عنقاى اصفهانى: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۶٬۵۶۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''عنقای اصفهانی''' (زاده 1260 در اصفهان- درگذشته 1308 در اصفهان) از شعرای سده سیزدهم است.
'''عنقای اصفهانی''' (زاده 1260 در اصفهان- درگذشته 1308 در اصفهان) از شعرای سده سیزدهم بود.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    =عنقای اصفهانی
| نام                    =عنقای اصفهانی
خط ۴۸: خط ۴۸:
==زندگینامه==
==زندگینامه==


نامش میرزا محمد حسین، تخلص شعرى‌اش «عنقا» ملقب به «ملک الشعرا» و بزرگ‌ترین فرزند [[همای شیرازی‌|هماى شیرازى]] از شعراى پرآوازۀ سدۀ سیزدهم هجرى و برادر [[طرب اصفهانى]] و [[سها|سُهاى اصفهانى]] بود.
نامش میرزا محمد حسین، تخلص شعرى‌اش «عنقا» ملقب به «ملک الشعرا» و بزرگ‌ترین فرزند [[همای شیرازی‌|هماى شیرازى]] از شعراى پرآوازۀ سدۀ سیزدهم هجرى و برادر [[طرب اصفهانى]] و [[سها|سُهاى اصفهانى]] بود. عنقا در محضر پدر ادیب و دانشمندش (هما) به تحصیل علوم و فنون و خوشنویسى پرداخت و به خاطر طبع آزاده و خصلت درویشى و وسعت مشربى که داشت، غالبا با شعرا و عرفا و اهل سیر و سلوک و قلندران معاشر بود و از مردم دو رنگ و ظاهرپرست و دنیادار پرهیز مى‌کرد. عنقا سخن‌دانی چیره‌زبان و عارفی خوش حالت و ادیبی فاضل بود که در تحصیل علم و ادب و کسب هنر و مجاهدت و سیر و سلوک روحانی، رنج فراوانی برده بود. فنون ادب فارسی و عربی و علوم عقلی و نقلی به خصوص فلسفه و عرفان را نزد پدر و دیگر اساتید بزرگ در اصفهان آموخت و در تتبّع دواوین شعرا و گویندگان فارسی نظیر نداشت. عنقا در شعر و شاعری از اساتید بزرگ مسلم زمان خود بود و در انجمن‌های شعرای اصفهان نظیر انجمن «ابو الفقراء» و انجمن‌های بعد از آن شرکت می‌کرد و جزو شعرای طبقه‌ی اول محسوب می‌شد. به سال 1286 هجری انجمن در خانه‌ی عنقا برگزار شد که تاکنون انجمن شعری به گرمی و حرارت و نشاط انجمن عنقا تشکیل نشده است. وی علاوه بر شاعری از هنر خط و خوشنویسی نیز نصیب وافر داشت که این هنر را در نزد پدر و میرزا عبدالحسین گلستانه آموخته بود. او در سفری به تهران به سال 1292 هجری به دربار ناصرالدّین شاه قاجار راه یافت و مورد تفقّد ایشان قرار گرفت و لقب «ملک الشعرایی» را دریافت نمود.


عنقا در محضر پدر ادیب و دانشمندش (هما) به تحصیل علوم و فنون و خوشنویسى پرداخت و به خاطر طبع آزاده و خصلت درویشى و وسعت مشربى که داشت، غالبا با شعرا و عرفا و اهل سیر و سلوک و قلندران معاشر بود و از مردم دو رنگ و ظاهرپرست و دنیادار پرهیز مى‌کرد. عنقا سخن‌دانی چیره‌زبان و عارفی خوش حالت و ادیبی فاضل بود که در تحصیل علم و ادب و کسب هنر و مجاهدت و سیر و سلوک روحانی، رنج فراوانی برده بود. فنون ادب فارسی و عربی و علوم عقلی و نقلی به خصوص فلسفه و عرفان را نزد پدر و دیگر اساتید بزرگ در اصفهان آموخت و در تتبّع دواوین شعرا و گویندگان فارسی نظیر نداشت. عنقا در شعر و شاعری از اساتید بزرگ مسلم زمان خود بود و در انجمن‌های شعرای اصفهان نظیر انجمن «ابو الفقراء» و انجمن‌های بعد از آن شرکت می‌کرد و جزو شعرای طبقه‌ی اول محسوب می‌شد. به سال 1286 هجری انجمن در خانه‌ی عنقا برگزار شد که تاکنون انجمن شعری به گرمی و حرارت و نشاط انجمن عنقا تشکیل نشده است. وی علاوه بر شاعری از هنر خط و خوشنویسی نیز نصیب وافر داشت که این هنر را در نزد پدر و میرزا عبد الحسین گلستانه آموخته بود. او در سفری به تهران به سال 1292 هجری به دربار ناصرالدّین شاه قاجار راه یافت و مورد تفقّد ایشان قرار گرفت و لقب «ملک الشعرایی» را دریافت نمود.
==آثار==
 
 
 
 
تکیه‌ی میرتخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
 
مسمومیت ناشی از نوشیدن قهوه‌ی تلخ زهرآگین
 
<br />
 
== آثار ==
طبع عنقاى اصفهانى در قصیده متأثر از شیوه متقدمین بوده و غالبا در سبک خراسانى طبع آزمایى مى‌کرده ولى در غزل و مراثى به سبک عراقى متمایل بوده است. مدایح غرّایی در مدح مولای متقیان علی (ع) و مراثی جانسوز کربلا در دیوان او حاکی از فطرت پاک و قوت روح و ایمان اوست. <ref>برگزیده دیوان سه شاعر اصفهان؛ زندگانی عنقا با تلخیص، ص 3- 84.</ref>
طبع عنقاى اصفهانى در قصیده متأثر از شیوه متقدمین بوده و غالبا در سبک خراسانى طبع آزمایى مى‌کرده ولى در غزل و مراثى به سبک عراقى متمایل بوده است. مدایح غرّایی در مدح مولای متقیان علی (ع) و مراثی جانسوز کربلا در دیوان او حاکی از فطرت پاک و قوت روح و ایمان اوست. <ref>برگزیده دیوان سه شاعر اصفهان؛ زندگانی عنقا با تلخیص، ص 3- 84.</ref>


خط ۱۱۶: خط ۱۰۵:
{{ب| گر هزاران کوه قافم هست عصیان غم ندارم‌|تا چو «عنقا» چاکر و مدحتگر معصوم و آلم }}
{{ب| گر هزاران کوه قافم هست عصیان غم ندارم‌|تا چو «عنقا» چاکر و مدحتگر معصوم و آلم }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> گلستان روی اصغر چونکه آید در خیالم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">غنچه پیکان گردد اندر چشم و چون بلبل بنالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> غنچه‌ی پیکان چو بر حلق علی اصغر آمد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خون روان شد جای آب از چشم و شد شوریده حالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> موی مشکین علی اصغر چو از خون گشت رنگین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">سال و مه از مویه مویم، روز و شب از ناله نالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> یاد یاقوت لب لعل علی اصغر کنم چون‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خاک با دم گر نگردد دامن از خون مال مالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> قمری باغ حسینی از نوا افتاد من چون‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">با هزاران شور همچون بلبل شیدا ننالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> با دو چشم تر سکینه گفت با عباس کای عم!</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خشک شد مرجان لعل اصغر شیرین مقالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خیز و بنشانش عطش از جرعه‌ی آبی و بنشان‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آتش دل را که از سوزش زبان گردیده لالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خیز و مادر لحظه‌ای بنشین و بنشان آتش دل‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کز جفای چرخ شام هجر شد صبح وصالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بر سر نعش علی اکبر بزاری گفت لیلی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کز غمت مجنون شدم بر پا نه از گیسو عقالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> مو بمو شرح پریشانی لیلی تا شنیدم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">همچو گیسوی علی اصغر پریشان گشت حالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> راستی چون در گلستان بنگرم سرو و گلی را</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">قامت و روی علی اکبر آید در خیالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ماه چون خورشید کسب از سایه‌ی من نور کردی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">این زمان از جور گردون زرد رو همچون هلالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ماه رویم منخسف از سیلی شمر و سنان شد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">من که اندر ابر خجلت رفت خورشید از جمالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گر هزاران کوه قافم هست عصیان غم ندارم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تا چو «عنقا» چاکر و مدحتگر معصوم و آلم </span>
|}




خط ۱۴۷: خط ۱۹۳:
{{ب| خوشتر آن باشد گلستان حسینی خشک چون شد|روز و شب در قاف غم «عنقا» چو بلبل می بنالم }}
{{ب| خوشتر آن باشد گلستان حسینی خشک چون شد|روز و شب در قاف غم «عنقا» چو بلبل می بنالم }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> چون لب خشک علی اصغر آید در خیالم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خوش‌تر این باشد زبان گردد بکام از غصه لالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> راستی آن به که گردد مژّگان پیکان بچشمم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">غنچه‌ی لعل علی اصغر چو آید در خیالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گشت مالامال خون قنداق اصغر چون ز پیکان‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">دامن از سیلاب اشک آن به که گردد مال مالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گفت اندر قتلگه با نعش شاه دین سکینه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کای پدر نه بر سرم نک دستی و بشنو مقالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> سوختم از آتش دوری مسوزان بیش از اینم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ساختم با درد مهجوری بپرس آخر ز حالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گرددم افزون پریشانی و روزم شب نماید</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گیسوی مشکین قاسم چونکه آید در خیالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> از خروش زینب بی‌یار محزون در خروشم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وز ملال خاطر کلثوم دلخون پر ملالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تار گیسویم بچنگ ظالمی افتاد و از کین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گوشوارم برد و داد از زخم سیلی گوشمالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> عذرخواهان شاه گفتش کز کجا دست و سر آرم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">منکه از سم ستوران مخالف پایمالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> زیر خنجر شاه دین با شمر گفت ای ظالم دون‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از طپش در التهابم وز عطش در اشتغالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گر ترا مقصود قتل من بود آن تیغ و آن سر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">دیگر ای ظالم چه می‌خواهی تو از اهل و عیالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> زد عطش آتش بجانم سوخت مغز استخوانم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آخر ای بی‌رحم سنگین دل ترحّم کن بحالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> منکه جبریلم ز خدمت سرور خیل ملک شد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">چون شد اکنون پایمال مرکب اهل ضلالم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خوشتر آن باشد گلستان حسینی خشک چون شد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">روز و شب در قاف غم «عنقا» چو بلبل می بنالم </span>
|}




خط ۱۷۲: خط ۲۷۵:
{{ب| عنقا بسرا نوحه‌ی دلسوز جگرکاه‌|مقبول حسین از شعرا بلکه تو باشی }}  
{{ب| عنقا بسرا نوحه‌ی دلسوز جگرکاه‌|مقبول حسین از شعرا بلکه تو باشی }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۱۹۹: خط ۳۰۱:
{{ب| در نوا عنقا نگردی بلبل گلزار جنّت‌|راست با شور حسینی گر بلحن خود نزاری  }}
{{ب| در نوا عنقا نگردی بلبل گلزار جنّت‌|راست با شور حسینی گر بلحن خود نزاری  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> گر ز چشم دل بیاد لعل اصغر خون نباری‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">مردمان گویند هیچت نیست ای جان رسم یاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> غنچه‌ی پیکان شد آگه از دهان اصغر ار نه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">هیچکس آگه نشد این نکته را از هوشیاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> در خیالم چون لب خشک علی اصغر آید</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خوشتر آن باشد بگریم همچو ابر نو بهاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بشنود گر طیب مشکین گیسوی پرچین اکبر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">نافه خون دل خورد در ناف آهوی تتاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ام لیلی گشت مجنون، زلف چون زنجیر اکبر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">دید اندر خاک و خون افتاده بی‌عزّت بخواری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گفت مادر خیز و بنشین شانه زن بر موی مشکین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تا پریشانی ما آشفتگان را جمع آری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آفتاب برج عصمت زینب غمدیده گفتا</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">مو کِنان مویه کُنان با نعش شاه دین به زاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خیز و بنشین ای برادر دختران خویش بنگر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بی‌پدر بی‌عم و مادر سر برهنه بی‌عماری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ناگهان آوازی از بریده حلقومش برآمد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">غم مخور خواهر زمانی صبر کن در سوگواری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون برآمد دود ظلم از خیمه‌گاه شاه بیکس‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ای فلک جا دارد آتش جای خون از دیده باری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گلشن آل نبی از صرصر کین چون خزان شد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">با دل پر خون بگریم همچو ابر نوبهاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> در نوا عنقا نگردی بلبل گلزار جنّت‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">راست با شور حسینی گر بلحن خود نزاری  </span>
|}




خط ۲۳۲: خط ۳۸۴:
{{ب| ای پشت دین احمد پر شد ز کفر عالم‌|وقت است دست غیرت از آستین برآری  }}
{{ب| ای پشت دین احمد پر شد ز کفر عالم‌|وقت است دست غیرت از آستین برآری  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> آمد محرّم و باز چون ابر نو بهاری‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از چشم مردمان شد سیل سرشک جاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> جای سرشک طوفان آن به کنیم جاری‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از دیده بر شهیدان چون ابر نو بهاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بر حال سوگواران خون جگر چو باران‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آن به چو غمگساران ای دل ز دیده باری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> دل‌های داغداران ای باغبان بیاد آر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">در ساحت گلستان گر لاله‌یی بکاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای باد عنبرین بو مجروح قاسم و تو</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از نافه‌های آهو در جیب مشک داری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> با اکبر دلارا با ناله گفت لیلا</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تو در میان اعدا چون گل میان خاری  </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> در کربلا گذر کن بر قتلگه نظر کن‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">رو ترک جان و سر کن کاین است شرط یاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بر گنج علم یزدان بنشست شمر و برخاست‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از اهل بیت اطهار افغان و آه و زاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> در خاک و خون سکینه غلطان چو دید شه ر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">اگفتا پدر ز جا خیز بنشین به شهریاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بنگر که شمر و خولی از تیغ و تازیانه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">این می‌کشد به زورم وان می‌کشد به زاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> جا داشت شاه مظلوم گوید به طفل معصوم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کای داغدار محروم خو کن به سوگواری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چندان گریست زینب بر کشته‌ی برادر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کز شش جهت فراتی شد از سرشک جاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> کلثوم اشکباران گفتا ز داغ یاران‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کای چرخ بر اسیران وقت است رحمت آری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> «عنقا» نه من بنالم از شور نینوا راست‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">نالان در این گلستان چون من بود هزاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای پشت دین احمد پر شد ز کفر عالم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وقت است دست غیرت از آستین برآری  </span>
|}




خط ۲۶۳: خط ۴۷۶:
{{ب| چند می‌داری روا ای چرخ بی‌مهر از سر کین‌|آل عصمت پابرهنه آل سفیان در عماری <ref>همان؛ ص 778- 785.</ref> }}
{{ب| چند می‌داری روا ای چرخ بی‌مهر از سر کین‌|آل عصمت پابرهنه آل سفیان در عماری <ref>همان؛ ص 778- 785.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
 
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> یاد آید زینبم کش لاله باشد داغداری‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">هرکجا بینم غریبی بی‌کسی دور از دیاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> نکته‌ی لعل و رخ اصغر به یاد آید چو بینم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">غنچه‌ای در گلستانی لاله‌ای در لاله‌زاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> قامت موزون اکبر راستی آید به یادم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بنگرم چون سرو رعنایی به طرف جویباری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> مجمع آشفتگی باشد پریشان موی اکبر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ورنه ایشان هیچ نبود یا نشد از روزگاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بویی از مشکین خط اکبر به همراه ارمغان بر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ای صبا بر تربت زهرا اگر آری گذاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> عرض کن ای بانوی خلد از پریشانی زینب‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آگهیت نیست یک مو کاین چنین داری قراری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گلستانی را که پروردی به خون دل نظر کن‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">غرق خونش غنچه گل پژمرده لاله داغداری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> غنچه لعل اصغر و گل روی اکبر لاله لیلی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وقت آن آمد که سر از غرفه‌ی جنّت برآری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تا ببینی پاره‌پاره همچو گل از تیر و خنجر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">پیکری را کش نبی از جان نکوتر داشت باری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گفت با زینب سکینه عمه‌ی بی‌یار محزون‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">هست آیا همچو من آواره‌ی دور از دیاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بی‌کسی بی‌یاوری بی‌خانمانی بی‌پناهی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بی‌دلی بی‌نان و آبی بی‌لباسی سوگواری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> مشتری شد سایه‌ی روی مرا خورشید روزی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">رفت اندر ابر خجلت شب چو ماه از شرمساری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گفت زینب جان عمه غم مخور کاندر مدینه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خان و مانت هست و هم شهزاده‌یی هم شهریاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چند می‌داری روا ای چرخ بی‌مهر از سر کین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آل عصمت پابرهنه آل سفیان در عماری <ref>همان؛ ص 778- 785.</ref> </span>
|}
<br />
==منابع==
==منابع==


* [[دانشنامه‌ شعر عاشورایی‌ انقلاب‌ حسینی‌ در شعر شاعران‌ عرب‌ و عجم‌|دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 940-943.]]
*[[دانشنامه‌ شعر عاشورایی‌ انقلاب‌ حسینی‌ در شعر شاعران‌ عرب‌ و عجم‌|دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 940-943.]]
* [[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج1، ص 388-390.]]
*[[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج1، ص 388-390.]]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
۳٬۴۸۸

ویرایش

منوی ناوبری