مجرم افشار: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲٬۱۳۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ مهٔ ۲۰۱۶
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «زندگینامه نامش میرزا محمد على زادگاهش قریه چنار ساکن اسد آباد همدان تخلص شع...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
زندگینامه
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = مجرم افشار
| تصویر                  =
| توضیح تصویر            =
| نام اصلی              = میرزا محمد على میرزا مجرم افشار
| زمینه فعالیت          = شاعر
| ملیت                  = ایرانی
| تاریخ تولد            =
| محل تولد                =همدان
| والدین                = 
| تاریخ مرگ              =  1280 ه.ق
| محل مرگ                = کرمانشاه
| علت مرگ                =
| محل زندگی              =
| مختصات محل زندگی        =
| مدفن                  =
|در زمان حکومت          =
|اتفاقات مهم            =
| نام دیگر              =
|لقب                    =
|بنیانگذار              =
| پیشه                  =
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|فیلم‌نامه‌ها              =
|دیوان اشعار            =
|تخلص                    = «مجرم»
|فیلم ساخته بر اساس اثر=
| همسر                    =
| شریک زندگی            =
| فرزندان                =
|تحصیلات                  =
|دانشگاه                =
|حوزه                  =
|شاگرد                  =
|استاد                  =
|علت شهرت              =
| تأثیرگذاشته بر        =
| تأثیرپذیرفته از        =
| وب‌گاه                  =
|گفتاورد                =
|امضا                  =
}}


نامش میرزا محمد على زادگاهش قریه چنار ساکن اسد آباد همدان تخلص شعرى‌اش «مجرم»و اصلش از طایفه افشار بوده و در سده سیزدهم مى‌زیسته است.
 
 
 
==زندگینامه==
 
نامش میرزا محمد على زادگاهش قریه چنار ساکن اسد آباد همدان تخلص شعرى‌اش «مجرم» و اصلش از طایفه افشار بوده و در سده سیزدهم مى‌زیسته است.


سید احمد دیوان بیگى شیرازى در شرح حال وى مى‌نگارد:
سید احمد دیوان بیگى شیرازى در شرح حال وى مى‌نگارد:


«...در اول عمر صوتى داشته به درس و مشق هم مى‌پرداخته و در ایام عاشورا در مجالس شبیه نسخه اطفال مى‌خوانده...اما در شاعرى تربیت از میرزا حاجى محمد(بیدل)دیده و ترقى کامل کرده و آن چه محقق است قریب بیست هزار بیت از همه قسم شعر داشته که همه را اهل فن به خوبى تصدیق داشته‌اند بلکه مسمّطات او را کم از منوچهرى نمى‌دانسته‌اند و بعد از فوتش، از قرار تقریر مردم و میرزا على پسرش-که جوان آرام معقول مؤدبى است-میرزا قادر بروجردى -که حالش به جاى خود تحریر شده-با میرزا على طرح الفت کلى ریخته عاقبت دیوان را از میان برد و مفقود الاثر کرد.در مدت توقف کرمانشاهان هرقدر خواستم شعرى از او به دست آورم نشد،مکرّر هم به پسرش گفتم قسم‌ها خورد که آن چه بود در همان دیوان بود و من هم چیزى محفوظ ندارم.بالاخره دو غزل و یک رباعى آورد که در پشت کتابى دیدم.در آن حال خان سلطانى جزوى از اشعار او که به بحر مثنوى مصدر به بعضى تحقیقات در مصائب جناب سبط سعید شهید -سلام اللّه علیه-گفته و در حیات خودش چاپ شده بود بیاورد.شامل بود بر دو مثنوى.یکى مختصر و در بحر تقارب و یکى مفصّل به این بحر نوشته شده و چون شعر دیگر از او در میان نبود و الحقّ مثنوى او هم مطبوع بود،محض بقاى نام او و ماجور بودن خود تمام آن مثنوى را با همان دو غزل و یک رباعى در این جا نگاشت.رحلتش در سال هزار و دویست و هشتاد و اند است در کرمانشاهان.» <ref>حدیقة الشعراء،سید احمد دیوان بیگى شیرازى،با تصحیح و تحشیه دکتر عبد الحسین نوائى(انتشارات زرین، تهران،سال 1366)،ج 3،ص 1518 و 1519.</ref>
«...در اول عمر صوتى داشته به درس و مشق هم مى‌پرداخته و در ایام [[عاشورا]] در مجالس شبیه نسخه اطفال مى‌خوانده...اما در شاعرى تربیت از میرزا حاجى محمد (بیدل) دیده و ترقى کامل کرده و آن چه محقق است قریب بیست هزار بیت از همه قسم شعر داشته که همه را اهل فن به خوبى تصدیق داشته‌اند بلکه مسمّطات او را کم از [[منوچهرى]] نمى‌دانسته‌اند و بعد از فوتش، از قرار تقریر مردم و میرزا على پسرش-که جوان آرام معقول مؤدبى است-میرزا قادر بروجردى -که حالش به جاى خود تحریر شده-با میرزا على طرح الفت کلى ریخته عاقبت دیوان را از میان برد و مفقود الاثر کرد. در مدت توقف کرمانشاهان هرقدر خواستم شعرى از او به دست آورم نشد، مکرّر هم به پسرش گفتم قسم‌ها خورد که آن چه بود در همان دیوان بود و من هم چیزى محفوظ ندارم. بالاخره دو غزل و یک رباعى آورد که در پشت کتابى دیدم. در آن حال خان سلطانى جزوى از اشعار او که به بحر مثنوى مصدر به بعضى تحقیقات در مصائب جناب سبط سعید شهید -سلام اللّه علیه- گفته و در حیات خودش چاپ شده بود بیاورد. شامل بود بر دو مثنوى. یکى مختصر و در بحر تقارب و یکى مفصّل به این بحر نوشته شده و چون شعر دیگر از او در میان نبود و الحقّ مثنوى او هم مطبوع بود، محض بقاى نام او و ماجور بودن خود تمام آن مثنوى را با همان دو غزل و یک رباعى در این جا نگاشت. رحلتش در سال هزار و دویست و هشتاد و اند است در کرمانشاهان.» <ref>''حدیقة الشعراء،سید احمد دیوان بیگى شیرازى،با تصحیح و تحشیه دکتر عبد الحسین نوائى(انتشارات زرین، تهران،سال 1366)،ج 3،ص 1518 و 1519.''</ref>
 
==سبک شعرى==
 
در آثار معدودى که از [[مجرم افشار]] بر جاى مانده شیوه بیانى آنها بر سبک عراقى استوار است که گه‌گاه با رگه‌هایى از سبک خراسانى همراه است. چون وى داراى مشرب عرفانى بوده اشعارش را هاله‌اى از اشراق و معرفت فراگرفته است.
 
==دامنه تاثیر آثار عاشورایى==
به جز یک مثنوى بلند عاشورایى از [[مجرم افشار]] در اختیار نداریم و سخن گفتن از دامنه تاثیر این اثر چندان منطقى به نظر نمى‌رسد ولى با عنایت به مطلبى که در شرح حال وى آمده است که دیوانى داشته قریب به بیست هزار بیت در انواع قالب‌هاى شعرى و مسمطات او را کم از منوچهرى نمى‌دانسته‌اند. پیدا است که آثار وى در زمانه او مورد قبول اهل ادب قرار داشته است که متاسفانه با از بین رفتن دیوان اشعارش داورى در مورد دیگر آثار منظوم وى امکان‌پذیر نیست. مثنوى عرفانى او در مورد قیام حضرت [[سید الشهداء]] حاوى مطالب آموزنده‌اى است.
 
==برگزیده آثار عاشورایى==
 
[[مجرم افشار]] در مثنوى عرفانى خود چهار مقوله (حسن،عشق،جبر و اختیار) را در رابطه با حادثه خون نگار [[عاشورا]] مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و ضمن نفى جبر و اثبات اختیار مراتب چهارگانه مذکور را تبیین کرده است.
 
در خطاب به طبع که مُلهم اسرار غیبى است و مخزون اسرار لا ریبى در مرآت حسن و عشق و جبر و اختیار و اشارتى به مصیبت جگرگوشه احمد مختار:
 
{{شعر}}
 
{{ب|طبع من!اى مرغ لاهوت آشیان ... در مکانى لیک باشى لامکان}}
{{ب|سیر را از این مکان پر باز کن ... بر فضاى لا مکان پر باز کن}}
 
{{ب|برشکن این بیضه ناسوت را ... سیر بنما گلشن لاهوت را }}
 
{{ب|ز آن گلستانى وز آن خرم فضا ... چون بدین ویران سرا گردى رضا؟}}
{{ب|جمع کن این صورت تفریق را ... ز آن سپس بگشا لب تحقیق را}}
 
{{ب|شمه‌اى از حسن و عشق آغاز کن ... بر رخم درهاى معنى باز کن}}
 
{{ب|تا بدانم حالت عشاق را ... بنگرم تکلیف‌هاى شاق را}}
 
{{ب|حسن چِبْوَد؟عشق چه؟معشوق کیست؟ ... در رهش جانبازى عاشق ز چیست؟}}
 
{{ب|این چه تکلیف است کز جان درگذر؟ ... از جفا و از ستم منما حذر!}}
 
{{ب|سر بده از خویش و فرزند و تبار ... اهل خود را کن اسیر هر دیار}}
{{ب|اکبرت را طعمه شمشیر کن ... خون،غذاى اصغر بى‌شیر کن}}
 
{{ب|تشنه‌لب در زیر خنجر جان سپار ... این مثل جبرست یا خود اختیار؟ }}
 
{{ب|گر بود جبر این چه جبارى بود ... این چه ظلم و زحمت و خوارى بود؟}}
 
{{ب|ور همى‌گویى که باشد جبر خاص ... جبر خاص اوست مختص خواص }}
 
{{ب|من ندانم جبر خاص و جبر عام ... پخته گو مطلب نماند هیچ خام}}
 
{{ب|بر خواص خویشتن جبر از چه راه؟ ... و آن گهى تکلیف بر صبر از چه راه؟}}
 
{{پایان شعر}}
 
در جواب طبع سرشار در بیان حسن و عشق و پاره‌اى اسرار در نفى جبر و اثبات اختیار و مراتب این چهار:
 
{{شعر}}
{{ب|طبع گفت:اى بیخبر از راز عشق ... لب ببند ایرا <ref>''زیرا.''</ref> نیى دمساز عشق}}
 
{{ب|با دلیل عقل دارى قیل و قال ... عقل را اینجا بود پا در عقال}}
 
{{ب|چون ز شاه عشق آیت شد جهان ... از سپاه عقل رایت شد نهان}}
 
{{ب|خود ظهور حسن و عشق از حق بود ... هر دوان از یک محل مشتق بود}}
 
{{ب|چون ظهور عقل کو از مصدرست ... لیک اندر عقل مصدر مضمر است}}
{{ب|حسن و عشق،اکنون چو نور و ناردان ... کاین دو از آتش همى گردد عیان}}
 
{{ب|نور را،زیب رخ لیلى کند ... نار او در قلب مجنون جا کند}}
 
{{ب|نام آن در رخ همى حسن آمده ... نام این عشق و به دل آتش زده}}
 
{{ب|چون که درهاى مراتب باز شد ... حسن و عشق از یکدیگر ممتاز شد}}
 
{{ب|خود مقام جمع و تفریق‌ست این ... گوش بگشا جاى تحقیق‌ست این}}


'''سبک شعرى'''
{{ب|عین یکدیگر بود شیر و پنیر ... در مراتب این پنیر و اوست شیر}}


در آثار معدودى که از«مجرم»افشار بر جاى مانده شیوه بیانى آنها بر سبک عراقى استوار است که گه‌گاه با رگه‌هایى از سبک خراسانى همراه است.چون وى داراى مشرب عرفانى بوده اشعارش را هاله‌اى از اشراق و معرفت فراگرفته است.
{{ب|گاه نور گونه لیلى شود ... تا که مجنون بیند و شیدا شود}}


'''دامنه تاثیر آثار عاشورایى
{{ب|هستى عاشق بسوزد ز آن شرار ... بلکه هم تفویض و جبر و اختیار}}
'''
به جز یک مثنوى بلند عاشورایى از«مجرم»افشار در اختیار نداریم و سخن گفتن از دامنه تاثیر این اثر چندان منطقى به نظر نمى‌رسد ولى با عنایت به مطلبى که در شرح حال وى آمده است که دیوانى داشته قریب به بیست هزار بیت در انواع قالب‌هاى شعرى و مسمطات او را کم از منوچهرى نمى‌دانسته‌اند.پیدا است که آثار وى در زمانه او مورد قبول اهل ادب قرار داشته است که متاسفانه با از بین رفتن دیوان اشعارش داورى در مورد دیگر آثار منظوم وى امکان‌پذیر نیست.مثنوى عرفانى او در مورد قیام حضرت سید الشهداء حاوى مطالب آموزنده‌اى است.


'''برگزیده آثار عاشورایى'''
{{ب|از مگس گردد عسل پیدا مثل ... گر مگس وقتى کند میل عسل }}


«مجرم»افشار در مثنوى عرفانى خود چهار مقوله(حسن،عشق،جبر و اختیار)را در رابطه با حادثه خون نگار عاشورا مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و ضمن نفى جبر و اثبات اختیار مراتب چهارگانه مذکور را تبیین کرده است.
{{ب|چون عسل فانى بود اندر مگس ... این مثل را مى‌نگوید جبر کس}}


در خطاب به طبع که مُلهم اسرار غیبى است و مخزون اسرار لا ریبى در مرآت حسن و عشق
{{ب|اختیار زرع با زارع بود <ref>''به حدیث:الزّرع للزارع و لو کان غاصبا اشاره دارد.''</ref> ... این حدیث نغز از شارع بود}}
و جبر و اختیار و اشارتى به مصیبت جگرگوشه احمد مختار علیه سلام اللّه:


طبع من!اى مرغ لاهوت آشیان ... در مکانى لیک باشى لامکان
{{ب|هرچه بر عاشق کند معشوق او ... جبر بنماید تو را بر او نکو}}
سیر را از این مکان پر باز کن ... بر فضاى لا مکان پر باز کن
برشکن این بیضه ناسوت را ... سیر بنما گلشن لاهوت را
ز آن گلستانى وز آن خرم فضا ... چون بدین ویران سرا گردى رضا؟
جمع کن این صورت تفریق را ... ز آن سپس بگشا لب تحقیق را
شمه‌اى از حسن و عشق آغاز کن ... بر رخم درهاى معنى باز کن
تا بدانم حالت عشاق را ... بنگرم تکلیف‌هاى شاق را
حسن چِبْوَد؟عشق چه؟معشوق کیست؟ ... در رهش جانبازى عاشق ز چیست؟
این چه تکلیف است کز جان درگذر؟ ... از جفا و از ستم منما حذر!
سر بده از خویش و فرزند و تبار ... اهل خود را کن اسیر هر دیار
اکبرت را طعمه شمشیر کن ... خون،غذاى اصغر بى‌شیر کن
تشنه‌لب در زیر خنجر جان سپار ... این مثل جبرست یا خود اختیار؟
گر بود جبر این چه جبارى بود ... این چه ظلم و زحمت و خوارى بود؟
ور همى‌گویى که باشد جبر خاص ... جبر خاص اوست مختص خواص
من ندانم جبر خاص و جبر عام ... پخته گو مطلب نماند هیچ خام
بر خواص خویشتن جبر از چه راه؟ ... و آن گهى تکلیف بر صبر از چه راه؟


در جواب طبع سرشار در بیان حسن و عشق و پاره‌اى اسرار در نفى جبر
{{ب|آرى آرى عاشقان مست او ... هستى خود را بداند هست او}}
و اثبات اختیار و مراتب این چهار:


طبع گفت:اى بیخبر از راز عشق ... لب ببند ایرا <ref>زیرا.</ref> نیى دمساز عشق
{{ب|این بود معنى براى جبر خاص ... مى‌نباشد بهر هرکس جز خواص <ref>''همان،ص 1519 تا 1522.''</ref>}}
با دلیل عقل دارى قیل و قال ... عقل را اینجا بود پا در عقال
{{پایان شعر}}
چون ز شاه عشق آیت شد جهان ... از سپاه عقل رایت شد نهان
خود ظهور حسن و عشق از حق بود ... هر دوان از یک محل مشتق بود
چون ظهور عقل کو از مصدرست ... لیک اندر عقل مصدر مضمر است
حسن و عشق،اکنون چو نور و ناردان ... کاین دو از آتش همى گردد عیان
نور را،زیب رخ لیلى کند ... نار او در قلب مجنون جا کند
نام آن در رخ همى حسن آمده ... نام این عشق و به دل آتش زده
چون که درهاى مراتب باز شد ... حسن و عشق از یکدیگر ممتاز شد
خود مقام جمع و تفریق‌ست این ... گوش بگشا جاى تحقیق‌ست این
عین یکدیگر بود شیر و پنیر ... در مراتب این پنیر و اوست شیر
گاه نور گونه لیلى شود ... تا که مجنون بیند و شیدا شود
هستى عاشق بسوزد ز آن شرار ... بلکه هم تفویض و جبر و اختیار
از مگس گردد عسل پیدا مثل ... گر مگس وقتى کند میل عسل
چون عسل فانى بود اندر مگس ... این مثل را مى‌نگوید جبر کس
اختیار زرع با زارع بود <ref>به حدیث:الزّرع للزارع و لو کان غاصبا اشاره دارد.</ref> ... این حدیث نغز از شارع بود
هرچه بر عاشق کند معشوق او ... جبر بنماید تو را بر او نکو
آرى آرى عاشقان مست او ... هستى خود را بداند هست او
این بود معنى براى جبر خاص ... مى‌نباشد بهر هرکس جز خواص <ref>همان،ص 1519 تا 1522.</ref>

منوی ناوبری