۱۰٬۰۷۲
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۰۵: | خط ۷۰۵: | ||
70- تستصرخ المولی الامام و جدّهاو فؤاد بعد المسرّة نازح | 70- تستصرخ المولی الامام و جدّهاو فؤاد بعد المسرّة نازح | ||
71- یا جدّ قد بلغ العداما أمّلوافینا و قد شمت العدوّ الکاشح | |||
72- یا جدّ غاب ولیّنا و حمیّناو کفیلنا و نصیرنا و الناصح | |||
73- ضیّعتمونا و الوصایا ضیّعتفینا و سهم الحور سار سارح | |||
74- یا فاطمة الزهراء قومی و انظریوجه الحسین له الصعید مصافح | |||
75- أکفانه نسج الغبار و غسلهبدم الورید و لم تنحه نوائح | |||
76- و شبوله نهب السیوف تزورهابین الطفوف فراعل و جوارح | |||
77- و علی السنان سنان رافع رأسهو لجسمه خیل العداة روامح | |||
78- و الوحش یندب وحشة لفراقهو الجنّ إن جنّ الظّلام نوایح | |||
79- و الأرض ترجف و السماء لأجلهتبکی معا و الطیر غاد رایح | |||
80- و الدهر من عظم الشجی شق الرداأسفا علیه و فاض جفن دالح | |||
82- یضحی الحسین بکربلاء مرّملاعریان تکسوه التراب صحاصح | |||
83- و عیاله فیها حیاری حسّرللذلّ فی اشخاصهنّ ملامح | |||
84- یسری بهم أسری إلی شرّ الوریمن فوق أقتاب الجمال مضابح | |||
85- و یقاد زین العابدین مغلّلابالقید لم یشفق علیه مسامح | |||
86- ما یکشف الغّماء إلّا نفحةیحیی بها الموتی نسیم نافح | |||
87- نبویّة علویّة مهدیّةیشفی بریّاها العلیل البارح | |||
88- یضحی منادیها ینادی: یا لثارات الحسین و ذاک یوم فارح | |||
89- و الجنّ و الأملاک حول لوائهو الرعب یقدم و الحتوف تناوح | |||
90- ... و ... و فی جذعیهماخفضا و نصب الصلب رفع فاتح | |||
91- ... و ... و الإثم و العدوان فی ذلّ الهوان شوائح | |||
92- لعنوا بما اقترفوا و کلّ جریمةشبّت لها منهم زناد قادح | |||
93- یابن النبیّ صبابتی لا تنقضیکمدا و حزنی فی الجوانح جانح | |||
94- أبکیکم بمدامع تتری اذابخل السحاب لها انصباب سافح | |||
95- فاستجل من مولاک عبد و لاک منلولاک جادت علیه قرایح | |||
96- برسیّة کملت عقود نظامهاحلیّة و لها البدیع و شایح | |||
97- مدّت إلیک یدا و أنت منیلهایابن النّبی و عن خطاها صافح | |||
98- یرجو بها (رجب) القبول إذا أتیو هو الذی بک واثق لک مادح | |||
99- أنت المعاذ لدی المعاد و أنت لیإن ضاق بی رحب البلاد الفاسح | |||
100- صلّی علیک اللّه ما سکب الحیادمعا و ما هبّ النسیم الفائح <ref>الغدیر، ج 7، ص 57- 62. ادب الطف؛ ج 4، ص 241- 245.</ref> | |||
خط ۸۴۱: | خط ۸۹۹: | ||
70- نیای خود همان سرور و پیشوا را به فریادرسی میخواند. پس از آن شادمانی گذشته یکباره دلش از جای کنده میشود. | 70- نیای خود همان سرور و پیشوا را به فریادرسی میخواند. پس از آن شادمانی گذشته یکباره دلش از جای کنده میشود. | ||
71- ای نیای ما! دشمنان به آرزوی خود رسیدند و آنانکه دشمنی ما را پنهان میداشتند اکنون زبان به سرزنش گشودهاند. | |||
72- ای نیای ما! سرپرست و پشتیبان ما رفت و یار و نگهدار و دلسوز ما نماند. | 72- ای نیای ما! سرپرست و پشتیبان ما رفت و یار و نگهدار و دلسوز ما نماند. | ||
73- مردم! شما ما را از میان بردید، سفارشهائی را که دربارهی ما شده بود تباه کردید و اینک تیر مرگ روان و نشانه گیر است. | 73- مردم! شما ما را از میان بردید، سفارشهائی را که دربارهی ما شده بود تباه کردید و اینک تیر مرگ روان و نشانه گیر است. | ||
74- ای فاطمه زهرا! برخیز و چهرهی حسین را بنگر که بر زمین میساید جامهی مرگ او تاروپودش از گردوخاک | |||
74- ای فاطمه زهرا! برخیز و چهرهی حسین را بنگر که بر زمین میساید جامهی مرگ او تاروپودش از گردوخاک است. | |||
75- با خون رگ گردن؛ شستشویش دادهاند و کسی هم در سوگ او زاری نمیکند. | 75- با خون رگ گردن؛ شستشویش دادهاند و کسی هم در سوگ او زاری نمیکند. | ||
76- شیر بچگان او را شمشیرها به یغما بردهاند. و در کرانههای فرات کفتار بچهها و سگان شکاری به دیدار آنان شتافتهاند. | |||
77- سر والای او را بر سنان سنان جای دادهاند و ستوران دشمن، پیکر و سینهی او را لگدکوب کردهاند. | 77- سر والای او را بر سنان سنان جای دادهاند و ستوران دشمن، پیکر و سینهی او را لگدکوب کردهاند. | ||
78- وحوش بیابان از وحشت جدائیاش زاری میکنند و پردهی تاریکی که همهجا را پوشاند پریان به سوگنامه خوانی میپردازند. | 78- وحوش بیابان از وحشت جدائیاش زاری میکنند و پردهی تاریکی که همهجا را پوشاند پریان به سوگنامه خوانی میپردازند. | ||
79- زمین به لرزه درمیآید و آسمان برای او میگرید و مرغان در هر شامگاه و بامداد در رفتوآمدند. | 79- زمین به لرزه درمیآید و آسمان برای او میگرید و مرغان در هر شامگاه و بامداد در رفتوآمدند. | ||
80- روزگار بر او افسوس میخورد و از سرسختی گرفتاریاش گریبان چاک میدهد و پلکهای خشک نشدنیاش اشک میبارد. | 80- روزگار بر او افسوس میخورد و از سرسختی گرفتاریاش گریبان چاک میدهد و پلکهای خشک نشدنیاش اشک میبارد. | ||
81- یا للرّجال لظلم آل محمّدو لأجل ثارهم و أین الکادح؟ | 81- یا للرّجال لظلم آل محمّدو لأجل ثارهم و أین الکادح؟ | ||
81- هان ای مردان! در این ستم که بر تبار محمّد رفت فریادرسی کنید! کجا است آنکه برای خونخواهی آنان به کوشش و تلاش برخیزد؟ | |||
82- حسین- با پیکری خونین- برهنه در کربلا افتاده و خاک آن ریگزار همچون جامهای پیکر او را پوشانده. | 82- حسین- با پیکری خونین- برهنه در کربلا افتاده و خاک آن ریگزار همچون جامهای پیکر او را پوشانده. | ||
83 و 84- خانوادهی او سرگردان و ماتمزده با چهرههایی افسرده و نمایان گرفتار آمدهاند و- دشمنان کینهتوز- آنان را بر فراز شتران به سوی بدترین آفریدگان رهسپار گردانیدهاند. | 83 و 84- خانوادهی او سرگردان و ماتمزده با چهرههایی افسرده و نمایان گرفتار آمدهاند و- دشمنان کینهتوز- آنان را بر فراز شتران به سوی بدترین آفریدگان رهسپار گردانیدهاند. | ||
85- زیور پرستندگان (زین العابدین) را در بند و زنجیر کشیده و هیچکس را دل بر او نمیسوزد. | 85- زیور پرستندگان (زین العابدین) را در بند و زنجیر کشیده و هیچکس را دل بر او نمیسوزد. | ||
86- این اندوه را هیچ چیز از دل ما به در نخواهد برد مگر بویی خوش که همچون بادی آرام بوزد و مردگان را زندگی بخشد. | |||
87- نشانهای از پیامبر و علی و مهدی داشته باشد و بیماران گرفتار را درمان کند. | 87- نشانهای از پیامبر و علی و مهدی داشته باشد و بیماران گرفتار را درمان کند. | ||
88- جارچی او بانگ بردارد که: کجایند کشندگان حسین؟ آنگاه روزی شادیبخش فرارسد. | 88- جارچی او بانگ بردارد که: کجایند کشندگان حسین؟ آنگاه روزی شادیبخش فرارسد. | ||
89- و پریان و فرشتگان پیرامون درفشش را بگیرند. هراس پیشاهنگ است و مرگ رودررو. | 89- و پریان و فرشتگان پیرامون درفشش را بگیرند. هراس پیشاهنگ است و مرگ رودررو. | ||
90- ... و ... را بر دو تنه درخت میآویزند تا پستیشان نمودار شود و این برپاکردن دار، سرافرازی و گشایشی خواهد بود. | 90- ... و ... را بر دو تنه درخت میآویزند تا پستیشان نمودار شود و این برپاکردن دار، سرافرازی و گشایشی خواهد بود. | ||
91- ... و ... و گناه و کینتوزی در خواری زبونی سخت کوشایند. | |||
92- برای گناهانی که کردند بر آنان نفرین میفرستیم و آتش همهی لغزشها از گور آنان برمیخیزد. | 92- برای گناهانی که کردند بر آنان نفرین میفرستیم و آتش همهی لغزشها از گور آنان برمیخیزد. | ||
93- ای زادهی پیامبر! شیفتگی پر درد من پایانپذیر نیست و اندوه در همهی پیکرم جایگیر شده. | 93- ای زادهی پیامبر! شیفتگی پر درد من پایانپذیر نیست و اندوه در همهی پیکرم جایگیر شده. | ||
94- با چنان سرشکی بر شما میگریم که اگر ابرهای آسمان از باریدن دریغ کنند، جای آنها تهی نماند. | 94- با چنان سرشکی بر شما میگریم که اگر ابرهای آسمان از باریدن دریغ کنند، جای آنها تهی نماند. | ||
95- (این ارمغان ناچیز را) از بندهی مهرت و از رهی خویش بزرگ بدار و بپذیر که اگر تو نمیبودی ذوق او به این نیکویی نمیگردید. | 95- (این ارمغان ناچیز را) از بندهی مهرت و از رهی خویش بزرگ بدار و بپذیر که اگر تو نمیبودی ذوق او به این نیکویی نمیگردید. | ||
96- سرودههایی از برسی حلّی است که گرههای رشتهی آن خوش و رسا مینماید. و همچو گلوبند آراسته به گوهر، زیبا است. | |||
97- دستی به آستانت دراز کرده که تو- ای فرزند پیامبر!- بخشندهای و از لغزش او چشم میپوشی. | |||
98- رجب امید دارد که چون بیاید به دستیاری آنها در پیشگاهت پذیرفته گردد که ستایشگر تو است و پشتگرمی به تو دارد. | 98- رجب امید دارد که چون بیاید به دستیاری آنها در پیشگاهت پذیرفته گردد که ستایشگر تو است و پشتگرمی به تو دارد. | ||
99- پس از مرگ که بازگردد تو پناهگاهی و آنگاه که پهنهی زمین بر او تنگ شود تو او را به فراخنای آسایش میرسانی. | 99- پس از مرگ که بازگردد تو پناهگاهی و آنگاه که پهنهی زمین بر او تنگ شود تو او را به فراخنای آسایش میرسانی. | ||
100- درود خدا بر تو باد و تا کی؟ تا آنگاه که ابر، باران سرشک را فرومیریزد و نسیمها میوزد و بوی خوش را میپراکند. | 100- درود خدا بر تو باد و تا کی؟ تا آنگاه که ابر، باران سرشک را فرومیریزد و نسیمها میوزد و بوی خوش را میپراکند. | ||
'''چکامه دیگر:''' | |||
1- ما هاجنی ذکر ذات البان و العلمو لا السّلام علی سلمی بذی سلم | |||
2- و لا صبوت لصبّ صاب مدمعهمن الصبابة صبّ الوابل الرزم | |||
3- و لا علی طلل یوما أطلت بهمخاطبا لاهیل الحی و الخیم | |||
4- و لا تمسّکت بالحادی و قلت له:إن جئت سلعا فسل عن جیرة العلم | |||
5- لکن تذکرت مولای الحسین و قدأضحی بکرب البلا فی کربلا ظمی | |||
6- ففاض صبری و فاض الدمع و ابتعد الرقاد و اقترب السهاد بالسقم | |||
7- و هام إذ همت العبرات من عدمقلبی و لم استطع مع ذاک منع دمی | |||
8- لم إن سه و جیوش الکفر جائشةو الجیش فی أمل و الدین فی ألم | |||
9- تطوف بالطفّ فرسان الضّلال بهو الحقّ یسمع و الأسماع فی صمم | |||
10- و للمنایا بفرسان المنی عجلو الموت یسعی علی ساق بلا قدم | |||
11- مسائلا و دموع العین سائلةو هو العلیم بعلم اللوح و القلم: | |||
12- ما اسم هذا الثری یا قوم! فابتدروابقولهم یوصلون الکلم بالکلم: | |||
13- بکربلا هذه تدعی فقال: أجلآجالنا بین تلک الهضب و الاکم | |||
14- حطو الرّحال فحال الموت حلّ بنادون البقاء و غیر اللّه لم یدم | |||
15- یا للرّجال لخطب حلّ مخترم الآجال معتدیا فی الأشهر الحرم | |||
16- فها هنا تصبح الأکباد من ظمأحرّی و أجسادها نروی بفیض دم | |||
17- و ها هنا تصبح الاقمار آفلةو الشّمس فی طفل و البدر فی ظلم | |||
18- و ها هنا تملک السادات أعبدهاظلما و مخدومها فی قبضة الخدم | |||
19- و ها هنا تصبح الأجساد و ثاویةعلی الثری مطعما للبوم و الرّخم | |||
20- و ها هنا بعد بعد الدار مدفنناو موعد الخصم عند الواحد الحکم | |||
21- و صاح بالصحب هذا الموت فابتدروااسد أفرائسها الأساد فی الأجم | |||
22- من کل أبیض و ضّاح الجبین فتییغشی صلی الحرب لا یخشی من الضرم | |||
23- من کلّ منتدب للّه محتسبفی اللّه منتجب باللّه معتصم | |||
24- و کلّ مصطلم الأبطال مصطلمالآجال ملتمس الآمال مستلم | |||
25- و راح ثمّ جواد السبط یندبهعالی الصهیل خلیّا طالب الخیم | |||
26- فمذ رأته النساء الطاهرات بدایکادم الأرض فی خدّله و فم | |||
27- برزن نادبة حسری و ثاکلةعبری معلولة بالمدمع السجم | |||
28- فجئن و السبط ملقی بالنصال أبتمن کفّ مستلم او ثغر ملتثم | |||
29- و الشمر ینحر منه النحر من حنقو الأرض ترجف خوفا من فعالهم | |||
30- فتستر الوجه فی کم عقیلتةو تنحنی فوق قلب و اله کلم | |||
31- تدعو أخاها الغریب المستظام أخییا لیت طرف المنایا عن علاک عم | |||
32- من إتکلت علیه فی النساء و مناوصیت فینا و من یحنو علی الحرم؟ | |||
33- هذی سکینة قد عزّت سکینتهاو هذه فاطم تبکی بفیض دم | |||
34- تهوی لتقبیله و الدمع منهمرو السبط عنها بکرب الموت فی غمم | |||
35- فیمنع الدمّ و النصل الکسیر بهعنها فتنصلّ لم تبرح و لم ترم | |||
36- تضمّه نحوها شوقا و تلثمهو یخضب النحر منه صدرها بدم | |||
37- تقول من عظم شکواها و لوعتهاو حزنها غیر منقضّ و منفصم | |||
38- أخی لقد کنت نورا یستضاء بهفما لنور الهدی و الدین فی ظلم | |||
39- أخی فقد کنت غوثا للأرامل یاغوث الیتامی و بحر الجود و الکرم | |||
40- یا کافلی هل تری الأیتام بعدک فیاسر المذلّة و الاوصاب و الالم | |||
41- یا واحدی یابن امّی یا حسین لقدنال العدی ما تمنّوا من طلابهم | |||
42- و برّدوا غلل الاحقاد من ضغنو أظهروا ما تخفّی فی صدورهم | |||
43- أین الشفیق و قد بان الشقیق و قدجار الرفیق و لجّ الدّهر فی الازم | |||
44- مات الکفیل و غاب اللّیث فابتدرتعرج الضباع علی الأشبال فی نهم | |||
45- و تستغیث رسول اللّه صارخة:یا جدّ أین الوصایا فی ذوی الرحم؟ | |||
46- یا جدّ لو نظرت عیناک من حزنللعترة الغرّ بعد الصون و الحشم | |||
47- مشرّدین عن الأوطان قد قهرواثکلی أساری حیاری ضرّجوا بدم | |||
48- یسری بهنّ سبایا بعد عزّهمفوق المطایا کسبی الروم و الخدم | |||
49- هذا بقیّة آل اللّه سیّد أهلالأرض زین عباد اللّه کلهم | |||
50- نجل الحسین الفتی الباقی و وارثهو السیّد العابد السجّاد فی الظلم | |||
51- یساق فی الأسر نحو الشام مهتظمابین الاعادی فمن باک و مبتسم | |||
52- أین النبی و ثغر السّبط یقرعهیزید بغضا لخیر الخلق کلّهم؟ | |||
53- أینکت الرجس ثغرا کإنّ قبّلهمن حبّه الطهر خیر العرب و العجم؟ | |||
54- و یدّعی بعدها الاسلام من سفهو کان أکفر من عاد و من إرم؟ | |||
55- یا ویله حین تأتی الطّهر فاطمةفی الحشر صارخة فی موقف الامم | |||
56- تأتی فیطرق أهل الجمع أجمعهممنها حیاء و وجه الأرض فی قتم | |||
57- و تشتکی عن یمین العرش صارخةو تستغیث إلی الجبّار ذی النقم | |||
58- هناک یظهر حکم اللّه فی ملأعضّوا و خانوا فیا سحقا لفعلهم | |||
59- و فی یدیها قمیص للحسین غدامضمّخا بدم قرنا إلی قدم | |||
60- أیا بنی الوحی و الذکر الحکیم و منو لاهم أملی و البرء من ألمی | |||
61- حزنی لکم أبدا لا ینقضی کمداحتی الممات و ردّ الروح فی رمم | |||
62- حتّی تعود إلیکم دولة و عدتمهدّیة تملأ الأقطار بالنعم <ref>الغدیر ج 7، ص 62- 66. ادب الطف؛ ج 4، ص 245- 249.</ref> | |||
1- «نه یاد از سرائی پرنهال و نشانهها مرا بر سر شور میآورد و نه درود بر آن دلبر- سلمی- که در گوشهی ذی سلم (سرزمینی با یک گونه درخت) است. | |||
2- نه برای دلدادهای که- از سر دلباختگی (سرشک وی) بهسان رگبارهای جدانشدنی از تندر- سرازیر است شیفتگی مینمایم. | |||
3- نه بر ویرانههایی که یک روز در آنجا درنگی دراز داشتم و با چادرنشینان و مردم آن تیره به گفتگو پرداختم. | |||
4- نه به دامان سرودگوی کاروان میآویزم و میگویم: (اگر به آن شکاف کوه رسیدی از همسایگان پرسوجو کن). | |||
5- بلکه سرورم حسین را به یاد آورم که در کربلا با کرب بلا (رنج گرفتاری) تشنه افتاده است. | |||
6- شکیبائیام نماند، سرشکم روان گردید خواب از دیدگانم برفت و بیداری با بیماری درآمیخت. | |||
7- کار دل به سرگردانی کشید و اشکها سرازیر شد و نتوانستم از ریختن و آمیختن خون خود با آن جلوگیری کنم. | |||
8- او را فراموش نمیکنم که سپاهیان بدکیش همچون دریایی پرآشوب پیرامونش را گرفتند. | |||
9- لشکر به امید پیروزی بودند و کیش ما دردمند. سوارکاران گمراه گرداگرد او در کربلا چرخ میخوردند، خداوند میشنید و گوشهای آنان کر شده بود. | |||
10- مرگ شتابان به سوی شهسواران آرزوها میتاخت و نیستی با زانویی بیگام به سویشان میشتافت. | |||
11- او (که آنچه را میان خامه و نامهی خداوندی گذشته بود میدانست) با چشمی که سرشک آن روان بود پرسید ای مردم! | |||
12- این خاک را چه نام است؟ و آنان در پاسخ پیشی گرفته و سخن را به سخن پیوند زدند. | |||
13- اینجا را کربلا میخوانند، گفت:" هان! مرگ ما نیز در میان این زمینهای پست و پشتههای بلند خواهد بود. | |||
14- بارها را فرود آرید که مرگ با ما دست به گریبان شده است. جاودانگی چشم به راه ما نیست و جز خدا هیچ چیز پایدار نخواهد ماند. | |||
15- ای مردان! در رویدادی سهمناک به فریاد برسید، که مرگهایی ناگهانی را ستمکارانه به ارمغان آورد (آن هم در ماهی که پیکار در آن ناروا بود). | |||
16- اینجا است که جگرها از تشنگی میگدازد و پیکرها با روان شدن خون سیراب میگردد. | |||
17- اینجاست که ماههای درخشان روی نهان میکنند، خورشید میگیرد و ماه شب چهاردهم به تاریکی میگراید. | |||
18- اینجاست که بردگان، ستمکارانه سروران خویش را دربند میافکنند و سران در دست زیردستان گرفتار میآیند. | |||
19- اینجاست که پیکرها بر روی خاک سرنگون میشود و خوراک جغد و کرکس میگردد. | |||
20- و اینجاست خانهای که ما را، در آن به خاک میسپارند و هنگامیکه نوید داده شد با دشمن در پیشگاه یگانه داور میایستیم.» | |||
21- سپس بانگ برداشت که:" یاران! اینک مرگ!" پس شیران شیر شکار گام پیش نهادند. | |||
22- هر جوانمرد سپیدروی که بود با پیشانی درخشان در کام جنگ فرورفت و از شرار آن نهراسید. | |||
23- چه آنانکه خدا را پاسخ داده و جانبازیهایشان را برای خدا میشمردند. | |||
24- و چه برگزیدگانی که چنگ به آئین خداوند زدند. آنان که بنیاد یلان را برکندند و خود با پنجهی مرگ ریشهکن شدند. و کسانیکه برآوردن آرزوها را از ایشان میخواستند خود به دستبوس نیستی شتافتند. | |||
25- و سپس نیک اسب دخترزادهی پیامبر بر او زاری کرد و با شیههای بلند و با پشتی تهیسوار به سوی چادرها برگشت. | |||
26- و چون بانوان پاکنهاد، آن را دیدند سر و چهرهاش را بر خاک مالید. | |||
27- آنان عزادار و زاریکنان و داغدار و ماتمزده و اشکریزان به اسب نزدیک شدند. | |||
28 و 29- با دلی دردمند و دیدهای که اشک آن سرازیر بود آمدند و دخترزادهی پیامبر را دیدند بر بستری از نیزهها و پیکانهای شکسته خفته. از آن دستش که بر سنگ خانهی خدا نهاد و از آن لبش که بوسه بر آن داد شمر از کینه سر از پیکر وی جدا میکرد و زمین از هراس کردارش بر خویش میلرزید. | |||
30- خواهر و بانوی خردمندش چهره را با آستین میپوشانید و با دلی ریش و سرگشته پیاپی خم میشد. | |||
31- برادر ستمدیده و دور از میهنش را میخواند: برادر! ای کاش مرگ دیده بر تو نمیگشود. | |||
32- بانوان را به پشتگرمی چهکس رها کردهای؟ ما را به که سپردهای؟ کیست که بر پردگیانت دل بسوزاند؟ | |||
33- این سکینه است که آرامدلی خود را از کف داده و این فاطمه است که با دیدهی خونین بر تو میگرید. <ref>سکینه و فاطمه (س) دو دختر حضرت ابا عبد اللّه الحسین (ع) میباشند.</ref> | |||
34 و 35- خواهد که با اشک روان بر او بوسه زند و دخترزادهی پیامبر از رنج مرگ به او نمیپردازد. جلوی خون را میگیرد و میخواهد ناوک تیری را که در پیکر او شکسته بیرون کشد و نمیتواند. | |||
36- از شوریدگی، او را به خویشتن میچسباند، میبوسد و گلوی خونین وی سینهاش را رنگین میسازد. | |||
37- سهمناکی گرفتاری و سوختهدلیاش با آن اندوه جداییناپذیر و سیری نشدنی بر آن میدادرش که بگوید: | |||
38- برادرم! تو فروغی بودی که از آن پرتو میگرفتیم، چه شد که فروغ راهنمایی و کیش ما در تاریکی روی نهفت؟ | |||
39- برادرم! تو پناهگاهی برای بیوهزنان بودی. ای پناهگاه پدر مردگان در دریای بخشندگی و بزرگواری! | |||
40- ای سرپرست من! آیا میبینی که پس از تو پدر مردگان گرفتار درد و نزاری و بیماریاند؟ | |||
41- ای یگانه کس من! ای فرزند مادرم! ای حسین! دشمنان به خواستهها و آرزوهاشان رسیدند. | |||
42- دلهاشان که از کینه میجوشید خنک شد و آنچه را در درون پنهان میداشتند آشکار کردند. | |||
43- دلسوز ما کجا است؟ برادر که از ما جدایی گزید. همراهان، بیدادگری مینمایند و روزگار در پریشان کردن ما، به یکدندگی افتاده است. | |||
44- سرپرست ما درگذشت و شیرمرد روی نهان داشت و کفتارهای لنگ پیش افتادهاند و با گرسنگی بر سر شیربچگان میتازند. | |||
45- فریاد برمیدارد و از رسول خدا پناه میخواهد: ای جدّ من! کجا رفت آن سفارشها که دربارهی نزدیکانت کردی؟ | |||
46- ای جدّ من چه شود که اندوهناکانه دیده بگشایی و خاندان تابناکت را بنگری که پس از آن ارجمندی و آبروداری، از وطن خویش دربهدر شدهاند و به آنان زور میگویند. | |||
47 و 48- و همه داغدار و گرفتار و سرگردان و خونآلود. پس از آن همه شکوه، بردهوار به بالای شتران سوارشان کردهاند. که گویی پرستاران یا بندیان رومیاند. | |||
49- این بازماندهی خاندان خداوند و سرور مردمان زمین و زیور همهی خداپرستان است. | |||
50- فرزندی است که از حسین مانده و وارث او و سروری است که پرستش خدا و به خاک افتادن در برابر او را در تاریکیها کار خویش شناخته. | |||
51- وی را به بند کشیده و میان دشمنانی گریان و خندان، بیدادگرانه به سوی شام گسیلش داشتهاند. | |||
52- پیامبر کجاست تا دندانهای دخترزادهاش را بنگرد که یزید از سر کینتوزی با بهترین آفریدگان بر آن چوب میزند. | |||
53- آیا این پلید همان دندانهایی را با چوب میکوبد که بهترین فرد از عرب و غیرعرب از سر مهر بوسیده بود؟ | |||
54- و سپس بیخردانه لاف مسلمانی میزند او که از عاد و ارم <ref> ارم به گفتهی برخی نام پدر یا مادر یا تیره و یا شهر عاد بوده است.</ref> هم بدکیشتر است. | |||
55- وای بر او از آنگاه که فاطمه پاک بیاید و آنجا که تودههای مردم پس از برانگیخته شدن در روز شمار میایستند، آوا به دادخواهی بلند کند. | |||
56- بیاید و همهی کسانیکه گرد آمدهاند از شرمندگی سر به زیر افکنند و چهرهی زمین از گردوخاک سیاهرنگ شود. | |||
57- او در سمت راست از پایگاه تخت جهان نهان بایستد، فریاد به گلهگذاری بردارد و از خدای توانایی که خون ستمدیدگان را باز میجوید داد خویش بخواهد. | |||
58- آنجا فرمان خداوند در پیش روی مردمی آشکار میشود که همچون مار گزیدند و نادرستی نمودند که کردارشان دور از آمرزش باد. | |||
59- پیراهن حسین را که سرتاپای آن خونآلود است به دو دست گرفته. | |||
60- ای زادگان وحی و ذکر خدای فرزانه! و ای آنان که مهرشان امید من و مایهی بهبودیام از دردهاست! | |||
61- اندوه من بر شما جاودانه است و رنج آن سپری نمیشود تا کی؟ تا بمیرم و سپس به استخوانهای پوسیدهام باز گردم. | |||
62- مگر دولت شما که نویدش را دادهاند و بر راه راست خواهد بود فرارسد و سراسر گیتی را از نیکویی پر کند. | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:370- | دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:370-394. | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
خط ۹۲۳: | خط ۱٬۲۱۶: | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران عرب]] | [[رده:شاعران عرب]] | ||
ویرایش