القریب

17- أین عیناک و الحسین قتیل‌و علیّ مغلّل مضروب؟

18- لا تری سبطک المفدّی طریحاعاریا و الرّداء منه سلیب

19- لو ترانا نساق بالذلّ ما بین‌العدی قد قست علینا القلوب

20- لو ترانا حسری و قد أبرزت مناوجوه صینت و شقّت جیوب

21- بأبی الطاهرات تحدی بهنّ العیس‌بین الملا و تطوی السّحوب

22- بأبی رأس نجل فاطمة یشهره للعیون رمح کعوب

23- یابن أزکی الوری نجارا علی‌مثلک یستحسن اللبکا و النحیب

24- هاجفونی لما أصبت به قرحی‌و قلبی لما رزیت کئیب

25- أین قلب الشجیّ و الفارغ البال؟ و أین المحقّ و المستریب؟

26- لا هنا لی عیشی و مبسمک الدرّی باد و قد علاه قضیب

27- لیت انّی فداک لو کان بالعبدیفدی المولی الحسیب النسیب

28- سهم بغی الأولی أصابک من‌قبل و للّه عنک سهم مصیب

29- أظهر و افیک حقد بدرو من قبل دعو اللهدی فلم یستجیبوا

30- یا بنی احمد الی مدحکم قلب(الخلیعیّ) مستهام طروب

31- کیف صبر امرء یری الود فی القربی وجوبا و إرثکم مغصوب

32- أنتم حجّة الا علی الخلق‌و أنتم للطالب المطلوب

33- بوالاکم و بغض أعدائکم تقبل أعمالنا و تمحی الذنوب [۲]


1- چه پوزشی برای تخته جگر است که آب نشود و چه عذری برای دلی است که در آن آتش زبانه نکشد.

2- و کدام دلی است که از درد و غصّه گرفته نشود و کدام دیده‌ای است که اشکش جاری نشود.

3- و حال آنکه پسر دختر پیامبر در روی زمین سوزان افتاده و پیشانیش خاک‌آلود شده.

4- در اطراف او از برادران و بستگانش جوانان و پیرانی که دستهای مرگ آنها را به زمین افکنده است.

5- و ناموس پیامبر گریان از داغ جوانان و عزیزان خود در حالی‌که نقاب و روبندشان را غارت کرده‌اند.

6- این یک صدا می‌زند برادر و آن دیگری می‌گوید ای پدر و حال آنکه او دیده‌اش باز و جواب نمی‌دهد.

7- دلم بر کودکی می‌سوزد که بر روی دست او از تشنگی بر خود می‌پیچید در حالی‌که گلویش از خون رنگین بود.

8- افسوس دلم برای خواهر او زینب که یتیمان را پناه می‌داد و اشکش جاری بود.

9- و آه اندوه قلبم برای دخترش فاطمه که از ترس اسارت بیمناک بود و قلبش می‌طپید.

10- دلم سوخت برای ام کلثوم و گونه‌های او که از گریه و زاری مجروح شده بود.

11- و او فریاد می‌کرد که ای یگانه‌ی من و ای برادر من، و ای فریادرس من مصائب مرا از پای درآورد.

12- سپس به پیامبر شکوه می‌کرد در حالی‌که اشک دیده‌اش در رخسارش سرازیر بود.

13- ای جدّ بزرگوار! ما کاش می‌دیدی ما را که در کربلا اسیر گشته‌ایم و گرفتاری‌ها ما را فراگرفته.

14- ای جدّ بزرگوار! آن نصایح و سفارشات و این ترغیب شما بر مردم فایده‌ای نداشت.

15- ای جدّ بزرگوار! سفارش شما را درباره خاندانت نپذیرفتند و به تنهایی و غربت حسین تو ترحّم نکردند.

16- صبح می‌کنند منکر دور از حق که به ایشان نزدیک می‌شود و آنکه به حق نزدیک است دور می‌گردد.

17- جدّ بزرگوار کجایی تا ببینی که حسین تو کشته و علی بن الحسین بسته به غلّ و زنجیر، کتک خورده است.

18- نمی‌بینی که پسر دخترت فدا شده و برهنه بر روی زمین افتاده و ردایش را به غارت برده‌اند.

19- ای کاش می‌دیدی ما را که به خواری بین دشمنان که دلشان بر ما سنگ شده، اسیر شدیم.

20- ای کاش ما را فرسوده و اندوهگین می‌دیدی که از ما چهره‌هایی که محفوظ بود نمایان شده و گریبانهای چاک شده را.

21- پدرم به فدای پاکانی که بر شتران بی‌جهاز بسته و بین مردم می‌گردانیدند.

22- پدرم به فدای سر فرزند فاطمه که بر نیزه سر او را در برابر دیده‌های مردم برداشتند.

23- ای پسر پاکیزه‌ترین مردم از جهت اصالت، بر مانند تو گریه و ناله کردن، نیکو است.

24- این مژه‌های چشم من به سبب مصیبت شما زخم است و قلب من برای آنچه مبتلا شدی محزونست.

25- کجاست قلب مجروح ریش و آنکه خاطرش فارغ باشد و کجاست حق‌دار و کجاست شاک و مردّد.

26- در اینجا برای من خوشی نیست و حال آنکه لب خندان گوهرین تو مورد اصابت چوب خیزران شد.

27- (ای مولا) ای کاش من فدای تو می‌شدم اما بنده چگونه می‌تواند فدیه‌ی مولایی شود که دارای حسب و نسب عالی است.

28- تیر ستم آنهایی‌که به تو اصابت کرد تیر کارگری بود.

29- درباره‌ی تو کینه‌ی بدر را ظاهر کردند و از برای هدایت خوانده شدند پس اجابت نکردند.

30- ای فرزند احمد به مدح و ثناء شما قلب (خلیعی) زنده و بسیار خوش است.

31- چگونه است شکیبائی کسی‌که دوستی و محبّت خاندان پیامبر را واجب می‌بیند و حال آنکه میراث شما (فدک) غصب شده است.

32- شمائید حجّت خدا بر مردم و شما مطلوب طالبین و محبوب محبّین هستید.

33- به ولایت شما و کینه و نفرت از دشمنان شما اعمال قبول و گناهان آمرزیده خواهد شد.


1- سجعت فوق الغصون‌فاقدات للقرین

2- فاستهلت سحب أجفانی و هزّتنی شجونی

3- غرّدت لاشجوها شجوی و لا حنّت حنینی

4- لا و لا قلت لها: یا ورق بالنوح اسعدینی

5- ما شجی الباکی طروباکشجی الباکی الحزین

6- حقّ لی أبکی دماءعوض الدمع الهتون

7- لغریب نازح الدار خلی من معین

8- لتریب الخدّ دامی الوجه مرضوض الجبین

9- یا بنی طه و یاسین و حم و نون

10- بکم استعصمت من‌شرّ خطوب تعترینی

11- فإذا خفت فأنتم‌لنجاتی کالسّفین

12- و علیکم ثقل میزانی و أنتم تنقذونی

13- فاحشروا العبد (الخلیعی)إلی ذات الیمین

14- و إلیکم مدحا أسنی‌من الدرّ الثمین

15- یا حجاب اللّه و المحمیّ عن رجم الظنون

16- فیک داریت اناساعزموا أن یقتلونی

17- و تحصّنت بقول الصّادق الحبر الأمین

18- إتقّوا إنّ التّقی من‌دین آبائی و دینی

19- و لأوصافک ورّیت‌کلامی و حنینی

20- و الی مدحک أظهرت ظهوری و بطونی

21- و کفانی علمک الشاهد للسرّ المصون

22- و معاذ اللّه أن‌ألوی عن الحبل المتین

23- و اساوی بین مفضال و مفضول ضنین

24- بین من قال: أقیلونی و من قال: سلونی [۳]


1- از آن‌که قرین خویش را از دست داده بود، بالای شاخه‌ها ناله و فریاد کرد.

2- پس ابرهای مژگانهای من اشک ریخت و اندوه، مرا تکان داد.

3- اندوه او چون اندوه من نوا خوان نبود و چون ناله‌ی من ناله نکرد.

4- به او نه و نه گفتم: ای پرنده مرا به نوحه‌سرایی کمک کن.

5- اندوه کسی‌که از خوشحالی گریه می‌کند مثل اندوه کسی‌که از غم و غصه گریه کند، نیست.

6- مرا سزاوار است که به جای اشک، سیل‌آسا خون گریه کنم.

7- برای غریبی که از خانه آواره و بدون یار و یاور بود.

8- برای خاک‌آلوده گونه‌ای که چهره‌اش خونین و پیشانیش شکسته بود.

9- ای فرزندان «طه» و «یاسین» و «حم» و «نون».

10- از شر حوادثی که عارض من می‌شود به شما پناه آورده‌ام.

11- پس هرگاه ترسیدم شما برای نجات من مانند کشتی هستید.

12 و 13- سنگینی میزان اعمال بر شماست و شمایید که مرا نجات می‌دهید. پس بنده‌ی خود را در طرف راست و اصحاب یمین محشور نمایید.

14- و مدحی را که عالی‌تر از درّ ارزنده است بپذیرید.

15- ای پرده‌داران خدا و ای حمایت شده از بدگمانی‌ها!

16- درباره‌ی تو با مردمی که قصد داشتند مرا بکشند مدارا کردم.

17- و من به گفته‌ی عالم راستگو و امینی متحصّن شدم و محکم گشتم.

18- که فرمود: تقیّه کنید که تقیّه دین پدران من و دین من است.

19- و به اوصاف تو سخنم و اشتیاقم را قصد کردم.

20- و به مدح تو ظاهر و باطنم را آشکار کردم.

21- و برای من علم تو که شاهد راز درونی و نهفته من است کافی است.

22- و پناه می‌برم به خدا که از ریسمان محکم خدا اعتراض کنم.

23- و بین کثیر الفضل و فاقد فضل و متهم را مساوی و برابر بدانم.

24- و میان کسی‌که می‌گفت مرا «واگذارید» (ابو بکر) و کسی‌که می‌گفت «از من بپرسید» (حضرت علی (ع)) یکسان بدانم.


رثای مسلم بن عقیل:


1- أ المسلم بن عقیل قام الناعی؟لمّا استهلّت أدمع الأشیاع

2- مولی دعاه ولیّه و امامه‌فأجاب دعوته بسمع واع

3- حفظ الوداد لذی القرابة فاقنتی‌شرفا علی الأهلین و الأتباع

4- أفدیه من حرّ نقی طاهرماض العزیمة ساجد رکّاع

5- أفدیه من بطل کمی ماجدجمّ الوفا ندب طویل الباع

6- لهفی لمسلم و الرّماح تنوشه‌لا بالجزوع لها و لا المرتاع

7- حتّی إذا ظفرت به عصب الخنامن بعد معترک و طول نزاع

8- جائوا به نحو اللّعین فغاظه‌بالقول من ثبت الجنان شجاع

9- و الی ابن سعد بالوصیّة مبطلناأفضی فأظهرها بلؤم طباع

10- و هوی من القصر المشوم مهلّلاو مکبرا تجلو صدی الأسماع

11- لهفی لسیف من سیوف «محمّد»عبث الفلول بحدّه القطّاع

12- لهفی لمزج شرابه بنجیعه‌لهفی لمسقط ثغره اللمّاع

13- لهفی له فوق التّراب مجدّلادامی الجبین مهشّم الأضلاع

14- مولای یابن عقیل یومک جاعل‌حبّ القلوب دریئة الأوجاع

15- جادت معالمک الدّموع برّیهاو سقی الحمیم بواطن الأبداع

16- و سقی بن عروة هانیا غدق الحیافلقد أصاخ الی نداء الداعی

17- یا سادة مازلت مذ علقت یدی‌بهم احافظ ودّهم و اراعی

18- مولاکم «الخلعّی» رافع قصّةیشکو سموم عقارب و أفاعی [۴]


1- آیا برای مسلم بن عقیل وقتی‌که اشک شیعیان سرازیر شد قاصد مرگ برخاست.

2- آقایی که ولی و امامش او را خواند و او دعوت او را به گوش جان اجابت کرد.

3- دوستی را برای صاحب خویشاوندی حفظ کرد و شرافتی را برای اهل و پیروان خود برگزید.

4- مرد آزاد پاک و پاکیزه‌ای را که دارای عزم راسخ بود و همواره ساجد و راکع بود فدا بشوم.

5- من به فدای مرد شجاع و دلیر و بزرگواری که بسیار وفا داشت.

6- دلم برای مسلم به درد آمد در وقتی‌که نیزه‌ها به او اصابت کرد و او نه جزع کرد و نه ترسید.

7- تا آنگاه که باندهای بدنام بعد از میدان کارزار و نزاع طولانی بر او غلبه کردند.

8- و او را نزد ابن زیاد ملعون آوردند و مسلم با سخنی که از قلب محکم و شجاعش تراوش می‌کرد او را به خشم آورد.

9- و به آهستگی به ابن سعد وصیّت نمود ولی به بدجنسی وصیّت او را فاش نمود.

10- بدنش از بالای قصر شوم دشمن به پایین رها شد در حالی‌که صدای تکبیرش در همه‌جا پیچیده و گوش مردم را پر کرده بود.

11- افسوس باد برای شمشیری از شمشیرهای محمّد (ص) که شکستگی لبه او از کارش انداخته بود.

12- دلم برای آن شهید می‌سوزد که آب آشامیدنی با خونش آمیخته شد و دندان براقّش افتاد.

13- دلم برای آن شهید می‌سوزد که با پیشانی شکسته و خونین و استخوانهای شکسته سر بر خاک نهاد.

14- آقای من ای پسر عقیل روز تو قراردهنده دلها و هدف دردها و الم‌هاست.

15- باقیمانده‌های خانه تو را اشکها سیراب کند و باران به خانه‌های نو و جدید تو ببارد.

16- هانی بن عروه را باران زیاد سیراب کند که به صدای خواننده‌ای که او را فراخواند گوش فراداد.

17- ای آقایان از روزی که دستم به شما رسید، شما را نگهداری و رعایت می‌کنم.

18- غلام شما (خلیعی) داستانش را به شما عرض می‌کند از زهر دشمنان که عقرب صفت و مار صفتند.


خلیعی قصاید بسیاری در رثاء خاندان پیامبر (ص) و علی الخصوص سیّد الشّهدا (ع) سروده که مطلع آن اشعار را در زیر می‌آوریم:


مطلع قصیده‌ها:


1- لم أبک عافی دمنة و طلول‌و شموس رکب آذنت برحیل

2- أضرمت نار قلبی المحزون‌صادحات الحمام فوق الغصون

3- طلاب العلی بالسمهریّ المقوّم‌و ضرب الطلی مرمی إلی کلّ مغنم

4- جعلت النّوح فی عاشور دأبی‌فزاد ألیم وجدی و اکتئابی ..

5- یا عین بالدّمع الغزیرجودی علی الطّهر المزور

6- أرقی لابن النبیّ‌لا لبرق حاجریّ

7- عرّج علی أرض کربلاءو امزج الدّمع بالدماء

8- ذکرت المصارع فی کربلافزاد بقلبی عظیم البلا

9- ألحاظ ساکنة الخبافتکتک أم مقل الظبا؟

10- فرط وجدی قد حلالی‌ما لعذالی و مالی؟

11- لیته زار لمامافاهتدی جفنی المناما

12- زاد همّی و شجونی ..و جفا نومی جفونی

13- طال حزنی و اکتئابی ..فجعلت النّوح دابی

14- هاج لی نوح الحمام‌فرط وجدی و غرامی

15- ما ذا یرید النوی من قلبی العانی؟أما تناهت صباباتی و أشجانی؟

16- اکفکف دمعی و هو لا یسأم الوکفاو اخفی غرامی و الصّبابة لا تخفا

17- سلام اللّه ذی الحجب‌علی الزوّار فی رجب

18- قل و لا تخش فی المعاد أثامالا سقی شانئی علیّ غماما

19- و تناسی العهد المؤکّد فی خمّ‌و لم ترع للوصی ذماما

20- لم أطل فی عرصة الدّمن‌وقفه الباکی علی السکن

21- یا زائرا حرم الوصیّ‌الطاهر العلم الإمام

22- یبغی بزورته الرّضاو الأمن فی یوم الزّحام

23- لم أبک ربعا للأحبة قد خلاو عفی و غیّره الجدید و أمحلا

24- یا عین لا لمرابع و خیام‌أودت بساکنها ید الأیّام

25- یا عین لا لخلوّ الرّبع و الدّمن‌باکی الرّزایا سوی الباکی علی السّکن

26- سل جیرة القاطنین ما فعلواو هل أقاموا بالحیّ أم رحلوا؟

27- ألعین عبری و دمعها مسفوح‌و القلب من ألم الأسی مقروح

28- أعاذلی! ذکر کربلا حزنی‌فسّح دمعی کالعارض الهتن

29- ألا ما لجفنی بالسّهاد موکلّ‌و قلبی لأعباء الهوی یتحمّل؟

30- لم أبک ربعا دارس العرصات‌أضحت معارفه من النّکرات

31- لم أبک من وقفة علی الدّمن‌و لا لخلّ نأی و لا سکن

32- هاج حزنی و زاد حرّ لهیبی‌و شجانی ذکر القتیل الغریب

33- جفون لا تملّ من الهمول‌و جسم لا یفکّ من النّحول

34- ما هاجنی ذکر مربع خصب‌و لا شجانی وجدی و لا طربی

35- ما لدمعی لم یطف حرّ غلیلی‌للقتیل الظامی؟ و أیّ قتیل

36- هاج حزنی و غلیلی‌ذکر عطشان قتیل

37- هجرت مقلتی لذیذ کراهالمصاب الشّهید من آل طاها

38- عذرتک لو تجدی ملامة لوّم‌علی اللّوم للمضنی الکئیب المتیّم

39- لست ممّن یبکی رسوما محولاو دیارا أعفی البلا و طلولا

40- جعلت النوح ادمانالما نال ابن مولانا

41- هو الحمی و بانه‌لا نفرت غزلانه [۵]


1- گریه نکردم بر ویرانه‌ی خانه‌ها و چهره‌ی درخشان مسافری که اعلان کوچیدن نمود.

2- آواز پرندگانی که بر بالای شاخسارها بودند آتش دل غمگین من را افروخت.

3- مقام عالی را به شمشیر راست برنده طلب کردند و گردنها را برای رسیدن به غنیمت زدند.

4- نوحه‌سرایی کردن در عاشورا را عادت خود قرار داده‌ام که آن درد و اندوه مرا می‌افزاید.

5- ای چشم اشک فراوان ببار بر آقای پاکی که زیارت می‌شود.

6- بی‌خوابی من برای فرزند پیامبر است نه برای برقی که در منزل حاجیان می‌درخشد.

7- به سرزمین کربلا عروج کن و اشک دیده‌ات را با خون دل آمیخته کن.

8- نبردگاه کربلا را یادآور شدم پس بزرگی مصیبت در قلبم رو به تزاید گذاشت.

9- آیا نگاه آن زن خیمه‌نشین تو را کشت یا چشمان آهوان.

10- موقع فرط خوشحالی من فرا رسید، سرزنش‌کنندگان از من چه می‌خواهند؟!

11- کاش زمانی به دیدن من می‌آمد که راه خواب را به مژگان من رهنمون می‌شد.

12- غم و غصه من را افزود و خواب را از مژگان من دور کرد.

13- غصه و اندوه من طولانی شد پس نوحه‌سرایی را عادت خود قرار دادم.

14- نوحه‌ی کبوتر، بسیاری غصه و عشق مرا به هیجان آورد.

15- فراق، از دل خسته من چه می‌خواهد آیا ایام عشق و غصه‌ها تمام نشده است؟

16- هرچه جلوی اشکم را می‌گیرم او خسته از ریزش نمی‌شود و عشقم را هرچه پنهان می‌کنم، مخفی نمی‌شود.

17- درود خدای صاحب حجابها بر زائرین در ماه رجب باد.

18- بگو و نترس در قیامت از گناهی که ابر بر عیب‌جویی علی (ع) نبارد.

19- و بر فراموش‌کننده‌ی عهد مؤکدی که در غدیر خم برای وصّی رسول خدا گرفته شده بود.

20- در میدان و ساحت مزبله ایستادن گریه‌کننده بر ساکنین آن را طول نمی‌دهم.

21- ای زائر حرم وصّی پاک پیامبر و آقای مردم و پیشوا و رهبر آنان.

22- که به زیارتش خشنودی و امنیّت و امان از آتش را در روز قیامت طلب می‌کند.

23- برای خانه بزرگ دوستان که خالی و نابود شده و گذشت ایام آن را تغییر داده و بی‌حاصل شده، گریه نمی‌کنم.

24- ای دیده برای خانه و خیمه‌هایی که دست روزگار، ساکن آنها را هلاک کرد، گریه نکن!

25- ای چشم گریه کن امّا نه برای خالی شدن منازل و ویرانه، گریه‌کننده برای مصائب غیر از گریه‌کننده بر سکنه است.

26- از جوار ساکنین بپرس که آنها چه کردند آیا در قبیله ماندند یا کوچ کردند؟!

27- دیده گریان و اشک آن ریخته شده و دل از درد غصّه و اندوه مجروح است.

28- ای سرزنش‌کننده‌ی من، یاد کربلا اندوه است من سیلاب اشکم چون رگبار شدید باران است.

29- بدان که برای بیدار ماندن من نیازی به موّکل نیست و حال آنکه قلب من بار سنگین عشق را تحمل می‌کند.

30- بر منزلی را که حیات و ساحتش ویران شده گریه نکنم، و شناخته شده را از ناشناخته، نشان داد.

31- از ایستادن بر مزبله ویرانی و نه برای دوستی که دور شده و نه برای منزلی ویران گریه نکنم.

32- اندوه من به هیجان آمد و حرارت شعله آتش درونم را افزود و یاد کشته‌ی غریب مرا اندوهگین کرد.

33- مژگانی که از ریزش اشک خسته نشود و بدنی که از دگرگونی جدا نشود.

34- یاد شکارگاه سرسبز مرا به هیجان نیاورد و اندوه و شادی من، مرا غمگین نساخت.

35- چیست که اشک من جوشش حرارت بر آن شهید لب‌تشنه را خاموش نمی‌کند و چه شهیدی.

36- یاد شهید تشنه‌کام غصه و غلیان اندوه مرا تحریک کرد.

37- مصیبت شهید آل پیامبر خواب نوشین را از چشم من ربود.

38- من تو را اگر سرزنشی بر نکوهش کردن بر غلام خسته غمگین یافتی که ملامت کنی می‌بخشم.

39- من از کسانی نیستم که بر تصویر دگرگون شده و منازلی را که بلا نابود و ویران کرده است، گریه کنم.

40- من به خاطر آنچه که بر فرزند مولایمان رسیده، گریه و نوحه‌سرایی را عادت خود قرار داده‌ام.

41- او حامی و نگهبانی است که آهوانش فرار نمی‌کنند.


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:348-356.

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. ادب الطف؛ ج 4، ص 210.
  2. الغدیر؛ ج 6، ص 13- 15.
  3. همان؛ ص 15 و 16.
  4. همان؛ ص 16.
  5. همان؛ ص 17- 19.