نافع‌ بن‌ هلال بجلی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱٬۰۸۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۵ آوریل ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
نافع‌ بن‌ هلال بن نافع بن‌ جمل بن سعد العشیرة بن مذحج‌، یمنی‌الاصل که در کوفه می‌زیست. او از عشیره جمل بود که منسوب به جمل بن کنانه، تیره‌ای از مذحج از اعراب قحطانی، بود.
'''نافع‌ بن‌ هلال بن نافع بن‌ جمل بن سعد العشیرة بن مذحج‌،''' یمنی‌الاصل که در کوفه می‌زیست. او از عشیره جمل بود که منسوب به جمل بن کنانه، تیره‌ای از مذحج از اعراب قحطانی، بود.


{{جعبه اطلاعات اصحاب امام حسین (ع)
| عنوان              =
| تصویر              =
| اندازه تصویر      =
|توضیح تصویر        =
| نام کامل          =نافع‌ بن‌ هلال بن نافع بن‌ جمل بن سعد العشیرة بن مذحج‌
| لقب                =
| نسب                =
| خویشاوندان سرشناس  =
| تاریخ تولد        =
| شهر تولد          =
| کشور تولد          =
| محل زندگی          =کوفه
| تاریخ وفات/شهادت  =
| شهر وفات/شهادت    =
| نحوه وفات/شهادت    =
| مدفن              =
| از یاران          =
| فعالیت‌های اجتماعی  =
| مشایخ              =
| شاگردان          =
| آثار              =
| نقش های برجسته              =
}}


نافع را مردی قوی، رشید، زیبا و خوش‌اندام معرفی کرده‌اند. او قاری قرآن و کاتب حدیث بود. او‌ از یاران امیرالمؤمنین علی (ع) ‌و از تربیت‌یافتگان‌ آن‌ حضرت‌ بود و در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان در رکاب آن حضرت شرکت داشت.
==زندگینامه==
 
نافع را مردی قوی، رشید، زیبا و خوش‌اندام معرفی کرده‌اند. او قاری قرآن و کاتب حدیث بود. او‌ از یاران امام علی (ع) ‌و از تربیت‌یافتگان‌ آن‌ حضرت‌ بود و در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان در رکاب آن حضرت شرکت داشت.
 
نافع بعد از شهادت مسلم به همراه چهار تن از شیعیان کوفه به راهنمایی طِرِمّاح‌ بن‌ عدی‌ در عُذَیب‌ِ الهِجانات به‌ آن‌ حضرت‌ ملحق‌ شد. بنا به نقل دیگر نافع به کاروان امام حسین (ع) ملحق شده بود اما در این منزل یکی‌ از خدمت‌گزارانش،‌ اسبش‌ ”کامل“ را به‌ او رساند. <ref>انساب الاشراف، ج3، ص171؛ تاریخ طبری، ج5، ص403-404. </ref>   
نافع بعد از شهادت مسلم به همراه چهار تن از شیعیان کوفه به راهنمایی طِرِمّاح‌ بن‌ عدی‌ در عُذَیب‌ِ الهِجانات به‌ آن‌ حضرت‌ ملحق‌ شد. بنا به نقل دیگر نافع به کاروان امام ملحق شده بود اما در این منزل یکی‌ از خدمت‌گزارانش،‌ اسبش‌ ”کامل “را به‌ او رساند. <ref>انساب الاشراف، ج3، ص171؛ تاریخ طبری، ج5، ص403-404. </ref>   
==نقش در واقعه کربلا==
 
در ورود به کربلا و پس از سخنان امام حسین (ع)، نافع ‌بن‌ هلال‌ عرض‌ کرد: به‌ خدا سوگند از ملاقات‌ با پروردگارمان‌ ناخشنود نیستیم‌. ما با نیت‌ پاک‌ و بینش‌ خود ایستاده‌ایم‌. دوستان‌ تو را دوست‌ می‌داریم‌ و دشمنانت‌ را دشمن‌. <ref>اللهوف، ص34-35. </ref>  
 
از فعالیت‌های مهم نافع در کربلا، شرکت مؤثر او در عملیات تهیه آب به همراهی حضرت عباس (ع) بود. وقتی که ابن سعد به دستور عبیدالله آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) بستند، تشنگی بر ایشان شدت یافت. امام حسین (ع) برادرش عباس را با سی سوار و بیست نفر پیاده با بیست مشک فرستاد تا آب بیاورند و نافع علم را به دست گرفت و جلو افتاد. عمرو بن حجاج که موکل شریعه بود، صدا زد کیستی؟  
در ورود به کربلا و پس از سخنان امام، نافع ‌بن‌ هلال‌ عرض‌ کرد: به‌ خدا سوگند از ملاقات‌ با پروردگارمان‌ ناخشنود نیستیم‌. ما با نیت‌ پاک‌ و بینش‌ خود ایستاده‌ایم‌. دوستان‌ تو را دوست‌ می‌داریم‌ و دشمنانت‌ را دشمن‌. <ref>اللهوف، ص34-35. </ref>  
 
 
از فعالیت‌های مهم نافع در کربلا، شرکت مؤثر او در عملیات تهیه آب به همراهی حضرت عباس (ع) بود. وقتی که ابن سعد به دستور عبیدالله آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) بستند، تشنگی بر ایشان شدت یافت. امام برادرش عباس را با سی سوار و بیست نفر پیاده با بیست مشک فرستاد تا آب بیاورند و نافع علم را به دست گرفت و جلو افتاد. عمرو بن حجاج که موکل شریعه بود، صدا زد کیستی؟  


- منم نافع بن هلال.
- منم نافع بن هلال.
خط ۲۴: خط ۴۴:


- ممکن نیست که این جماعت آب بیاشامند، زیرا که ما مأموریم که مانع آشامیدن آنان شویم.
- ممکن نیست که این جماعت آب بیاشامند، زیرا که ما مأموریم که مانع آشامیدن آنان شویم.


نافع به پیادگان گفت: مشک‌ها را پر کنید. عمرو و یارانش بر آنان حمله کردند و حضرت عباس (ع) و نافع دشمن را متفرق کردند و یارانشان مشک‌ها را پر از آب کرده و به خیمه‌ها رساندند.  
نافع به پیادگان گفت: مشک‌ها را پر کنید. عمرو و یارانش بر آنان حمله کردند و حضرت عباس (ع) و نافع دشمن را متفرق کردند و یارانشان مشک‌ها را پر از آب کرده و به خیمه‌ها رساندند.  
 
===شب عاشورا===
 
در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینب (س) درباره وفاداری یاران امام حسین (ع) آگاه ساخت. نافع بن هلال و حبیب، اصحاب امام حسین (ع) را گرد آوردند و همگی نزد امام حسین (ع) رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامبر (ص) حمایت خواهند کرد. <ref>موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص407-408؛ معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (ع)، ص319-320.</ref>
در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینب (س) درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. نافع بن هلال و حبیب، اصحاب امام حسین (ع) را گرد آوردند و همگی نزد امام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامبر حمایت خواهند کرد. <ref>موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص407-408؛ معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (ع)، ص319-320.</ref>
===صبح عاشورا===
 
صبح عاشورا، نافع‌ بن‌ هلال‌ جملی‌ با اذن‌ امام‌ حسین (ع) به‌ میدان‌ شتافت‌ و بر کفرپیشگان‌ اموی‌ هجوم‌ برد. او تیراندازی‌ ماهر بود که‌ در روز عاشورا، تیرهای‌ زهرآگین‌ به‌ سوی دشمن‌ می‌انداخت. <ref>نهایة الارب، ج7، ص189. </ref> ابو مخنف‌ گوید: نافع‌ نامش‌ را بر روی‌ تیرهای‌ خود نوشته‌ و آن‌ها را مسموم‌ نموده‌ و پرتاب‌ می‌نمود. هنگامی‌ که‌ تیرهایش‌ تمام‌ شد، شمشیر کشید و حمله‌ کرد و چنین ‌رجز خواند: <ref>ر.ک : وقعة الطف، ص221-222؛ ارشاد، ج2، ص455؛ البدایه و النهایه، ج8، ص183؛ منتهی الآمال، ج1، ص264. </ref>  
 
===رجزخوانی===
صبح عاشورا، نافع‌ بن‌ هلال‌ جملی‌ با اذن‌ امام‌ به‌ میدان‌ شتافت‌ و بر کفرپیشگان‌ اموی‌ هجوم‌ برد. او تیراندازی‌ ماهر بود که‌ در روز عاشورا، تیرهای‌ زهرآگین‌ به‌ سوی دشمن‌ می‌انداخت. <ref>نهایة الارب، ج7، ص189. </ref> ابو مخنف‌ گوید: نافع‌ نامش‌ را بر روی‌ تیرهای‌ خود نوشته‌ و آن‌ها را مسموم‌ نموده‌ و پرتاب‌ می‌نمود. هنگامی‌ که‌ تیرهایش‌ تمام‌ شد، شمشیر کشید و حمله‌ کرد و چنین ‌رجز خواند: <ref>ر.ک : وقعة الطف، ص221-222؛ ارشاد، ج2، ص455؛ البدایه و النهایه، ج8، ص183؛ منتهی الآمال، ج1، ص264. </ref>  
 
 
{{شعر}}
{{شعر}}
{{م| اَنَا الهُزَبْرُ الْجَمَلی }}
{{م| اَنَا الهُزَبْرُ الْجَمَلی }}
خط ۴۳: خط ۵۹:
{{م| و ذاک رأیی و الاقی عملی }}
{{م| و ذاک رأیی و الاقی عملی }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


من‌ از قبیله‌ بنو جمل‌ هستم‌. من‌ پیرو دین‌ علی‌ هستم‌.  
من‌ از قبیله‌ بنو جمل‌ هستم‌. من‌ پیرو دین‌ علی‌ هستم‌.  


 
من‌ جوان‌ یمنی‌ بنو جمل‌ هستم‌. من‌ پیرو دین‌ حسین ‌بن‌ علی‌ هستم‌.
من‌ جوان‌ یمنی‌ بنوجمل‌ هستم‌. من‌ پیرو دین‌ حسین ‌بن‌ علی‌ هستم‌.
 


اگر امروز کشته می‌شوم، این آرزوی من است و این اندیشه‌ام بوده که در راه خدا شهید شوم و پاداش خود را خواهم دید.
اگر امروز کشته می‌شوم، این آرزوی من است و این اندیشه‌ام بوده که در راه خدا شهید شوم و پاداش خود را خواهم دید.


 
آنگاه مردی از بنی‌ قطیعه به نام‌ مزاحم‌ بن‌ حریث‌ به مقابله با نافع به میدان آمد و گفت‌: من‌ با تو خواهم‌ جنگید. من‌ بر دین‌ عثمان‌ هستم‌. نافع ‌پاسخ‌ ‌داد: نه‌، تو پیرو‌ شیطان‌ هستی‌. نافع‌ بر مزاحم‌ حمله‌ آورد و او را به‌ هلاکت‌ رساند. کوفیان‌ با سنگ و تیر او را مورد ضربه‌های‌ خود قرار دادند تا اینکه‌ بازوهایش‌ شکست و‌ توسط شمر اسیر شد. او را به نزد عمر بن‌ سعد بردند. ابن‌ سعد بر او خرده‌ گرفت‌ که‌ چرا خود را به‌ این‌ روز انداختی‌؟ نافع‌ در حالی‌ که‌ خون‌ از سر و رویش ‌می‌ریخت‌، پاسخ‌ داد: پروردگار من‌ از هدف‌ من‌ آگاه‌ است‌. من‌ دوازده‌ تن‌ از شما را کشته‌ و تعدادی‌ را زخمی‌ نموده‌ام‌ و اینک‌ نیز اگر بازوانم‌ را از دست‌ نمی‌دادم‌، شما نمی‌توانستید مرا اسیر کنید. از گفتار نافع‌ صلابت‌ روح‌ و ایمان‌ خدشه‌ناپذیرش‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. وقتی‌ شمر خواست‌ گردنش‌ را بزند، نافع‌ گفت‌: به‌ خدا سوگند اگر تو مسلمان‌ بودی‌، برای‌ تو دشوار بود که‌ پاسخ‌ خون‌ ما را در درگاه‌ خداوند بدهی‌، ستایش‌ خدای‌ را که‌ آرزوی (شهادت‌)‌ ما را برای‌ اجرا در دست‌ بدترین‌ِ خلق‌ خود قرار داد. پس‌ از آن‌ شمر وی‌ را به‌ شهادت‌ رساند. او به هنگام شهادت حدود 45 سال سن داشت. <ref>ر.ک : وقعة الطف، ص70؛ انساب الاشراف، ج3، ص171؛ تاریخ طبری، ج5، ص403-404؛ ارشاد، ج2، ص237؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص18؛ تنقیح المقال، ج2، ص266؛ بحار الانوار، ج45، ص19؛ منتهی الآمال، ج1، ص364.</ref>  
آنگاه مردی از بنی‌قطیعه به نام‌ مزاحم‌ بن‌ حریث‌ به مقابله با نافع به میدان آمد و گفت‌: من‌ با تو خواهم‌ جنگید. من‌ بر دین‌ عثمان‌ هستم‌. نافع ‌پاسخ‌ ‌ داد: نه‌، تو پیرو‌ شیطان‌ هستی‌. نافع‌ بر مزاحم‌ حمله‌ آورد و او را به‌ هلاکت‌ رساند. کوفیان‌ با سنگ و تیر او را مورد ضربه‌های‌ خود قرار دادند تا این‌که‌ بازوهایش‌ شکست و‌ توسط شمر اسیر شد. او را به نزد عمر بن‌ سعد بردند. ابن‌ سعد بر او خرده‌ گرفت‌ که‌ چرا خود را به‌ این‌ روز انداختی‌؟ نافع‌ در حالی‌ که‌ خون‌ از سر و رویش ‌می‌ریخت‌، پاسخ‌ داد: پروردگار من‌ از هدف‌ من‌ آگاه‌ است‌. من‌ دوازده‌ تن‌ از شما را کشته‌ و تعدادی‌ را زخمی‌ نموده‌ام‌ و اینک‌ نیز اگر بازوانم‌ را از دست‌ نمی‌دادم‌، شما نمی‌توانستید مرا اسیر کنید. از گفتار نافع‌ صلابت‌ روح‌ و ایمان‌ خدشه‌ناپذیرش‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. وقتی‌ شمر خواست‌ گردنش‌ را بزند، نافع‌ گفت‌: به‌ خدا سوگند اگر تو مسلمان‌ بودی‌، برای‌ تو دشوار بود که‌ پاسخ‌ خون‌ ما را در درگاه‌ خداوند بدهی‌، ستایش‌ خدای‌ را که‌ آرزوی (شهادت‌)‌ ما را برای‌ اجرا در دست‌ بدترین‌ِ خلق‌ خود قرار داد. پس‌ از آن‌ شمر وی‌ را به‌ شهادت‌ رساند. او به هنگام شهادت حدود 45 سال سن داشت. <ref>ر.ک : وقعة الطف، ص70؛ انساب الاشراف، ج3، ص171؛ تاریخ طبری، ج5، ص403-404؛ ارشاد، ج2، ص237؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص18؛ تنقیح المقال، ج2، ص266؛ بحار الانوار، ج45، ص19؛ منتهی الآمال، ج1، ص364.</ref>  
 
 
در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه مقدسه به وی سلام داده شده است: ”السَّلامُ عَلَی نافِعِ بنِ هِلالِ بنِ البَجَلِی المُرادی“
در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه مقدسه به وی سلام داده شده است: ”السَّلامُ عَلَی نافِعِ بنِ هِلالِ بنِ البَجَلِی المُرادی“
==منبع==
==منبع==
مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 361-364.
مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 361-364.
==پی نوشت==
==پی نوشت==
[[رده: تاریخ]]
[[رده: تاریخ]]
[[رده: افراد]]
[[رده: شهیدان کربلا]]
[[رده: شهیدان کربلا]]
[[رده: شهدای صبح عاشورا]]
[[رده: شهدای صبح عاشورا]]
۱۰٬۰۷۲

ویرایش

منوی ناوبری