۹٬۵۴۶
ویرایش
(فارسی نویسی اعداد - اصلاح عبارت ها - افزودن جستارهای وابسته) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
«آگاه باشید! آن ناپاک و ناپاکزاده مرا میان شمشیر و پستی و خواری قرار داده است. ولی برای ما تسلیم به ذلت و خواری محال است. خدا و پیامبر (ص) و انسانهای با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه، از پذیرش آن برای ما امتناع میورزند. نه به خدا سوگند، نه دست زبونی به آنان میدهم و نه مانند بردگان از جنگ میگریزم.» | «آگاه باشید! آن ناپاک و ناپاکزاده مرا میان شمشیر و پستی و خواری قرار داده است. ولی برای ما تسلیم به ذلت و خواری محال است. خدا و پیامبر (ص) و انسانهای با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه، از پذیرش آن برای ما امتناع میورزند. نه به خدا سوگند، نه دست زبونی به آنان میدهم و نه مانند بردگان از جنگ میگریزم.» | ||
{{خلافت بنی امیه}} | |||
===کنیه=== | ===کنیه=== | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۱۰: | ||
- آرام باش ای مسلم! تو به سوی مردم کوفه آمدی و آنان را که با یکدیگر پیوند داشتند و کارهایشان هماهنگ بود، از یکدیگر دور ساختی و افکارشان را متفرق کردی. | - آرام باش ای مسلم! تو به سوی مردم کوفه آمدی و آنان را که با یکدیگر پیوند داشتند و کارهایشان هماهنگ بود، از یکدیگر دور ساختی و افکارشان را متفرق کردی. | ||
- چنین نیست و من بدین منظور به کوفه نیامدهام. شما حکمرانان اموی کارهای نادرست را رواج دادید. امر دین را محو کردید. بر مردم بدون رضایتشان حکومت نمودید و به شیوه قیصر و کسری زیستید. ولی ما به میان ایشان آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر نماییم و این مردم را به سوی کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا خوانیم. آمدیم تا مردم را امر به عدالت و به حکم قرآن دعوت کنیم. آری ما برای چنینکاری شایستگی داریم. عبیدالله که از عهده جواب به سخنان درست و به حق مسلم برنیامد، بنای دشنام، ناسزا و تهمت را به عقیل، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) گذاشت. اما مسلم جواب داد: تو و پدرت برای دشنام سزاوارترید. هر کار که میخواهی انجام بده ای دشمن خدا! عبیدالله بن زیاد که شکست سختی از مسلم خورده بود، به شیوه مردمان پست رو نهاد که چون به منطق در میمانند، به تهمت توسل میجویند. پس گفت: مسلم! مگر تو نبودی که در مدینه شراب میخوردی؟ مسلم به جای اینکه در خشم شود، از این همه بیشرمی در شگفت ماند و گفت: پسر زیاد! من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بیگناهان و دستگیری و شکنجه آزادمردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد و نه تنها چنین گناهان بزرگ را مرتکب میشود و پشیمان نمیگردد، بلکه چنان مینمایاند که ابداً کار زشتی نکرده است. پسر زیاد که دید تیر تهمت وی کارگر نیفتاد، دستور قتل مسلم را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و جسد او را از بالا به پایین بیفکنند.<ref>ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۴۰-۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶-۳۸۱؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۱۰۳-۱۰۸.</ref> پس از شهادت مسلم، عبیدالله، [[هانی بن عروه|هانی]]<nowiki/> را هم به قتل رساند و دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند.<ref>ر.ک : تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۱۴۵؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تقیالدین احمدبن علی، قاهره: مطبعة الجنة، ۱۹۴۱ میلادی.، ج۱۱، ص۳۵۰.</ref> آنگاه جسد مطهر این دو شهید را در محله ”[[کناسه|کناسِه]]“<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۴۵.</ref> به دار بیاویزند<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> سپس سر این دو شهید را توسط [[هانی بن ابی حیه همدانی|هانی بن ابیحیه همدانی]] و [[زبیر بن اروج تمیمی|زبیر بن اَروَج تمیمی]] به نزد یزید فرستاد<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> و گزارش کار را چنین ارائه نمود: | - چنین نیست و من بدین منظور به کوفه نیامدهام. شما حکمرانان اموی کارهای نادرست را رواج دادید. امر دین را محو کردید. بر مردم بدون رضایتشان حکومت نمودید و به شیوه قیصر و کسری زیستید. ولی ما به میان ایشان آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر نماییم و این مردم را به سوی کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا خوانیم. آمدیم تا مردم را امر به عدالت و به حکم قرآن دعوت کنیم. آری ما برای چنینکاری شایستگی داریم. عبیدالله که از عهده جواب به سخنان درست و به حق مسلم برنیامد، بنای دشنام، ناسزا و تهمت را به عقیل، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) گذاشت. اما مسلم جواب داد: تو و پدرت برای دشنام سزاوارترید. هر کار که میخواهی انجام بده ای دشمن خدا! عبیدالله بن زیاد که شکست سختی از مسلم خورده بود، به شیوه مردمان پست رو نهاد که چون به منطق در میمانند، به تهمت توسل میجویند. پس گفت: مسلم! مگر تو نبودی که در مدینه شراب میخوردی؟ مسلم به جای اینکه در خشم شود، از این همه بیشرمی در شگفت ماند و گفت: پسر زیاد! من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بیگناهان و دستگیری و شکنجه آزادمردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد و نه تنها چنین گناهان بزرگ را مرتکب میشود و پشیمان نمیگردد، بلکه چنان مینمایاند که ابداً کار زشتی نکرده است. پسر زیاد که دید تیر تهمت وی کارگر نیفتاد، دستور قتل مسلم را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و جسد او را از بالا به پایین بیفکنند.<ref>ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۴۰-۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶-۳۸۱؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۱۰۳-۱۰۸.</ref> پس از شهادت مسلم، عبیدالله، [[هانی بن عروه|هانی]]<nowiki/> را هم به قتل رساند و دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند.<ref>ر.ک : تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۱۴۵؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تقیالدین احمدبن علی، قاهره: مطبعة الجنة، ۱۹۴۱ میلادی.، ج۱۱، ص۳۵۰.</ref> آنگاه جسد مطهر این دو شهید را در محله ”[[کناسه|کناسِه]]“<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۴۵.</ref> به دار بیاویزند<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> سپس سر این دو شهید را توسط [[هانی بن ابی حیه همدانی|هانی بن ابیحیه همدانی]] و [[زبیر بن اروج تمیمی|زبیر بن اَروَج تمیمی]] به نزد یزید فرستاد<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> و گزارش کار را چنین ارائه نمود: | ||
«اما بعد، ستایش خدای را که حق امیرالمؤمنین را گرفت و او را از دشمن، آسوده خاطر ساخت. به امیرالمؤمنین خبر میدهم که [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]]<nowiki/> به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و خدعه و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بوسیله هانی بن ابیحیه و زبیر بن اروج تمیمی که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو بصیر و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام»<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۹۵.</ref> | «اما بعد، ستایش خدای را که حق امیرالمؤمنین را گرفت و او را از دشمن، آسوده خاطر ساخت. به امیرالمؤمنین خبر میدهم که [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]]<nowiki/> به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و خدعه و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بوسیله هانی بن ابیحیه و زبیر بن اروج تمیمی که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو بصیر و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام»<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۹۵.</ref> |