Automoderated users، رباتها، دیوانسالاران، checkuser، مدیران نظرات، مدیران رابط کاربری، Moderators، پنهانگران، مدیران
۴٬۰۱۷
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «زندگینامه میرزا احمد(وقار)شیرازى،فرزند ارشد وصال شیرازى(1197-1262)از شعراى نام...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | |||
| نام = وقار شیرازى | |||
| تصویر = | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام اصلی =میرزا احمد وقار شیرازى | |||
| زمینه فعالیت = | |||
| ملیت = | |||
| تاریخ تولد =1232 ه.ق | |||
| محل تولد = | |||
| والدین = وصال شیرازى | |||
| تاریخ مرگ =1298 ه.ق | |||
| محل مرگ = | |||
| علت مرگ = | |||
| محل زندگی = | |||
| مختصات محل زندگی = | |||
| مدفن =احمد بن موسى معروف به شاه چراغ | |||
|در زمان حکومت = | |||
|اتفاقات مهم = | |||
| نام دیگر = | |||
|لقب = | |||
|بنیانگذار = | |||
| پیشه = | |||
| سالهای نویسندگی = | |||
|سبک نوشتاری = | |||
|کتابها = | |||
|مقالهها = | |||
|نمایشنامهها = | |||
|فیلمنامهها = | |||
|دیوان اشعار = | |||
|تخلص = | |||
|فیلم ساخته بر اساس اثر= | |||
| همسر = | |||
| شریک زندگی = | |||
| فرزندان = | |||
|تحصیلات = | |||
|دانشگاه = | |||
|حوزه = | |||
|شاگرد = | |||
|استاد = | |||
|علت شهرت = | |||
| تأثیرگذاشته بر = | |||
| تأثیرپذیرفته از = | |||
| وبگاه = | |||
|گفتاورد = | |||
|امضا = | |||
}} | |||
==زندگینامه== | |||
وى سه سال پس از فوت پدرش به همراه برادر کوچکتر خود محمود حکیم راهى هند مىگردد و | میرزا احمد وقار شیرازى، فرزند ارشد وصال شیرازى (1197-1262)از شعراى نام آشناى سده سیزدهم هجرى است که در محضر پدر خود فنون شعر و ادب و نیز هنر خوشنویسى را به کمال آموخت و از دیگر رشتههاى علوم نیز بهرهمند بود. | ||
وى سه سال پس از فوت پدرش به همراه برادر کوچکتر خود محمود حکیم راهى هند مىگردد و درهمانجا مثنوى مولوى را به خط خوش نوشت و در بمبئى به چاپ رساند و مثنوى بهرام و نوروز را نیز به هنگام اقامتش در آن دیار سرود و پس از بازگشت به شیراز و مسافرتهایى به تهران و کربلا سرانجام در سن 66 سالگى بدرود حیات گفت و در حرم مطهر احمد بن موسى معروف به شاه چراغ در کنار پدرش به خاک سپرده شد. | |||
وى همانند پدر خود ارادتى تام و تمام به میرزاى سکوت داشته و در رسالۀ ناتمامى شرح احوال و سخنان او را گرد آورده است. | وى همانند پدر خود ارادتى تام و تمام به میرزاى سکوت داشته و در رسالۀ ناتمامى شرح احوال و سخنان او را گرد آورده است. | ||
خط ۹: | خط ۵۶: | ||
از وقار شیرازى آثار قلمى بسیارى به یادگار مانده که معروفترین آنها عبارتند از: | از وقار شیرازى آثار قلمى بسیارى به یادگار مانده که معروفترین آنها عبارتند از: | ||
انجمن دانش در سبک و سیاق گلستان | انجمن دانش در سبک و سیاق گلستان سعدى؛ رموز الاماره که شرح و ترجمه فرمان تاریخى امام على به مالک اشتر نخعى است، مثنوى خضر و موسى، مثنوى قانون الصداره، مرغزار به سبک کلیله و دمنه و انوار سهیلى، مجالس السنه و محافل الازمنه به طرز کشکول شیخ بهائى، عشره کامله در تاریخ واقعه کربلا، تاریخ چهارده معصوم و دیوان اشعارش که بخش اول آن به اهتمام استاد ماهیار نوایى به کوشش دانشکده ادبیات تبریز در سال 1348 چاپ و منتشر شده است.<ref>''همان،ص 701.شرح احوال و آثار او را مىتوان در آثار العجم تاریخ ادبیات ایران تالیف براون،ج 5،حدیقة الشعراء،ج 3،خاندان وصال شیرازى،ریحانة الادب،ج 6،صبح گلشن،طرائق الحقایق،ج 3،فارسنامه ناصرى، ج 2،گلشن وصال،المآثرو الآثار و مجمع الفصحاء پى گرفت.''</ref> | ||
سبک شعرى | ==سبک شعرى== | ||
وقار شیرازى نیز ادامه دهنده سبک شعرى پیروان نهضت بازگشت بوده و قصاید خود را به سبک متقدمین مثنویات را به شیوه نظامى و جامى و غزلیات مراثى خود را در سبک عراقى سروده است. | وقار شیرازى نیز ادامه دهنده سبک شعرى پیروان نهضت بازگشت بوده و قصاید خود را به سبک متقدمین مثنویات را به شیوه نظامى و جامى و غزلیات مراثى خود را در سبک عراقى سروده است. | ||
دامنه تاثیر آثار عاشورایى | ==دامنه تاثیر آثار عاشورایى== | ||
وقار شیرازى سهم به سزایى در ادامه روند تکاملى شعر عاشورا در زبان فارسى داشته و آثار ماتمى او الهامبخش شاعران آیینى بوده و هست. | وقار شیرازى سهم به سزایى در ادامه روند تکاملى شعر عاشورا در زبان فارسى داشته و آثار ماتمى او الهامبخش شاعران آیینى بوده و هست. | ||
برگزیده آثار عاشورایى | ==برگزیده آثار عاشورایى== | ||
وقار شیرازى از چهرههاى آشناى شعر آیینى در سده سیزدهم هجرى است و داراى دو ترکیب دوازده بند عاشورایى در رثاى سالار شهیدان و [[شهداى کربلا]] است که یکى را به اقتضاى دوازده بند محتشم کاشانى سروده که به نقل آن خواهیم پرداخت. و دیگرى را در همان وزن ولى با کلمات ردیف و قافیهاى متفاوت به رشته نظم کشیده است که ما براى احتراز از دامنه دار شدن سخن به مرور مطلع هر بند آن اکتفا مىکنیم: | |||
''' | |||
مطلع بند اول''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|یا رب! چه روى داده که شهرى پر از عزاست؟ | یا خود که شد ز دست؟ که این تعزیت به پاست }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
'''مطلع بند دوم ''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|شاهى که داستان عزایش جهان گرفت | صد شعله در غمش به زمین و زمان گرفت }} | {{ب|شاهى که داستان عزایش جهان گرفت | صد شعله در غمش به زمین و زمان گرفت }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند سوم | '''مطلع بند سوم ''' | ||
{{ب|چون از حجاز گشت حسین عازم عراق | از کعبه بر سپهر شد افغان الفراق }} | {{ب|چون از حجاز گشت حسین عازم عراق | از کعبه بر سپهر شد افغان الفراق }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند چهارم | '''مطلع بند چهارم ''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|چون در جدال نوبت یاران به سر رسید | وقت برادر آمد و روز پسر رسید }} | {{ب|چون در جدال نوبت یاران به سر رسید | وقت برادر آمد و روز پسر رسید }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند پنجم | '''مطلع بند پنجم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|چون کشته شد سپاه سراسر به پیش شاه | تنها بماند شاه و بگریید بر سپاه }} | {{ب|چون کشته شد سپاه سراسر به پیش شاه | تنها بماند شاه و بگریید بر سپاه }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند ششم | '''مطلع بند ششم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|شاه از پى جهاد چو پا در رکاب کرد | گر دل سنگ بود ز سختى کباب کرد }} | {{ب|شاه از پى جهاد چو پا در رکاب کرد | گر دل سنگ بود ز سختى کباب کرد }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند هفتم | '''مطلع بند هفتم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|آن شاه بىسپاه چو بنمود عزم جنگ | از چار سو مجال به دشمن نمود تنگ }} | {{ب|آن شاه بىسپاه چو بنمود عزم جنگ | از چار سو مجال به دشمن نمود تنگ }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند هشتم | '''مطلع بند هشتم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|از جور اهل شام چو شد کار شه تمام | صبح سپید آل على تیره شد چو شام }} | {{ب|از جور اهل شام چو شد کار شه تمام | صبح سپید آل على تیره شد چو شام }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند نهم | '''مطلع بند نهم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|زینب به خاک دید چو آن جسم چاک چاک | زد جامه چاک و از شتر آمد به روى خاک }} | {{ب|زینب به خاک دید چو آن جسم چاک چاک | زد جامه چاک و از شتر آمد به روى خاک }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند دهم | '''مطلع بند دهم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|گردون چو پاى آل على در بلا کشید | تا شهر کوفهشان ز صف کربلا کشید }} | {{ب|گردون چو پاى آل على در بلا کشید | تا شهر کوفهشان ز صف کربلا کشید }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند یازدهم | '''مطلع بند یازدهم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|آل نبى ز کوفه چو آهنگ شام کرد | گردون بناى جور و ستم را تمام کرد }} | {{ب|آل نبى ز کوفه چو آهنگ شام کرد | گردون بناى جور و ستم را تمام کرد }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مطلع بند دوازدهم | '''مطلع بند دوازدهم''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|از کوفهشان حدیث کنم یا ز شامشان؟ | بسیار بود غم شمرم از کدامشان؟ }} | {{ب|از کوفهشان حدیث کنم یا ز شامشان؟ | بسیار بود غم شمرم از کدامشان؟ }} | ||
{{پیایان شعر}} | |||
دوازده بند | '''دوازده بند''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|اى دل بنال زار که هنگام ماتم است | وز دیده اشک بار که ماه محرم است }} | {{ب|اى دل بنال زار که هنگام ماتم است | وز دیده اشک بار که ماه محرم است }} | ||
خط ۷۷: | خط ۱۳۹: | ||
{{ب|هر جا که بنگرى همه اوضاع اندُه است | هر سو که بگذرى همه اسباب ماتم است }} | {{ب|هر جا که بنگرى همه اوضاع اندُه است | هر سو که بگذرى همه اسباب ماتم است }} | ||
{{ب|از سینه بر سپهر:خروش پیاپى است | وز دیده برکنار:سرشک دمادم است }} | {{ب|از سینه بر سپهر: خروش پیاپى است | وز دیده برکنار: سرشک دمادم است }} | ||
{{ب|این خود چه ماجرا است که از گفتگوى آن | یک شهر در مصیبت و یک ملک در غم است؟ }} | {{ب|این خود چه ماجرا است که از گفتگوى آن | یک شهر در مصیبت و یک ملک در غم است؟ }} | ||
خط ۱۸۵: | خط ۲۴۷: | ||
{{ب| کاش آن زمان که تشنه لب آن خسته داد جان | چون قبطیان بر اهل زمین آب خون شدى }} | {{ب| کاش آن زمان که تشنه لب آن خسته داد جان | چون قبطیان بر اهل زمین آب خون شدى }} | ||
{ب| کاش آن زمان که خیمه او بىستون فتاد | نه خیمه سپهر برین بیستون شدى }} | {{ب| کاش آن زمان که خیمه او بىستون فتاد | نه خیمه سپهر برین بیستون شدى }} | ||
{{ب| کاش آن زمان که شد به فلک آه اهل بیت | روى جهان ز خشم خدا قیرگون شدى }} | |||
{ب| کاش آن زمان که | {{ب| کاش آن زمان که از حرکت ماند رخش او | این توسن کبود فلک بىسکون شدى }} | ||
{ب| کاش آن زمان که | {{ب| کاش آن زمان که دشمن او شد عنان گسل | از کف عنان هستى مردم برون شدى }} | ||
{ب| | {{ب| در حیرتم که کیفر این فعل شوم را | گر حلم حق درنگ نمىکرد چون شدى }} | ||
{ب| | {{ب| گر رحمت خدا نه به خشمش سبق گرفت | عالم تلف ز شومى آن قوم دون شدى }} | ||
{ب| گر | {{ب| گر حجت خداى نبودى میان خلق | روزى هزار بار جهان سرنگون شدى }} | ||
{ب| | {{ب| اعداش را چو در صف محشر درآورند | ترسم خروش از صف محشر برآورند }} | ||
{ب| | {{ب| چون پشت او ز پشته زین بر زمین رسید | از مرتبت زمین به سپهر برین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| آه و فغان خلق زمین ز آسمان گذشت | تا پشت آسمان شرف بر زمین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| چون هیچکس نداشت به بالین او حضور | از بارگاه قدس رسول امین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| روز جهان سیاه شد آن دم که بر سرش | آمد سنان به طعنه و شمر لعین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| تیرش به دلنوازى و تیغش به سرکشى | آن از یسار آمد و این از یمین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| هم دین تباه گشت و هم اسلام بىپناه | ز آن ضربتى که بر گلوى شاه دین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| مهر و مه و زمین و زمان گشت خونفشان | آن دم که خون ناحق او بر زمین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| کرّ و بیان تمام فتادند در گمان | کآثار حشر و واقعه واپسین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| اجرام منکسف شد و اجسام مضطرب | بر حجت خداى چو ظلمى چنین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| لرزید عرش و کرسى و آثار انقلاب | تا قرب بارگاه جهان آفرین رسید }} | ||
{ب| | {{ب| جز ذات ذو الجلال که ایمن شد از زوال | عالم تمام مضطرب آمد ازین ملال }} | ||
{ب| | {{ب| چون رفت بر سنان سر آن شاه نامدار | وجه خدا ز نوک سنان گشت آشکار }} | ||
{ب| | {{ب| گفتى که بود رُمْح سنان از درخت طور | کز وى مدام بود عیان نور کردگار }} | ||
{ب| | {{ب| مسلم گمان نمود که احمد رود به عرش | ترسا خیال کرد که عیسى بود به دار }} | ||
{ب| | {{ب| از هم بریخت مایه ترکیب آب و خاک | از کار ماند واسطه عقد هفت و چار <ref>کنایه از هفت آسمان و عناصر چهارگانه آب و باد و خاک و آتش است.</ref> }} | ||
{ب| | {{ب| هم کاخ بىثبات زمین گشت بىسکون | هم چرخ کجمدار فلک ماند از مدار }} | ||
{ب| هم | {{ب| هم تازه خوناب بجوشید از زمین | هم تیره آفتاب برآمد ز کوهسار }} | ||
{ب| | {{ب| آن خیمهاى که صاحب او بود جبرئیل | شد مشتعل ز کید شیاطین نابکار }} | ||
{ب| آن | {{ب| چون چرخ پرستاره عیان گشت در نظر | آن خرگه رفیع ز آمد شد شرار }} | ||
{ب| | {{ب| اطفال نازپرور و نسوان محترم | گشتند بىجهاز به جمّازهها سوار }} | ||
{ب| | {{ب| گفتى که عرصه عرفات است کربلا | احرامیان برهنه قطار از پى قطار }} | ||
{ب| | {{ب| آن محرمان نموده به بر جامه سیاه | تا جانب منا شده یعنى به قتلگاه }} | ||
{ب| | {{ب| چون راه بیکسان به سرکشتگان فتاد | از نو خروش و غلغله در کن فکان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| ز آن جسمهاى چاک اسیران زار را | ناگه نظر به باغ گل و ارغوان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| یک فوج عندلیب خوشآهنگ را گذر | نالان و نکتهسنج در آن گلستان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| یکباره ریختند ز مرکب به روى خاک | چون برگ کز درخت ز باد خزان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| هر سو فتاد از شترى سوختهدلى | همچون شهاب سوخته کز آسمان فتاد }} | ||
{ب| هر | {{ب| هر خستهاى گرفت تن کشتهاى به بر | چندان بخواند قصه خود کز زبان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| آن یک به پیکر پسر نوجوان گریست | وین یک به کشته پدر مهربان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| زینب چو تشنهاى که نماید سراغ آب | در جستجوى پیکر شاه زمان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| چون پاره پاره دید به خون پیکر حسین | از عقل و هوش رفت و ز تاب و توان فتاد }} | ||
{ب| | {{ب| او را کشید در بر و زد آه و شد ز هوش | آمد به هوش و باز به آه و فغان فتاد }} | ||
{ب| او | {{ب| لختى به او سرود چو حال دل ملول | با جد خویش شکوهکنان گفت کاى رسول }} | ||
{ب| | {{ب| این کشته نهان شده در خون حسین توست | وین جسمِ چاکِ ناشده مدفون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| این تشنۀ فرات که شد تشنهلب شهید | وز دیده راند دجله و جیحون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| این مردمان دیده که مانند طفل اشک | آغشته گشته یک سره در خون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| این خستهاى که بر تنش از تیر بال و پر | همچون فرشته آمده بیرون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| این آسمان مجد که از سوز تشنگى | دود دلش گذشته ز گردون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| این رهنماى با دل و دانش که عقل پیر | اندر مصیبتش شده مجنون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| این بیکس غریب که تنها جهاد کرد | با جیش اندک و غم افزون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| این شاه بىسپاه که با لشکر دغا | هر شب به چرخ برد شبیخون حسین توست }} | ||
{ب| این | {{ب| زین سان ز پا فتاده درین آفتاب گرم | این سرو نازپرور موزون حسین توست }} | ||
{ب| | {{ب| بىقیمت او فتاده چو این خاک تیره رنگ | این تابناک گوهر مکنون حسین توست }} | ||
{ب| | {{ب| چندى چو با رسول سؤال و جواب کرد | رو در بقیع کرد و به مادر خطاب کرد }} | ||
{ب| | {{ب| کاى مادر اضطرابِ دل زار ما ببین | اولاد خود اسیر گروه دغا ببین }} | ||
{ب| | {{ب| چون چشم خویش سینه پرخون ما نگر | چون موى خویش حال دل زار ما ببین }} | ||
{ب| | {{ب| هر سو دلى ز فرقت یارى زبون نگر | هر جا سرى ز پیکر پاکى جدا ببین }} | ||
{ب| | {{ب| بگشا چشم و تازه نهالان خویش را | بر خاک رهگذار سموم <ref>باد گرم و زهرآگین.</ref> بلا ببین }} | ||
{ب| | {{ب| آن گوهرى که چون صدفش پروریدهاى | بىآب مانده از ستم اشقیا،ببین }} | ||
{ب| آن | {{ب| این خستگان بیکس و بىخانمان نگر | و آن کشتگان بىسر و بىخونبها ببین }} | ||
{ب| | {{ب| از خنجر و تپانچه <ref>سیلى.</ref> بَنین <ref>پسران.</ref> و بنات <ref>دختران.</ref> را | نیلى عذار بنگر و گلگون قبا ببین }} | ||
{ب| | {{ب| اطفال نازپرور دامان خویش را | لبتشنه و شکسته دل و بینوا ببین }} | ||
{ب| | {{ب| زین العباد بیکس و زارِ علیل <ref>از امام معصوم(ع)بدین گونه یاد کردن هم خلاف ادب است و هم با شئون امامت آن بزرگوار منافات دارد.</ref> را | زنجیر ظلم و کینه به دست و به پا ببین }} | ||
{ب| | {{ب| برخیز اى شفیعه محشر!نگشته حشر | اوضاع حشر را به صف کربلا ببین }} | ||
{ب| | {{ب| از ظلم و کینۀ فلکِ کجْ نهاد،داد! | از حق هزار لعن به پور زیاد باد }} | ||
{ب| | {{ب| خاموش کن(وقار)که دلها کباب شد | سیل سرشک سرزد و عالم خراب شد }} | ||
{ب| خاموش کن(وقار) | {{ب| خاموش کن(وقار)کزین قوم هولناک | زهرا به تاب رفت و پیمبر ز تاب شد }} | ||
{ب| | {{ب| وصف سرش به رمح و سنان بیش ازین مگوى | کز شرم آفتاب فلک در حجاب شد }} | ||
{ب| | {{ب| از انقلاب ولوله کربلا مگوى | کآفاق پر ز ولوله و انقلاب شد }} | ||
{ب| | {{ب| احوال این قیامت کبرى مگو کز او | بر پا غریو محشر و هول حساب شد }} | ||
{ب| | {{ب| تا دل شنید قصّه بىیارى حسین | از اضطراب خون شد و از غصّه،آب شد }} | ||
{ب| | {{ب| از حال تشنگان چه شمارى؟کزین سخن | ماء معین <ref>آب پاک و روان.</ref> به کام جهان زهر آب شد }} | ||
{ب| از | {{ب| مشمُر ز بىحجابى اولاد فاطمه | ماه از زمین حجاب رخ آفتاب شد }} | ||
{ب| | {{ب| هر نوجوان قصه اکبر چو گوش داد | افسرد و ناامید ز عهد شباب شد }} | ||
{ب| | {{ب| خاموش کن(وقار)که در ماتم حسین | قائل <ref>گوینده.</ref> شکسته دل شد و سامع <ref>شنونده.</ref> کباب شد }} | ||
{ب| | {{ب| یا رب(وقار)فکر دم واپسین نکرد | کارى که دستگیر شود غیر ازین نکرد <ref>منظور سرودن همین ترکیببند عاشورایى است.</ref> }} | ||
{ | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | |||
* ''محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 326-334.'' | |||
==پی نوشت== |
ویرایش