۱۰٬۰۷۲
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «امیر برزگر خراسانی فرزند حسن مشهور به حاج حسن معمار مشهدی، در سال 1322 شمسی در...» ایجاد کرد) |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
امیر برزگر | '''امیر برزگر خراسانی،''' فرزند حسن مشهور به حاج حسن معمار مشهدی، در سال 1322 شمسی در مشهد مقدس متولد شد. | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = | | نام =امیر برزگر خراسانی | ||
| تصویر =امیر برزگر خراسانی.png | | تصویر =امیر برزگر خراسانی.png | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = | ||
| ملیت =ایرانی | | ملیت =ایرانی | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد =1322 ه.ش | ||
| محل تولد = | | محل تولد = مشهد | ||
| والدین = | | والدین = حاج حسن معمار مشهدی | ||
| تاریخ مرگ = | | تاریخ مرگ = | ||
| محل مرگ = | | محل مرگ = | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
| پیشه = | | پیشه = شعر، نقاشی، موسیقی و تدریس ردیفهای دستگاهی آواز اصیل ایرانی | ||
| سالهای نویسندگی = | | سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها =«برگی از دیوان امیر»، «سخن آئینهها»، «شعر و شاعری در آئینه زمان»، «گزیده ادبیات فارسی شماره 68»، «از شرنگ و شطح»، «نماز عاشقی»، «فصل عطش» و «رها در ناکجا آباد» | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
|فیلمنامهها = | |فیلمنامهها = | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = | |تخلص = | ||
|فیلم ساخته بر اساس اثر= | |فیلم ساخته بر اساس اثر= | ||
| همسر = | | همسر = | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
==زندگینامه امیر برزگر خراسانی== | |||
امیر برزگر خراسانی فارغالتحصیل هنرهای زیبا در رشته نقاشی از مؤسسه علمی-هنری که بعدها به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تغییر نام یافت، است. | |||
او به استخدام دانشکده علوم پزشکی دانشگاه فرودسی مشهد در آمد و سالها به عنوان مسئول روابط عمومی آن دانشگاه خدمت کرد. وی هماکنون بازنشسته شده و عضو هیئت رئیسه کانون هنرمندان خراسان است. | |||
علاوه بر شعر، نقاشی، موسیقی و تدریس ردیفهای دستگاهی آواز اصیل ایرانی نیز از مشغلههای اوست. امیر برزگر خراسانی خالق هشت اثر: «برگی از دیوان امیر»، «سخن آئینهها»، «شعر و شاعری در آئینه زمان»، «گزیده ادبیات فارسی شماره 68»، «از شرنگ و شطح»، «نماز عاشقی»، «فصل عطش» و «رها در ناکجا آباد» است. | |||
==اشعار== | |||
'''مثنوی''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| نیستان در نیستان ناله دارم | به دل داغی هزاران ساله دارم }} | |||
{{ب| همان داغی که آدم بر جگر داشت | که آدم خود از این ماتم خبر داشت }} | |||
{{ب| بسی کهنهست زخم سینه من | ترکها دارد این آیینه من }} | |||
{{ب| در آن عهدی که بودم ذرّهای خاک |ز دم از این مصیبت سینه را چاک }} | |||
{{ب| بنی آدم غمی دیرینه دارد |کز آن غم آتشی در سینه دارد }} | |||
{{ب| گِل ما را به آب غم سرشتند | و غم در سرنوشت ما نوشتند }} | |||
{{ب| ز آدم تا من مجنون، دلی شاد | ببین تاریخ آدم میدهد یاد }} | |||
{{ب| از آغاز جهان از عهد آدم | کجا؟ کی؟ شادمان بودیم یک دم؟! }} | |||
ز | {{ب| در این ماتمسرا میدان آورد | که میجوشد ز خاکش محنت و درد }} | ||
از | |||
{{ب| زمین زندان، زمین تبعیدگاه است | خدا بر این حقیقت خود گواه است }} | |||
{{ب| در این تبعیدگاه سِفلهپرور | که میروید ز خاکش تیر و خنجر }} | |||
{{ب| اگر ما را غمی دیگر نمیبود | غم مهجوری از دلبر نمیبود }} | |||
{{ب| حدیث کربلا بس بود بس بود | نه تا بعد محرم، تا نفس بود }} | |||
{{ب| حدیث کربلا یک ماجرا نیست | ز کل خلقت آدم جدا نیست }} | |||
{{ب| در آن روزی که آدم گریه میکرد | فغان میکرد و فریاد از غم و درد }} | |||
تو | {{ب| نبود اندوه او از مرگِ هابیل | که شد مقتول خشم و رشک قابیل }} | ||
زبانِ خامه در توصیف گُنگ است | |||
نگنجد نام او در کُل هستی | {{ب| در این دنیای فانی، مرگ غم نیست | شهید و کشته در تاریخ کم نیست }} | ||
به خاک کربلا سوگند، مستم فتاده رعشه از مستی به دستم | |||
که او سلطان مستان جهانست | {{ب| غم او، رنگ و بوی نینوا داشت | نشانی از حسین و کربلا داشت }} | ||
علم شد عشق از او در دل خاک که خاک از فخر شد | |||
ازو این عشق تا امروز باقیست | {{ب| بسی فرق است بین مرگ هابیل | به دست قاتلی مانند قابیل }} | ||
بمیرم بهر آن شاهنشه عشق | |||
بگویم کوفیان با او چه کردند؟ | {{ب| و قتل زاده زهرای اطهر | حسین بن علی (ع) سبط پیامبر! }} | ||
هزاران آتشْ افروز ستمگر | |||
دِرُو کردند | {{ب| تو میدانی در آن صحرا در آن دشت | چه بر آن سید و سالار بگذشت }} | ||
درختان را همه | |||
شهیدان تشنه لب خفتند بر خاک خدا را آب! | {{ب| زبانِ خامه در توصیف گُنگ است | قیاس ما چو اقیانوس و تُنگ است }} | ||
دو نهر آب جاری پیش روشان | |||
حسینِ زیب دامان پیامبر | {{ب| نگنجد نام او در کُل هستی | سخن از او نگویم جز به مستی }} | ||
به جز بیمار زار ناتوانی | |||
مگر | {{ب| به خاک کربلا سوگند، مستم |فتاده رعشه از مستی به دستم }} | ||
از این غم گریه | |||
حسینِ او ز خالق رنگ و بو داشت | {{ب| که او سلطان مستان جهانست | که او پیرِ همه دُردیکشان است }} | ||
نبینی همچو او از نسل آدم | |||
قلم در وصف او گردیده حیران | {{ب| علم شد عشق از او در دل خاک |که خاک از فخر شد همسنگ افلاک }} | ||
به حق ثارُالله است و آیتِ حق | |||
که او میزان عدل و داد و دین است | {{ب| ازو این عشق تا امروز باقیست | کسی در عاشقی همتای او نیست }} | ||
ز اصلِ نور او کز خالقِ اوست | |||
کزین گونه سخن بسیار گفتند | {{ب| بمیرم بهر آن شاهنشه عشق | کزو گردید بر پا خرگه عشق }} | ||
که او زین باب مافوق جهان است | |||
علی هم زان جهت فوق بشر بود | {{ب| بگویم کوفیان با او چه کردند؟ | هزاران دَد به یک آهو چه کردند؟ }} | ||
ولی فوق بشر بودن هنر نیست | |||
مرا گر هم ثمر از آن شجر بود | {{ب| هزاران آتشْ افروز ستمگر | زدند آتش به گلزار پیامبر }} | ||
حسین از خاکدان بر | |||
بود این امتیاز برتر او | {{ب| دِرُو کردند گلهای چمن را | شقایق را و یاس و یاسمن را }} | ||
همان چیزی که مقصود خدا بود | |||
به حق پیوستن و از خویش رستن | {{ب| درختان را همه یکسر بریدند | تمام سروها را سر بریدند }} | ||
دو عالم را پرِ کاهی شمردن | |||
جوانمرد و شرافتْ پیشه بودن | {{ب| شهیدان تشنه لب خفتند بر خاک| خدا را آب! میگفتند بر خاک }} | ||
نگشتند | |||
چو مردان پا زدن بر جمله هستی | {{ب| دو نهر آب جاری پیش روشان | به جای آب تیری بر گلوشان! }} | ||
همان کاری که او در کربلا کرد | |||
به عالم معنی دین را نشان داد | {{ب| حسینِ زیب دامان پیامبر | به خون غلطیده پیش چشم خواهر }} | ||
در آن غربت، در آن غوغا، در آن جنگ | |||
شبی کز بامدادش فتنه | {{ب| به جز بیمار زار ناتوانی | نمانده از جوانانش نشانی }} | ||
شبی آبستن صبحی | |||
چراغِ چادرش را کرد خاموش | {{ب| مگر گلهای پرپر گشته بر خاک | تنِ بی سر تنِ از تیغ صد چاک }} | ||
برادر را مخیر کرد و آزاد | |||
که کس در ماندن اجباری ندارد | {{ب| از این غم گریه میکرد آدم آنروز | ازین داغ و ازین درد و ازین سوز }} | ||
قیامش چون قیامی راستین بود | |||
حسین آزاد مردی این چنین بود | {{ب| حسینِ او ز خالق رنگ و بو داشت | یکی اولاد آدم مثل او داشت }} | ||
که عاشق گر که باشد این چنین است | |||
زند هر کس به عالم چار تکبیر | {{ب| نبینی همچو او از نسل آدم | بخوان او را تو قرآن مجسم }} | ||
هر آنکو | |||
نبندد بر مطاعِ این جهان دل | {{ب| قلم در وصف او گردیده حیران | که عالم جمله باشد جسم و او جان }} | ||
ندانم با چه روی و آبرویی | |||
که ما یاران خاص آن امامیم به دین کامل به آئینش تمامیم | {{ب| به حق ثارُالله است و آیتِ حق | بجو از او نشان از حقّ مطلق }} | ||
در آن آئینه گر خود را ببینیم | |||
سزد گر با کمال شرمساری | {{ب| که او میزان عدل و داد و دین است | که او تفسیر قرآن مبین است }} | ||
برای عباس(ع) | {{ب| ز اصلِ نور او کز خالقِ اوست | سخن اکنون نمیگویم من ای دوست }} | ||
آب، لب تشنه حلقوم عطشناک تو بود | |||
علقمه غرقِ عرق بود ز شرمِ لبِ تو | {{ب| کزین گونه سخن بسیار گفتند | گهر زین دست، صدها سال سُفتند }} | ||
کاسه دست تو لبریز شد از آبِ فرات | |||
آرزو داشت زند بوسه به | {{ب| که او زین باب مافوق جهان است | ولی قصد من اکنون غیر از آن است }} | ||
ای همه شوکتِ ایمان، شرفِ نابِ وجود | |||
مِهر گل کرد و فرو ریخت ز دستان تو آب که تب آلوده عطش بنده ایثار تو بود | {{ب| علی هم زان جهت فوق بشر بود | مگر زهرا (س) چو زنهای دگر بود؟ }} | ||
لب تفدیده اصغر تن عطشان حسین | |||
ای علمدار که دین از تو عَلَم شد به جهان | {{ب| ولی فوق بشر بودن هنر نیست | که این از اختیارات بشر نیست }} | ||
گر خدا بود خریدار حسین بن علی | |||
{{ب| مرا گر هم ثمر از آن شجر بود | امامی هم به نام برزگر بود }} | |||
در صدای حضرت موسی(ع) | |||
همچو آیینه به عمر خود ندیدم خویش را | {{ب| حسین از خاکدان بر لامکان رفت | به بال عاشقی تا کهکشان رفت }} | ||
عاشقی را پیشه کردم سوختن آموختم | |||
بردگی در بندگی مطلوب طبع من نبود | {{ب| بود این امتیاز برتر او | که باشد عاشق او داور او }} | ||
چند و چونش را | |||
ادای عاشقی سختست | {{ب| همان چیزی که مقصود خدا بود | که این مقصود حق از خلق ما بود }} | ||
میوه باغ بهشتم گر که شیرین نیستم | |||
گر نبود این پای | {{ب| به حق پیوستن و از خویش رستن | تمام بندها را بر گسستن }} | ||
روزگار! ای تیغت از چنگیز خون آشامتر | |||
کاش از این آتشکده آگاه | {{ب| دو عالم را پرِ کاهی شمردن | پرِ کاهی ز حق کس نخوردن }} | ||
خورشید | {{ب| جوانمرد و شرافتْ پیشه بودن | حذر کردن ز تیغ و تیشه بودن }} | ||
چشمه چشمه | |||
تا تبسمی باشد بر لب تو، حق دارد | {{ب| نگشتند هیچ گه گِرد گناهی | و لرزیدن به خود از بیم آهی }} | ||
حاجتی به | |||
ز آسمان فرو افتد چون شبح تبه گردد | {{ب| چو مردان پا زدن بر جمله هستی | نکردن هیچ کاری غیر مستی }} | ||
من چگونه از خجلت پیش تو بر آرم سر؟ | {{ب| همان کاری که او در کربلا کرد | و راز عاشقی را بر ملا کرد }} | ||
روزگار تاریک است از تو نور | {{ب| به عالم معنی دین را نشان داد | به دشمن داد آب و تشنه جان داد }} | ||
گر امیر و سلطانند مفتخر به تاج خود | {{ب| در آن غربت، در آن غوغا، در آن جنگ | نزد آزادگی را از ریا رنگ }} | ||
من خاک پای شمایم | {{ب| شبی کز بامدادش فتنه میریخت | شبی که آسمان نیرنگ میبیخت }} | ||
یک اتفاق عجیبی افتاد در انزوایم | |||
پیری پیاله به دستش با سِحر چشمان مستش | {{ب| شبی آبستن صبحی جهانسوز | در آن خفته هزاران آتش افروز }} | ||
شعرش ز جنس دگر بود مثل نسیم سحر بود | |||
در او چه دیدم ندانم قفلی زد او بر دهانم | {{ب| چراغِ چادرش را کرد خاموش | که دیگ شرم و خجلت افتد از جوش }} | ||
گاهی سبک مثل ابرم جاری به دریا چو نهرم | |||
مستم، شرابم، شهابم، | {{ب| برادر را مخیر کرد و آزاد | و رخصت بر همه یاران خود داد }} | ||
پرسیدم آن شب از آن پیر تو کیستی وز کجایی | {{ب| که کس در ماندن اجباری ندارد | که دشمن جز به من کاری ندارد }} | ||
من مولوی را چو روحم توفان غم را چو نوحم | |||
{{ب| قیامش چون قیامی راستین بود | فقط جان خودش در آستین بود }} | |||
یکباره پر باز کردم از شوق پرواز کردم | |||
گردید لبریز و سرشار روحم ز عرفان چو عطار | {{ب| حسین آزاد مردی این چنین بود | جهان انگشتری او چون نگین بود }} | ||
ای جمع مستان مستور ای باده | |||
{{ب| که عاشق گر که باشد این چنین است | که رسم عشقبازی خود همین است }} | |||
{{ب| زند هر کس به عالم چار تکبیر | نمیترسد دگر از زخم شمشیر }} | |||
{{ب| هر آنکو رهرو راه حسین است | هوادار و هواخواه حسین است }} | |||
{{ب| نبندد بر مطاعِ این جهان دل | به طومارش بکوبد مُهر باطل }} | |||
{{ب| ندانم با چه روی و آبرویی | به پا کردیم اینسان های و هویی }} | |||
{{ب| که ما یاران خاص آن امامیم |به دین کامل به آئینش تمامیم }} | |||
{{ب| در آن آئینه گر خود را ببینیم | برای خود به ماتم مینشینیم }} | |||
{{ب| سزد گر با کمال شرمساری | به حال خود کنیم این سوگواری }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
'''برای عباس (ع)''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| آب، لب تشنه حلقوم عطشناک تو بود | دجله تبدار تنِ خسته خونبار تو بود }} | |||
{{ب| علقمه غرقِ عرق بود ز شرمِ لبِ تو | موج در موج سرافکنده رفتار تو بود }} | |||
{{ب| کاسه دست تو لبریز شد از آبِ فرات | دجله حیرتزده چشم گهربار تو بود }} | |||
{{ب| آرزو داشت زند بوسه به لبهای تو آب | غافل از موج وفایی که در افکار تو بود }} | |||
{{ب| ای همه شوکتِ ایمان، شرفِ نابِ وجود | که ملاکِ تو وفا، عاطفه معیار تو بود }} | |||
{{ب| مِهر گل کرد و فرو ریخت ز دستان تو آب |که تب آلوده عطش بنده ایثار تو بود }} | |||
{{ب| لب تفدیده اصغر تن عطشان حسین | دلِ چون آینه، انگیزه این کار تو بود }} | |||
{{ب| ای علمدار که دین از تو عَلَم شد به جهان | وین همه حاصل جانبازی و پیکار تو بود }} | |||
{{ب| گر خدا بود خریدار حسین بن علی | خود حسین بن علی نیز خریدار تو بود }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
'''در صدای حضرت موسی (ع)''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| همچو آیینه به عمر خود ندیدم خویش را | من به شوق دیدن او پروریدم خویش را }} | |||
{{ب| عاشقی را پیشه کردم سوختن آموختم | دیدم آن آیینه را، اما ندیدم خویش را }} | |||
{{ب| بردگی در بندگی مطلوب طبع من نبود | دین و دنیا هر دو را دادم خریدم خویش را }} | |||
{{ب| چند و چونش را نمیدانم ولی در کوه طور | در صدای حضرت موسی شنیدم خویش را }} | |||
{{ب| ادای عاشقی سختست میدانم ولی | بارها در پای دلبر سر بریدم خویش را }} | |||
{{ب| میوه باغ بهشتم گر که شیرین نیستم | خام بودم زودتر از شاخه چیدم خویش را }} | |||
{{ب| گر نبود این پای خونآلود غرق آبله | تا بلندای حقیقت میکشیدم خویش را }} | |||
{{ب| روزگار! ای تیغت از چنگیز خون آشامتر | بارها کُشتی مرا باز آفریدم خویش را }} | |||
{{ب| کاش از این آتشکده آگاه میبودم امیر | آن زمانی کز نیستان، میبریدم خویش را }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
'''خورشید''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| چشمه چشمه میجوشد از نگاه تو خورشید | ای نگاه تو خورشید، روی ماه تو خورشید }} | |||
{{ب| تا تبسمی باشد بر لب تو، حق دارد | میشود اگر پنهان در پگاه تو خورشید }} | |||
{{ب| حاجتی به گلریزی یا گلابپاشی نیست | زر نثار میسازد، تا براه تو خورشید }} | |||
{{ب| ز آسمان فرو افتد چون شبح تبه گردد | گر دمی جدا ماند از سپاه تو خورشید }} | |||
{{ب| تا رسم به عرش از فرش پا به چشم من بگذار | گرچه هست و میدانم پایگاه تو خورشید }} | |||
{{ب| من چگونه از خجلت پیش تو بر آرم سر؟ | این زمان که از شرمست عذرخواه تو خورشید }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| روزگار تاریک است از تو نور میخواهم | ای که نور میبخشد در پناه تو خورشید }} | |||
{{ب| همچو آب و آیینه پاک و پاکدامانی | یک گواه من این شعر یک گواه تو خورشید }} | |||
{{ب| گر امیر و سلطانند مفتخر به تاج خود | کمترین نشان باشد بر کلاه تو خورشید }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
'''من خاک پای شمایم''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| یک اتفاق عجیبی افتاد در انزوایم | تابید نوری چو خورشید روشن شد از او سرایم }} | |||
{{ب| پیری پیاله به دستش با سِحر چشمان مستش | میخواند مستانه شعری از دفتر خود برایم }} | |||
{{ب| شعرش ز جنس دگر بود مثل نسیم سحر بود | شیرین چو شهد و شکر بود شد سور و شادی، عزایم }} | |||
{{ب| در او چه دیدم ندانم قفلی زد او بر دهانم | زان پس سخنگو و خاموش چو چشم آیینههایم }} | |||
{{ب| گاهی سبک مثل ابرم جاری به دریا چو نهرم | با آنکه از جنس خاکم قد میکشم تا خدایم }} | |||
{{ب| مستم، شرابم، شهابم، روشنتر از آفتابم | سیارهای پر شتابم در کهکشانها رهایم }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| پرسیدم آن شب از آن پیر تو کیستی وز کجایی | گفتا که از ملک عشقم بر عاشقان پیشوایم }} | |||
{{ب| من مولوی را چو روحم توفان غم را چو نوحم | من زخمها را چو مرهم من دردها را دوایم }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| یکباره پر باز کردم از شوق پرواز کردم | تا اوج سبِز رهایی، گویی عقابم، همایم }} | |||
{{ب| گردید لبریز و سرشار روحم ز عرفان چو عطار | از هفت وادی گذشتم گفتی ورای فنایم }} | |||
{{ب| ای جمع مستان مستور ای باده ناخورده مخمور | ای آبتان اشک چشمم وی خاکتان توتییایم }} | |||
{{ب| اینها که گفتم گمان بود شرحی ز شور نهان بود | ورنه به آن پیر سوگند من خاک پای شمایم }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
==منابع== | |||
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 355-361. | |||
[[رده:ادبیات]] | |||
[[رده:شاعران]] | |||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | |||
[[رده:شاعران معاصر]] |
ویرایش