۱۰٬۰۷۲
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «'''سید حمیدرضا برقعی،''' فرزند سید علی در ششم مرداد ماه 1362 شمسی در قم دیده به جه...» ایجاد کرد) |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
خط ۶۵: | خط ۷۸: | ||
'''یا حبیب الباکین''' | '''یا حبیب الباکین''' | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| نوشتم اول خط بسمه تعالی سر | {{ب| نوشتم اول خط بسمه تعالی سر | بلند مرتبه پیکر بلند بالا سر }} | ||
{{ب| فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد | {{ب| فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد | که بنده تو نخواهد گذاشت هر جا سر }} | ||
{{ب| قسم به | {{ب| قسم به معنی «لایمکن الفرار» از عشق | که پر شده است جهان از حسین سرتاسر }} | ||
{{ب| نگاه کن به زمین! ما | {{ب| نگاه کن به زمین! ما رأیت الا تن | به آسمان بنگر! ما رأیت الا سر }} | ||
{{ب| سری که گفت من از اشتیاق لبریزم | {{ب| سری که گفت من از اشتیاق لبریزم | به سر سرای خداوند میروم با سر }} | ||
{{ب| هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم | {{ب| هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم | مباد جامه مبادا کفن مبادا سر }} | ||
{{ب| همان سری که یحب الجمال محوش بود | {{ب| همان سری که یحب الجمال محوش بود | جمیل بود جمیلاً بدن جمیلاً سر }} | ||
{{ب| سری که با خودش آورد بهترینها را | {{ب| سری که با خودش آورد بهترینها را | که یک به یک همه بودند سروران را سر }} | ||
{{ب| زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان | {{ب| زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان | حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر }} | ||
{{ب| سپس به معرکه | {{ب| سپس به معرکه عابس «اجننی» گویان | درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر }} | ||
{{ب| بنازم ام وهب را به پاره تن گفت: | {{ب| بنازم ام وهب را به پاره تن گفت: | برو به معرکه با سر ولی میا با سر }} | ||
{{ب| خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید | {{ب| خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید | گذاشت لحظه آخر به پای مولا سر }} | ||
{{ب| در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد | {{ب| در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد | همان سری است که برده برای لیلا سر }} | ||
{{ب| سری که احمد و محمود بود سر تا پا | {{ب| سری که احمد و محمود بود سر تا پا | همان سری که خداوند بود پا تا سر }} | ||
{{ب| پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد | {{ب| پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد | پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر }} | ||
{{ب| امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت: | {{ب| امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت: | به پیشگاه تو آوردهام خدایا سر }} | ||
{{ب| میان خاک کلام خدا مقطعه شد | {{ب| میان خاک کلام خدا مقطعه شد | میان خاک الف لام میم طاها سر }} | ||
{{ب| حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب | {{ب| حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب | چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر }} | ||
{{ب| تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود | {{ب| تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود | به هر که هر چه دلش خواست داد، حتی سر }} | ||
{{ب| نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او | {{ب| نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او | ادامه داشت ادامه سه روز... اما سر }} | ||
{{ب| جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است | {{ب| جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است | جدا شده است و نیافتاده است از پا سر }} | ||
{{ب| صدای آیه کهف الرقیم میآید | {{ب| صدای آیه کهف الرقیم میآید | بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر }} | ||
{{ب| بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام | {{ب| بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام | که آفتاب درآورد از کلیسا سر }} | ||
{{ب| چقدر زخم که با یک نسیم وا میشد | {{ب| چقدر زخم که با یک نسیم وا میشد | نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر }} | ||
{{ب| عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت | {{ب| عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت | به چوب، چوبه محمل نه با زبان با سر }} | ||
{{ب| دلم هوای حرم کرده است میدانی | {{ب| دلم هوای حرم کرده است میدانی | دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد | {{ب| با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد | ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد }} | ||
{{ب| در خود تمام مرثیهها را مرور کرد | {{ب| در خود تمام مرثیهها را مرور کرد | شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد }} | ||
{{ب| احساس کرد از همه عالم جدا شده است | {{ب| احساس کرد از همه عالم جدا شده است | در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است }} | ||
{{ب| در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت | {{ب| در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت | وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت }} | ||
{{ب| وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت | {{ب| وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت | مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت }} | ||
{{ب| باز این چه شورش است که در جان واژههاست | {{ب| باز این چه شورش است که در جان واژههاست | شاعر شکست خورده طوفان واژههاست }} | ||
{{ب| میرفت سوی روضه یک شاه کم سپاه | {{ب| میرفت سوی روضه یک شاه کم سپاه | آیینهای ز فرط عطش میکشید آه }} | ||
{{ب| انبوه ابر نیزه و شمشیر بود و ماه | {{ب| انبوه ابر نیزه و شمشیر بود و ماه | شاعر رسیده بود به گودال قتلگاه }} | ||
{{ب| فریاد زد که شعر مرا پر ستاره کن | {{ب| فریاد زد که شعر مرا پر ستاره کن | مادر بیا به حال حسینت نظاره کن }} | ||
{{ب| | {{ب| بیاختیار شد قلمش را رها گذاشت | دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت }} | ||
{{ب| یک بیت بعد، واژه لب تشنه را گذاشت | {{ب| یک بیت بعد، واژه لب تشنه را گذاشت | تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت }} | ||
{{ب| حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند | {{ب| حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند | دارد غروب فرشچیان گریه میکند }} | ||
{{ب| با این زبان چگونه بگویم چهها کشید | {{ب| با این زبان چگونه بگویم چهها کشید | بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید }} | ||
{{ب| او را چنان فنای خدا بیریا کشید | {{ب| او را چنان فنای خدا بیریا کشید | حتی براش جای کفن بوریا کشید }} | ||
{{ب| در خون کشید قافیهها را، حروف را | {{ب| در خون کشید قافیهها را، حروف را | از بس که گریه کرد تمام لهوف را }} | ||
{{ب| اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت | {{ب| اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت | بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت }} | ||
{{ب| این بند را جدای همه روی نیزه ساخت | {{ب| این بند را جدای همه روی نیزه ساخت | خورشید سر بریده غروبی نمیشناخت }} | ||
{{ب| بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود | {{ب| بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود | او کهکشان روشن هفده ستاره بود }} | ||
{{ب| خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن | {{ب| خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن | پیشانیاش پر از عرق سرد و بعد از آن }} | ||
{{ب| خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن | {{ب| خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن | شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن }} | ||
{{ب| در خلسهای عمیق خودش بود و هیچکس | {{ب| در خلسهای عمیق خودش بود و هیچکس | شاعر کنار دفترش افتاد از نفس }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد | {{ب| هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد | نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد }} | ||
{{ب| خوشا به حال خیالی که در حرم مانده | {{ب| خوشا به حال خیالی که در حرم مانده | و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد }} | ||
{{ب| به یاد چایی شیرین کربلاییها | {{ب| به یاد چایی شیرین کربلاییها | لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد }} | ||
{{ب| چه ساختار قشنگی شکسته است خدا | {{ب| چه ساختار قشنگی شکسته است خدا | درون قالب شش گوشه یک غزل دارد }} | ||
{{ب| بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ | {{ب| بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ | بگو محبت ما ریشه در ازل دارد }} | ||
{{ب| غلامتان به من آموخت در میانه خون | {{ب| غلامتان به من آموخت در میانه خون | که روسیاهی ما نیز راه حل دارد }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۴۴: | ||
'''شاید زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهداء''' | '''شاید زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهداء''' | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید | {{ب| نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید | نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید }} | ||
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده | {{ب| شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده | و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده }} | ||
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟ | {{ب| زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟ | تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری }} | ||
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت | {{ب| جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت | از این عالم چه میخواهی همه عالم به قربانت }} | ||
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم | {{ب| مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم | جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم }} | ||
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی | {{ب| خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی | و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی }} | ||
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی | {{ب| خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی | از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی }} | ||
تو میرفتی و میدیدم که چشمم تیره شد کمکم | {{ب| تو میرفتی و میدیدم که چشمم تیره شد کمکم | به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کمکم }} | ||
تو را تا لحظه آخر نگاه من صدا میزد | {{ب| تو را تا لحظه آخر نگاه من صدا میزد | چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا میزد }} | ||
حدود ساعت سه، جان من میرفت آهسته | {{ب| حدود ساعت سه، جان من میرفت آهسته | برای غرق در دریا شدن میرفت آهسته }} | ||
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من | {{ب| بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من | خیالت جمع ای دریای غیرت خیمهها با من }} | ||
تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود | {{ب| تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود | ولی از پا نیفتادم، شکستم بیصدا در خود }} | ||
شکستم | {{ب| شکستم بیصدا در خود که باید بی تو برگردم | قدم خم شد و لیکن خم به ابرویم نیاوردم }} | ||
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید | {{ب| نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید | نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان | {{ب| ...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان | مثل تیری که رها میشود از دست کمان }} | ||
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود | {{ب| خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود | بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود }} | ||
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود | {{ب| مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود | مست میآمد و رخساره برافروخته بود }} | ||
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته | {{ب| روح او از همه دل کنده، به او دل بسته | بر تنش دست یدالله حمایل بسته }} | ||
{{ب| بیخود از خود، به خدا با دل و جان میآمد | زیر شمشیر غمش رقصکنان میآمد }} | |||
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد | {{ب| بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد | رفت از میسره از میمنه بیرون آمد }} | ||
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه | {{ب| آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه | گفت: لاحول و لاقوه الا بالله }} | ||
مست از کام پدر، زاده لیلا، مجنون | {{ب| مست از کام پدر، زاده لیلا، مجنون | به تماشای جنونش همه دنیا مجنون }} | ||
مست از کام پدر زاده لیلا سرمست | {{ب| مست از کام پدر زاده لیلا سرمست | پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست }} | ||
آه در مثنویام آینه حیرت زده است | {{ب| آه در مثنویام آینه حیرت زده است | بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است }} | ||
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی | {{ب| رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی | پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی }} | ||
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد | {{ب| نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد | به تماشای نبرد تو خداوند آمد }} | ||
با همان حکم که قرآن خدا جان من است | {{ب| با همان حکم که قرآن خدا جان من است | آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است }} | ||
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست | {{ب| ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست | دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست }} | ||
آه آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا میگیری | {{ب| آه آیینه در آیینه عجب تصویری |داری از دست خودت جام بلا میگیری }} | ||
زخمها با تو چه | {{ب| زخمها با تو چه کردند؟ جوانتر شدهای | به خدا بیشتر از پیش پیمبر شدهای }} | ||
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد | {{ب| پدرت آمده در سینه تلاطم دارد | از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد }} | ||
گوش کن خواهرم از سمت حرم میآید | {{ب| گوش کن خواهرم از سمت حرم میآید | با فغان پسرم وا پسرم میآید }} | ||
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری | {{ب| باز هم عطر گل یاس به گیسو داری | ولی اینبار چرا دست به پهلو داری؟! }} | ||
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است | {{ب| کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است | یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟! }} | ||
مثل آیینه در خاک مکدر شدهای | {{ب| مثل آیینه در خاک مکدر شدهای | چشم من تار شده؟ یا تو مکرر شدهای؟! }} | ||
من تو را در همه کرب و بلا میبینم | {{ب| من تو را در همه کرب و بلا میبینم | هر کجا مینگرم جسم تو را میبینم }} | ||
ارباْ اربا شده چون برگ خزان میریزی | {{ب| ارباْ اربا شده چون برگ خزان میریزی | کاش میشد که تو با معجزهای برخیزی }} | ||
ماندهام خیره به جسمت که چه راهی دارم | {{ب| ماندهام خیره به جسمت که چه راهی دارم | باید انگار تو را بین عبا بگذارم }} | ||
باید انگار تو را بین عبایم ببرم | {{ب| باید انگار تو را بین عبایم ببرم | تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم... }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
این اشکها به پای شما آتشم زدند | {{ب| این اشکها به پای شما آتشم زدند | شکر خدا برای شما آتشم زدند }} | ||
من | {{ب| من جبرئیل سوخته بالم، نگاه کن! | معراج چشمهای شما آتشم زدند }} | ||
سر تا به پا خلیل | {{ب| سر تا به پا خلیل گلستانْنشین شدم | هر جا که در عزای شما آتشم زدند }} | ||
از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف | {{ب| از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف | با داغ کربلای شما آتشم زدند }} | ||
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن | {{ب| بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن | یک عمر در هوای شما آتشم زدند }} | ||
گفتم کجاست خانه خورشید شعلهور | {{ب| گفتم کجاست خانه خورشید شعلهور | گفتند بوریای شما، آتشم زدند }} | ||
دیروز عصر | {{ب| دیروز عصر تعزیهخوانان شهرمان | همراه خیمههای شما آتشم زدند }} | ||
امروز نیز نیر و عمان و محتشم | {{ب| امروز نیز نیر و عمان و محتشم | با شعر در رثای شما آتشم زدند... }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۱۹۱: | خط ۲۰۴: | ||
'''تقدیم به جوانان حضرت زینب (س)''' | '''تقدیم به جوانان حضرت زینب (س)''' | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش | {{ب| قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش | یک دم سپر شوند برای برادرش }} | ||
خون عقاب در جگر شیرشان پر است | {{ب| خون عقاب در جگر شیرشان پر است | از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش }} | ||
این دو ز کودکی فقط | {{ب| این دو ز کودکی فقط آیینه دیدهاند | آیینهای که آه نسازد مکدرش }} | ||
واحیرتا که این دو جوانان زینبند؟ | {{ب| واحیرتا که این دو جوانان زینبند؟ | یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش }} | ||
با جان و دل دو پاره جگر وقف میکند | {{ب| با جان و دل دو پاره جگر وقف میکند | یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش }} | ||
یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش | {{ب| یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش | مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش }} | ||
چون تکیهگاه اهل حرم بود و کوه صبر | {{ب| چون تکیهگاه اهل حرم بود و کوه صبر | چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش }} | ||
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت | {{ب| زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت | تا که خدا نکرده مبادا برادرش... }} | ||
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است | {{ب| زینب همان شکوه که ناموس غیرت است | زینب که در مدینه قرق بود معبرش }} | ||
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است | {{ب| زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است | از بس که رفته این همه این زن به مادرش }} | ||
زینب همان که زینت بابای خویش بود | {{ب| زینب همان که زینت بابای خویش بود | در کربلا شدند پسرهاش زیورش }} | ||
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات | {{ب| گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات | وقتی گذشته بود دگر آب از سرش... }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== |
ویرایش